بریدههایی از کتاب کار عمیق کال نیوپورت؛ جملات خلاصه این کتاب پیشرفت شخصی و مالی
بگذارید خلاصه کنم، اگر کارآفرین هستید یا اینکه هدف میلیونر شدن را در سر میپرورانید؛ این کتاب برای شماست. اثری بسیار مهم و جذاب که درباره مدیریت مالی و پیشرفت شخصی، حرفهای زیادی برای گفتن دارد. اگر شما نیز به هر دلیل موفق نشدهاید این کتاب را بخوانید، در ادامه متن همراه ما باشید تا خلاصه و بریدههای این کتاب مهم را باهم مرور کنیم.
فهرست موضوعات این مطلب
این کتاب درباره چیست؟
کتاب کار عمیق (Deep Work) یکی از محبوبترین کتابهای کال نیوپورت، نویسندهای آمریکایی است که در حوزۀ فناوری، کار و فرهنگ فعالیت میکند. اصطلاح کارِ عمیق به معنی توانایی تمرکز بدون حواسپرتی بر روی یک کار است. چنین مهارتی میتواند امکان تسلط بر اطلاعات پیچیده در زمان کمتری را فراهم کند که طبیعتاً نتیجۀ بهتری نیز از آن به دست خواهد آمد.
کار عمیق از زمان انتشار در لیست پرفروشهای نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال و آمازون قرار گرفته است.
کال نیوپورت در کتاب کار عمیق به تأثیر روایتها در عصر اطلاعات میپردازد و اینکه چگونه این درهمآمیختگی اطلاعات و پیچیدگی شرایط ارتباطی باعث حواسپرتی و عدم تمرکز میشود. کار عمیق توانایی تمرکز بر روی یک کار بدون پرت شدن حواس است. چنین کاری موجب میشود تا ارزشهای جدیدی آفریده شده و مهارتهای افراد بهبود پیدا کند.
این درحالی است که میتوان گفت کارِ کم-عمق به گونهای اطلاق میشود که بهصورت غیرشناختی و اغلب با تدارک کارهایی بدون فکر صورت میپذیرد که در آنها توجهی به کاری که در حال انجام است وجود ندارد. در چنین شرایطی تلاش افراد نمیتواند ارزش جدیدی را در جهان ایجاد کند و اعمال آنها بهراحتی تکرارپذیرند.
شاید بتوان گفت که در قرن بیستویکم، مهارت کار عمیق بهعنوان نوعی قدرت فزاینده میتواند در بازارهای رقابتی اقتصادی عمل کند. افرادی که این قابلیت را دارا هستند و یا برای به دست آوردن مهارتهای آن تلاش میکنند، میتوانند در جایگاه بهتری از نظر رقابتی قرار گیرند و کاری را انجام بدهند که هرکسی از پس آن بر نمیآیند.
بریدههایی از کتاب کار عمیق
در ادامه متن، بخشهای مهم و اصلی این کتاب را برای شما عزیزان قرار خواهیم داد.
«بگذارید ذهنتان به لطف همگرایی پرتوهای توجه، به عدسی تبدیل شود؛ بگذارید روحتان، مقصد همهٔ آن چیزی باشد که در ذهن شما به عنوان ایدهٔ غالب و کاملاً جذاب تثبیت شده است
دو توانایی اصلی برای رشد در اقتصاد جدید 1) توانایی سریع ماهر شدن در کارهای سخت. 2) توانایی تولید در سطح ممتاز، هم از نظر کیفیت و هم از نظر سرعت.
مبنای همهٔ مطالبی است که در این کتاب دنبال میشود: فرضیه کار عمیق: توانایی انجام کارهای عمیق به طور فزایندهای در حال کمیاب شدن است و دقیقاً در همان زمان در اقتصاد ما، به طور فزایندهای در حال ارزشمند شدن است. در نتیجه، افراد کمی که این مهارت را پرورش میدهند و سپس آن را محور اصلی زندگی کاری خود قرار میدهند، پیشرفت خواهند کرد.
این کتاب دو هدف دارد که در دو بخش دنبال میشود. هدف اول که در بخش اول به آن پرداخته شده، این است که شما را متقاعد کند فرضیهٔ کار عمیق، درست است. هدف دوم، آموزش چگونگی استفاده از مزیت این حقیقت به شما، از طریق تعلیم دادن مغز و تغییر عادتهای کاریتان است، به نحوی که کار عمیق را محور زندگی حرفهایتان قرار دهید. البته، قبل از وارد شدن به این جزئیات، زمانی را برای توضیح چگونگی تبدیل شدنم به طرفدار عمیق بودن اختصاص خواهم داد.
