غزل شماره ۴۳ از غزلیات سعدی؛ اگر مراد تو ای دوست بیمرادی ماست …
غزل شماره ۴۳ از غزلیات سعدی را در بخش شعر روزانه قرار دادهایم. غزلیات حافظ در مناسبتهای مختلف فرهنگی و اجتماعی، مانند نوروز و جشنها، خوانده میشوند و بخشی از فرهنگ شفاهی ایرانیان را تشکیل میدهند. همچنین غزل شماره ۴۴ از غزلیات سعدی؛ بوی گل و بانگ مرغ برخاست هنگام نشاط و روز صحراست را در سایت روزانه بخوانید.

غزل شماره ۴۳
اگر مراد تو ای دوست بیمرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش
خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستان کریم
تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد
خللپذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن
که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست
اگر عداوت و جنگ است در میان عرب
میان لیلی و مجنون محبت است و صفاست
هزار دشمنی افتد به قول بدگویان
میان عاشق و معشوق دوستی برجاست
غلام قامت آن لعبت قباپوشم
که در محبت رویش هزار جامه قباست
نمیتوانم بی او نشست یک ساعت
چرا که از سر جان بر نمیتوانم خاست
جمال در نظر و شوق همچنان باقی
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست
مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست
و گر کنند ملامت نه بر من تنهاست
هر آدمی که چنین شخص دلستان بیند
ضرورت است که گوید به سرو ماند راست
به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد
خطا نباشد دیگر مگو چنین که خطاست
خوش است با غم هجران دوست سعدی را
که گرچه رنج به جان میرسد امید دواست
بلا و زحمت امروز بر دل درویش
از آن خوش است که امید رحمت فرداست
مطلب مشابه: غزل شماره ۴۲ از غزلیات سعدی؛ نشاید گفتن آنکس را دلی هست …
مطلب مشابه: غزل شماره ۴۱ از غزلیات سعدی؛ دیر آمدی ای نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست …
تفسیر این شعر

این شعر از سعدی شیرازی، شاعر بزرگ ایرانی، به موضوعاتی مانند عشق، دوستی، و امید میپردازد. بیایید هر بیت را به زبان ساده توضیح دهیم:
1. اگر مراد تو ای دوست بیمرادی ماست / مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست
• اگر خواستهی تو این است که من هیچ خواستهای نداشته باشم، من دیگر هیچ خواستهای از خودم نخواهم داشت.
2. اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش / خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست
• اگر تو مرا بپذیری یا از خودت برانی، عمل کردن بر خلاف نظر تو، با اصول ما سازگار نیست.
3. میان عیب و هنر پیش دوستان کریم / تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست
• در نظر دوستان بزرگوار، عیب و هنر فرقی ندارد؛ زیرا آنها همه چیز را با چشم راضینگری میبینند.
4. عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد / خللپذیر نباشد ارادتی که مراست
• اگر محبت و توجه تو تغییر کند، این هیچ تاثیری بر ارادت و محبت من به تو نخواهد داشت.
5. مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن / که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست
• هر کاری که با من کنی، نمیتوانی دلم را بشکنی؛ زیرا هر چیزی که دوست بخواهد، برای دوست مجاز است.
6. اگر عداوت و جنگ است در میان عرب / میان لیلی و مجنون محبت است و صفاست
• اگر در میان عربها دشمنی و جنگ وجود دارد، اما میان لیلی و مجنون (دو عاشق معروف) محبت و صفا برقرار است.
7. هزار دشمنی افتد به قول بدگویان / میان عاشق و معشوق دوستی برجاست
• حتی اگر هزار دشمنی به خاطر حرفهای بدگویان پیش بیاید، اما در میان عاشق و معشوق دوستی وجود دارد.
8. غلام قامت آن لعبت قباپوشم / که در محبت رویش هزار جامه قباست
• من بندهی قامت آن معشوق هستم که در عشق او، هزار لباس زیبا به تن دارد.
9. نمیتوانم بیاو نشست یک ساعت / چرا که از سر جان بر نمیتوانم خاست
• نمیتوانم حتی یک ساعت بدون او باشم؛ زیرا نمیتوانم از جانم جدا شوم.
10. جمال در نظر و شوق همچنان باقی / گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست
• زیبایی و شوق همواره در نظر باقی میماند؛ حتی اگر تمام دنیا را هم به یک گدا بدهند، او همچنان گدا خواهد ماند.
11. مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست / و گر کنند ملامت نه بر من تنهاست
• در عشق تو هیچ نگرانی از سرزنش ندارم؛ اگر هم کسی سرزنش کند، تنها من نیستم که مورد سرزنش قرار میگیرم.
12. هر آدمی که چنین شخص دلستان بیند / ضرورت است که گوید به سرو ماند راست
• هر کسی که چنین شخص دلربایی را ببیند، لازم است بگوید او مانند سرو راست و بلند است.
13. به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد / خطا نباشد دیگر مگو چنین که خطاست
• اگر گفتی که نگاه به زیباییها خطا است، دیگر این را نگو؛ زیرا این نگاه خطا نیست.
14. خوش است با غم هجران دوست سعدی را / که گرچه رنج به جان میرسد امید دواست
• سعدی خوشحال است حتی با غم جدایی از دوست؛ زیرا اگرچه رنج به دل میرسد، اما امید درمانی برای آن است.
15. بلا و زحمت امروز بر دل درویش / از آن خوش است که امید رحمت فرداست
• سختیها و مشکلات امروز برای درویش (فقیر) خوشایند است؛ زیرا او امیدوار است که فردا رحمت خواهد آمد.
این شعر به زیبایی احساسات عمیق عشق و دوستی را بیان میکند و نشاندهندهی امید و صبر در برابر مشکلات زندگی است. سعدی به ما یادآوری میکند که عشق واقعی و امید میتواند ما را در سختیها یاری کند.
مطلب مشابه: غزل شماره ۴۰ از غزلیات سعدی؛ چنان به موی تو آشفتهام، به بوی تو مست …
مطلب مشابه: غزل شماره ۳۹ از غزلیات سعدی؛ بیتو حرام است به خلوت نشست …