شعر نو غمگین و سوزناک [ 30 اشعار نو غم انگیز کوتاه و بلند ]
در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه چندین شعر نو غمگین را برای شما دوستان قرار دادهایم. با سایت ادبی و هنری ما همراه شده و از این اشعار لذت ببرید.
![شعر نو غمگین و سوزناک [ 30 اشعار نو غم انگیز کوتاه و بلند ] 1 شعر نو غمگین و سوزناک [ 30 اشعار نو غم انگیز کوتاه و بلند ]](https://roozaneh.net/wp-content/uploads/2024/06/روزانه-سری-جدید-29.jpg)
شعر نو چیست؟
شعر نوی فارسی گونهای از شعر نوگرا و عنوانی در برابر شعر کهن فارسی است. از آنجا که در وزن عروضی و قالب از شعر کهن سنتی پیروی نمیکند این نوع شعر را شعر نو مینامند. شعر نو شامل قالبهای نیمایی، سپید و موج نو است و در قالبهای دیگر بر اساس توجه شاعر به زبان و مفاهیم روز، واژه «نو» به عنوان صفت به نام قالبها افزوده میشود. مانند غزل نو. منظومه افسانه اثر نیما یوشیج را سرآغاز شعر نو میدانند. نیما یوشیج را میتوان بنیانگذار شعر نو دانست.
اشعار غمگین در سبک نو
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز تو دارم این غمِ خوش به جهان ازا ین چه خوشتر
تو چه دادیَم که گویم که از آن بهاَم ندادی
چه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین
به از این درِ تماشا که به روی من گشادی
تویی آن که خیزد از وی همه خرمی و سبزی
نظرِ کدام سروی؟ نفسِ کدام بادی؟
همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی
همه رنگی و نگاری مگر از بهار زادی
ز کدام ره رسیدی ز کدام در گذشتی
که ندیده دیده رویت به درونِ دل فتادی
به سرِ بلندت ای سرو که در شبِ زمینکن
نفسِ سپیده داند که چه راست ایستادی
به کرانههای معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دل سایه چه در میان نهادی
![شعر نو غمگین و سوزناک [ 30 اشعار نو غم انگیز کوتاه و بلند ] 2 اشعار غمگین در سبک نو](https://roozaneh.net/wp-content/uploads/2024/06/83.jpg)
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آنچنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را بر میگرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
خانه دلتنگ غروبی خفه بود
مثل امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پُر شد
من به خود گفتم
یک روز گذشت
مادرم آه کشید
زود برخواهد گشت
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست این همه درد
در کمین دل آن کودک خرد؟
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
آه ای واژه ی شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم آه…
بیآرزو چه میکنی ای دوست؟
به ملال،
در خود به ملال
با یکی مُرده سخن میگویم.
شب، خامُش اِستاده هوا
وز آخرین هیاهوی پرندگانِ کوچ
دیرگاهها میگذرد.
اشکِ بیبهانهام آیا
تلخهی این تالاب نیست؟
از این گونه
بیاشک
به چه میگریی؟
مگر آن زمستانِ خاموشِ خشک
در من است.
به هر اندازه که بیگانهوار
به شانهبَرَت سَر نهم
سنگباری آشناست
سنگباری آشناست غم.
از رنجی خستهام که از آنِ من نیست
بر خاکی نشستهام که از آنِ من نیست
با نامی زیستهام که از آنِ من نیست
از دردی گریستهام که از آنِ من نیست
از لذتی جانگرفتهام که از آنِ من نیست
به مرگی جان میسپارم که از آنِ من نیست.
مطلب مشابه: شعر تنهایی و دلتنگی؛ شعر غمگین کوتاه و بلند در وصف لحظات تنها شدن
![شعر نو غمگین و سوزناک [ 30 اشعار نو غم انگیز کوتاه و بلند ] 3 اشعار غمگین در سبک نو](https://roozaneh.net/wp-content/uploads/2024/06/550-scaled.jpg)
اشعار نو غم انگیز
من درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید
سر تا سر وجود مرا گویی چیزی بهم فشرد
تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم
از تلخی تمامی دریاها در اشک ناتوانی خود ساغری زدم
آنان به آفتاب شیفته بودند زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقتشان بود
احساس واقعیتشان بود
با نور و گرمیش مفهوم بی ریای رفاقت بود
با تابناکی اش مفهوم بی فریب صداقت بود
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند در دردها و شادیهاشان حتی با نان خشکشان
و کاردهایشان را جز از برای قسمت کردن بیرون نیاورند
یاران من بیایید
با دردهایتان
و بار دردتان را
در زخمِ قلب من بتکانید
من زندهام به رنج
میسوزدم چراغ تن از درد
یاران من بیایید
با دردهایتان
و زهر دردتان را
در زخم قلب من بچکانید
غافلان
همسازند
تنها توفان
کودکان ناهمگون میزاید
همساز
سایهسانانند،
محتاط
در مرزهای آفتاب
در هیأت زندگان
مردگانند
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی، لب پنجره
پُر از خاطرات ترک خوردهایم
اگر داغ دل بود، ما دیدهایم
اگر خون دل بود، ما خوردهایم
اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم
اگر دشنهی دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گردهایم!