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم استفان گایز با متن های آموزنده
ایجاد عادت کار عمیق، این است که از نیتهای خوب فراتر بروید و برای حداقل کردن استفاده از ارادهٔ محدودتان، کارهای روتینی را برای ایجاد تحول و حفظ حالت تمرکز بدون وقفه ضروری، به زندگی کاریتان اضافه کنید.
کار عمیق: فعالیتهای حرفهای انجام شده در حالت تمرکز کامل بدون حواسپرتی که تواناییهای شناختی شما را به حد اعلای خود برساند. این تلاشها، ارزشآفرین هستند، مهارت شما را بهبود میبخشند و تکرار آنها دشوار است.
کار عمیق مهارتی از مدافتاده نیست که دیگر موضوعیتی نداشته باشد. بلکه توانایی حیاتی برای هر کسی است که به دنبال حرکت رو به جلو در اقتصاد اطلاعاتیِ به شدت رقابتی در سطح جهانی است، اقتصادی که تمایل دارد کسانی که به اندازهٔ کافی کار نمیکنند را کنار بگذارد.
در این اقتصاد جدید، سه گروه مزایای خاصی خواهند داشت: کسانی که میتوانند به خوبی و خلاقانه با ماشینهای هوشمند کار کنند؛ کسانی که در کاری که انجام میدهند، بهترین هستند و کسانی که به سرمایه دسترسی دارند.-
برای یادگیری سریع چیزهای سخت، باید به شدت و بدون حواسپرتی تمرکز کنید
نابغهها فقط وقتی عملکرد عالی داشتند که تمام توانایی خود را به موضوعی اختصاص میدادند که تصمیم داشتند خودشان را در آن نشان دهد.
«کد زیبا، کوتاه و مختصر است، بنابراین اگر آن کد را به برنامهنویس دیگری هم بدهید، خواهد گفت: «این کد به خوبی نوشته شده است». کدنویسی بسیار شبیه به نوشتن شعر است.»
مطلب مشابه: بریده هایی از کتاب قانون جذب راندا برن؛ متن های ناب انگیزه بخش زندگی از این کتاب
برای موفقیت در کارهای عمیق، باید مغزتان را بازسازی کنید، تا مقاومت در برابر محرکهای حواسپرتی برایش راحت باشد. این بدان معنا نیست که باید رفتارهای حواسپرتکن را حذف کنید؛ کافی است که به جای آن، توانایی چنین رفتارهایی را برای منحرف کردن توجهتان حذف کنید. استراتژی سادهٔ پیشنهادشده برای زمانبندی واحدهای زمانی اینترنتی، راهی موثر در جهت کمک به شما است تا دوباره این استقلال توجه را به دست بیاورید.
عمل کردن به یک استراتژی، سختتر از ایجاد آن است
فقط تغییر محیط یا جستوجوی سکوت نیست که عمق بیشتری را فراهم میکند. نیروی غالب، روانشناسیِ تعهدِ بسیار جدی به وظیفهای است که در دست دارید.
ریچارد فِینمن، فیزیکدانی که اخیراً برندهٔ جایزه نوبل شده است، در مصاحبهای، یکی از استراتژیهای بهرهوریاش را که کمتر متعارف است، به این صورت توضیح میدهد: برای انجام کار باارزشی در زمینهٔ فیزیک، به بازهٔ زمانی طولانی و یکپارچهای نیاز دارید. این کار، نیاز به تمرکز زیادی دارد… اگر شغلتان، مدیریت است، زمان ندارید.
به همین دلیل، من داستانی ساختگی در مورد خودم اختراع کردهام: اینکه من احساس مسئولیت ندارم. بسیار بیمسئولیت هستم. به همه میگویم که هیچ کاری انجام نمیدهم. اگر کسی از من بخواهد که در یک کمیتهٔ پذیرش شرکت کنم، به آنها میگویم: «نه، من حس مسئولیتپذیری ندارم.» فینمن در اجتناب از وظایف اجرایی، تسلیمناپذیر بود، زیرا میدانست که آنها فقط توانایی او را برای انجام کاری که مهمترین چیز در زندگی حرفهایاش بود، کاهش میدهند: «انجام کاری واقعاً باارزش در رشتهٔ فیزیک».
به طور خاص توئیتر برای نویسندگان، اغلب به عنوان ابزاری برای برقراری ارتباط با مخاطبان مطرح میگردد که در نهایت منجر به فروش بیشتر میشود. بااینحال، برای نویسندهای مانند مایکل لوئیس، زمانی که تشخیص میدهد چه چیزی در زندگی حرفهایاش مهم است، به احتمال زیاد اهداف بازاریابی ارزش زیادی ندارند.
