30 اشعار زیبا برای استوری (شعر کوتاه و بلند دلنشین)
ما امروز در سایت ادبی و هنری روزانه اشعار زیبا برای استوری را گردآوری کردهایم تا شما دوستان این متون زیبا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. این اشعار زیبا شامل همه موضوعات شده و شما میتوانید در اینستاگرام، واتساپ و تلگرام آنها را استوری کنید. با ما باشید.
اشعار زیبا برای استوری اینستاگرام و واتساپ
دارد از پشت نیزار این دامنه
صدای کسی میآید
کسی دارد مرا به اسم کوچک خودم میخواند
آشناست این هوای سفر
آشناست این آواز آدمی
آشناست این وزیدن باد
خنکای هوا
عطر برهنهی بید …
سوسنها، سنجدها، بارانهای بیسبب
و پرندگانِ سحرخیز درهی انار
که خوشههای شبِ رفته را
به نور بوسه میچیدند
و من چقدر بوسه بدهکارم
به این همه رود، راه، آدمی…!
سيدعلى_صالحى
ما سالها بود که مرده بودیم و بوی تعفن مان همه را آزار میداد
باید ما را دفن میکردند
تا همه آرام شوند
تا همه به زندگی بازگردند
همه !! حتی انان که ما را به مسلخ برده بودند
چاره ای دگر نبود
اینگونه ما را زنده زنده دفن کردند ….
تا در سر من نشئه ی دیوانه شدن بود
هر روزِ من از خانه به میخانه شدن بود
یا سرخی سیبِ تو از آن جاذبه افتاد؟
یا در سر من پرسش فرزانه شدن بود!
یک بار نهان از همگان دل به تو بستیم
این عشق نه شایسته ی افسانه شدن بود
ای کلبه ی متروک فرو ریخته بر خویش
ویرانه شدن چاره ی بیگانه شدن بود؟!
مگذار از ابریشم من حلّه ببافند
در پیله ی من حسرت پروانه شدن بود
[فاضل_نظری]
چیزی بگو
که فراتر از حرف باشد
که درونِ مرا لمس کند
چیزی بگو که زیبا شوم
مثلا بگو:
در کنارِ توام
خویش را گم کردهام بعد از تو در آوار خویش!
رحم کن! میترسم از تنهایی بسیار خویش
شمع جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو
«اشک میریزد برای گرمی بازار خویش»
آنچنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیدهام خواب تو را با دیدهی بیدار خویش
چهرهای دارم که پنهان در نقاب کهنهایست
خیره در آیینهام با حسرت دیدار خویش!
باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش
باز هم خو میکنم با سایهی دیوار خویش…
حسین دهلوی
مطلب مشابه: شعر کوتاه برای بیو + مجموعه اشعار بسیار کوتاه عاشقانه و … برای بیو اینستاگرام و تلگرام
شعر نو استوری
کبابِ قناری
برآتشِ سوسن و یاس
روزگارِ غریبیست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزایِ ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستویِ خانه نهان باید کرد…!
احمد_شاملو
جدایی نه از فاصلههاست
و نه از درهایی که دیگر بستهاند
جدایی آنجاست که تو
دیگر از گفتن حرف دلت دست میکشی
شکری_ارباش
بین جماعتی که مرا سنگ میزنند
میبینمت، برای تماشا خوش آمدی…
فاضل نظری
صبر پرید از دلم، عقل گریخت از سرم
تا به کجا کِشد مرا مستیِ بیامانِ تو
مولانا
دو پایم خسته از رنج دویدن
به خود گفتم که در این اوج دیگر
صدایم را خدا خواهد شنیدن
بسوی ابرهای تیره پرزد
نگاه روشن امیدوارم
ز دل فریاد کردم کای خداوند
من او را دوست دارم
دوست دارم
دیگر به بخشی از تو قانع نیستم
آری
با هرچه داری
دوست میدارم مرا باشی
یک فصل از یک قصه؟
نه این را نمیخواهم
میخواهم از این پس
تمام ماجرا باشی
حسین_منزوی
حق با بهار بود با همان ساقههای لخت بر این پهنه خاک چیزی هست که به رغم ما ادامه میدهد. خوب است که جلوههای بودن را به غم و شادی ما نبستهاند.
