اشعار مهدی فرجی و مجموعه زیباترین اشعار عاشقانه احساسی

مجموعه اشعار مهدی فرجی

در این مطلب روزانه مجموعه اشعار مهدی فرجی با موضوعات عاشقانه را ارائه کرده ایم و امیدواریم این مجموعه شعر احساسی مورد توجه شما قرار بگیرد.

مهدی فرجی (زاده ۹ بهمن ۱۳۵۸ در کاشان) شاعر اهل ایران است. کتاب «قرار نشد» او در سال ۹۲ پس از یک هفته به نوبت چاپ دوم رسید. به گفتهٔ یک منتقد، از ویژگی‌های شعر فرجی عاشقانگی، برخورداری شاعر و شعرش از گنجینه‌های ادبی سترگ سده‌های پیشین و گذشتگان است. سادگی بیان، نخستین مشخصه شعری فرجی است. او به زبان عامیانه تعلق خاطر خاصی دارد چنانکه به سادگی شعرش را به ترانه می کشاند.

دامی است که باید بکشاند به گناهم
سیبی که تو انداخته باشی سر راهم

ما از تو به غیر تو نداریم تمنا
من لال شوم از تو به غیر از تو بخواهم

با عقل چه خوبی که نکردم سر یک عشق
از چاله درآوردم و انداخت به چاهم

یک عمر تو رفتی و من از راه رسیدم
خورشید سفر کرد و نفهمید که ماهم

ای ابر نکن! برکه ی دل مرده ای آن زیر
دل بسته به پیدا شدن گاه به گاهم
بنشين برايت حرف دارم در دلم غوغاست

وقتى که شاعر حرف دارد آخر دنياست

 

شاعر بدون شعر يعنى لال! يعنى گنگ

در چشم هاى گنگ اما حرف دل پيداست

 

با شعر حق انتخاب کمترى دارى

آدم که شاعر مى شود تنهاست يا تنهاست

 

هرکس که شعرى گفت بى ترديد مجنون است

هر دخترى را دوست مى دارد بدان ليلاست

 

هر شاعرى مهدى ست يا مهدى ست يا مهدى ست

هر دخترى تيناست يا ساراست يا رى راست

 

پروانه ها دور سرش يکريز مى چرخند

از چشم آدم ها خل است از ديد من شيداست

 

در وسعتش هر سينه داغ کوچکى دارد

دريا بدون ماهى قرمز چه بى معناست

 

دنيا بدون شاعر ديوانه دنيا نيست

بى شعر، دنيا آرمانشهر فلاطون هاست

 

من بى تو چون دنياى بى شاعر خطرناکم

من بى تو واويلاست دنيا بى تو واويلاست

 

تو نيستى وآه پس اين پيشگويى ها

بيخود نميگفتند فردا آخر دنياست

 

تو نيستى و پيش من فرقى نخواهد کرد

که آخر پاييز امروز است يا فرداست

 

يلداى آدم ها هميشه اول دى نيست

هرکس شبى بى يار بنشيند شبش يلداست

اشعار مهدی فرجی

اشعار زیبای عاشقانه و بلند مهدی فرجی

برفِ آوازم در گوشِ چه سنگین از تو
رقص، بهمن شده و ریخته پایین از تو

دور مى گیرى و در پاى تو انبوهِ سپید
چینىِ دامنه و دامنِ پُر چین از تو

تا ابد تشنگى داغِ “مرنجاب” از من
تا همیشه جریانِ خُنکِ “فین” از تو

شربتِ تلخِ شبِ تیرهء کاشان از من
ماه؛ این خربزه ى روشنِ شیرین از تو

من چه ام!؟ زرد ترین برگِ خزان، این از من
تو چه!؟ سرسبزترین ماهِ بهار، این از تو
آهو ندیده ای که بدانی فرار چیست
صحرا نبوده ای که بفهمی شکار چیست

باید سقوط کرد و همین طور ادامه داد
دریا نرفته ای بچشی آبشار چیست

پیش من از مزاحمت بادها نگو
طوفان نخورده ای که بفهمی قرار چیست

هی سبز در سفیدی چشمت جوانه زد
یک بار هم سوال نکردی بهار چیست

در خلوتت به عاقبتم فکر کرده ای؟
خُب…کیفر صنوبرِ بی برگ و بار چیست؟

روزی قرار شد برسیم آخرش به هم
حالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟…
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن!
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟

مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟

مثل من آواره شو از چار دیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
اشعار مهدی فرجی
سوزِ دلی دارم که می گیرد قرارت را
شاید به این پاییز بسپاری بهارت را

بوی تو در پیراهنم جا مانده می ترسم
یک هرزه باد از من بگیرد یادگارت را
نــم باران نشسته روی شعـــرم ، دفترم یعنی
نمی بینم تورا ، ابری ست در چشم ترم یعنی

سرم داغ است ، یک کوره تب ام ، انگار خورشیدم
فقط یک ریــز می گـــــردد جهــــان دور سرم یعنـــی