زیرا شهرت او تضمین میکند که اگر این کتاب واقعاً خوب است، بنابراین پوششهای زیادی را در کانالهای گستردهٔ رسانهای دارای نفوذ، دریافت خواهد کرد. بنابراین تمرکز او به طور کارآمدتری، برای هدف نوشتن بهترین کتاب ممکن به کار میرود، به جای اینکه برای فروش چند عدد اضافی از طریق روشهای ناکارآمد نویسندهمحور تلاش کند.
مطلب مشابه: بریده از کتاب تکنیکهای تسلط بر ذهن آنتونی رابینز با جملات درباره مدیریت ذهن
«اگر میخواهید در جنگ جلبتوجه پیروز شوید، سعی نکنید به جزئیات کماهمیتی که به شما عرضه میشوند و حواستان را پرت میکنند، «نه» بگویید؛ بلکه سعی کنید به موضوعی که اشتیاق وحشتناکی را به وجود میآورد، «بله» بگویید و اجازه دهید این اشتیاق وحشتناک، همهٔ چیزهای دیگر را از بین ببرد.»
«مانند انگشتهایی که به ماه اشاره میکنند، سایر رشتهها هم، از انسانشناسی گرفته تا آموزش و از اقتصاد رفتاری تا مشاورهٔ خانواده، به طور مشابه اظهار میکنند که مدیریت ماهرانهٔ توجه، امری گریزناپذیر برای زندگی خوب و کلید بهبود تقریباً همهٔ جنبههایی است که تجربه میکنید.»
هر دقیقه از روزتان را زمانبندی کنید.
کار کمعمق: کارهای غیرشناختی و غیرمهارتی که اغلب نیاز به تمرکز کامل و حذف حواسپرتکنها ندارند. این تلاشها اثر خلاقانهای در جهان ایجاد نمیکنند و تکرار آنها آسان است.
وظایفی که از تخصص شما استفاده میکنند، عمدتاً وظایف عمیقی هستند و بنابراین میتوانند مزایای دوگانهٔ زیر را فراهم کنند: آنها به ازای هر دقیقه از زمان صرف شده، ارزش بیشتری را باز میگردانند و تواناییهای شما را گسترش میدهند و منجر به پیشرفت میشوند.
از سوی دیگر، کاری که فارغالتحصیل فرضی ما، بتواند سریعاً یاد بگیرد، کاری است که از تخصص استفاده نمیکند و بنابراین میتوان آن را به عنوان کار کمعمق در نظر گرفت. با این استراتژی چه باید کرد؟ هنگامی که میدانید فعالیتهایتان در کجای مقیاس عمیق-کمعمق قرار میگیرند، زمانتان را صرف فعالیتهای عمیق کنید.
عادت کار عمیق، نیازمند این است که با زمانتان با احترام رفتار کنید. قدم خوبِ ابتدایی برای دستیابی به این احترام، این توصیه است: از قبل تصمیم بگیرید که با هر دقیقه از روز کاریتان چه کار خواهید کرد. در ابتدا طبیعی است که در برابر این ایده مقاومت کنید، زیرا بدون شک آسانتر است که اجازه دهید نیروهای دوقلوی هوس درونی و درخواستهای بیرونی، زمانبندی شما را هدایت کنند. اما اگر میخواهید به پتانسیل واقعی خودتان، به عنوان کسی که خالق چیزهای مهم است، نزدیک شوید، باید بر این بیاعتمادی به ساختار غلبه کنید.
در نظمدهی زمانبندی روزانهٔ خودم، علاوه بر واحدهای زمانی قابل توجه و با قاعدهای که برای انجام تفکر نظری و گفتوگو کردن در نظر میگیرم، قانونی دارم که اگر به صورت اتفاقی با موضوع مهمی برخورد کنم، آن را به عنوان دلیل کاملاً معتبر برای نادیده گرفتن بقیه زمانبندی روزم در نظر خواهم گرفت (البته به استثنای مواردی که نمیتوان آنها را نادیده گرفت).
پس از آن میتوانم تا هر زمانی که نیاز باشد، روی این موضوع غیرمنتظره کار کنم. بعد از آن، به عقب برمیگردم و زمانبندیام را برای هر میزان زمانی که از روز باقی مانده است، بازسازی میکنم. به عبارت دیگر، نه تنها در زمانبندیام، اجازهٔ فعالیتهای ناگهانی را میدهم؛ بلکه آنها را تشویق هم میکنم.
«تعداد کمی از مردم، حتی ۸ ساعت در روز کار میکنند. اگر چند ساعت خوب را در میان جلسات، وقفهها، وبگردیها، سیاستهای اداری و کسبوکار شخصی که روز کاری معمولی را در بر میگیرند، داشته باشید، خوششانس هستید. کمتر بودن ساعات کار رسمی، به فشرده کردن روز کاری معمولی کمک میکند. هنگامی که همهٔ افراد، وقت کمتری برای انجام کارهایشان داشته باشند، به آن زمان، احترام بیشتری میگذارند. مردم نسبت به زمانشان خسیس میشوند و این چیز خوبی است.
