انشا با موضوع بوی خاک پس از بارش باران برای تمام پایه های تحصیلی

انشا بوی خوش خاک پس از باریدن باران

در این بخش چند انشا ادبی و زیبا با موضوع بوی خاک نم خورده پس از بارش باران را برای مقاطع و پایه های مختلف تحصیلی ارائه کرده ایم.

انشا درباره بوی خاک پس از بارش باران نگارش هشتم

صبح روز جمعه بود و من با نسیم خنکی که صورتم را نوازش می کرد از خواب بیدار شدم. یادم افتاد دیشب فراموش کرده ام پنجره ی اتاقم را ببندم.

به طرف پنجره رفتم و حیاط را نگاه کردم، چه عطر دل انگیزی! چیزی تغییر کرده بود و باغچه ی کوچک ما که در گوشه ی حیاط قرار داشت تر و تازه شده بود.

قطره های باران روی برگ های درخت انار و ریحانی که مادر کاشته بود، نشسته بودند و از آن جا روی خاک باغچه می چکیدند.

بوی خاک و باران در هم آمیخته و در فضا پیچیده بود. لباس گرم پوشیدم و به حیاط رفتم. کنار باغچه نشستم و منظره ی بی نظیری که باران به وجود آورده بود را تماشا کردم.

همیشه عاشق منظره پس از باران و بوی خاک بودم که با باریدن باران در همه جا می پیچید. عمیق تر نفس کشیدم و عطر خاک تر را با تمام وجود حس کردم. این عطر مرا یاد خانه ی قدیمی مادر بزرگ در روستا می انداخت.

خانه ی کاهگلی او پر از گل های رنگا رنگ بود و هنگامی که باران می بارید، بوی خاک و گل و سبزه در هم می آمیخت و هوش از سر انسان می برد. برای من، بوی خاک یاد آور تمام لحظه های دلنشینی بود که در آن خانه ی کاهگلی داشتم.

زمان زیادی سپری شد تا تصمیم گرفتم از باغچه و فضای زیبایی که به وجود آمده بود دل کنده و دوباره به داخل خانه برگردم.

به اتاق رفتم و تصمیم گرفتم این منظره را از دست ندهم، کنار پنجره نشستم و بیرون را نگاه کردم. نسیم را حس می کردم که با هر بار وزیدنش باران و بوی خاک را به اتاقم می آورد.

آن روز آنقدر آن جا ماندم تا ابرها جای خود را به خورشید دادند.


Baran e1671869939631

انشا پایه هشتم درمورد بوی خاک پس از بارش باران

مقدمه: وقتی باران می بارد، همه چیز عوض می شود. انگار کوچه ها همان کوچه های سابق نیستند. آدم ها همان آدم های قبلی نیستند. بعضی شان خوشحال میشن، بعضی ناراحت. خاک هم جزو این دسته است . قبل از باران ، حین باران و بعد از باران خیلی خیلی فرق می کنه .

بدنه: موقع بارون ، بیشتر ما فقط یک چیز رو می بینن ، قطرات باران و صدای باران . این دو تا به اندازه کافی جذاب و دلربا هستند که حواس ما رو فقط به خودشون جلب می کنند.

خاک باغچه هم درست عین ما غرق در تماشای قطرات بارون شده و هنوز نمیدونه که کم کم داره خیس میشه ، مثل اینکه خوابه خوابه! کسی هم نیست بیدارش کنه . پس منتظر می مونیم ببینیم بعد بارون چی پیش میاد .

خوب ، صدای گنجشک ها و کبوترها ، به ما میفهمونن که بارون دیگه بند اومده و خاک و بیدار میکنن. خاک هم که مدت هاست منتظر همچنین فرصتی بوده ، نهایت استفاده رو می بره .

درست مثل قطعه زیبای موسیقی که توجه همه حاضرین در صحنه رو به خودش جلب می کنه . بوی خاک دور و بر رو فرا میگیره. وقتی بوش رو حس میکنم ، بوی ورق های کتاب نو یادم میاد .

یاد وقت هایی میفتم که به نجاری یا چوب بری می رفتم و بوی هزاران چوب رو حس میکردم.واقعا صحنه زیبایی هست و من و یاد صدها چیز دیگر هم می اندازه .

خب دیگر کنسرت پرشکوه ما هم نقطه اوجش را اجرا کرده و الان در حال فرود است.رفته رفته رایحه اش کم تر میشود.تماشاچی ها هم کم کم دارن خسته میشن و سالن رو ترک می کنن.

وقت رفتنه دیگه! همان طور که اومده بود رفت . بی سر و صدا ، یهویی ، بی جلب توجه.دیگر هیچکس به یاد آن صحنه ها نیست ، همه رفته اند مشغول کار خودشان شده اند .

