شعر آسمان + اشعار زیبا در مورد آسمان آبی، آسمان شب و آسمان ابری

اشعار زیبا با موضوع آسمان

مجموعه شعر زیبا در مورد آسمان با اشعار کوتاه و بلند زیبا با موضوع آسمان زیبا، آسمان آبی، آسمان  عاشقانه و آسمان ابری را در این مطلب روزانه گردآوری کرده ایم.

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر ، با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران ، سرودش باد
جامه اش شولای عریانی ست
ور جز اینش جامه ای باید
بافته بس شعله ی زر تار ِ پودش باد .
گو بروید ، یا نروید ، هر چه در هر جا که خواهد ،
یا نمی خواهد
باغبان و رهگذاری نیست .
باغ نومیدان ،
چشم در راه بهاری نیست .

گر ز چشمش پرتو ِ گرمی نمی تابد
ور به رویش برگ ِ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت ِ
پست ِ خاک می گوید .

باغ بی برگی
خنده اش خونی ست اشک آمیز .
جاودان بر اسب ِ یال افشان ِ زردش می چمد در آن
پادشاه فصلها …
“پاییز”

***

شعر بلند در مورد آسمان

به خاطر ابرها تو را گفتم

به خاطر درختِ دریا تو را گفتم

برای هر موج، برای پرندگانِ در شاخسار

برای سنگریزه های صدا

برای چشمی که چهره یا چشم انداز می شود

و آسمانش را رنگ می دهد خواب

***

اشعار کوتاه آسمان

آسمان ابری

روزی‌ست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد

ابر از رخ گلزار همی‌شوید گرد

بلبل به زبان حال خود با گل زرد

فریاد همی‌کند که می‌باید خورد

***

شعر عید و آسمان

عید که آمد

فکری برای آسمان تو خواهم کرد

یادم باشد

روزهای آخر اسفند

دستمال خیسی روی ستاره هایت بکشم

و گلدانی

کنار ماهت بگذارم

زندگی

همیشه که این جور پیچ و تاب نخواهد داشت

بد نیست

گاهی هم دستی به موهایت بکشی

بایستی کنار پنجره

و با درخت و باغچه صحبت کنی

پنهان نمی کنم که پیش از این سطرها

“دوستت دارم” را

می خواسته ام بنویسم

حالا کمی صبر کن

بهار که آمد

فکری برای آسمان تو

و سطرهای پنهانی خودم

خواهم کرد…

***

شعر آسمان

آسمان ابری است از آفاق چشمانم بپرس

ابر، بارانی است از اشک چو بارانم بپرس

تخته دل در کف امواج غم خواهد شکست

نکته را از سینه سرشار توفانم بپرس

در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست

آنچه را می گویم از آیینه جانم بپرس

آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم

گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس

پرده در پرده همه خنیانگر عشق توام

شور و شوقم را از آوازی که می خوانم بپرس

در تب عشق تو می سوزد چراغ هستی ام

سوزشم را اینک از اشعار سوزانم بپرس

جز خیالت هیچ شمعی در شبستانم نسوخت

باری از شمع ار نپرسی از شبستانم بپرس

