شعر غمگین شب یلدا + مجموعه اشعار زیبای غم و ناراحتی شب یلدا
شعر غمگین شب یلدا سروده شاعرانی است که در شب یلدا (بلندترین شب سال) در تنهایی خود و دوری از عزیزان، خاطرات و تجربیات خود را در غالب شعر سروده اند که بسیار غمگین هستند و با ناراحتی همراه هستند.
در مطلب پیش رو مجموعه اشعار غمگین شب یلدا را گردآوری کرده ایم که بسیار زیبا هستند.
مجموعه شعر غمگین شب یلدا
در ادامه مجموعه اشعار غمگین شب یلدا را می خوانید و امیدواریم مورد توجه شما قرار بگیرند.
مینشینم با غمم تنها، شب یلدا من
زیر این سقف پر از تزویر، ناپیدا منمیزنم بوسه بر آن دیوان حافظ، که او
فاش گوید غیب و از گفته او شیدا منآن ترنمهای ناب و دلکش لوء لوءها
آسمانها میبرندم، مست و بی پروا منآن دلی کو نیست دیوانه حافظ دل نیست
این سخن را زیر لبها میکنم نجوا منعلی خدادادی
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم… با دلهای تنها بیشتردرد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم
قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتربَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشترهر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر…حامد عسکری
مجموعه اشعار زیبای غمگین شب یلدا
گویند نیست از شب یلدا درازتر
پیداست اینان شام غریبان ندیده اند
آری امشب شب یلدا است
شب فال
شب عشق
شب هندوانه
و شب آزادی وشب رهایی
چیزی به یادم نمی آید
جز اینکه ، امشب شب تنهایی من است
مطلب مشابه: متن ادبی شب یلدا + جملات و اشعار ادبی ویژه تبریک شب چله و اول زمستان
شبها به چه جان کندنی از نیمه گذشتند
تقویم ، سراسر شب یلدا شده بی توحسنا محمدزاده
دلی در حســرتی دیرین نماند
سری از فرط غــم پایین نماند
الهی در شب یلـــدای امسال
نـگـــاه کــودکـــی غـمگـیـن نماند
یلدا است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است …
یلدا است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم …
یلدا است و بوی حلوای خیرات یاد آدم های رفته …
یلدا است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد …
شعر نو غمگین شب یلدا
یلدا
زنى ست
كه موهاش را تا كمر
بلند كرده
ایستاده روبروى خودش
و خطّ چشم مى كِشد،
زنى كه دستش
بوى سیب و آیینه گرفته
لبش رنگ انارِ دندان خورده…
كه لباس شبش
حریرِ بى حریمى ست
كه مردِ خوابهاى شبانه اش را
به آن مى پیچدیلدا
طولانى ترین گریه مردى ست
كه خواب نمى بیند
كه تا كمر خم شده
از وقتى
زنش موهایش را كوتاه كرده
و رفته،
زنى كه خطّ چشمش ریخته
بس كه وقت رفتن
گریه كردهیلدا
همین نبودنِ زنى است
كه موهایش
كمر مردى را خم كرده…کامران رسول زاده
حالا دیدی؟!
پاییز هم تمام شد
یلدا هم گذشت
زمستان هم تمام میشود
هیچ چیز پایدار نیست!