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمردهایم!
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر بردهایم
قیصر امین پور
حرف های ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
و باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آن که با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چه قدر زود دیر می شود
قیصر امین پور
مطلب مشابه: شعر غمگین کوتاه + گلچین زیباترین اشعار کوتاه سوزناک در مورد غم و تنها شدن
![شعر نو غمگین و سوزناک [ 30 اشعار نو غم انگیز کوتاه و بلند ] 4 اشعار غمگین در سبک نو](https://roozaneh.net/wp-content/uploads/2024/06/888.webp)
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشتهی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنهی شناسنامههایشان
درد میکند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظههای سادهی سرودنم
درد میکند
انحنای روح من
شانههای خستهی غرور من
تکیهگاه بیپناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بیبهانهام
بازوان حس شاعرانهام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنهی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچهی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد میزند ورق
شعر تازهی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف میزنم؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
قیصر امین پور
میمیرم صد بار پس مرگ تنم
میگرید باز تنم هم تنم در کفنم
زان رو که دگر روی تو نتوانم دید
ای مهوش من، ای وطنم، ای وطنم
نیما یوشیج
مطلب مشابه: شعر سوزناک | زیباترین اشعار غمناک | گلچین شعر غمگین زیبا
![شعر نو غمگین و سوزناک [ 30 اشعار نو غم انگیز کوتاه و بلند ] 5 اشعار غمگین در سبک نو](https://roozaneh.net/wp-content/uploads/2024/06/912.webp)
شعر زیبای سوزناک و غمگین
یک چند به گیر و دار بگذشت مرا
یک چند در انتظار بگذشت مرا
باقی همه صرف حسرت روی تو شد
بنگر که چه روزگار بگذشت مرا
گفتم زخ تو گفت به گل میماند
گفتم لب تو گفت به مل میماند
گفتم قد من گفت به پیش گل و مل
ز اینسان که خم آورده به پل میماند
ریرا
«ری را»… صدا میآید امشب
از پشت « کاچ» که بند آب
برق سیاه تابش تصویری از خراب
در چشم میکشاند
گویا کسی است که میخواند
اما صدای آدمی این نیست
با نظم هوش ربایی من
آوازهای آدمیان را شنیده ام
در گردش شبانی سنگین؛
زاندوه های من
سنگین تر
و آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر
یکشب درون قایق دلتنگ
خواندند آنچنان؛
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب
می بینم
ری را. ری را…
مطلب مشابه: اشعار غم انگیز پارسی + شعر غمگین و احساسی از شاعران بزرگ
![شعر نو غمگین و سوزناک [ 30 اشعار نو غم انگیز کوتاه و بلند ] 6 اشعار غمگین در سبک نو](https://roozaneh.net/wp-content/uploads/2024/06/267.webp)
من
مشقِ نانوشتهام به دستِ نی
خواندن از خوابِ تو آموختهام به راه
من
بارانِ بریدهام به وقتِ دی
گفتن از گریههای تو آموختهام به راه
به من بگو
در این برهوتِ بیخواب و طی
مگر من چه کردهام
که شاعرتر از اندوهِ آدمیام آفریدهاند؟
از مجموعه اشعار سید علی صالحی
من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه، میبینم
میبینم
تو به اندازه تنهاییِ من خوشبختی
من به اندازه زیباییِ تو غمگینم
منتظرم
شبیه یک آهنگِ غمگین قدیمی
در آرشیو رادیو…
زنگ بزن
بگو که میخواهی مرا بشنوی
آزاد نوروزی
غمگینم!
