اشعار درباره مژه؛ شعر کوتاه و بلند با موضوع چشم و مژه زیبا
در این بخش مجموعه اشعار درباره مژه، شعر عاشقانه کوتاه و بلند با موضوع چشم و مژه های زیبای یار را از شاعران معروف ایرانی گردآوری کرده ایم.
مجموعه اشعار درباره مژه و چشم یار

مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا“حافظ”
شرط عقل است که مردم بگریزند از تیر
من گر از دست تو باشد مژه بر هم نزنم“سعدى”
همرنگ گونههای تو مهتابم آرزوست
چون باده لب تو مینابم آرزوستای پرده پرده چشم توام باغهای سبز
در زیر سایهی مژهات خوابم آرزوست
ما که از سوز دل و
درد جدایی سوختیم…سوز دل را مرهم از
مژگان دیده ساختیم…!“عراقی”
چشم آتش مژه رگبار دو ابرو ماشه
باید اینگونه نگاهی بچکانی برویباشد این جان من این تو، بکشم راحت باش
ولی ای کاش که این شعر بخوانی بروی
مطلب مشابه: شعر چشم + مجموعه اشعار زیبا و عاشقانه در وصف چشم زیبا

آشفتهدلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشدهرگز مژه بر هم ننهد عاشق صادق
آن را که به دل عشق بود خواب نباشد“مهدی سهیلی”
آخرین منزل من خانهی چشمان تو شد
مژه بر هم بگذار، سنگ لحد میخواهم…“صادق محمدی”
مژه برهم نزدم آینهسان در همه عمر
بس که در ديده من شوق تماشای تو بود“حزین لاهیجی”
شعر درباره مژه های زیبا
پیوسته بدان ابرو و مژگان بدهم دل
طفلم، چه کنم؟ بازی من تیر و کمان است“محمد سهرابی”
ریزم ز مژه کوکب بی ماه رُخت شبها
تاریک شبی دارم با این همه کوکبها“جامی”
چون آهوی گم گشته به هر سوی دوانم
رهایی نتوانم تا دام در آغوش نگیرم نگرانمآه از دل زارم، از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی
بر دل بنشانی چون پرتو خورشید اگر رو بکشانیوای از شب تارم
“مهدی عابدینی”
مانع ریزش این گریه نمیدانم چیست
که جگر بر مژه میآید و بر میگردد…“طالب آملی”
دور از تو، منِ سوخته در دامن شبها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم“محمدرضا شفیعی کدکنی”
مطلب مشابه: شعر در مورد چشم زیبا + مجموعه شعر کوتاه و بلند در مورد چشم زیبای یار
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینمالا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم“حافظ”
ابروان تیغ و گیسوانت تیر
مژهها، میلههای زندانت…تو قدم از قدم که برداری؛
میچکد شعر از گریبانت…“سجاد شهیدی”
به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا
که این دو فتنه بهم میزنند دنیا را“شهریار”
هر گه که نظر بر گل رویت فکنم
خواهم که چو نرگس مژه بر هم نزنم“سعدی”
مطلب مشابه: شعر آرامش؛ گلچین زیباترین اشعار خاص آرامش دهنده

صف مژگان تو بشکست چنان دلها را
که کسی نشکند اینگونه صف اعدا را
گر به هم میزدم امشب مژهی پُر نم را
آب میبرد به یک چشم زدن عالم را
آن لحظه که ریزم چو فلک از مژه کوکب
بیدار کسی نیست که گیرم به گواهی“شهريار”
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بوددل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود“حافظ”
اشعار عاشقانه مژه های بلند
اشک اگر پای شفاعت نگذارد به میان
که جدا میکند از هم دو صف مژگان را؟“صائب تبریزی”
مطلب مشابه: شعر نو عاشقانه استوری؛ اشعار نو دلنشین رمانتیک کپشن
مژه بر هم زدن یار تماشا دارد
که شود دست و گریبان دو جهان مست به هم“صائب تبریزی”
در چشم من نیاید خوبان جمله عالم
بنگر خیال خوبش مژگان من گرفته“مولوی”
تا چراغانی کنم راه تو را هر شامگاه
اشک شوقی نو به نو آویز مژگان میکنم“سیمین بهبهانی”
فدای تک تک آن مژههایت
کجایی تا دهم جانم فدایتغم یاری بهجز تو من ندارم
بیا جانا دلم گردد فدایت“خانمیرزا قاسمی”