هوشنگ گلشیری
مطلب مشابه: شعر عاشقانه کوتاه + مجموعه اشعار عاشقانه برای همسر و عشق
شعر تک بیتی کوتاه استوری
” کسی سوال میکند به خاطر چه زندهای؟
و من برای زندگی تو را بهانه میکنم “
شبی شاید رها کردم جهانِ چون سرابم را
کسی اینجا نمیفهمد من و حالِ خرابم را
الهام رازقی
خبر مرگ مرا هر کسی آورد بخند
زندهام میکند آخر خبرِ خندهی تو
حسین صیامی
مثل خاراندن یک زخم پس از خوب شدن،
یاد یک عشق عذابیست که لذت دارد
مقداد ایثاری
به دنبال لبخند ناب تو هستم
چنین عمرم را میگذرانم
مرا نه شکوه است
نه گلایه
قلبم اگر یاری کند
برگهای زرد پاییزی را شماره میکنم
که دارند از پاییز جدا میشوند
و به زمستان متصل میشوند
برای زیستن هنوز بهانه دارم
من هنوز میتوانم به قلبم که فرسوده است
فرمان بدهم که تو را دوست داشته باشد
به قلبم فرمان میدهم
میوههای زمستانی را برای تابستان ذخیره کند
تو در تابستان از راه برسی
سبدهای میوه را که وصیت نامه من است
از زمین بی برکت و فرسوده برداری
از قلب بیمارم میخواهم تا آمدن تو بتپد
احمدرضا_احمدی
کوله باریست پر از هیچ
که بر شانهی ماست
گله از دست کسی نیست
مقصر دل دیوانه ماست..!
قیصر امین پور
مطلب مشابه: شعر نو عاشقانه استوری؛ اشعار نو دلنشین رمانتیک کپشن
نگاهت میکنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
چه خواهشها در این خاموشیِ گویاست نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد
بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم
زبان بازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد
چو هم پرواز خورشیدی مکن از سوختن پروا
که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد
اشعار بلند و زیبای استوری
آن سرخوشی
کز عِطر تو
در جانِ من حاصل شود
با آن، بَداوَت از سرم
نی عقلِ من، زایل شود
فرهنگِ من از عِطرِ توست
زیباشناسی همچنین
عِطرِ تنت، مغزِ مرا
زشتی زُدایی میکند
تا فکرِ من سمتِ خودت
ای روشنای فکرِ من!
مایل شود
با عِطرِ تو
ای بینیاز از عِطرهای مغربی!
قصرِ سیاست در سرم
همچون سرابی میشود
آن کو شمیمِ عِطرِ تو
در جان او جاری شود
کی انقلابی میشود؟
نزار_قبانی
هرقدر که از عشق پریشان شده باشیم
ننگ است اگر از تو پشیمان شده باشیم
یک عمر شکستیم ولی یاد نداریم
یک لحظه هم از عشق گریزان شده باشیم
غنچه ای را که به پژمرده شدن
محکوم است
تا شکوفا نشده،
بشکن و پرپر گردان
فاضل نظری
ای خوشا روزی که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
گر ز داغ هجر او دردی است در دلهای ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم
مولانا
فردا…
گرمای کرسی خوابآور بود
من تند و بیپروا
دور از نگاه مادرم خطهای باطل را
از مشقهای کهنه خود پاک میکردم
چون برف میخوابید
در باغچه میگشتم افسرده
در پای گلدانهای خشک یاس
گنجشکهای مردهام را خاک میکردم
فروغ_فرخزاد
گاهی گر از ملال محبت برانمت
دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت
شهریار
شعر عاشقانه و دلنشین استوری
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
برای ما که پر و بال خویش را چیدیم
رها شدن زِ قفس اولِ گرفتاریست
هادی_محمدحسنی
به هجر و وصل مرا تابِ آرميدن نيست
يكيست شنبه و آدينهاى كه من دارم!
رهى_معيرى
آنچنان آلودهست
عشق غمناکم با بيم زوال
که همه زندگيم میلرزد
چون ترا مینگرم
حالِ بیدار شدن نیست !
با خیالِ تو باید
خوابید ؛
رویا دید ؛
صبح ارزانى مردم
دلِ من خوابِ تو را میخواهد …
لیلا مقربی
از دست نده
کسی را که وقتی اسمت را میبرد،
گویی مکان امنی را توصیف میکند!
محمود_درویش
فردایم را از من بگیر
و دیروزم را بده ..
و بگذار با هم بمانیم.
محمود_درویش
مطلب مشابه: شعر کپشن + اشعار کوتاه با موضوعات خاص و گلچین شده برای کپشن و زیر عکس
هرشب از اَفغان من بيدار خلق، امّا چه سود
آنكه بايد ناله ام را بشنود بيدار نيست…
هاتف_اصفهانی
.پیش از شما خلاصه بگویم ـ ادامه ام
نه احتمال داشت نه امکان ، که آمدی
گمان نمی کنم این دست ها به هم برسند
دو دل شکسته ی در انزوا به هم برسند
ضریح و نذر رها کن ،بعید می دانم
دو دست دور به زور دعا به هم برسند
کدام دست رسیده به دست دلخواهش
که دست های پراز زخم ما به هم برسند
شکوه عشق به زیر سؤال خواهد رفت
وگرنه می شود آسان دوتا به هم برسند
فلک نجیب نشسته است وموذیانه به فکر
که پیش چشم من آن دو چرا به هم برسند
نشانی ده بالا به یادمان باشد
مگر دو دور در آن دورها به هم برسند
ای عشق! مدد کن که به سامان برسیم
چون مزرعهی تشنه به باران برسیم
یا من برسم به یار و یا یار به من
یا هردو بمیریم و به پایان برسیم!