تو را از من جدا کردند و پشت میله ها ماندم
تمام هستیم نابـــود شد ، بال و پــــرم یعنی

نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم ، کافرم یعنی؟؟؟

تن تـــو موطن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه می ماند بجا ، خاکسترم یعنی

نشستم چای خوردم ، شعر گفتم ، شاملو خواندم
اگـــر منظورت اینها بود … خوبـــم … بهتـــرم یعنی…

مطلب مشابه: اشعار ملک الشعرای بهار + زیباترین شعر عاشقانه و کوتاه محمدتقی بهار

من خواستم که خواب و خيال خودم شوی
رويا شوی اميد محال خودم شوی

لرزيد دستهايم و سرگيجه ام گرفت
آوردمت دليل زوال خودم شوی

يا در دلم شناور يا بر تنم روان
ماهی و ماه حوض زلال خودم شوی

هر روز بيشتر به تو نزديک می شوم
چيزی نمانده است که مال خودم شوی

حالا تو چشمهای منی ابر شو ببار
تا قطره قطره گريه به حال خودم شوی

عاشق نمی شوی سر اين شرط بسته ام
نه … حاضرم ببازم و مال خودم شوی
من مدتی است ابر بهارم برای تو
باید ولم کنند ببارم برای تو

این روزها پر از هیجان تغزّلم
چیزی به جُز ترانه ندارم برای تو

جان من است و جان تو، امروز حاضرم
این را به پای آن بگذارم برای تو

از حدّ دوست دارمت اعداد عاجزند
اصلاً نمی شود بشمارم برای تو

این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت
دریا نداشت دل بسپارم برای تو

من ماهی ام تو آب، تو ماهی من آفتاب
یاری برای من تو و یارم برای تو

با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ … تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

میل، میل توست اما بی تو باور کن که من
در هجوم باد های سرد پرپر می شوم

مطلب مشابه: شعر نو آرامش + اشعار زیبا در مورد آرامش زندگی

اين مست های بی سر و پا را جواب کن
امشب شب من است، مرا انتخاب کن

مهمان من تمامی اينها و... پای من
قليان و چای مشتريان را حساب کن

تمثال شاعرانه ی درويش را بکن
عکس مرا به سينه ی ديوار قاب کن

هی! قهوه چی! ستاره به قليان من بريز
جای ذغال، روشنش از آفتاب کن

انگورهای تازه ی عشقی که داشتم
در خمره های کهنه بخوابان، شراب کن

از خون آهوان بده ظرفی که تشنه ام
ماهيچه ی فرشته برايم کباب کن

از نشئه خلسه ای بده از سُکر، جرعه ای
افيون و می بيار، بساز و خراب کن

دستم تهی است هرچه برايم گذاشتی
با خنده های مشتريانت حساب کن...
اشعار مهدی فرجی
می توانی بروی قصه و رویا بشوی

راهی دورترین گوشه ی دنیا بشوی

 

ساده نگذشتم از این عشق، خودت می دانی

من زمینگیر شدم تا تو مبادا بشوی

 

آی…مثل خوره این فکر عذابم می داد

چوب من را بخوری ورد زبانها بشوی

 

من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم

من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی

 

دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط

باید از این طرف شیشه تماشا بشوی

 

گره ی عشق تو را هیچ کسی باز نکرد

تو خودت خواسته بودی که معما بشوی

 

در جهانی که پر از «وامق» و «مجنون» شده است

می توانی «عذرا» باشی، «لیلا» بشوی

 

می توانی فقط از زاویه ی یک لبخند

در دل سنگترین آدمها جا بشوی

 

بعد از این، مرگ نفسهای مرا می شمرد

فقط از این نگرانم که تو تنها بشوی

 
بگذار در قشنگ ترین اشتباه من

آتش بگیرد از تو دل سربراه من

 

چشمم نسیم می شود آنقدر می وزد

تا روسریت حل بشود در نگاه من

 

آن وقت در رگم بشتابد، تپش کند

تا وقت مرگ موی تو، خون سیاه من

 

بر عکس آخر همه قصه های تلخ

شاید شبی به چنگ من افتاد ماه من

 

روزی مگر خود تو دچارم نکرده ای؟

از چاله در بیا که بیفتی به چاه من

 

داغ مرا به دوش بکش سالهای سال

ای شانه هات مهر شده با گناه من

مطلب مشابه: شعر هنر و هنرمند و اشعار زیبا از شاعران معروف کهن و معاصر درباره هنر

دیده بوسی ها که پیغام بهاری می دهند

یک دقیقه حال، ساعت ها خماری می دهند

 

عید، اینطوری بدون تو محرم می شود

روزها بوی غریب سوگواری می دهند

 

شهر، منهای تو _ قبرستان بگویم بهتر است_

کوچه هایش حس آدم را فراری می دهند

 

زنگ پشت زنگ، هفده ساله ها سر می رسند

دور از چشم تو عکس یادگاری می دهند

 

