شعر گیسو + مجموعه اشعار عاشقانه زیبا در مورد گیسو زلف یار و عشق
اشعار زیبا در مورد گیسو
مجموعه زیبا و خواندنی از شعر های سنتی و نو در مورد گیسو و رلف یار با مضامین عاشقانه و احساسی را در این مطلب روزانه گرد آوری کرده ایم امیدواریم که لذت ببرید.
ای گیسوان انبوه که تا دوش حلقه حلقه فروریختهای!
ای زلف مجعد، ای عطر پر از نخوت
چه جذبهای برای آنکه امشب،
خوابگاه تاریک از یادبودهایی که در این گیسو خفتهاند،
پر شودای جنگل عطرآگین، آسیای درمانده و آفریقای سوزان
همه دنیای دور و ناپیدا و کمابیش از میان رفته، در اعماق تو زیست میکنند
همچنانکه روح دیگران برفراز موسیقی شناور میگردد
روح من، ای مایه عشق برفراز عطر تو شناور استبودلر
***
متن آهنگ گیسو فریدون آسرایی
به قربون ِصدای عشق و گیسوی بد اقبالش
دلوم از مو بریده بی هوا افتاده دنبالشبه دستِ امنِ یار ِما پرنده اعتماد میکرد
خداوندا تو میدونی! صداش عمرُم زیاد میکردمثال ِقاصدک تو باد… نکنه بی وفاست یارُم
نمیاومد به چشماش خواب یعنی الان کجاست یارُمنصیبُم از رخ ِماهش، به جز بغض غروبی نیست
دریغا بخت ما انگار امانتدار ِ خوبی نیستحسود به ما شبیخون زد، دل بی کس، دل تنها
دیگه این یادگاری رو نمیشه پس گرفت از مابگو طعنه زنند مردم دل بی صاحب ِ مارو
یه دم طاقت نمیآورد کسی مصائب مارونپرسیدُم که اون چشمون ادامه کدوم دریاست
قسم به اون چشای مست قیامت تو همین دنیاستترانه سرا: مونا برزویی
شعر نو در مورد گیسو
شیرین
سوگلی عشق
بالا بلند
گیسو کمند
از لابلای جنگل مژگانم
از ماورای منشورهای سرشکم
رنگینکمان مرمر عریانت
تطهیر میکند، امواج چشمه را…
نصرت رحمانی
***
من خستهام
میخواهم به عطرِ تشنه گیسو و گریه نزدیکتر شوم
کاری اگر نداری … برو!
ورنه نزدیکتر بیا
میخواهم ببوسمت
سیدعلی صالحی
***
واژه واژه
سطر سطر
صفحه صفحه
فصل فصل
گیسوان من سفید میشوند
همچنانکه سطر سطر
صفحههای دفترم سیاه میشوند
خواستی که با تمام حوصلهتارهای روشن و سفید را
رشته رشته بشمری
گفتمت که دستهای مهربانیاتدر ابتدای راه
خسته میشوند
گفتمت که راه دیگریانتخاب کن :
دفتر مرا ورق بزن
نقطه نقطه
حرف حرف
واژه واژه
سطر سطر
شعرهای دفتر مرا
مو به مو حساب کن!
***
عزیز دلم!
برایت خواهم گفت
برایت از عشق خواهم گفت
محمدعلی کالجی
***
عزیز دلم!
