اشعار سپید شدن مو + شعر کوتاه و بلند برای سفید شدن موها
اشعار سپید شدن مو | شعر سفید شدن موها
گذر عمر باعث سفیدی مو می شود و شاعران مختلف در مورد سپید شدن مو اشعاری زیبا سروده اند. در این بخش مجموعه ای از شعر کوتاه و بلند در مورد موی سپید و سفید شدن موها را گردآوری کرده ایم و امیدواریم این اشعار زیبا مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
بیا بهار را
از همه این سال ها کم کنیم
تو که خوب می دانی
آفتاب از میان پلک هایت آغاز می شود
و آن چند تار موی سفید
زمستان من است
حالا بیا
باران را بهانه کنیم
با نامه ها فال بگیریم
خیس گریه شویم
اصلا بیا تمام این حرف ها را فراموش کنیم
همه چهارشنبه ها که در راهی
من ذکر می خوانم
شاید
صبح شنبه را تو آغاز کنی!
***
پشت شيشه برف می بارد
پشت شيشه برف می بارد
در سكوت سينه ام دستی
دانهی اندوه می كارد
مو سپيد آخر شدی ای برف
تا سرانجامم چنين ديدی
در دلم باريد … ای افسوس
بر سر گورم نباريدی…
***
هوای خانه چه دلگیر میشود گاهی
از این زمانه دلم سیر میشود گاهیعقاب تیز پر دشتهای استغنا
اسیر پنجهی تقدیر میشود گاهیصدای زمزمهی عاشقانه آزادی
فغان و ناله ی شبگیر میشود گاهینگاهِ مردم بیگانه در دل غربت
به چَشمِ خسته ی من تیر میشود گاهیمبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز
جوان ز حادثه ای پیر میشود گاهیبگو اگر چه به جایی نمیرسد فریاد
کلام حق، دمِ شمشیر میشود گاهیبگیر دست مرا آشنای درد بگیر
مگو چنین و چنان، دیر می شود گاهیبه سوی خویش مرا میکشد چه خون و چه خاک
محبّت است که زنجیر میشود گاهی«؟»
***
شعر سفید شدن مو
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام
خارم ولی به سایهٔ گل آرمیده ام
با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام
چون خاک در هوای تو از پا فتاده ام
چون اشک در قفای تو با سر دویده ام
من جلوهٔ شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیده ام
از جام عافیت می نابی نخورده ام
وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده ام
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
آزاده من که از همه عالم بریده ام
گر میگریزم از نظر مردمان رهی
عیبم مکن که آهوی مردمندیده ام
***
ز سری، موی سپیدی رویید
خندهها کرد بر او موی سیاه
که چرا در صف ما بنشستی
تو ز یک راهی و ما از یک راه
گفت من با تو عبث ننشستم
بنشاندند مرا خواه نخواه
گاه روییدن من بود امروز
گل تقدیر نروید بیگاه
رهرو راه قضا و قدرم
راهم این بود، نبودم گمراه
قاصد پیری ام، از دیدن من
این یکی گفت دریغ، آن یک آه
خرمن هستی خود کرد درو
هر که بر خوشهٔ من کرد نگاه
سپهی بود جوانی که شکست
پیری امروز برانگیخت سپاه
رست چون موی سیه، موی سپید
چه خبر داشت که دارند اکراه
رنگ بالای سیه بسیار است
نیستی از خم تقدیر آگاه
گه سیه رنگ کند، گاه سفید
رنگرز اوست، مرا چیست گناه
چو تو، یکروز سیه بودم و خوش
سیهی گشت سپیدی ناگاه
تو هم ای دوست چو من خواهی شد
باش یکروز بر این قصه گواه
هر چه دانی، به من امروز بخند
تا که چون من کندت هفته و ماه