یکی درس میخواند ، یکی سرش توی گوشی است، یکی دراز می کشد.خلاصه ، دیگر خبری از آن کنسرت پر شکوه نیست .

نتیجه: بوی خاک با اینکه بسیار کوتاه و گذراست ولی در عین حال جذاب ، باشکوه و شورانگیز است .

سعی کنیم در زندگی درست مثل خاک باشیم ، وقتی به قدرت می رسیم ، بی سر و صدا ، بدون ظلم و ستم سرکار بیاییم ، حماسه بیافرینیم و وقتی می رویم طوری برویم انگار نبوده ایم ، بدون هیچ کینه و انتقام .


انشا درمورد بوی خاک پس از بارش باران با مقدمه

مقدمه: به ما گفته شده که یک انشا درباره بوی خاک پس از بارش باران بنویسیم. همین که می‌خواهم نوشتن را شروع کنم، بوی نم و رطوبت آن در مشامم می‌پیچد و نمی‌توانم به چیز دیگری فکر کنم.

دوباره ذهنم به بهار سال قبل پر می‌کشد که بارش‌های سیل‌آسا در شهرهای مختلف کشور، غوغا کرده بود. در شهر ما نیز همین بارش‌های بهاری جریان داشت و هر روز غروب کوبش‌های آسمان شروع می‌شد.

بندهای بدنه: گویی آسمان به وقت غروب، حسابی دلگیر شده و برای گریه و زاری خود را آماده می‌ساخت. اشک‌هایی که تا جا داشت سنگین و سنگین‌تر شده و دانه‌های غلطان آن‌ها درشت و پرآب بود.

پیش از این بوی خاک پس از بارش باران را استشمام کرده بودم، اما هرگز نمی‌دانستم باران می‌تواند تا این اندازه قوی و پرشتاب باشد.

شاخه‌های درختان که تازه رنگ بهاری را به خود دیده بودند، زیر تازیانه‌های باد و باران به این سو و آن سو رفته و در جای خود بند نبودند. اما خاک باغچه‌های کنار خیابان چه حالی داشت.

می‌توانستم احساسش کنم که به اندازه یک عمر، سیراب شده و از بارانی که بر تن آن می‌بارد، چه لذتی می‌برد. چنین لذتی را با عطری که پس از پایان باران از آن استشمام می‌شد، می‌توانستم بهتر درک کنم. باغچه راضی و خوشحال بود!

این خاک همیشه تشنه بود. بارش‌های کم و خشکسالی‌های طولانی تشنه‌ نگهش می‌داشت. اکنون که بارش‌های بهاری بی‌وقفه در هر غروب، می‌باریدند، حال خاک باغچه‌ها بهتر شده بود.

منتظر بودم و دل دل می‌کردم که هر چه زودتر بارش باران پایان یابد و بوی خاک پس از بارش باران را استشمام کنم. این بهترین بخش ماجرا بود. بوی خاک پس از بارش باران، چیزی جادویی در خود داشت و نمی‌توانستم به هیچ چیز دیگری تشبیهش کنم.

این رایحه کاهگلی و مرطوب، به برکتی می‌مانست که ربطی به زمین نداشت. گویی چیزی آسمانی در آن نهفته بود و به همان اندازه در اعماق روح من نفوذ می‌کرد.

دوست داشتم چشمانم را ببندم و سرم را روی خیسی و خنکی خاک بگذارم و در بوی رطوبت آن غرق شوم. این بازی هر روز من با باران و خاک کوچه بود، که تا بارش‌ها ادامه داشت، این نیز ادامه پیدا می‌کرد.

نتیجه‌ گیری: از نظر بسیاری افراد شاید بوی خاک پس از بارش باران چیزی معمولی و ابتدایی باشد، اما برای من به هیچ وجه این طور نبوده و نیست. من در بوی خاک، حیاتی را پیدا می‌کنم که در ذهن من به حلقه آفرینش مربوط است و به همان اندازه زنده و نشاط آور می‌نماید.


انشا درمورد بوی خاک پس از بارش باران

چه حس و حال عجیبی دارد، پاییز باشد یا بهار بعد از پنجره اتاق نم نم باران را ببینی و ذوق کنی. آدم در این لحظات ته دلش می خواهد برود بیرون و باران را بو کند، برخورد قطرات باران با صورت و تنش را احساس کند، اما یکدفعه عقل پا جلو می گذارد و می گوید نه نرو.

میروی بیرون خیس می شوی، باد می خورد به سر و کله ات سرما می خوری. اما اگر زیر باران نرویم و خیس نشویم که دیگر انسان بودنمان خیلی خیلی شکل ماشینی به خودش می گیرد.

پس دلت را می زنی به دریا و می روی بیرون… وارد حیاط می شوی می بینی کلی شبنم زیبا روی گل های یخ باغچه نشسته است. دلت غش می رود.