در شبی به درازای گیسوانت
به راز عشق پی خواهم برد
و برایت خواهم گفت
که عشق آنقدرها هم پیچیده نیست
که عشق میتواند بافتن ناشیانه گیسوان معشوقه ات باشد
آنگاه که بی وقفه مصراعی از سعدی را با خودت زمزمه میکنی:
کمندست آن که وی دارد نه گیسو
کمندست آن که وی دارد نه گیسو…
***
در یکی از شبها
یک شب وحشتزا
که در آن هر تلخی
بود پا بر جا،
و آن زن هر جایی
کرده بود از من دیدار؛
گیسوان درازش همچو خزه که بر آب
دور زد به سرم
فکنید مرا
به زبونیّ و در تک و تاب
نیما یوشیج
***
تو را میبینم ای گیسو پریشان در غبار یاد
تو با من مهربانتر از منی
با منتو با من مهربانی میکنی چون مهر
مهری مهربان با من
پس از توفان
پس از تندر
پس از باران
گل آرامش آوازی
به رنگ چشمهای روشنت داردنسیمی کز فراز باغ میآید
چه خوش بوی تنت دارد
من اینک در خیال خویش خواب خوب میبینمتو میآیی و از باغ تنت صد بوسه میچینم
حمید مصدق
***
دوبیتی و رباعی در مورد گیسو
ابرو کج دلربای چین چین دامن
گلچهره نازنین گیسو خرمن
آرامش دل ربوده چشمت، دیگر
آشوب مکن به عشوههایت در من
جواد مزنگی
***
مستی به شکستن سبویی بند است
هستی به بریدن گلویی بند است
گیسو مفشان، توبه ما را مشکن
چون توبه عاشقان به مویی بند است
سعید بیابانکی
***
تو که نازنده بالا دلربایی
تو که بی سرمه چشمون سرمه سایی
تو که مشکین دو گیسو در قفایی
به مو گویی که سرگردون چرایی؟!
***
اشعار تک بیتی ناب در مورد گیسوی یار و زلف عشق
به گیسوی تو سوگند ای سر زلف قرار من
که میرقصد دلم از رقص گیسوی تو بر دوشت
علی اکبر دلفی
***
تا به سر سودای آن گیسوی دامنگیر دارم
خاطری آزاد و پائی بسته در زنجیر دارم
پژمان بختیاری
***
شبی آن سیاه گیسو بگشاد راز با من
که مرا است آشنائی به سرای آرزوها
(؟)صورتگر
***
گیسوی تو با مشک ختن بازی کرد
با لعل لب تو روح دم سازی کرد
عماد فقیه
***
پریشان کن سر زلف سیاهت، شانه اش با من
سیه زنجیر گیسو باز کن، دیوانه اش با من
محمد تقوی
***
گیسو رها نکن به سراغم نیا بد است
دیوانه ای درون سرم راه میرود
***
آوازهای دشتی گیسوی خویش را
سخت است پای بسته این روسری کنم
اعظم سعادتمند
***
دچار غیبت هوشم، چه گفت در گوشم
به روی آینه افکند موج گیسو را
قربان ولیئی
***
سالها آرزویم دیدن مه روی تو بود
چون صبا شانه زدن بر تن گیسوی تو بود
سیدامیررضا انجوی
***
گیسو میان واژه برایم رها نکن
من از تبار واژه سرخ سیاوشمحامد عسکری
***
گیسو مگو که جاده ابریشم است این
آنک رسد شکن به شکن کاروان من
علیرضا بدیع
***
به گیسوان بلندت طلای صبح چکید
ببین که زلف تو هم کار آبشاران کرد
مهدی سهیلی
***
آمدی با تاب گیسو، تا که بی تابم کنی
زلف را یکسو زدی، تا غرق مهتابم کنی
***
گاه با امواج گیسو، گاه با یک طره مو
گاه نیش کوچکی کافیست، گاهی نیشتر
مژگان عباسلو
***
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من به آخرین شب دنیا خوش آمدی
فاضل نظری
***
با نگاهی، دلبران گیسو پریشان میکنند
او جهانی را اسیر تار گیسو میکند
محمدرضا لطفی
***
جهانی را پریشان کرد از آشفتن یک مو
معاذاله اگر بگشاید از گیسو خم دیگر
ابوالقاسم لاهوتی
***
سایه در سایه سحرهای شبانه
تن در امواج گیسوی تو نهفتند
مهدی اخوان ثالث
***
رسولانِ سرِ زلفت پریشانند از هر سو
به بعثت میرسد هر سوی این گیسو پریشانی
حافظ ایمانی
***
یک پلک سرمه ریخت که بیدل کند مرا
گیسو قصیده کرد که خاقانیام کند
