شعر در مورد غربت (گلچین اشعار در مورد حس غریبی غربت از شاعران مختلف)

اشعار زیبا در مورد غربت

در این مطلب روزانه شعر و اشعار زیبا در مورد غربت و غم غریبی را از شاعران مختلف گردآوری کرده ایم.

وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را

یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بی‌ وفا یاران که بربستند بار خویش را

مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق
دوستان ما بیازردند یار خویش را

همچنان امید می‌دارم که بعد از داغ هجر
مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را

هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را

دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق
تا میان خلق کم کردی وقار خویش را

ما صلاح خویشتن در بی‌ نوایی دیده‌ ایم
هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را

سعدی

***

اندوهش غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
همچنان که شادی‌ اش
طلوع همه آفتاب‌ هاست

احمد شاملو

***

می‌ ترسیدم خدای نکرده
آنقدر در غربت گریه‌ هایم بمانی
تا از سکوی سرودن تصویرت
سقوط کنم

سیدعلی صالحی

***

شعر در مورد غربت

در فراقت دم به دم تب میکنم
خورده شعر هایم مرتب میکنم
در قبار غربت و دلواپسی
روز را با یاد تو شب میکنم..

***

شعر غم غربت

غربت آن نیست که ندانند کجایی و بگیرند سراغت،
غربت آن است که بدانند کجایی و نگیرند سراغ…..

***

مسافرم ولی هنوز هزار جاده فاصله ست
میان غربت من و سرای چشم های تو….

***

شعر در مورد غربت

ز غربتم چه بگویم؟ که سایه ام حتی
گذشته از من و از پشت سر نمی‌ آید

***

مه بالانشین، پایین نظر کن
به مسکینان کلامی مختصر کن
بتا فایز غریب این دیار است
محبت با غریبان بیشتر کن

فایز دشتستانی

***

اشعار دو بیتی غربت

دلم گرفته بیا بی بهانه گریه کنیم
به یاد خاطره ای عاشقانه گریه کنیم
میان جمع بخندیم از سر اجبار
به حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم

***

شعر در مورد غربت

کاش میشد غربت دل را شکست
شیشه عمر شقایق را شکست
کاش میشد در سکوت مرگبار زندگی
ای طلسم بی وفایی را شکست

***

من هماره، آدمیان را دیدم
که از خورشید می خواستند
طلوع نکند
و از بهار
که شروع نکند
و از تاریکی
که سکوت نکند…
و آن ها گاه
از سفر به غربت ماه می گویند
بی آنکه بدانند ماه
تداوم شُکوهِ خورشیدست..!

***

شعر در مورد غربت

خاک غربت‌ کیمیای مردم نیک اختر است
قطره درگرد یتیمی خشک چون شد گوهر است

بیدل دهلوی

***

شعر زیبا در مورد غریبی

زین گونه‌ ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه‌ ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

***

عزیزان از غم و درد جدایی
به چشمانم نمانده روشنایی
به درد غربت و هجرم گرفتار
نه یار و همدمی نه آشنایی