***

باهفت آسمون پرازگل یاس ومیخک

با صدتا دریا پر از عشق و اشتیاق و پولک

یه قلب عاشق بایه احساس بی قرار و کوچک

فقط میخواد بهت بگه تولدت مبارک

***

شعر کوتاه تک بیتی آسمان

اهل نماند بر زمین، اینت بلای آسمان
خاک بر آسمان فشان هم ز جفای آسمان

***

آسمان پرستاره من

زنبیل زندگیم پر است ، از خاطرات بی تکرار جوانیم

مهربانم ،

هیچگاه نفهمیدی

که چشمان من

به آسمان پرستاره ی تو روشن بود

و شکفتن دانه های انار در لبان خندانت

برایم مهری

به زیبایی مهر مادر داشت

و لبخند کودکانه ام

شوقی عاشقانه بود

که نه تنها در دستانت

که در دل گرمت گم می شد

و زنبیل زندگیم پر است

از خاطرات بی تکرار جوانیم

که تنها غنیمت من از

عشق بی فرجاممان است

من در خیابان عاشقی

با پای برهنه می آیم

تا بدانی که عشق خاک گرفته ام

به دنبال پاپوشی نبود

اکنون نیستی اما

من چشمانم هرشب

میهمان آسمان توست

و روشنی چشمان ناامیدم

از سوسوی ستاره شبهایت

درین هجوم خاموش تاریکی

من با خاطرات

ستاره باران ، آسمان چشمانت

راه عشق می پویم

***

شعر آسمان

آسمان

و هر چه آبیِ دیگر

اگر چشمان تو نیست

رنگ هدر رفته است

بر بوم روزهای حرام شده

چه رنگ‌ها که هدر رفتند

و تو نشدند.

***

آسمان همیشه ابریست

ابرها خاطره دارند

عشق را در درون خود می سپارند

عشق من کاسه آبی است

کاسه ای خالیه خالی

گر ببارد آسمان قطره آبی

می گذارم کاسه ام را زیر باران

آسمان همیشه ابریست

آسمان گریه هایش راز تنهاییست

کشف رازش با رهایی است

آسمان گریه هایش جاریه جاریست

کاسه ام پر شده از عشق

عشق من لبریزه لبریز

آری کشف رازش با رهایی است

آسمان همیشه ابریست

دل من جاریه جاریست

گریه هایم می چکد بر کاغذ مشق

آری تنهایه تنهام

در دلم رازی نهفته

کشف رازم با رهایی است

گریه هایم می چکد بر کاغذ مشق

آسمان دل من همیشه ابریست

آسمان ابری ست و خورشید غایب

ابر غمگین است و ماه تاریک

شمع ها سوخته چشم ها گریان

عاقبت کارما…

ما گریزان

گریزان از خود از دیگران

دلمان گرفته از دیگران

تنهاییمان با خودمان

آرزویمان شادی

مرگمان به تنهایی

چاره یمان چیست؟

سوختن و ساختن

ساختن و سوختن

دلمان گرفته از خودمان از دیگران

راهی به فرا سوی زمان و مکان …

کسی ما را نمی خواهد برای خودمان

چاره یمان چیست در این زندان…؟

زندانیم ،زندانی تن

گمراهم در غم

غمم دنیاست غمم دریاست

غمم مرگ آرزوها و انسان هاست

حقیقت سوخت،صداقت مرد

نیرنگ آمد ،دورنگی زاده شد

آدمیت مرد ،ظلم برپا شد

ذهنمان تهی ،قلبمان از سنگ

خندیمان از روی نیرنگ ،نیرنگمان چند رنگ

چاریمان چیست جز قبول این نیزنگ !