قیصر_امینپور
لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا
تا از لبِ دلدار شود مست وشِکرخا
تا از لبِ تو بویِ لبِ غیر نیاید
تا عشق مُجرّد شود و صافی و یکتا
مولانا
تا همهی ما در پاییز،
در گلهای داوودی غرق نشدیم
تند پارو بزن!
درد میآید و میرود
اما
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است.
تند پارو بزن
تا عمر به پایان نرسیده است …
احمدرضا_احمدی
دلهای ما که به هم نزدیک باشد،
دیگر چه فرقی میکند
کجای این جهان باشیم؛
دور باش، امّا نزدیک…
من از نزدیک بودنهای دور میترسم
احمد شاملو
معنی با تو بودن برای من
به سلطنت رسیدن است
چه قدر در کنار تو مغرورم !
احمد_شاملو
زیستن در ناممکنها بیهوده و غمانگیز است
نمیشود از رنگ دریا ماهی گرفت
نمیشود از عکس درختان میوه چید
و برکههای رؤیا،
پرندگان را سیراب نمیکنند
مرا ببخش که دیگر نمیتوانم
به دیواری در دوردستها تکیه کنم!
رسول_یونان
مطلب مشابه: تکست عاشقانه کوتاه برای استوری اینستاگرام + متن های انگلیسی رمانتیک جدید
مژه بر هم نزنم آینهسان در همه عمر
بسکه در دیده من شوقِ تماشای تو بود
حزین_لاهیجی
جایی برایم
گوشه ی دلت بگذار
جایی که جای هیچ کس نیست.
همان گوشه ی خالی دلت
که هیچ کس پیدایش نمی کند
هیچ کس …
آنجا را برای من کنار بگذار
سید_علی_صالحی
شعر بلند عاشقانه و احساسی
تنها من نیستم که در این خانه غریبم
خانه نیز در غربت یک محله و
محله در غربت شهر و
شهر در غربت یک سرزمین و
سرزمین در غربت جهان و
جهان نیز در چرخه ی زمانه غریب است
شیرکو_بیکس
آستین در منع اشک ما عبث پیچیده است
طفل بازیگوش کی در خانه میگیرد قرار؟!
صائب_تبريزی
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن
ترکِ منِ خرابِ شبگردِ مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
نمی دانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
هوشنگ_ابتهاج
اگر نمیتپدم دل، ز آرمیدن نیست
که تنگنای جهان، جای دل تپیدن نیست
صائب_تبریزی
داغ ماتم هاست بر جانم بسی•••
در دلم آهسته می گرید کسی•••
هوشنگ_ابتهاج
من قطاری دیدم
فقه میبرد و چه سنگین میرفت
من قطاری دیدم که سیاست میبرد و چه خالی میرفت!…
سهراب_سپهری
چشم بر دور قدح دارم و جان بر کف دست
به سر خواجه که تا آن ندهی نستانی…
حافظ
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا میکرد
دلم آتشکده و دیده چو دریا میکرد
نقش رخسار تو پیرامن چشمم میگشت
صبر و هوش من دلسوخته یغما میکرد
هزار کاکُلی شاد
در چشمانِ توست
هزار قناری خاموش در گلوی من.
عشق را ای کاش زبانِ سخن بود
احمد_شاملو
يك امشب را
ديگر
چشم به راهِ شعر نخواهم ماند.
من امشب خودم به عمد
از احتمالِ آمدنِ تو
براى خودم ترانه خواهم خواند.
سيدعلى_صالحى
چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست.
فروغ_فرخزاد
من از آنهایم،
آنهایی که میمیرند
حین دوست داشتن..!
محمود درویش
حسرت واقعى را آن روزى ميخورى
كه ميبينى، به اندازه ى سن و سالت زندگى نكرده اى …
رودها راه افتاده
رو به دره های ماه
دارند به دامنه می رسند
اما میان راه
هیچ بوته ی سوخته ای را
سیرابِ ابر و سایه نکرده اند،
پس راه افتاده،آمده اند برای چه؟
نور به چه درد ما می خورد
وقتی که روشنایی نیست!
سید_علی_صالحی
عاشقم وامانده !
نه مرا راه رسیدن به تو است نه
توانایی برگشت به خود …
محمود_درویش
از به دوش کشيدن من خسته شدی
سنگين بودم
از دست هايم خسته شدی
و از چشم هايم
و از سايه ام
حرف هايم تند و آتشين بودند
روزی مي آيد
ناگهان روزی می آيد
که سنگينی ردپاهايم را
در درونت حس کنی
رد پاهايی که دور می شوند
و اين سنگينی
از هر چيزی طاقت فرساتر خواهد بود
ناظم_حکمت
مطلب مشابه: استوری و استاتوس تبریک تولد + زیباترین جملات و اشعار زیبای تبریک تولد عزیزان