اشعار علیرضا آذر و مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر

زیباترین اشعار علیرضا آذر

در این مطلب مجموعه اشعار علیرضا آذر شاعر ایرانی را با عکس نوشته هایی از مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر گردآوری کرده ایم

زنده ام،

هرچه زدی تیغه به شریان نرسید

خیز بردار ببینم خطری هم داری؟
تا تو بر تاب نشستی این نوسان من را برد

شب جلو رفتیو فردا به عقب برگشتی

و تو هر بار رسیدی پس گوشت گفتم

عشق مو بافته ی من چه عجب برگشتی
اگرچه بهار از نگاهت پُره

جهان با تو زیباتره عشقِ من

به فکرِ شبایِ پُر از برف باش

زمستونُ یادت نره عشقِ من
اشعار علیرضا آذر و مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر
این خاصیت عشق است باید بلدت باشم

سخت است ولی باید در جذر و مدت باشم
من فقط خواب عشق را دیدم

حس سرخورده ای که نفرین شد

هر کسی تا رسید چیزی گفت

هر پدر مُرده ابن سیرین شد

شعر کوتاه و بلند علیرضا آذر

عشق آن اگـر باشد که می‌گویند

دل‌های صاف و ساده می‌خواهد

عشق آن اگـر باشد که من دیـدم

انســان فـــوق العاده می‌خواهد
اشعار علیرضا آذر و مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر
من به تعبیر خواب مشکوکم

هر کسی خواب عشق را دیده است

صبح فردای غرق در کابوس

رو به دستان قبله خوابیده است
من از تو انتظار دیگه ای دارم

برام آرامش ابرای آبان باش

نمیــــــــخواد بهترین جغرافیا باشی

همین پس کوچه های تنگ تهران باش!!!

مطلب مشابه: اشعار مهدی فرجی و مجموعه زیباترین اشعار عاشقانه احساسی

اشعار علیرضا آذر و مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر
زندگی سرد بود اما عشق

می توانست کارگر باشد!

می توان قطب را جهنم کرد

پای دل در میان اگر باشد..!
کاسه شعر ِمن از دست تو افتادو شکست …!

عـــاشقان ، فرصتِ خوبیست ، غـــزل جمع کنید
حالا خورشید روبرومه، دیگه فصل سایه مُرده

جاده ها دیگه تمومن، یکی تنهاییمو بُرده

حالا باید باورم شه، آسمون ابری نداره

دیگه فانوسی نمیخوام، ماهِ آسمون بیداره

اشعار زیبا و عاشقانه علیرضا آذر

یه بار از تو جدا موندم

واسه هفت پشت من بسه

یه لحظه از سکوت تو

واسه پر پر زدن بسه

یکم از دور و بر کم کن

یه کم فکر جهانم باش

آهای پایان تدریجی

شروع ناگهانم باش

مطلب مشابه: اشعار عاشقانه ترانه مکرم شاعر و ترانه سرای معروف

لیلی بنشین خاطره ها را رو کن

لب وا کن و با واژه بزن جادو کن

لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست

بعد از من و جان کندن من نوبت توست

لیلی مگذار از دَم ِ خود دود شوم

لیلی مپسند این همه نابود شوم

لیلی بنشین، سینه و سر آوردم

مجنونم و خونابِ جگر آوردم

مجنونم و خون در دهنم می رقصد

دستان جنون در دهنم می رقصد

مجنون تو هستم که فقط گوش کنی

بگذاری ام و باز فراموش کنی

دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست

یک عاشق ِ این گونه از این دست کجاست

تا اخم کنی دست به خنجر بزند

پلکی بزنی به سیم آخر یزند

تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود

تا آه کِشی،بندِ دلش پاره شود

ای شعله به تن،خواهرِ نمرود بگو

دیوانه تر از من چه کسی بود،بگو

آتش بزن این قافیه ها سوختنی ست

این شعر ِ پُر از داغ ِ تو آتش زدنی ست

ابیاتِ روانی شده را دور بریز

این دردِ جهانی شده را دور بریز

من را بگذار عشق زمین گیر کند.

این زخم سراسیمه مرا پیر کند

این پِچ پِچ ِ ها چیست،رهایم بکنید.

مردم خبری نیست،رهایم بکنید

من را بگذارید که پامال شود

بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود

من را بگذارید به پایان برسد

شاید لَت و پارَم به خیابان برسد

من را بگذارید بمیرد،به درَک

اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک

من شاهدِ نابودی دنیای منم

باید بروم دست به کاری بزنم

حرفت همه جا هست،چه باید بکنم

با این همه بن بست چه باید بکنم

لیلی تو ندیدی که چه با من کردند.

