شعر باران + مجموعه اشعار زیبای عاشقانه و خواندنی در مورد بارش باران
در این بخش مجموعه شعر در مورد باران کوتاه، بلند، غمگین و شاد را آماده کرده ایم. امیدواریم از این مجموعه شعر بارانی عاشقانه و احساسی لذت ببرید.
مجموعه شعر با موضوع باران
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمراز دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمراین یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمرتا کی می صبوح و شکرخواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمردی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمراندیشه از محیط فنا نیست هر که را
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمردر هر طرف ز خیل حوادث کمینگهیست
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمربی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمرحافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
***
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شدآب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شدکس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شدلعلی از کان مروت برنیامد سال هاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شدشهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شدگوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند
کس به میدان درنمی آید سواران را چه شدصد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شدزهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شدحافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش
از که میپرسی که دور روزگاران را چه شدحافظ
شعر بلند باران
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شستواژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشتزندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است.
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است.
روشنی را بچشیم
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را
گرمی لانه لکلک را ادراک کنیم
روی قانون چمن پا نگذاریم
در موستان گره ذایقه را باز کنیم
و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد
و نگوییم که شب چیز بدی است
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغسهراب سپهری
***
تارهای بی کوک و کمان باد ولنگار
باران را گو بی آهنگ ببار
غبارآلوده از جهان تصویری واژگونه در آبگینه بیقرار
باران را گو بیمقصود ببار
لبخند بیصدای صد هزار حباب در فرار
باران را گو به ریشخند ببار
چون تارها کشیده و کمان کش باد آزمودهتر شود
و نجوای بی کوک به ملال انجامد
باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند
باران را اکنون گو بازیگوشانه بباراحمد شاملو
***
دلم لک زده
برای یک بار هم شده باران که میبارد
تو در خیالم که نه در کنارم باشی
***
شعر کوتاه احساسی باران
گاهی ممکن است یادت برود
دانههایت را کجا کاشتهای
باران به تو خواهد گفت
بگذار تا ببارد
***
برای چشمهایم
نماز باران بخوان
بغض کرده
ابری ست
اما نمیبارد
***
تو
غافلگیری رگبار بودی
و من
مردی که چتر به همراه نداشت
***
بر این باغ ترکخورده
بر این پاییز طولانی
رسول تازهای بفرست
با اعجاز بارانیمصطفی حسنزاده
***
چشمهایم را میبندم
باران؛
شنیدنیستمحمدرضا واحدی
***
وای، باران
باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟حمید مصدق
***
گاهی چتر را باید دستِ باران داد
روی سرِ خودش بگیرد
و ما
جایش بباریمرضا کاظمی
***
اشعار زیبای عاشقانه با موضوع باران
در پشت پنجره
دیدم
باران،
در اشک خویش،
غرق شده بود
***
باران میبارد
و من
تمامِ روز را بدونِ چتر
به تو فکر میکردم
***
به باران دل نبند
که هر چهار فصل دیوانهات خواهد کرد
اگر ببارد، از شوق
اگر نبارد، از دلتنگیسیدعلی میرافضلی
***
انگار که حسِّ سبزبودن دارند
در این باران
چراغ قرمزها هم
چراغها زیر باران
***
آخرين برگ سفرنامه باران
اين است
كه زمين
چركين است
***
شعر احساسی باران
باران، سرود ديگري سركن
شعر تو با اين واژگان شسته
غمگين استمحمدرضا شفیعی کدکنی
***
کاش باران بودم و غم پنجره را میشستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا میدادم:
پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است
گوش کن باران را که پیامی دارد
دست از غم بردار زندگی کوتاه است
باز کن پنجره را روز نو در راه است
***
روزهای بارانی را، سخت میگرفت
مردی که خود را
از چتر
به دار آویخت
مردی که خود را از چتر به دار آویختسیدصدرالدین انصاری زاده
***
شعر غمگین باران
باران که میبارد
تمام کوچههای شهر
پر از فریاد من است
که میگویم
من تنها نیستم
تنها، منتظرم
تنهاکیکاوس یاکیده
***
باران
یا
دوش آب،
چه فرقی میکند؟!
وقتی عاشقی
زیر هیچ کدام
آواز نخواندمژگان عباسلو
***
چترم را
کنار ایستگاهی در مه
جا گذاشتهام
خیس و خسته آمدهام
و حالا
شاعر که نه،
بارانم!نجوا رستگار
***
اشعار عاشقانه نو با موضوع باران
باد که بیاید، باران که بیاید
تو باید به عمد از میان آوازهای کودکان بگذری
چترت را کنار ایستگاهی در مه فراموش کن
خیس و خسته به خانه بیانمیخواهم شاعر باشی، باران باش!