آن را برای چیزهایی که اهمیتی ندارند، هدر نمیدهند. هنگامی که ساعتهای کمتری در اختیار دارید، معمولاً آنها را عاقلانهتر مصرف میکنید.» به عبارت دیگر، کاهش هفتهٔ کاری در شرکت ۳۷ سیگنال، میزان کمعمقی را در مقایسه با کارهای عمیق، بیشتر کاهش داده بود و به دلیل اینکه کارهای عمیق، به مقدار زیادی دستنخورده باقی مانده بود، انجام کارهای مهم همچنان ادامه مییافت.«تعداد کمی از مردم، حتی ۸ ساعت در روز کار میکنند. اگر چند ساعت خوب را در میان جلسات، وقفهها، وبگردیها، سیاستهای اداری و کسبوکار شخصی که روز کاری معمولی را در بر میگیرند، داشته باشید، خوششانس هستید. کمتر بودن ساعات کار رسمی، به فشرده کردن روز کاری معمولی کمک میکند.
هنگامی که همهٔ افراد، وقت کمتری برای انجام کارهایشان داشته باشند، به آن زمان، احترام بیشتری میگذارند. مردم نسبت به زمانشان خسیس میشوند و این چیز خوبی است. آن را برای چیزهایی که اهمیتی ندارند، هدر نمیدهند. هنگامی که ساعتهای کمتری در اختیار دارید، معمولاً آنها را عاقلانهتر مصرف میکنید.» به عبارت دیگر، کاهش هفتهٔ کاری در شرکت ۳۷ سیگنال، میزان کمعمقی را در مقایسه با کارهای عمیق، بیشتر کاهش داده بود و به دلیل اینکه کارهای عمیق، به مقدار زیادی دستنخورده باقی مانده بود، انجام کارهای مهم همچنان ادامه مییافت.
در تابستان سال ۲۰۰۷، شرکت نرمافزاری ۳۷ سیگنال (که اکنون بیسکمپ نامیده میشود) آزمایشی انجام داد: آنها هفتهٔ کاریشان را از پنج روز به چهار روز کاهش دادند. به نظر میرسید که کارکنان آنها با یک روز کمتر، مقدار کار مشابهی را انجام میدادند، بنابراین آنها این تغییر را دائمی کردند: هر سال، از ماه می تا اکتبر، کارمندان ۳۷ سیگنال تنها از دوشنبه تا پنجشنبه کار میکنند. (به استثنای بخش پشتیبانی از مشتری، که هنوز هم تمام هفته کار میکند). جیسون فرِید، یکی از بنیانگذاران شرکت، در یکی از پستهای وبلاگش در مورد این تصمیم، به شوخی مینویسد: «مردم باید از آبوهوای تابستان لذت ببرند.»
مطلب مشابه: جملاتی از کتاب راز ذهن میلیونرها؛ بریده کتاب با متن های انگیزه دهنده ثروتمند شدن
متن هایی از این کتاب عالی
دیدن شرکتی که مشتریان بدون فایدهاش را بیرون میکند، غیرعادی نیست. اگر ۸۰ درصد از سود آنها از ۲۰ درصد از مشتریانشان تأمین شود، بنابراین با هدایت انرژی از مشتریان کمبازده به سمت ارائهٔ خدمات بهتر برای تعداد کمی از قراردادهای سودآورتر، پول بیشتری کسب خواهند کرد. هر ساعتی که برای دومی مصرف میشود، نسبت به هر ساعتی که برای مورد اول در نظر گرفته میشود، درآمد بیشتری را به شرکت بازمیگرداند.
قانون اندک بودن موارد حیاتی: در بسیاری از موقعیتها، ۸۰ درصد از تأثیرات معین، فقط ناشی از ۲۰ درصد از علل احتمالی است. برای مثال، ممکن است ۸۰ درصد سود کسبوکار، تنها از ۲۰ درصد از مشتریان به دست بیاید، ۸۰ درصد از ثروت ملی در دست ۲۰ درصد از ثروتمندترین شهروندان باشد، یا ۸۰ درصد از هنگکردنهای نرمافزارهای کامپیوتری ناشی از ۲۰ درصد اشکالات مشخص شده باشند.
مرتبسازی استادانهٔ ایمیلها: اگر هریک از موارد زیر در مورد پیامی به کار برده شده بود، به آن پاسخ ندهید: – مبهم باشد یا ایجاد پاسخ منطقی، برای شما دشوار باشد. – سؤال یا پیشنهاد مورد علاقهٔ شما نباشد. – اگر به آن پاسخ دهید، هیچ اتفاق واقعاً خوبی نخواهد افتاد و اگر پاسخ ندهید، هیچ اتفاق واقعاً بدی نخواهد افتاد.