عید، عید باب طبعم نیست وقتیکه به من

جای سبز چشم های تو هزاری می دهند
همین که خواستم از آخرین قفس بپرم
رسید نامه ی سنگت چه ناگهان به پرم

هنوز چشم به راهم که باز لطف کنی
هنوز منتظر نامه های سنگ ترم

بهار آمد ماندم ، پرنده ها رفتند
پرنده ها که بیایند راهی سفرم

بلا که همیشه بد نیست راستی دیدی
تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم

من و تو ما شده بودیم اگر نفهمیدیم
منم که می گذری یا تویی که می گذرم

مطلب مشابه: شعر فقیر و ثروتمند و برگزیده اشعار در مورد بی پولی و پولدار بودن

می خواستم که خواب و خیال خودم شوی

رویا شوی امید محال خودم شوی

 

لرزید دست هایم و سرگیجه ام گرفت

آوردمت دلیل زوال خودم شوی

 

هم در دلم شناور هم بر تنم روان

ماهی و ماه حوض زلال خودم شوی

 

هر روز بیشتر به تو نزدیک می شوم

چیزی نمانده است که مال خودم شوی

 

حالا تو چشم های منی ابر شو ببار

تا قطره قطره گریه به حال خودم شوی

 

عاشق نمی شوی سر این شرط بسته ام

نه... حاضرم ببازم و مال خودم شوی
باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند

بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند

 

نه راه پیش مانده برایم نه راه پس

پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند

 

هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند

هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند

 

حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند

آیینه های دور و برم را شکسته اند

 

گل های قاصدک خبرم را نمی برند

پای همیشه ی سفرم را شکسته اند

 

حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو

با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند

مطلب مشابه: شعر ترکی دلتنگی و مجموعه اشعار بلند احساسی دلتنگ شدن با ترجمه

اگر کسی سرِ راه تو خانه داشته باشد

بعید نیست که دیوانه خانه داشته باشد

 

کنارِ پنجره بهتر که در سکوت بمیرد

کسی که خاطره یی بی ترانه داشته باشد

 

کسی که عطر کسی در هوای خلوت او نیست

قرار نیست غمی عاشقانه داشته باشد

 

دلم به وسعت دریا، ولی چه چاره اگر باز

غمی سماجت یک رودخانه داشته باشد

 

غمی شرور و دلی مضطرب، چگونه عقابی

کنار فاخته یی آشیانه داشته باشد؟

 

تو زیر چشمی از آیینه دید می زنی از دور

قبول نیست که تیرت کمانه داشته باشد

 

دلت گرفت و دلت خواست ژست قهر بگیری

قرار نیست همیشه بهانه داشته باشد
چیزی نگو، دزدانه و شیرین تماشا کن

بنشین و مثل دختری سنگین تماشا کن

 

یک کاروان خیس ابریشم همین حالا

از زیر چشم ام رفت سمت چین، تماشا کن!

 

بر شانه ات نگذاشتم سر، با خودم گفتم:

آن قله ها را از همین پایین تماشا کن

 

آن آبشاری را که از قوس کمرگاهش

جاری ست نافرمان و بی تمکین تماشا کن

 

مرد خدا را هر اذان صبح در کافه

ای چشم های کافرِ بی دین! تماشا کن

 

«من مانده ام مهجور از او، بیچاره و رنجور...»

من قرن ها رنج ام در این تضمین تماشا کن

 

چون بشکنم عکس تو در هر تکه ام پیداست

باور نداری بشکن و بنشین تماشا کن!

مطلب مشابه: اشعار عاشقانه ترانه مکرم شاعر و ترانه سرای معروف

مطالب مشابه را ببینید!

شعر عاشقانه صبح بخیر + مجموعه اشعار زیبای صبح بخیر برای همسر و عشق زندگی شعر در مورد قدم زدن + مجموعه اشعار با موضوع قدم زدن (تک بیتی، دو بیتی، رباعیات و شعر نو) اشعار نظامی گنجوی + مجموعه شعار عاشقانه و کوتاه زیبای از شاعر ایرانی نظامی گنجوی اشعار فردوسی + عکس نوشته و مجموعه شعر فردوسی شاعر محبوب ایرانی اشعار عاشقانه افشین یداللهی + شعر کوتاه و بلند و مجموعه ترانه های زیبا این شاعر عکس پروفایل اشعار حافظ + مجموعه شعر حافظ شاعر نامی ایران بهترین اشعار شیخ بهایی + گلچین شعر کوتاه و بلند عاشقانه شیخ بهایی مجموعه اشعار سیمین بهبهانی + شعر عاشقانه و موضوعات مختلف گلچین شده شعر سکوت + مجموعه اشعار، تک بیتی، دو بیتی و شعر کوتاه و بلند در مورد سکوت و خاموشی شعر سفر + اشعار زیبا در مورد سفر کردن با شعرهای کوتاه و بلند زیبا