سیدعلی صالحی
***
باران بهانه بود
که تو
زیر چتر من
تا انتهای کوچه
بیاییو دوستی
مثل گلی
شکوفه کند
بر لبانمان!جواد محقّق
***
چترها در باران
قارچهای متحرک هستندو من،
از خوش بینی
سبدی ساختهام
پیش پایمتردید،
سنگِ هشداری ست که به من میگوید:
قارچها اغلب سمی هستندعمران صلاحی
***
گفتی میآیی
و یاد اخبار هواشناسی افتادم
که لذت بارانهای بی هنگام را میبردگفتی میآیی
و یاد تمام روزهایی افتادم
که بیهوده چتر برداشته بودملیلا کردبچه
***
شعر کوتاه شاد باران
چترهای آسمانیمان را باز کنیم
خدا میبارد بر کوهابرها بر شانههای کوه سنگینی میکنند
آنان را تا نزد آلاچیقهای خود راه دهیمدارد باران میبارد
احمد عزیزی
***
این همه واژه
و من از سکوت لبریزمانگار کابوس این روزهای خاکستری
سایه انداخته به خیال من
حوالی این ساعتهای بارانی
جای زیادی برای رفتن ندارم
غیر از
آغوش تو
یا
کوچه پس کوچههای این شهر غریبمازیار مجد
***
زلف تو خیس و تنت سرد و هوا بارانی
شاید این مردِ پر از درد نمیخواست بداند که هنوز
سفر از خاطرهها آسان نیست،
موج دریای غمت طوفانی است
و در این راه، از این موج گذر باید کرد
صبر باید میکرد،موج دریای غمت رام شود، شاید آرام شود
آرش منتظری
***
چقدر این دوستداشتنهای بیدلیل
خوب استمثل همین باران بیسوال
که هی میبارد
که هی اتفاقاً آرام و شمرده شمرده
میباردسیدعلی صالحی
***
باران ببار
ببار و خيابانها را غرق كن
بر سر اين چهار راه
در انتظار نوحيمباران ببار و تنگ حوصلگی مكن
آب اگر از سر نگذشته باشد
کشتی نوح نخواهد رسیدنوح خواهد آمد
و كبوترش را
بر ميدانها و ادارههای دفن شده در توفان
رها خواهد كردتا بر نُک بانکها بنشيند
و از رستگاری
خبر آوردقدری شتاب كن باران
ببين دلالهای چوب
چگونه بر هر سويی میدوند و عرق میريزندباران
ببار و خيابانها را غرق كن
و فقط لامپها را نپوشان
كه چهره نوح را ببينيمما از جماعت كشتی
فقط ابليس را می شناسيممحمد شمس لنگرودی
***
اشعار زیبا با موضوع باران و عشق
حکایتِ بارانِ بی امان است
این گونه که من
دوستت میدارمشوریدهوار و پریشان باریدن
بر خزهها و خیزابها
به بیراهه و راهها تاختن
بیتاب، بیقرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردنحکایت بارانی بیقرار است
این گونه که من دوستت میدارممحمد شمس لنگرودی
***
وای باران باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
میپرد مرغ نگاهم تا دوروای باران باران
گاه میاندیشم میتوانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد که مرا زندگانی بخشد
چشمهای تو به من میبخشد
شور و عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجستهای از زندگی من هستیحمید مصدق
***
شعر دو بیتی باران
بزن باران که امشب مست مستم
حکایت نامه عشقم رو بستمبزن سازی بر آن چشمان مستش
بزن تا قیامت با تو هستم
***
دست تو و یک غروب آبان کافی ست
حالا که دلم گرفته، باران کافی ستمثل دوقلوهای به هم چسبیده!
یک چتر، برای هر دوتامان کافی ستمریم پیله ور
***
بر نیمکت شکسته ای در باران
در دست تو چتر بسته ای در بارانباران باران باران باران باران
تنها تنها نشسته ای در بارانجلیل صفربیگی
***
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشتیکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چکچک چکچک چکار با پنجره داشت
*
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبزبرای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبزقیصر امین پور
***
غزل زیبا با موضوع باران
غصه میسوزد مرا، باران ببار
کوچه میخواند تو را، باران ببارابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا، باران ببارخاک اینجا تشنه دلتنگی است
آسمان را کن رها، باران ببارباغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما، باران ببار
***
شدم مانند رود از بارشی جریان که میگیرد
که من بدجور دلتنگ توأم، باران که میگیرددلم تنگ است میدانی؟ پناهم شانههای توست
کمی اشک است درمانش دل انسان که میگیردچه بی راهم، چه از غم ناگزیرم من، چه ناچارم
شبیه حس یک قایق شدم طوفان که میگیرد!چقدر از خاطراتت ناگزیرم، نه گریزی نیست
منم و باز باران بین قم – تهران که میگیردتو را، عشق تو را، آسان گرفت اول دلم اما
چه مشکل میشود کارم دلم آسان که میگیرد!سپردم به فراموشی به سختی خاطراتت را
ولی باران که میگیرد… ولی باران که میگیردمحمدرضا شرافت
***
همیشه سر به زیر و ساده بودی دختر باران