غلامرضا بروسان
***
سلام دریا، سلام دریا، فشانده گیسو! گشوده سیما
همیشه روشن، همیشه پویا، همیشه مادر، همیشه زیبا
فریدون مشیری
***
زیر ناز گیسوی افشان بید سوسن و مینا و ناز افتاده مست
هر زمان در سینه گلهای سرخ برگ لرزان چناری برده دست
مهدی حمیدی شیرازی
***
حلقه گیسو به گرد گردنش حسرت نماست
ای دریغا گر رسیدی دست من در گردنشهوشنگ ابتهاج
***
یک جهان دل بین که از گیسوی او آویخته
یک چمن گل بین که در پیراهنی افتاده استرهی معیری
***
شب این سر گیسوی ندارد که تو داری
آغوش گل این بوی ندارد که تو داری
***
رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز
غرق گل است بسترم از بوی او هنوزدوران شب ز بخت سیاهم بسر رسید
نگشوده تاری از خم گیسوی او هنوز
***
چو گیسوی تو ندارد بنفشه حلقه و تاب
چو طره تو ندارد بنفشه چین و شکن
***
به زینت سر گیسوی تو نباشد اگر
شکوفهای ز سر شاخهای نخواهم چیدحسین منزوی
***
گیسو شلالی من! آشفته حالی من
هم گیسوی تو داند از خانمان به دوشان
***
کنار پنجره گیسو به گیسوی شب و باران
حواست نیست عاشق کرده ای حتی درختان راسید محمدضیاء قاسمی
***
کجا بودی که دیشب تا سحر در فکر گیسویت
دلم خواب پریشان دید و من تعبیرها کردمنجیب کاشانی
***
به سفر رفتی و خوبان همه گیسو کندند
در فراق تو عجب سلسلهها بر هم خوردواقف هندی
***
یک شبی گیسوی مشکین تو دیدم درخواب
خواب آن یک شبه یک عمر پریشانم کردشوریده شیرازی
***
شبی گیسو فرو هشته به دامن
پلاسین معجر و قیرینه گرزنمنوچهری
***
این چه تابی است که آن حلقه گیسو دارد
که دل اهل جهان بسته به یک مو داردفروغی بسطامی
***
بخت بلندم آخر سر حلقه جنون ساخت
کان حلقههای گیسو شد حلقههای گوشم
***
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
آه از این راه که باریکتر از موی تو بود
***
گیسو شکست و شد گره کار، بستهتر
کار دل شکسته ما شد شکستهتراهلی شیرازی
***
هم ببیند جان جمال تو عیان
چون نهان شد در خم گیسوی توفخرالدین عراقی
***
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بودحافظ
***
آنان که به گیسو دل عشاق ربودند
از دست تو در پای فتادند چو گیسویسعدی
***
بهشت است آنکه من دیدم نه رخسار
کمند است آن که وی دارد نه گیسو
***
اشعار زیبا در مورد گیسوی پریشان در باد
گیسویم
شانه نه
شانه میخواهد
باد میرقصاند و
می پیچاند و
تاب میدهد
رنگ و لعاب میدهدتن خسته رود
سجده بر سنگ میخواهد
بودنت برای همه نداشتههایم کافیستغصههایم را
بر دوشت میآویزم
به تو تکیه میکنم
آرام آرام
دنیا از پیش چشمانم عبور میکندچشم میگشایم
خورشید بازی نور و طلوع را
آغاز کرده است
و تو شب را
از لب پنجره کنار زدهای“سمیه مشتاقی”
***
سر گیسوی تو در مشت گره خوردهی باد
خبر از خانهی ویران شده در مه میدادمن همان نامهی نفرین شده بودم که مرا
بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستادداس بر ساقهی گندم زدی و بی خبری
آه یک مزرعه در پشت سرت راه افتادهر چه فریاد زدم، کوه جوابم میکرد
غار در کوه چه باشد؟: دهنی بی فریادداشتم خواب شفایی ابدی میدیدم
که تو از راه رسیدی مرض مادرزادبغض من گریه شد و راه تماشا را بست
از تو جز منظرهایی تار ندارم در یاد“احسان افشاری”
***
گیسو بلند کرده نشاندی به دوش باد
هر تار موت تازه سواری به هر جهت“سیدمحمدعلی رضازاده”
***
جان را شکنِ زلف تو شیدای جهان کرد
زان شامه گیسو که دهی باد بهاری“سعید روزبه”