در همهٔ موارد، استثنائات بدیهی وجود دارد. برای مثال، اگر پیام مبهمی در مورد پروژهای که به آن اهمیتی نمیدهید را از مدیر عامل شرکت دریافت کنید، به آن پاسخ خواهید داد. اما با نادیده گرفتن این استثناها، این رویکرد استادانه از شما میخواهد که هنگام تصمیمگیری در مورد اینکه آیا روی گزینهٔ «پاسخ» کلیک کنید یا خیر، بیرحمتر باشید.
مطلب مشابه: کتاب های انگیزشی معروف؛ 10 کتاب انگیزشی از نویسندگان معروف برای تغییر مسیر زندگی
آنتونیو سِنتِنو را که وبلاگ محبوب «رییل من استایل» را اداره میکند، در نظر بگیرید. فیلتر فرستنده سنتنو، فرایندی دو مرحلهای را ارائه میکند. اگر سؤالی داشته باشید، شما را به فضایی عمومی برای ارسال آن هدایت میکند. سنتنو فکر میکند که پاسخ دادن دوباره و دوباره به سؤالات مشابه در مکالمات خصوصی و به صورت یک به یک، هدر دادن وقت است.
اگر از این مرحله عبور کنید، در مرحلهٔ بعدی، از طریق کلیک کردن روی چند کادر انتخابی، شما را نسبت به این سه وعده متعهد میکند: – من از آنتونیو سؤالی نمیپرسم که خودم میتوانم در عرض ۱۰ دقیقه با جستوجو در گوگل، پاسخ آن را پیدا کنم. – من با «کات و پِیست کردن» درخواستی کلی برای تبلیغ کسبوکار غیرمرتبطم، هرزنامهای برای آنتونیو نمیفرستم. – اگر آنتونیو ظرف مدت ۲۳ ساعت پاسخ دهد، برای تعدادی از افراد غریبه و به صورت تصادفی، کار خوبی انجام خواهم داد. تا زمانی که روی کادر مربوط به هر سه وعده کلیک نکنید، کادر بعدی که میتوانید در آن پیامتان را تایپ کنید، نمایش داده نخواهد شد.آنتونیو سِنتِنو را که وبلاگ محبوب «رییل من استایل» را اداره میکند، در نظر بگیرید.
فیلتر فرستنده سنتنو، فرایندی دو مرحلهای را ارائه میکند. اگر سؤالی داشته باشید، شما را به فضایی عمومی برای ارسال آن هدایت میکند. سنتنو فکر میکند که پاسخ دادن دوباره و دوباره به سؤالات مشابه در مکالمات خصوصی و به صورت یک به یک، هدر دادن وقت است.
اگر از این مرحله عبور کنید، در مرحلهٔ بعدی، از طریق کلیک کردن روی چند کادر انتخابی، شما را نسبت به این سه وعده متعهد میکند: – من از آنتونیو سؤالی نمیپرسم که خودم میتوانم در عرض ۱۰ دقیقه با جستوجو در گوگل، پاسخ آن را پیدا کنم. – من با «کات و پِیست کردن» درخواستی کلی برای تبلیغ کسبوکار غیرمرتبطم، هرزنامهای برای آنتونیو نمیفرستم. – اگر آنتونیو ظرف مدت ۲۳ ساعت پاسخ دهد، برای تعدادی از افراد غریبه و به صورت تصادفی، کار خوبی انجام خواهم داد. تا زمانی که روی کادر مربوط به هر سه وعده کلیک نکنید، کادر بعدی که میتوانید در آن پیامتان را تایپ کنید، نمایش داده نخواهد شد.
برای تماس با او، ابتدا باید به بخش سؤالات متداول رجوع کنید تا اطمینان حاصل کنید که سؤال شما قبلاً پاسخ داده نشده است (که شامل بسیاری از پیامهایی است که هربرت قبل از ایجاد فیلتر به آنها پاسخ داده و در آنجا قرار داده است.) اگر از این غربالِ مربوط به سؤالات متداول عبور کنید، در مرحلهٔ بعد از شما میخواهد که یک فرم نظرسنجی را پر کنید که به او اجازه میدهد غربال بیشتری نسبت به سؤالاتی که به نظر میرسد به طور خاص، بیشتر به تخصص او مربوط هستند را پاسخ دهد.