میپذیریم و میدانیم عاقبت تنهایی ست…

شعر از فرشته سعیدی

***

شعر آسمان

دگر باره شد از تاراج بهمن

تهی از سبزه و گل راغ و گلشن

پریرویان ز طرف مرغزاران

همه یکباره بر چیدند دامن

خزان کرد آنچنان آشوب بر پای

که هنگام جدل شمشیر قارن

ز بس گردید هر دم تیره ابری

حجاب چهره خورشیدی روشن

هوا مسموم شد چون نیش کژدم

جهان تاریک شد چون چاه بیژن

به باغ افتاد عالم سوز برقی

به یک‌دم باغبان را سوخت خرمن

شعر از پروین اعتصامی

***

ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا
در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا
جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو
ناله کنان ز درد تو لابه کنان که ای خدا
سجده کنند مهر و مه پیش رخ چو آتشت
چونک کند جمال تو با مه و مهر ماجرا
آمد دوش مه که تا سجده برد به پیش تو
غیرت عاشقان تو نعره زنان که رو میا
خوش بخرام بر زمین تا شکفند جان‌ها
تا که ملک فروکند سر ز دریچه سما
چونک شوی ز روی تو برق جهنده هر دلی
دست به چشم برنهد از پی حفظ دیده‌ها
هر چه بیافت باغ دل از طرب و شکفتگی
از دی این فراق شد حاصل او همه هبا
زرد شدست باغ جان از غم هجر چون خزان
کی برسد بهار تو تا بنماییش نما
بر سر کوی تو دلم زار نزار خفت دی
کرد خیال تو گذر دید بدان صفت ورا
گفت چگونه‌ای از این عارضه گران بگو
کز تنکی ز دیده‌ها رفت تن تو در خفا
گفت و گذشت او ز من لیک ز ذوق آن سخن
صحت یافت این دلم یا رب تش دهی جزا
مولانا

***

آسمان

و هر چه آبیِ دیگر

اگر چشمان تو نیست

رنگ هدر رفته است

بر بوم روزهای حرام شده

چه رنگ‌ها که هدر رفتند

و تو نشدند.

***

شعر آسمان

نکته را از سینه سرشار توفانم بپرس

در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست

آنچه را می گویم از آیینه جانم بپرس

آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم

گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس

پرده در پرده همه خنیانگر عشق توام

شور و شوقم را از آوازی که می خوانم بپرس

در تب عشق تو می سوزد چراغ هستی ام

سوزشم را اینک از اشعار سوزانم بپرس

جز خیالت هیچ شمعی در شبستانم نسوخت

باری از شمع ار نپرسی از شبستانم بپرس

شعر از حسین منزوی

***

نه آسمان

در چارچوب پنجره می گنجد

نه دریا

در چار سنگ حوض

نه جنگل

در چار دیوار باغ

شرابی دیرینه

خم را می شکند

و سر می رود

از لب جهان

چنان بی کرانه ای

که هر ستایشی

محدودت می کند

***

تو باد و شکوفه و میوه ای

ای همه ی فصولِ من

ای آسمان و درخت

باغ من

گل و زنبور و کندوی من

با زمزمه ی تو

اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید

که تنها رویای آن

تویی

***

شعر آسمان

به آسمان سلام کن

به خورشید لبخند بزن

عزیزنم

با فنجانی عشق

صبحت را آغاز کن

برخیز

ببین روبرویت نشسته ام

صبح در چشمان تو زیباست…

***

ای آسمان و درخت و باغ ِ من

گل و زنبور و کندوی من !

با زمزمه ی تو

اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید

که تنها رؤیای آن تویی

***

اکنون رَخت به سراچه ی آسمانی دیگر خواهم کشید .

آسمان ِ آخرین

که ستاره ی تنهای آن تویی

مطالب مشابه را ببینید!

متن عاشقانه غمگین + جملات احساسی و رمانتیک غمگین عاشقانه متن تنهایی + جملات کوتاه و بلند در مورد غصه و غم تنهایی و تنها شدن جملات خفن انگیزشی با انرژی و جدید [ 60 متن انگیزه دهنده جالب ] جملات سنگین ارتشی و متن های زیبا (جملات و اشعار درباره ارتش) جمله سنگین + 100 متن و تکست خفن فاز سنگین کوتاه و بسیار زیبا متن صبح بخیر انگیزشی ایجاد انرژی مثبت + پیام صبح بخیر خوشگل و قشنگ شعر شب بخیر عاشقانه ❤️ + مجموعه اشعار کوتاه و بلند برای شب بخیر گفتن به عشق و همسر متن ظهر بخیر + جملات عاشقانه و صمیمی ظهر بخیر برای دوست و همسر جملات غمگین ترکی آذری؛ گزیده متن های طولانی و کوتاه غمگین آذری متن ادبی در مورد ارتش؛ جملات سنگین و زیبا درباره اقتدار ارتش