از سپید و سیه و زشت و نکو
هر چه هستیم، تباهیم تباه
قصه خویش دراز از چه کنیم؟
وقت بیگه شد و فرصت کوتاه
«پروین اعتصامی»
***
واژه واژه
سطر سطر
صفحه صفحه
فصل فصل
گیسوان من سفید میشوند
همچنانکه سطر سطر
صفحههای دفترم سیاه میشوندخواستی که با تمام حوصله
تارهای روشن و سفید را
رشته رشته بشمری
گفتمت که دستهای مهربانیات
در ابتدای راه
خسته میشوندگفتمت که راه دیگری
انتخاب کن :
دفتر مرا ورق بزن
نقطه نقطه
حرف حرف
واژه واژه
سطر سطر
شعرهای دفتر مرا
مو به مو حساب کن!«قیصر امینپور»
***
شعر بلند در مورد سفید شدن موها
می خلد بیشتر از تیر به دل موی سفید
کار شمشیر دو دم می کند ابروی سفید
خواب من چون نشود تلخ ز پیری؟ که مرا
می گزد بیشتر از مار سیه، موی سفید
می کند ماه محرم مهِ عیدِ خود را
به خضاب آن که سیه می کند ابروی سفید
سر برآرد ز گریبان کفن چون خورشید
به شبستان لحد هرکه برد روی سفید
پیر چون زندهدل افتد، ز جوان کمتر نیست
می برد زنگ ز دل صبح به گیسوی سفید
این که از چهره به ظاهر سیهی برد مرا
کاش می برد سیاهی ز دلم موی سفید
چون ز جان دست نشوییم؟ که همچون قلاب
دامن مرگ به خود می کشد ابروی سفید
خوشتر از عنبر خام است بهار عنبر
نیست هرگز به دلِ پیر، گران، موی سفید
***
گیسوی سپید آبشارانت کو ؟
سرسبزی دشت و کوهسارانت کو؟ای جنگل خسته از ستم های تَبَر
بر تشنگی کویر ، بارانت کو ؟«عاکف-م»
***
این قول نه اغراق و نه ایما و اشارست
عاشق نشوی هیچ ندانی چه جهانیست
عاشق شده ام، شعر و غزل نیست نمادش
این موی سفیدست که در اوج جوانیست
«مسلم شهاوند»
***
به چند موی سفیدم نگاه کن بگذر
تو سنگ تر شده ای من شکسته تر شده ام
«مهدی فرجی»
***
شعر کوتاه سپیدی مو
موی سیهم گشت سپید از غم رویش
در حلقه مویش به همان روز سیاهم
«فروغی بسطامی»
***
رفته ای بی که بپرسی چه سرت آمده است
بازگو می کند این موی سفید البته
«؟»
***
ای غافل از نهایت، تا کی غم بدایت؟
مو هم سفید کردی، در انتظار طفلی؟
«بیدل دهلوی»
***
اشعار زیبا و کوتاه در مورد سفید شدن موها
موی سپید پنبهی گوش کسی مباد
در خواب سیر صبح بناگوش کرده ای
«بیدل دهلوی»
***
بدار عزّت موی سپید پیران را
ز جای خویش به تعظیمِ صبحدم برخیز«صائب»
***
دل از سفید گشتن مو، ناامید شد
عالم سیه به چشمم ازین پی سفید شد«صائب»
***
می کند کار نمک با دیده ها موی سفید
خواب آسایش درین مهتاب کردن مشکل است
«صائب»
***
چندان که موی بیش ز پیری شود سفید
کوته شود امید چو شمع سحر مرا
«صائب»
***
موی تو سفید گشت، بنمای
باری که ازین شکوفه بستی
«صائب تبریزی»
***
مخند ای نوجوان ـ زنهار ـ بر موی سپید ما
که این برف پریشان بر سر هر بام میبارد«صائب تبریزی»
***
من موی خویش را نه از آن میکنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نوکنم گناه
چون جامهها به وقت مصیبت سیه کنند
من، موی از مصیبت پیری کنم سیاه«رودکی»
***
سیاهکاری ما کم نشد زموی سپید
بترک خواب نگفتیم و صبحدم خندید«رهی معیری»
***
از چرخ به هر گونه همیدار امید
وز گردش روزگار میلرز چو بید
گفتی که پس از سیاه، رنگی نبوَد
پس موی سیاه من چرا گشت سفید؟«حافظ»