هربرت برای کسانی که از این مرحله عبور میکنند، مبلغ کمی را تعیین کرده است که باید قبل از برقراری ارتباط با او پرداخت کنند. این هزینه برای جمعآوری پولهای زیاد نیست، بلکه برای انتخاب افرادی است که در مورد دریافت و عمل به مشاورههای او جدی هستند. فیلترهای هربرت هنوز هم او را قادر میسازند تا به مردم کمک کند و با فرصتهای جالبی هم مواجه شود. درعینحال، ارتباطات ورودی او را به سطحی کاهش دادهاند که به راحتی میتواند آنها را اداره کند.
اگر از صفحهٔ «ارتباط با ما» در وبسایت نویسندگی من بازدید کنید، هیچ آدرس ایمیل عمومی وجود ندارد. در عوض، فهرست افراد مختلفی که میتوانید برای اهدافی خاص با آنها تماس بگیرید را در آنجا ذکر کردهام: به عنوان مثال، کارگزار ادبیام برای درخواستهای حقوقی، یا کارگزار سخنرانیام برای درخواستهای سخنرانی. اگر بخواهید به من دسترسی داشته باشید، در این قسمت فقط یک آدرس ایمیل خاص که با شرایطی و همچنین کمترین انتظار پاسخدهی از طرف من ارائه شده است، وجود دارد: «اگر پیشنهاد، فرصت یا معارفهای دارید که ممکن است زندگی من را جالبتر کند، به این آدرس به من ایمیل بزنید: interesting [at] calnewport.com به دلایلی که در بالا ذکر شد، من تنها به پیشنهاداتی پاسخ خواهم داد که با زمانبندی و علائقم هماهنگی خوبی داشته باشند.» من این رویکرد را «فیلتر فرستنده» مینامم، چون از طرفهای مکاتبهٔ خودم هم میخواهم قبل از اینکه با من تماس بگیرند، خودشان را فیلتر کنند.
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب ثروتمندترین مرد بابل با جملات آموزنده موفقیت مالی
تعهد به «بهرهوری زمانبندی ثابت»، شما را به سمت ذهنیتی کمنظیر میبرد. ناگهان هرگونه تعهد خارج از عمیقترین تلاشهایتان، مشکوک و به طور بالقوه، مخرب به نظر میرسند. پاسخ پیشفرض شما تبدیل به «نه» میشود، موانع دسترسی به زمان و توجهتان به سرعت افزایش مییابند و شما شروع به سازماندهی تلاشهایی میکنید که از این موانع با کارایی بسیار زیادی عبور میکنند.
این ممکن است شما را به سمت آزمودن فرضیههایی در مورد فرهنگ کاری شرکتتان هدایت کند، فرضیههایی که قبل از این فکر میکردید تخطیناپذیر هستند، اکنون تبدیل به فرضیههایی انعطافپذیر شدهاند. برای مثال، دریافت ایمیل از رئیستان پس از ساعت کاری، عادی است. میتوانید از طریق «بهرهوری زمانبندی ثابت» این پیامها را تا صبح روز بعد نادیده بگیرید.
محدودیتهای مربوط به زمان، ضرورت تفکر دقیقتر نسبت به عادات سازمانیمان را هم ایجاد میکند، همچنین منجر به تولیداتی با ارزش بیشتر در مقایسه با زمانبندیهای طولانیتر، اما کمتر سازمانیافته میشود.
ما در انتخاب تعهد نسبت به زمانبندی ثابتمان، به این صورت عمل میکنیم: کاهش بیرحمانهٔ کمعمقی، در حالی که کار عمیق را حفظ میکنیم. این استراتژی بدون کاهش مقدار ارزش جدیدی که تولید میکنیم، زمانمان را آزاد میکند. در حقیقت، من معتقدم که کاهش در کمعمقی، انرژی بیشتری را برای جایگزینهای عمیق آزاد میکند و به ما اجازه میدهد تا نسبت به وقتی که به صورت پیشفرض، زمانبندی معمولیتر و شلوغتری را پذیرفته باشیم، تولید بیشتری انجام دهیم.
در قبالِ توجهی که از دوستان و دنبالکنندگانتان، دریافت میکنید (در بیشتر مواقع، بدون داشتن شایستگی)، شما هم با سخاوتمندی این توجه را به آنها برمیگردانید (به طور مشابه بدون داشتن شایستگی). شما من را «لایک» میکنید و من هم شما را «لایک» خواهم کرد. این توافق، تصویری از اهمیت داشتن را، بدون نیاز به تلاش زیاد، برای همه ترسیم میکند.