بابا طاهر

***

به نام آنکه غربت را بنا کرد
مرا از تو؛ تورا از من جدا کرد

***

شعر در مورد غربت

من میگم خسته شدم از، شب و دلتنگی و غربت

تو میگی زندگی اینه،درد تو،درد محبت

***

باغ غربت نرم نرمک روبه زوال خزان می رود

چهره نسترن ها افسرده/شادی مریم ها به دروغ اغشته

رقص قاصدک ها به بازی امیخته

باغ ارغوانی به رخساره ای زرد گراییده

زمستان ارام و بی نجوا

قدم زنان باغ غربت را کویر می کند

لیک پلک های باغ

برای بیدار ماندن/برای ورق زدن تقویم بهار

خیلی سنگین است

***

اشعار زیبا در مورد غربت

رویاهایت را ناتمام بگذار

باید برویم

وقتی رسیدیم

دوباره شعر بگو

از ابتدای رویا

وقتی رسیدیم

نگاه خیسـم را دوباره می بخشم

به گل ها

همین امروز …

دست های گرمت را پس می گیرم

***

شعر بلند در مورد غربت

فرشته بود و آدم
شب سیاه بدبخت
نفهم بیشور مست
سیاهی زد به هر دو ، هم فرشته ، هم آدم
خیال می کرد می مونه !
نوبتیه بی شرف!
دهاتی اون شب کور
سواد نداشت بدونه
روز میاد و می مونه
اونجاست که شب ویلونه
پاره می شه می سوزه
داغون می شه می میره
شبا گذشت و گذشت
شبای آخر شده
فرشته شیطون شده !
اون هم از روز اول
آدم شده بلهوس
یه عده شون می دونن
شب شبای آخره
آشفته و منتظر…
یه عدشون خل شدن!
می گن شب با وفا!
شب که وفا نداره
نقاب پیر خفن
می گن شب عزیزم!
تاریکی ام عزیزه؟!
یه عده هم میونه
می دونن فردا روزه
می گن عجب شبی بود
این شبا هم بد نبود!
تو این شب غریبه
تو این جنون غربت
می گن لیلی اومده!
بابا لیلی تو روزه
عجب نقابیه شب!
ساخته لیلی تو ظلمت!
تاریکی خوب می دونه
فیلم شبای غربت
رفته سکانس اخر
شیطونه هم می دونه
زمان فیلم تمومه
عجب سکانسی می شه
اونم سکانس آخر
روز اول آدم
همه ، همو می بینن
تو اون فضای روشن
محشره روز اول
پرده ها رو می یارن
نور می ندازن می بینن
فیلم شبای غربت
از اولش تا آخر
چی می شه روز اول
آدم روز و ندیده
آدمای نقش اول
حالا همه مضطرب
می گن که کاش نبودیم
یه آدم هنرمند!
تو این نقشای اول
تو این شبای غربت
حالا اگه نور بیاد
شبا همش رو می شه
که شب وفا نداره
آخه اگه روز بیاد
فرشته نیست و آدم!
فقط خداست و ادم….

***

شعر در مورد غربت

من گریزانم از این شکل حیات

و از این غربت تلخ که به اجبار به پایم بستن

می گریزم از عشق و تو ای نازترین خاطره ها همه جا در پی تو می گردم

***

نمیدانم چرا رفتی!!!

نمیدانم چرا شاید خطا کردم!!!

وتو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی

نمیدانم کجا….

تا کی…..

برای چه

***

کیست که غربت رفته را یاد کند

دل غربت زده را شاد کند

من نوشتم این سخن از بهر دوست

تا بداند این دلم در فکر اوست

مطالب مشابه را ببینید!

متن غم؛ شعر غمگین، جملات غم انگیز، دلنوشته و عکس نوشته درباره ناراحتی شعر غمگین شب یلدا + مجموعه اشعار زیبای غم و ناراحتی شب یلدا شعر غمگین کوتاه + گلچین زیباترین اشعار کوتاه سوزناک در مورد غم و تنها شدن اشعار فروغ فرخزاد + شعر غمگین، بلند، کوتاه و عاشقانه از شاعر نامدار معاصر فروغ فرخزاد شعر غمگین فوت همسر جوان + مجموعه اشعار در سوگ درگذشت عشق و یار شعر سوزناک | زیباترین اشعار غمناک | گلچین شعر غمگین زیبا اشعار غم انگیز پارسی + شعر غمگین و احساسی از شاعران بزرگ اشعار غمگین + شعر کوتاه و بلند از شاعران برجسته در مورد جدایی و عشق متن غمگین بهار + شعر و جملات غمگین بهاری شعر عاشقانه غمگین؛ شعر کوتاه و بلند عاشقانه و احساسی جدایی و تنهایی