شبیه من تو هم افتاده بودی دختر بارانشلال گیسوانت را به دست باد میدادی
گمانم روستایی زاده بودی دختر بارانبرایم مو به مو و خط به خط میگفتی از هر چیز
تو از اوج جنون افتاده بودی دختر بارانشبیه من که مغلوب نگاه آبیات گشتم
تو هم آیا به من دل داده بودی دختر باران!؟نخواهی رفت از یادم تو و آن لهجه شرقی
سوار سر به زیر جاده بودی دختر باراناسماعیل سلیمانی مقدم
***
اشک و باران با هم از روی نگاهش میچکند
او سرش را میبرد پایین… خیابانِ شلوغعابران مانند باران در زمین گم میشوند
او فقط میماند و چندین خیابانِ شلوغاو فقط میماند و دنیایی از دلواپسی
با غمی بر شانه اش سنگین… خیابانِ شلوغنجمه زارع
***
خبر خیر تو از نقل رفیقان سخت است
حفظ حالات من و طعنه آنان سخت استلحظه بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر نگهداری باران، سخت استکشتی کوچک من هرچه که محکم باشد
جستن از عرصه هول آور طوفان، سخت استساده عاشق شدهام؛ ساده تر از آن رسوا
شهره شهر شدن با تو چه آسان، سخت استای که از کوچه معشوقه ما میگذری
بی محلی سر این کوچه، دو چندان، سخت استزیر باران که به من زل بزنی خواهی دید
فن تشخیص نم از چهره گریان، سخت استکاظم بهمنی
***
ناودانها شرشر باران بی صبری ست
آسمان بی حوصله، حجمِ هوا ابری ستکفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری ستپشت شیشه میتپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری ستو سرانگشتی به روی شیشههای مات
بار دیگر مینویسد: «خانهام ابری ست»قیصر امینپور
***
کاش بارانی ببارد قلبها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کندقطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظهها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کندبشکند در هم طلسم کهنه این باغ را
شاخههای خشک و بی بار دعا را تر کندمثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینهها تا ناکجا را تر کندچترهاتان را ببندید ای به ساحل ماندهها
شاید این باران -که میبارد- شما را تر کندجلیل صفربیگی
***
غزلیات باران
میان من و تو
فاصله یک باران ست
و خیالت که مرا
از پنجره می گیرد
و می برد
قدم زنان تا عشق.
می رسم به تو
با تن پوشی از آغوش
و دست هایی
پر از طراوت اولین سلام
گل سرخی
که گلبرگ گلبرگ
در صدای عطرها
هجا می کند تو را.
میان من و تو
فاصله یک باران ست.
پرویز صادقی
***
بارونو دوس دارم هنوز
چون تورو یادم میارهحس میکنم پیش منی
وقتی که بارون می بارهچقدر این صدا برایم آشناست
صدای هق هق گریه های آسمان را می گویم صدای بارش باران را
بارها آن را از اعماق وجودم شنیده ام صدایی است که
رنگ تنهایی دارد، بوی فراق و درد دوری
***
هوا آفتابی باشد یا ابری فرقی نمی کند
بی تو …
چشم های من همیشه بارانی است …
***
ترنم باران را نصار چشمانت می کنم نازنینم
تا شبنمی شود بر سرخی گونه هایت
و داغی بوسه ام را به پیشانی ات به یادگار می گذارم
و دست نوازشم را به موهایت هدیه می کنم
که تا عمر داری مرا از خاطر نبری …
***
پاییز مرا عاشق می کند
باران عاشق تر
حالا تو بگو
این باران پاییزی با من چه می کند؟
***
بارون میاد جرجر
رو پشت بوم هاجر
هاجر عروسی داره
تاج خروسی داره
***
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
***
همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید …..
باز روشن می شود زود
تنها فراموش مکن
این حقیقتی است
بارانی باید
تا که رنگین کمانی بر آید
و لیمو هایی ترش
تا که شربتی گوارا فراهم شود
و گاه روزهایی در زحمت تا که از ما انسانه ایی توانا تر بسازد
خورشید دوباره خواهد درخشید
زود خواهی دیدکالین مک کارتی
***
باز باران
بی ترانه
گریه های بی بهانه
می خورد بر سقف قلبم
باورت شاید نباشد
خسته است این قلب تنگم …
***
دلم لک زده
برای یک بار هم شده باران که میبارد
تو در خیالم که نه در کنارم باشی
***
هوای دونفره
نه ابر میخواهد
نه باران
کافیست حواسمان به هم باشد
***
عشق مانند باران است
آن گاه که نیست همه آرزویش را دارند و وقتی هم که میاید همه می گریزند …
***
بریز ای نم نم باران دلم خون شد ز تنهایی
اسیر دردم ای باران چرا دردم نمی کاهی ؟
ببار ای قطره ی مرهم ، زبانم تشنگی دارد
به این دل خسته عاشق که او هم عالمی دارد
***
قسم به نغمه ی باران بمان بهانه ی من
بدون تو تابش آفتاب کمرنگ است
به هر کجا که روی هر زمان و هر لحظه
دلم همیشه برای نگاه تو تنگ است