مردم چه بلاها به سَرم آوردند

من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند

در شهرِ خودم مرا نمی فهمیدند

این دغدغه را تاب نمی آوردند

گاهی همگی مسخره ام می کردند

بعد از تو به دنیای دلم خندیدند

مردم به سراپای دلم خندیدند

در وادیِ من چشم چرانی کردند.

در صحن ِ حَرم تکه پرانی کردند

در خانه ی من عشق خدایی می کرد

بانوی هنر، هنرنمایی می کرد

من زیستنم قصه ی مردم شده است

یک تو، وسط زندگیم گم شده است
اشعار علیرضا آذر و مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر
زندگی یک چمدان است که می آوریش

بار و بندیل سبک می کنی و می بریش

خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم

دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم

به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که من

مقرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش

هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش
دل به دریا زده ای

پهنه سراب است نرو ،

برف و کولاک زده

راه خراب است نرو…!
در همین روزهای بارانی،

یک نفر خیره خیره میمیرد!

تو بدی کردی و کسی با عشق،

از خودش انتقام میگیرد!

مطلب مشابه: اشعار ملک الشعرای بهار + زیباترین شعر عاشقانه و کوتاه محمدتقی بهار

شعر دو بیتی و کوتاه عاشقانه از علیرضا آذر

سرما اگر سخت است، قلبی را

آتش بزن، درگیر داغش باش

ول کن جهان را! قهوه‌ات یخ کرد

سرگرم نان و قلب و آتش باش
اشعار علیرضا آذر و مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر
من همانم که شبی عشق ، به تاراجش برد

همچو حلّاج به خاکستر ِ تشویش نشست

در سرش سوره تکویر مُجَسَم میشد

قبل ِ هر زلزله‌ای در خودش آرام شکست
عشق اما نهایتی مجهول

بی‌حضورش اگرچه شب عالی‌ست

در تن فکر‌های هر شبه‌ام

باز هم جای خالی‌اش خالی‌ست…
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
اشعار علیرضا آذر و مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر
آشوب آشوبم از این پاییز

رج میزنم تکلیف دنیامو

من سیزده روزه که آبانم

برگا قلم کردند پا هامو

فال مبارک اونور میله ست

یه مرغ عشق عشق شیرازم

قرعه به نام فال بد افتاد

گفته سر آخر دستو می بازم

تعبیر تلخی داره این خوابا

من خواب می دیدم عروسیتو…

من خواب دیدم دست بوسیتو

رخت و لباسم عین بد بخختیم

فردا هم عین سگ تماشایی

تو خواب دیشب خواب فردا بود

دیگه چه رخت و بخت و فردایی

من میشناسم بوی موهاتو

من مسخ این جو گندمی بودم

بازم بگو خانم فرمانده

من قتل عام چندمی بودم
یک سـوره بخـوان…

‏مهـریه ام کن غزلـت را…

‏من طاقت یعقـوب نـدارم…

‏بغلـم کـن!!!

مطلب مشابه: اشعار فاضل نظری + مجموعه شعر عاشقانه و غمگین برگزیده این شاعر

اشعار علیرضا آذر و مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر
عاشقی کن عشق من عاشقی کار منه

که یه عمرِ عکس تو روی دیوار منه

گلِ من خوش اومدی دل من خونهء توست

حتی قلبِ سنگیِ خونه دیوونهء توست

گلِ من خوش اومدی قدمت روی چِشَم

ناز چشمای تو رو بی بهونه می کشم

اگه جاده ها بگن ما به هم نمی رسیم

پا به پای من بیا ما به خونه می رسیم

پاشو دلگرمم کن پُرم از بودن کن

ماهِ من چو خوبِ من شبمو روشن کن

زندگی خوب و بدِ،مَردِ هر خوب و بدیم

بد و خوب قصه زندگی رو بلدیم

دست تو دست من بذار کوهُ از جا بکنیم

پا به پای من بیا به سیم آخر بزنیم

اگه جاده ها بگن ما به هم نمی رسیم

پا به پای من بیا ما به خونه می رسیم
با مـــن قدم بزن، تنهاتــــر از همه

اِی مصرعِ سکوت، در شعرِ همهمه

با مــن قدم بزن، چله نشینِ عشق

فرمانروای قلب در سرزمینِ عشق…

اشعار زیبای عاشقانه شاعر ایرانی علیرضا آذر

به خودم آمدم انگار تویی در من بود

این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

آن به هر لحظه‌ی تب‌دار تو پیوند منم

آنقدر داغ به جانم که دماوند منم

با توام ای شعر …

 

و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد

و زمان چنبره زد کار به دستم بدهد
من تورا دیدم و آرام به خاک افتادم

و از آن روز که در بند توام آزادم
بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست

گل تو باشی من مفلوک،دو مشتم خالیست
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم

زیر بی‌رحم ترین زاویه‌ی ساطورم

با توام ای شعر ، به من گوش کن

نقشه نکش حرف نزن گوش کن
ریشه به خونابه و خون می‌رسد

میوه که شد بمبِ جنون می‌رسد
محضِ خودت بمب منم،دورتر

می‌ترکم چند قدم دورتر

حضرتِ تنهای به هم ریخته

خون و عطش را به هم آمیخته
دست خراب است،چرا سَر کنم

آس نشانم بده باور کنم
دست کسی نیست زمین گیری‌ام

عاشقِ این آدمِ زنجیری‌ام
شعله بکِش بر شبِ تکراری‌ام

مُرده‌ی این گونه خود آزاری‌ام

خانه خرابیِ من از دست توست

آخرِ هر راه به بن بستِ توست
از همه‌ی کودکیَم درد ماند

نیم وجب بچه‌ی ولگرد ماند

من که منم جای کسی نیستم

میوه‌ی طوبای کسی نیستم
گیجِ تماشای کسی نیستم

مزه‌ی لب‌های کسی نیستم
مثل خودت دردِ خیابانی‌ام

مثل خودت دردِ خیابانی‌ام

مطلب مشابه: اشعار عاشقانه سهراب سپهری ❤️ ؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهری

اشعار علیرضا آذر و مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر
بذار این قصه ‌ها سر شن

بذار این خونه ویرون شه

بذار هر چی اَزم مونده

دوباره درب و داغون شه

یه کاری کن که بعد از تو

نتونم با کسی باشم

یه جوری گم بشم تو عشق

نتونم باز پیدا شم

دلم آروم نمی‌گیره

تو رو با اون که می‌بینم

تو ذهنم زیر و رو می‌شن

شبای تلخ و شیرینم

نگاهم کن دَمِ رفتن

چقدر افسرده‌تر می‌شم

تو با اون حیف و میل می‌شی

منم اینجا هدر می‌شم
من همون آدم قبلم … با همون عشق قدیمی
با همون زخمای کهنه … با همون لحن صمیمی

من همون آدم قبلم … تو عوض شدی که دیگه
حرفت و دلت یکی نیست … هر کدوم یه چیزی میگه

از همون روزای اول … راهمون از هم جدا بود
اون همه دیوونه بازی … اشتباه بود، اشتباه بود

این همه وقته گذشته … با هم آشنا نمی شیم
نمی دونم، نمی فهمم … ما چرا جدا نمی شیم

من همون آدم قبلم … تو عوض شدی، بریدی
پای حرفمون نموندی … رفتی پاتو پس کشیدی

رد پاتو که گرفتم … چه چیزایی که ندیدم
از تو با هر کی که گفتم … نمی دونی چی شنیدم

توی چشم هم یه بارم … خوب و محترم نبودیم
هر کی کار خودشو کرد … ما حریف هم نبودیم

این همه وقته گذشته … با هم آشنا نمی شیم
نمی دونم، نمی فهمم … ما چرا جدا نمی شیم
خوب من اضطراب کافی نیست
جسدم را برایت آوردم