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب عادت های اتمی جیمز کلیر با متن های کوتاه درباره عادات زندگی
کتابی برای کار آفرینان
گالافر با برانگیخته شدن حس کنجکاویاش، تصمیم گرفت تا نقشی که «توجه کردن» – یعنی آنچه انتخاب میکنیم تا بر آن تمرکز کنیم و آنچه انتخاب میکنیم تا نادیده بگیریم – در تعریف کیفیت زندگی ما بازی میکند را بهتر درک کند. پس از پنج سال گزارش علمی، به این نتیجه رسید که شاهد یک «نظریهٔ یکپارچهٔ بزرگ» در مورد ذهن بوده است: «مانند انگشتهایی که به ماه اشاره میکنند، سایر رشتهها هم، از انسانشناسی گرفته تا آموزش و از اقتصاد رفتاری تا مشاورهٔ خانواده، به طور مشابه اظهار میکنند که مدیریت ماهرانهٔ توجه، امری گریزناپذیر برای زندگی خوب و کلید بهبود تقریباً همهٔ جنبههایی است که تجربه میکنید.»
وینیفرد گالافر، نویسندهٔ مطالب علمی، پس از اتفاق غیرمنتظره و وحشتناک تشخیص سرطان، به ارتباط بین توجه و خوشبختی پی برد. او بیماریاش را اینگونه توصیف میکند: «نوع نادر بدخیم و نسبتاً پیشرفتهٔ سرطان بود.» گالافر در کتابش، به نام «مجذوب» در سال ۲۰۰۹، میگوید که وقتی پس از تشخیص بیماریاش از بیمارستان دور میشد، این حس درونی در او ایجاد شد: «این بیماری میخواهد که تمام فکر و ذکر من شود اما من تا جایی که ممکن است به جای آن بر زندگیام تمرکز خواهم کرد.»
درمان سرطان، خستهکننده و هراسآور بود، اما گالافر، که با گوشهای از مغزش که با نگارش داستانهای واقعی و تعهد به تمرکز بر چیزهای خوب در زندگی، مانند «دیدن فیلم، پیادهروی و خوردن نوشیدنی در ساعت ۶: ۳۰»، کارآزموده شده بود؛ توانست آن را نادیده بگیرد. این روش به طرز شگفتانگیزی، خوب کار میکرد. زندگی او باید در طول این دوره، در منجلابی از ترس و حسرت فرو میرفت، اما خودش میگوید که به جای آن اغلب بسیار لذتبخش بوده است.
کار عمیق مهارتی از مدافتاده نیست که دیگر موضوعیتی نداشته باشد. بلکه توانایی حیاتی برای هر کسی است که به دنبال حرکت رو به جلو در اقتصاد اطلاعاتیِ به شدت رقابتی در سطح جهانی است، اقتصادی که تمایل دارد کسانی که به اندازهٔ کافی کار نمیکنند را کنار بگذارد.
پاداش واقعی به کسانی که به راحتی از فیسبوک استفاده میکنند، اختصاص داده نمیشود (کار کمعمقی که به راحتی قابل تکرار است)، بلکه مختص کسانی است که به راحتی سیستمهای توزیع نوآورانه را که این سرویسها را مدیریت میکنند، میسازند (کار عمیقی که تکرار آن سخت است). کار عمیق بسیار مهم است، تا جایی که میتوانیم در مورد آن، از اصطلاح اریک بارکر، نویسندهٔ کتاب «سوراه دعا را گم کردن» استفاده کنیم: «ابرقدرت قرن ۲۱».
ضرورت در حال رشد کار عمیق، امر جدیدی است. در اقتصاد صنعتی، دو قشر وجود داشتند: کارگران کممهارت و متخصصان. کار عمیق برای متخصصان، بسیار مهم بود، اما اکثر طبقهٔ کارگران میتوانستند بدون اینکه توانایی تمرکز بدون حواسپرتی را پرورش دهند، خوب عمل کنند.
برای کار روی ابزارهای مکانیکیِ خاصی به آنها دستمزد پرداخت میشد و تغییر زیادی در دهههای گذشته در کارشان اتفاق نیفتاده بود. اما هرچقدر که به سمت اقتصاد اطلاعاتی حرکت میکنیم، تعداد بیشتری از مردم، دانشورز میشوند، و کار عمیق در حال تبدیل شدن به روند اصلی است، حتی اگر اکثریت افراد این واقعیت را درک نکرده باشند.