آخر امروز نگفتم
نگفتم دوستت دارم
از خودم خجالت میکشم
از خودم فرار میکنم
که دیر کردم
که دیر گفتم وُ امروز رفت
افشین صالحی
آن بخت گریزنده
دمی آمد و بگذشت
غم بود،
که
پیوسته
نفس در نفسم بود
فریدون مشیری
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانههای باغ تخیل
به داسهای واژگون شده بیکار
و دانههای زندانی
نگاه کن که چه برفی میبارد
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فوارههای سبز ساقههای سبکبار
شکوفه خواهد داد ای یار، ای یگانهترین یار
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
از مجموعه اشعار فروغ فرخزاد
مطلب مشابه: شعر عاشقانه غمگین؛ شعر کوتاه و بلند عاشقانه و احساسی جدایی و تنهایی
![شعر نو غمگین و سوزناک [ 30 اشعار نو غم انگیز کوتاه و بلند ] 7 اشعار غمگین در سبک نو](https://roozaneh.net/wp-content/uploads/2024/06/1474.webp)
برای بار هزارم میگویم که دوستت دارم
چگونه میخواهی شرح دهم چیزی را که شرحدادنی نیست؟
چگونه میخواهی حجم اندوهم را تخمین بزنم؟
اندوهم چون کودکیست
هر روز زیباتر میشود و بزرگتر
بگذار به تمام زبانهایی که میدانی و نمیدانی بگویم
تو را دوست دارم
بگذار لغتنامه را زیر و رو کنم
تا واژهای بیایم هماندازه اشتیاقم به تو
و واژههایی که سطح سینههایت را بپوشاند
با آب، علف، یاسمن
بگذار به تو فکر کنم
و دلتنگت باشم
بهخاطر تو گریه کنم و بخندم
و فاصله وهم و یقین را بردارم
نزار قبانی
طلا رنگ میبازد
مرمر خاک میشود
فولاد زنگ میزند
نابودی با همه چیزی است در این جهان
تنها اندوه است که پایدار است
تا زمانی که واژه باشکوه بماند
خاطرهای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز
برایم شادی است و اندوه
در چشمانم خیره شود اگر کسی
آن را خواهد دید
غمگینتر از آنی خواهد شد
که داستانی اندوهزا شنیده است
میدانم خدایان انسان را
بدل به شیء میکنند، بیآنکه روح را از او بگیرند
تو نیز بدل به سنگی شدهای در درون من
تا اندوه را جاودانه سازی
آنا آخماتووا
گاهی
راحتتر آن است
با وجودِ اندوهی که در درونتان موج میزند
لبخند بزنید
تا اینکه بخواهید
به همه عالم
علت غمگینی خود را توضیح دهید
ژوزه ساراماگو
![شعر نو غمگین و سوزناک [ 30 اشعار نو غم انگیز کوتاه و بلند ] 8 اشعار غمگین در سبک نو](https://roozaneh.net/wp-content/uploads/2024/06/4741.jpg)
قدرت چیزی نیست جز درد و رنج
ناتوان، و اسیر نظم و انضباط
تا وقتی که سنگین شود و سرنگون
به غولها اگر مرهمی دهی
مانند انسانها ضعیف و ناتوان میشوند
اما کوهی اگر بر دوششان نهی
آن را برایت حمل میکنند
امیلی دیکینسون
تاکنون نمی دانستم که مرده ای
و بیهوده در این جهان تو را
جستجو می کردم
در صداها
صدای آشنای تو را می جستم
و در چهره ها
به انتظار دیدن صورت تو
نگران می ماندم
اکنون می دانم
که با اولین فریاد من
در این جهان
تو با دنیا خداحافظی کردی
اکنون می دانم
که با اولین نگاهم به آسمان ها
تو در پشت دورترین ستاره ها
پنهان شدی
تن تو را خاک و شب
فرا گرفته است
ولی من نفس تو را
تا تاریک ترین حفره های سینه ام
راه داده ام
ولی من نگاه تو را
چون گنجی در تاریکخانه چشمهایم
محفوظ داشته ام
ولی من بدنبال تن تو
تا آنسوی شب ها و خاک ها
خواهم آمد
و شاید پس از مرگ
در آغوش یکدیگر
جاودانه بسر بریم
#بیژن_جلالی
![شعر نو غمگین و سوزناک [ 30 اشعار نو غم انگیز کوتاه و بلند ] 9 اشعار غمگین در سبک نو](https://roozaneh.net/wp-content/uploads/2024/06/46-1.webp)
زمان پرندگان خوش آواز
زمان شکوفه ها
زمان میوه های رسیده
زمان سنگ ها
و زمان خورشید و ماه
و زمان آسمان
و زمان زمین
زمان های بسیار
زمان غم
زمان شادی
زمان درنگ
زمان شتاب
زمان هجر
زمان وصل
و ماوراء همه این زمان ها
مافوق همه این زمانها
عمر خداوند
و ابدیت بی کران
مطلب مشابه: اشعار غمگین + شعر کوتاه و بلند از شاعران برجسته در مورد جدایی و عشق