هی بریدی سکوت باریدم

بخیه کردی و طاقت آوردم

در تنم زخم و نخ فراوان است

سر هر نخ برای پرواز است

تا برقصاندم برقصم من

او خداوند خیمه شب باز است

از تبار خروش و طغیان بود

رشته آتشفشان بر موهاش

چشمهایش عصاره خورشید

زیر رنگین کمان ِ ابروهاش

با صدایش ترانه هایم را

یک به یک روبراه می کردم

مرده دست پاچه ای بودم

تا به چشمش نگاه می کردم

بدنش را چگونه باید گفت

ساده نیست آنچه درسرم دارم

من که در وصف یک سرانگشتش

یک لغت نامه واژه کم دارم

زندگی اتفاق خوبی بود،

آخرش با نگاه بهتر شد

چشمهایت همیشه یادم هست

هر نگاهی به مرگ منجر شد

چشمهایت عقیق ِ اصل یمن

گونه ها قاچ سیب لبنانی

تو بخندی شکسته خواهدشد،

قیمت پسته های کرمانی

نرم ِ رویاست جنس حلقومت

حافظ ازوصف خسته خواهدشد

وا کن از دکمه دکمه ها بدنت

چشم شیراز بسته خواهدشد

سرو خوش قامت تراشیده

شاخه هایت کجاست پربزنم؟

حیف ازآن ساقه پا که با بوسه

زخم ِ محکم تر از تبر بزنم

ازکدامین جهان سفرکردی؟

نسبت ازکجای منظومه است؟

که به هردانه دانه سلولت

جای یک جای دوووووور معلوم است

مردم از دین خروج می کردند

تا تو سمت گنــاه می رفتی

شهر بی آبرو به هم می ریخت

در خیابان که راه می رفتی

زندگی کردمت بهانه ی من

غیرتو هرچه زنده را کشتم

چندسال است روزگار منی

مثل سیگار لای انگشتم

دور تا دورم ابرمشکوکی است

جبهه های هوای تنهایی

فصل فصلم هجوم آبان هاست

تف به جغرافیای تنهایی

مثل دوران خاله بازی بود

مثل یک مرد ِ مرده خوانده شدم

ای خدای تمام شیطان ها

از بهشتی بزرگ رانده شدم

تو در ابعاد من جوانه زدی

عکس من، قاب بودنت بودم

تو به فکر خیانتت بودی

من به فکرسرودنت بودم

چشم خودرا به دست خود بستم

تا عذاب سبک تری باشی

تا در اندوه رفتنت باشم

تو در آغوش دیگری باشی

دختر کوچه های تابستان

طعم شیرین و داغ خردادی

من خداوندِ بیستون بودم

تو به فکر کدام فرهادی؟

چشم هایت کجای تقویمند ؟

از چه فصلی شروع خواهی کرد؟

واژه واژه غروب زاییدم

ازچه صبحی طلوع خواهی کرد ؟

تو نباشی تمام این دنیا

مملو از مردهای بیمار است

تو نبودی اذیتم کردند

زندگی سخت کودک آزار است

خانه ام را مچاله ات کردم

جای خالیت روی تختم ماند

حسرت سیب های ممنوعه

روی هرشاخه درختم ماند

هر دو از کاروان ِ آواریم

هردو تا از تبار شک، یا نه؟

ما به فریاد هم قسم خوردیم

هردو تا درد مشترک ،یا نه؟

گیرم از چنگ جان به در ببری…

گیرم از تن فرار خواهی کرد…

عقل من هم فدای چشمهایت

با جنــــــونم چکار خواهی کرد؟

سی و یک روز درد در به دری

سی و یک هفته خودکشی کردن

سی و یک ماه خسته ام کردی ….

سی و یک سال طاقت آوردن

در تکاپــــوی بودنت بودم

زخم های همیشه ام بودی

بت سنگین ـ سنگ در هر دست

دشمن سخت شیشه ام بودی

می روی نم نم و جهانم را

ساکت و سوت و کورخواهی کرد

لهجه کفش هات ملتهبند

بی شک از من عبورخواهی کرد

در همین روزهای بارانی

یک نفرخیره خیره میمیرد

تو بدی کردی و کسی با عشق

ازخودش انتقام میگیرد

خبرم را تو ناشنیده بگیر

بدنت را به زنده ها بسپار

کودکت هم مرید چشمت شد

نام من را بروی او بگذار

بعدمرگم ،سری به خانه بزن

زندگی تر کنی حضورم را

تا بیایی شماره خواهم کرد

ردپاهای دور گورم را

آخرم را شنیده ای اما …

در دلت هیچ التهابی نیست

باتو مرگ و بدون تو مرگ است

عشق را هیچ انتخابـی نیست

**********

خوب است و عمری خوب می ماند

مردی که روی از عشق می گیرد

دنیا اگر بد بود و بد تا کرد

یک مردِ عاشق ، خوب میمیرد !

مطلب مشابه: اشعار قیصر امین پور + مجموعه شعر منتخب غزلیات، شعر نو و اشعار کوتاه

مطالب مشابه را ببینید!

اشعار عاشقانه سعدی؛ مجموعه گلچین زیباترین اشعار و غزلیات عاشقانه سعدی شعر بافتن مو + اشعار عاشقانه و زیبا به همراه جملات در مورد بافتن موها اشعار عاشقانه مولوی + مجموعه شعر زیبا از شاعر ایرانی مولانا متن صبح بخیر عشقم به همراه جملات و اشعار عاشقانه صبح بخیر گفتن به همسر شعر روز عشق ولنتاین و سپندارمذگان با خاص ترین اشعار عاشقانه متن روز عشق؛ احساسی ترین جملات، اشعار عاشقانه، دلنوشته و عکس نوشته روز عاشقان شعر عاشقانه کوتاه + مجموعه اشعار عاشقانه برای همسر و عشق شعر مادر + مجموعه زیبای اشعار عاشقانه و احساسی برای مادران عزیز شعر روز مادر و اشعار عاشقانه در وصف مادران عزیز (عکس نوشته پروفایل روز مادر) اشعار عاشقانه حافظ؛ گلچین مجموعه زیباترین اشعار عاشقانه حافظ شیرازی