اما دلی که تنگ باشد
همش به دنبال بهانه میگردد
که دل تنگیاش را با یک فصل
یا یک شب توجیه کند!اینها تقصیر هیچ کس نیست
مشکل دلهایمان است
که زود به زود
و برای کسانی تنگ میشود که
خیلیهایشان لیاقت این دلتنگی را ندارندمحسن دعاوی
مطلب مشابه: شعر طنز شب یلدا + مجموعه اشعار خنده دار و طنز ویژه شب یلدا
شب یلدا شد و رفتی و از غم خوانده ام
از این هجرت به آن شب گیسوان افشانده ام
گذشت اما هزاران شب از آن هجران و من
اسیر آن شب یلدای جانسوز مانده ام
زیباترین شعرهای غمگین عاشقانه شب یلدا
همه برای یک دقیقه بیشتر شدن یلدا
لحظه شماری میکنند
جز بچههای بیخانمان
که باید یک دقیقه بیشتر بلرزندخدایا
سرگرم یلدا که شدیم
یک دقیقه را
کم کنیکتا رفیعی
بعد از تو
عاشقِ یلدا شدن کار سختی نیست
بی تو هر شب
زمستان و هر شب پر از سرماست
و نبودنِ تو
عجیب شبیهِ بودن هایِ ماست
پناه میدهم به تو
که این شب یلدا تنهایی
خودم هزار شبِ یلدا تنها بوده ام
یلدا، دوباره در آغاز فصل سردشعر و غزل را برای وسعت تنهایی تو عاشقانه کردشب را کنار توبا خماری و مستی توی برفپس لرزههای اول دیماه را نشانه کردساعت به اول زمستان رسیده استامشب دل غزل زده ام را درمان چه میشوددیگر به مغز پریشان من، خون نمیدهددیر آمدیتنهاترین ستاره یلدای سال پیشدیگر به فکر تو هم آرام نمیشودآریپاییز بی بهار به انتها رسیده استاینجا دوباره خواب از سر کلاغان شهر مابا فال و غزل و هندوانهیکجا پریده استامشب از ترس کابوس منتظربر دست نوشتههای یخ زدهکبریت میکشمشاید پناه برم از سرمای سرنوشتبه رویای توبه امید اضطراریتاین شعر هم به تاراج سرمای امشب بلند شد
شاید دوباره ایمان بیاوریم،
به آغاز فصل سردحسین بنائی
هر قطره از اشکهایم به یاد هر کدام از خاطره های شیرین با هم بودنمان بود…
یک شب تلخ بلند با یک عالمه دلتنگی ٬ سهم چشمهای بی گناهم بود….
فرا رسید شبی که باز باید به یاد تو تا سحر اشک بریزم…
اینبار همدم من یاد و خاطره های با هم بودنمان ٬ و همزبان
من صدای هق هق گریه هایم بود….
دیگر هیچ امیدی به آن نداشتم که سحرگاه را ببینم ٬
دیگر دنیا را تیره و تار میدیدم…
و ای کاش تو در آن شب در کنارم بودی که ببینی من چقدر
تو را دوست میدارم تا بدانی که بدون تو هر شبم برایم همان شب یلدای چشمانم هست!
مطلب مشابه: اشعار شب یلدا (مجموعه شعر دلنشین و زیبا در مورد شب چله و شب یلدا)
یلدا
سفیدی چشم کودکیست، سیاه،
بر منقار کرکسیلدا
گیسوان بلند و
خیس مادر من بود
که دسته دسته
بر دست سیاه زمستان
طعمه باد شدیلدا
عمق زخمهای من است
که با هیچ ضیافتی
سیر نمیشودیلدا
دردهای
یله شده من است
که سحرشان را سِحر،
کرده اندیلدا
عشق من بود
به کوتاهی یک قطعهو یلدا، آه!
آیینهای بود
بر پیشانی غزلم؛
که با مکر انار،
در هم شکست!یلدا؟
آلزایمر من است
کجا، گذاشتماش؟محمد ترکمان
شب بود شبی جدا از شبهای سپری شده
شبی پر از خاطره پر از هیاه وپر از احساس پرواز
شبی آکنده از نیاز شبی بود از شبهای اول زمستان
شبی در ظاهر سرد اما در وجود ما بود گرم
گرم در باطن انسانها شبی گرم به خاطر احساس شادی
به خاطر احساس علاقه عاشقان شبی بود از شبهای دی ماه
شبی که همه مردم شاد بودند همه میخواستند باشند میهمان مهربانی
میخواستند باشند در خاطره این شب جاودانی
آنها پر بودند از عشق پر بودند از بوی بهار
پر بودند از بوی خاک تازه باران دیده
این شب:شب یلدا بود شب خاطرهها
شب با هم بودن و در کنار هم
شب احساس آزادی و رهایی
چشب پرواز و جدایی جدایی از غم و اندوه
شب دوباره زیستن دوباره نگریستن
نگریست به دنیای پر از زیبایی
با تمام سختی و نگرانیها
شب زیستن با تمام ای کاشها و امیدها
بلی بود شب یلدا بهترین شب سالهای عمر ما
احمد رشیدی