منم اسیر و پریشان ز یار خود محروم
غریب شهر کسان و ز دیار خود محرومز آه سینه بسوزم اگر شوم نفسی
ز سیل این مژه سیلبار خود محروم“عبید زاکانی”
در طعم لبت انار جا خوش کرده
در هر مژهات چنار جا خوش کردهبشکن غمِ این حصار را وقتی که
در حنجرهات سه تار جا خوش کرده“مهران نجفی نوکا”
مطلب مشابه: اشعار با واژه فرشته؛ شعر با کلمه فرشته از سعدی و دیگر شاعران
اینچنین کز اشک مژگان میکنم هر لحظه پاک
گر فشارم آستینِ خویش، آبم میبرد“طالب آملی”
چه نسبت است به مژگان مرا نمیدانم
که پیش چشمم و از پیش چشمها دورم“صائب تبریزی”
لبخند زدی جهان رطب شد چه كنم؟!
با قافيهای كه جان به لب شد چه كنم؟!عمری مژهی تو راست افراطی بود
گيسوی تو اصلاح طلب شد، چه كنم؟!“حامد عسکری”
هر که بپرسد ای فلان حال دلت چگونه شد
خون شد و دم به دم همی از مژه میچکانمش“سعدی”
از ازل ايل وتبارم همه عاشق بودند
سخت دلبستهی اين ايل و تبارم چه کنممن کزين فاصله غارت شدهی چشم تو ام
چون به ديدار تو افتد سر و کارم چه کنميکبهيک با مژههايت دل من مشغول است
ميلههای قفسم را نشمارم چه کنم؟!“سیدحسن حسینی”
مطلب مشابه: اشعار تک بیتی برای کپشن و گلچین شعر کوتاه عاشقانه از شاعران معروف
خورشیدِ طلا به احترامت مانده
هر غنچهی گل، دلخوش نامت ماندهوا کن مژه تا زندگی آغاز شود
یک صبح، معطل سلامت مانده …”شهراد ميدرى”
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش“سعدی”
مژههات شعر بلند ناتمومه به خدا
عاشق کسی شدن جز تو حرومه به خدابا غمت هزار تا خنجر تو دلم فرو میره
ماه اگه برق چشاتو ببینه از رو میره
خیال آن مژه با جان رود ز سینه برون
ز دل چگونه کشم تیر کارگر شده را…“محمد قهرمان”
مژههای تو بلند، دلبریهایت قشنگ
میکنی دل را شکار، با دو لبهای قشنگغمزه و ناز وادا، میکنی ما را فدا
تاپ گیسو و مژه، پیش چشمانم رژه
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانهخواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه“شیخ بهایی”
صبح میخندد و باغ از نفس گرم بهار
میگشاید مژه و میشکند مستی خواب“هوشنگ ابتهاج”
با یاد تو خوابم برد، در خواب تو را دیدم
از پنجرهام تابید مهتاب، تو را دیدمشادان مژه بگشودم، بگریختی از چشمم
از درد فشاندم اشک، در آب تو را دیدم!“ابوالقاسم لاهوتی”
مژگان بهم آوردم و رفتم به خیالت
پرهیز تماشا به چه نیرنگ شکستم“بیدل دهلوی”
چشم گریان مرا نیست به شب یک مژه خواب
دیده مرغیست که کارش همه بال افشانیست“دانش مشهدی”
شوق دیدار تو چون چشم مرا باز کند
مژه پیش از نگهم سوی تو پرواز کند“فصیحی هروی”
هرگز از بند و غم آزاد نگردد آن دل
که گرفتار کمند سر گیسویی نیستهر مرض دارو و هر درد علاجی دارد
زخم تیر مژه را مرهم و دارویی نیست
از سر مژگان، نگاه حسرت ما نگذرد
عمر بالافشانی ما تا لب بام است و بس“صائب تبریزی”
مژه بر هم نزنم یار دلارام کجاست؟!
آنکه آهوی دلم را بکند رام کجاست؟!در خیالم همه سر سوی نگارم شدهام
آن کبوتر که چنین جست از این بام کجاست؟!“باران قیصری”
نخفتهایم که شب بگذرد سحر بزند
که آفتاب چو ققنوس بال و پر بزندنخفتهایم که تا صبح شاعرانهی ما
ز ره رسیده و همراه عشق در بزندنسیم، بوی تو را میبرد به همره خود
که با غرور به گلهای باغ سر بزندشب از تب تو و من سوخت وصلمان آبی
مگر بر آتش تنهای شعلهور بزندتمام روز که دور از توام چه خواهمکرد؟
هوای بستر و بالینم ار به سر بزندچو در کنار منی کفر نعمت است ای دوست
دو دیدهام مژه بر هم دمی اگر بزندبپوش پنجره را ای برهنه میترسم
که چشم شور ستاره تو را نظر بزندغزل برای لبت عاشقانهتر گفتم
که بوسه بر دهنم عاشقانهتر بزند“حسین منزوی”
محو تماشا
گفتهبودی که چرا محو تماشای منی؟
آن چنان مات که یکدم مژه برهم نزنی!مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی!میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بودعشق تو بَسَم بود که این شعله بیدار
روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بودمژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی!بالله که بهجز یادِ تو، گر هیچکسم هست
حاشا که به جز عشق تو گر هیچکسم بود“فریدون مشیری”
خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را
چون قد خود بلند کن پایهٔ قدر ناز راعشوهپرست من بیا، میزده مست و کفزنان
حسن تو پرده گو بدر پردگیان راز راعرض فروغ چون دهد مشعلهٔ جمال تو
قصه به کوتهی کشد شمع زباندراز راآن مژه کشت عالمی تا به کرشمه نصب شد
وای اگر عمل دهی چشم کرشمهساز رانیمکُش تغافلم کار تمام ناشده
نیمنظر اجازه ده نرگس نیمباز راوعدهٔ جلوه چون دهی قدوهٔ اهل صومعه
در ره انتظار تو فوت کند نماز راوحشیم و جریدهرو کعبهٔ عشق مقصدم
بدرقه اشک و آه من قافلهٔ نیاز را“وحشی بافقی”
مطلب مشابه: عکس پروفایل چشم دختر + متن و شعر چشم زیبا و درشت رنگی