***
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده“سیمین بهبهانی”
***
کسی در باد میخواند به نام گیسوانت شعر
و میجوشد ز دریای نگاه بی کرانت شعراگر تندیس زیبای غزل! آغوش بگشایی
شبی فواره خواهد زد میان بازوانت شعرتویی مهمان ناخوانده که در رویای من یکشب
نهادی پا به دنیای دلم، با ارمغانت: شعرتو حافظ، شمس،مولانا، تو بیدل، صائب و خیام
که زانو میزند هرروز و شب در آستانت شعرتو شعر خلقتی آری، که در آیینه میباری
نگاهت شعر، چشمت شعر، گیسو شعر و جانت شعرزمان افسانه خواهدکرد ما را در جنون روزی
مرا با داستانم تو! تو را با داستانت شعربیا گیسو رها کن تاشود طوفانی از مضمون
و در آیینهها پیچد به دور بازوانت شعر“امین شیرزادی”
***
وقتی که موج موج به رقص آمد، در باد گیسوانِ پریشانت
میریخت روح تازه بارانها، برشانههای عاشق و لرزانتروزی برون برآمدی از خانه، موگیر را ز موی رها کردی
دیدم از آسمان که فرود آمد، «انجیل»ها به گوشه دامانتهر شرفه صلابت پایت را، همواره جویبار غزل میساخت
گلهای سرو یاسمن و نسرین، در گوشههای باغ پریشانتگیسو به باد میدهی، میسوزی، ما این زمینیان پریشان را
در آسمان تمام ملایکها، انگشت به لب گزیده و حیرانتارواحها شناوَری در باد اند، هر لحظه از تجسمِ رویایت
پیغمبران حادثهها آری، سوگند میخورند به چشمانت“اهل الدین بحری”
***
مجموعه اشعار بسیار زیبا در مورد مو گیسوی زیبا
طرح موهای قهوهایرنگت
کشف یک فرشباف تبریزیستنقش برجستههای گیسویت
چند سوغاتی از نشابورند“صالح دروند”
***
به گیسوان سیاهت کلاف میگویند
به شانههای بلند تو قاف میگویند
نشسته دشنه گیسو به زیر روسریت
حجاب کن به حجابت غلاف میگویندقبول کرده ام این را که عاشقت هستم
به گریههای بلند اعتراف میگویندتجمعی که اساسا به موت وابسته ست
به سر به زیری من اعتکاف میگویندگذشته از خط قرمز لبت خبر داری؟
به رنگ قرمز تند انحراف میگویندهزار وعده خوبان یکی وفا نکند
تو فرق میکنی آخر خلاف میگویندقبیلهام به زبان مولف تاتی
همیشه فاصلهها را شکاف میگویند“فؤاد میرشاه ولد”
***
گیسو بتکان دختر زیبای غزلها
آب از سر من رفته و دیگر چه حجابی؟دیشب زدم از خواجه پی هر دومان فال
می گفت: حلال است به ایام شبابیزندان اگر آغوش تو، سلول تو بازوست
به به که چه بندی، چه قرنطینه نابی“حمید چشم آور”
***
هر چه شد آن پیچک گیسو به هم تابیدهتر
مشکل این عاشق سرگشته شد پیچیدهترسُست شد ایمان من تا تاب دادی زلف را
خواستی این شاخه پوسیده را، پوسیدهتربیشتر در دام راه افتاد این گم کرده راه
هرچه شد این عاشق گمراه دنیادیدهتردر میان ابرهای تیره دل زیباتری
ماه من از اینکه هستی باز هم پوشیدهترقیمتی تر میشوی همچوم عقیق سرخ رو
هر چه باشی ای دل عاشق به خون غلتیدهتردست و پا گم کردی ای دل کاشکی لب وا کنی
در میان اهل معنا بعد از این سنجیدهتر…“سعید بیابانکی”
***
آن کس که آفریده نگاهت خمار بود
در خلق و آفرینش دل بیقرار بودلب را که میسرشت خجالت کشیده بود
سرخی صورتش همه جا آشکار بودابرو که میکشید مدادش شکسته بود
گیسو که میبرید هوا تار تار بودگرمای هر دو دست تو را جاودانه ساخت
آرامشی که تا به ابد ماندگار بود…“حسین جنت مکان”
***
هر عاشق دیوانه که در جمله گیتی است
بر پای دلش سلسله موی تو دیدیمسر حلقه رندان خرابات مغان را
دل در شکن حلقه گیسوی تو دیدیماز مغربی احوال مپرسید که او را
سودازده طرّه هندوی تو دیدیم“شمس مغربی”