مطلب مشابه: متن تبریک شب یلدا؛ اس ام اس و متن عاشقانه و ادبی شب یلدا
شب بی موج و من تنها
شبی با آن نگاه نازک مهتاب و لبخند ستاره
میان اوج تاریکی و انوارو من خاموش و بی پروا
نگاهم روبروی سایههای روشن و زیبا
نگاهم در نگاه عشقهای پرفروغ است و من هم
آن مثال موجهای رانده در شنزار ساحل
که با یک راه برگرداندن
به سوی آب دریا میخروشندشب یلدا
دلم در خواب پروانه شدن بود
ولی افسوس
دلم در اوج رفتن روبه شمعی سوخت و من نالان
کنار سفره ای از عشق خالیشبی مایوس و سرگردان، دارم امشب
دلم در خلوت صحرای خود هزاران بار قاصد بود
ولی
امشب، کسی نیست
که این پیک دلم را هم صدا بخشد
و این
یلدای ما را همسفر خواند
شب یلداحسین پروند
در قمار دوستی ما باختیم
بی توکل تاس عشق انداختیم
مهر تو خورشید عالم تاب بود
فرق خوبی از بدی نشناختیم
شام نامهری تو کوتاه بود
ما از آن شب های یلدا ساختیم
آسمان رنگ شب یلدا گرفت
یاد تو آمد به قلبم جا گرفت
تا سحر غم با دلم هم خانه بود
از فراق تو دلم دیوانه بود
یاد تو چندیست مهمانم شده
خاطراتت آفت جانم شده
هرچه میگویم سخن از یاد توست
در سکوت من فقط فریاد توست
مطلب مشابه: متن عاشقانه شب یلدا + جمله ها و عکس نوشته های پروفایل شب یلدا
شب را با سیاهی
تاریکی دل
غصه
اشک ناامیدی
بی وفایی شناختندحال در همین شب
ستارهها درخشیدند
ماه عشوه گرانه تابید
عاشق به عشقش رسید
شب شروعی شدروشنایی برای فردای گم شده
دامنش را گسترد
یگانه دختر مهتاب بیاید
زاده شد
زیبایی در مرداب
گلی در ظلمت
در یگانه شب گیتی
عالم تک ستارهای دید
دل باخت
عاشقانه جشن گرفت
یلدا آمد
با تمام نبایدهایش
با حکم مرگشسولماز مُجازی
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کردخواب
خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
مطلب مشابه: پیامک تبریک شب یلدا | زیباترین پیام و تکست های کوتاه شب یلدا قشنگ
آخرین روز خزان هم چه گریزان شده استآذرم رفت و دی سرد زمستان شده است
باد سردی شده و پنجره را میکوبد
گربه را کشته دم حجله و طوفان شده استشمع و شام شب یلدا و قلم در دستم
بیت بیت غزل از دست تو گریان شده استبه چه احساس قشنگی شده ابری غمگین
بغض بشکسته و همدرد خیابان شده استبا اشارات قلم دست و دلم میلرزد
چشمهای تر من گوش به فرمان شده استشب یلدای من افکار تو و اشعار است
من و این آب اناری که به چشمان شده استچه شبی بهتر از امشب که تو را یاد کنم
حال و احوال تو بر قافیه مهمان شده استمحسن روشنایی
دوباره یک شب یلدا دوباره قرعهی فال
و نیستی که بگویی «الهی از امسال…»به خاک من که پر از آرزوی پرواز است
بگو چگونه بمانم بدون پر، بی بالدر آستانه سرمای دی بدون توام
هنوز زنده که… بنویسم از… خیال محال!هنوز زنده به امید مرگ وقتی که
به من امید تو را میدهد، تو… قرعه فالهمین دو چشم تر من بس است روزی که
تو را دوباره ببینم تو را اولی الاحوالزهرا رشیدی
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهوربا زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
مطلب مشابه: شعر شب یلدا؛ شعر کوتاه بلند و عاشقانه شب یلدا و دو بیتی شب یلدا
من پارههای قلبم و در اشک جاریام
خونابهای به وسعت یک زخم کاریام
چون قلب دیرسال تراشیده بر درخت
تنهاترین نشانه یک یادگاریام
یلدای من که ثانیه شوم ساعت است
ای وای بر حکایت شب زنده داریام
زندان شیشه بود جوابم که چون گلاب
دیدم سزای خنده شوم بهاریام
من دست بر کمر زده ام از خمیدگی
جز دست من نکرده کسی دستیاریامغمزوزه جراحت گرگم به کوهسار
با درد خویش هم نفس بی قراریامچون سایه ی طویل درختم که در غروب
هر لحظه بیشتر ز تن خود فراریامبندی به پای دارم و باری گران به دوش
در حیرتم که شهره به بی بند و باریامغلامرضا شکوهی