تشخیص این موضوع که مردم در تعدیل کردن انتظاراتشان با مشخصات عادتهای ارتباطی شما، سریع هستند، باید موجب آرامش شما باشد،
اگر چیزی که تولید میکنید متوسط باشد، پس به مشکل برخواهید خورد، زیرا پیدا کردن جایگزین بهتر در اینترنت برای مخاطبان شما بسیار آسان است
مدیرعامل مایکروسافت، بیل گیتس، دو بار در سال، «هفتهٔ تفکر» برگزار میکند که طی آن، خودش را از دیگران جدا میکند (اغلب در کلبهای کنار دریاچه)، تا به جز مطالعه و فکر کردن به اندیشههای بزرگ، کار دیگری انجام ندهد
توصیههای زیادی برای مشکل حواسپرتی، از الگوی کلی «پیدا کردن زمان گاهبهگاه برای گریختن از هیاهو» پیروی میکنند. بعضی از افراد، یک یا دو ماه در سال را برای فرار از این محدودیتها در نظر میگیرند؛ بعضی دیگر از توصیهٔ یکروز در هفتهٔ پاورز پیروی میکنند،
به طور خلاصه، این گرایشهای فراگیر در کسبوکارهای امروزی، توانایی افراد برای انجام کارهای عمیق را کاهش میدهند، از طرفی مزایایی هم که وعده داده شده است که از طریق اجرای این گرایشها به دست بیایند، (به عنوان مثال افزایش کشف اتفاقی، پاسخ سریعتر به درخواستها و ارائهٔ محصولات بیشتر)، احتمالاً کمتر از مزایایی باشند که از تعهد به کار عمیق ایجاد میشوند
هنگامی که مغز شما به حواسپرتی عادت کرده باشد، سخت است که این اعتیاد را ترک کنید، حتی زمانی که میخواهید تمرکز کنید. به بیان دقیقتر: زمانهایی را که باعث میشود حوصلهتان سر برود، به خاطر بیاورید، مانند زمانی که مجبور باشید پنج دقیقه پشت خط منتظر بمانید یا زمانی که به تنهایی در یک رستوران در انتظار آمدن یک دوست نشستهاید.
اگر در آن لحظات، با نگاهی سریع به گوشی هوشمندتان احساس راحتی کنید، پس مغزتان احتمالاً به مرحلهای رسیده است دیگر برای انجام کار عمیق آماده نیست، همانند مرحلهٔ «پریشان شدن ذهن»
خودتان را به طور منظم در معرض ایدهها قرار دهید، اما عمیقاً روی آنچه با آن مواجه میشوید، کار کنید.
اگر تولید نکنید، پیشرفت نخواهید کرد. مهم نیست که چقدر ماهر یا بااستعداد هستید.
مغز ما، جهانبینیمان را براساس آنچه به آن توجه میکنیم، میسازد. اگر فکر و ذکرتان تشخیص سرطان باشد، شما و زندگیتان غمگین و تاریک میشوید، اما اگر به جای آن، روی نوشیدنی عصرتان تمرکز کنید، شما و زندگیتان لذتبخشتر خواهید شد.
اما مهم است که بحث کنیم؛ زیرا این تلاش به نوبهٔ خودش، نقش مهمی در متقاعد کردن مردم دارد تا با بیفکری، به تکهتکه کردن وقت و توجهشان ادامه ندهند.
سالها، تحت تأثیر انگیزهٔ مصرفگرایی، برای پر کردن این فضای بزرگ تلاش زیادی کرده بود. اکنون وقت آن رسیده بود که زندگیاش را از اموالش پس بگیرد.
بنابراین اگر به فعالیتهای کماثر توجه کنید، زمانی را که میتوانید به فعالیتهایی که تأثیرگذاری بیشتری دارند، اختصاص دهید، از آنها میگیرید. این یک بازی حاصلجمع صفر است. و چون هنگامیکه وقتتان را در فعالیتهای با تأثیر زیاد سرمایهگذاری میکنید، نسبت به زمانی که در فعالیتهای کماثرتر سرمایهگذاری میکنید، اساساً پاداش بیشتری به دست میآورید، هرچه قدر که آن را به سمت دومی ببرید، سود کلی شما کاهش مییابد.
هر تمرکز شدید، منجر به ایجاد زمانی میشود که در آن، به طور بالقوه بیحوصله میشوید و واقعاً میخواهید به دنبال انگیزههای جدیدتر بروید؛ اما مقاومت میکنید. همانطور که در استراتژی قبلی بحث شد، هرچقدر مقاومت در برابر چنین انگیزههایی را بیشتر تمرین کنید، این کار سادهتر خواهد شد.
داستان جیسون بن، بر درس مهمی تاکید میکند: کار عمیق، بخشی از ظاهرسازیهای نوستالژیک نویسندگان و فیلسوفان اوایل قرن بیستم نیست. بلکه مهارتی است که امروزه ارزش زیادی دارد.
به طرز عجیبی، لذت بردن از کارها، واقعاً آسانتر از لذت بردن از زمانهای آزاد است، زیرا آنها هم مانند فعالیتهای غرقگی، بر پایهٔ اهداف، قوانین مربوط به بازخورد و چالشها ساخته شدهاند، همهٔ این موارد، فرد را تشویق میکنند تا درگیر انجام کارش شود، تمرکز کند و خودش را در آن غرق کند.