یکدفعه احساس می کنی بوی عجیبی به مشامت می رسد. آری که بوی خاکی است که باران خورده. هیچ عطری یارای برابری با بوی سرمست کننده خاکی که باران درونش غلت زده را ندارد. حس زندگی کردن و زیبایی درونت جوش می زند.

عجیب است. آن باران، این خاک و این تویی که سرشار از طراوتی.


انشا با موضوع بوی خاک پس از بارش باران برای تمام پایه های تحصیلی

انشا درمورد بوی خاک پس از بارش باران با مقدمه و نتیجه گیری

مقدمه: دیشب باران قرار با پنجره داشت، روبوسی آبدار با پنجره داشت، یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد ،چکچک چکچک چکار با پنجره داشت

بدنه: واقعا باران چقدر کلمه ی زیباییست. انگار تمام زیبایی های عالم و جهان تنها به باران ختم می شود و بوی خاک پس از بارش باران. خاک باران خورده بوی عشق می دهد، پس ببار باران تا در آغوشت معطر شوم و از پیکرم بوی عشق برخیزد.

هیچ می دانستید که وقتی باران می بارد در هر خانه ای پشت پنجره دلی بی قرار می شود! امروز در وقت غروب، حسابی دلگیر شده است؛ انگاری می خواهد ببارد همین الان که میخواهم این انشا را بنویسم بوی نم و رطوبت باران در مشامم می پیچد.

و من انگار دیوانه شده باشم نمیتوانم به چیز دیگری فکر کنم. با صدای رعد و برق به خودم می آیم و دوباره شروع به نوشتن میکنم، اشک های آسمان تا جایی که جا دارد سنگین و سنگین تر می شوند و دانه های غلطان آن درشت و پر آب بودند.

پیش از این بوی خاک پس از بارش را استشمام کرده بودم، اما هرگز نمیدانستم باران می تواند تا این اندازه قوی و پرشتاب باشد. این خاک همیشه تشنه بود. حال باغچه بهتر شده بود و میتوانستم بهتر درک کنم باغچه راضی و خوش حال بود!

دوست دارم چشم هایم را ببندم و سرم را روی خیسی و خنکی خاک بگذارم و در بوی رطوبت آن غرق شوم. این بازی هر روز من با باران و خاک کوچه، که تا بارش ها ادامه دارد این نیز ادامه پیدا می کند.

نتیجه: بزن باران شاید تو بتوانی ناملایمت های روزگار را بشویی و پاک کنی ! اما انگار نه ! مدت هاست از تو نیز کاری ساخته نیست.


انشا بوی خاک پس از بارش باران صفحه 62 کتاب نگارش هشتم

مقدمه: باران یکی از برکات خدای مهربان است که لطف و مهربانی اش را بر سر بندگانش می پاشاند تا اینگونه نشان دهد که هرگز دست محبت از سر بندگانش را کوتاه نخواهد ساخت.

تنه انشاء: کاش می شد بعضی از بوهای خوشایند زندگی را در جایی نگاه داشت یا ضبط و ثبت کرد تا که هر وقت دلت گرفت یا دلت تنگ شد آن را استشمام کنی و غرق شوی در خاطرات خوب زندگیت.

مثل بوی خاک پس از بارش باران به خصوص زمانی که خورشید سوزان روی خاک تابیده است و با حرارتش در حال پخت خاک روی زمین است.

گویی که از زمین بخار بلند می شود و ناگهان آسمان به غرش درآید و ابرها به یکباره جمع شوند و باران با شدت شروع به بارش کند درست مثل لحظه ایی که آب را روی آتش بریزی.

خاک هم با بارش باران عطر دل انگیزی را از منشات می کند که هوش از سر می برد و آدمی را به خلسه ی شیرین می کشاند.

درست به یاد خاطرات کودکی ات که روی ایوان خانه ی مادربزرگ می نشستی و با بارش باران بوی خاک شور و شوق پرواز در باران را در وجودت شعله ور می کرد

و تو با صدای بلند زیر باران با دست های از هم گشوده می خندی و بوی خوش خاک را در تک تک سلول های بدنت تزریق کنی تا ابد در ذهنت همان خاطره ی خوب را به یادآوری .

نتیجه گیری: بوی خاک آن هم بعد از بارش باران بسیار شورانگیز و دل انگیز خواهد بود. به شرط آنکه پشت قاب پنجره ی اتاق آن هم با فنجان چای داغ در دستانت باشد نه آنکه دربه در دنیال سرپناهی باشی و سرما در گوشت و استخوانت نفوذ کند.

آن موقع نه تنها بوی خاک برایت دلنشین نخواهد بود بلکه باران هم برایت یک اتفاق نابه هنگام و بد خواهد شد.


انشا کوتاه درباره بوی خاک پس از بارش باران

باران یعنی بوی کاهگل های خانه مادر بزرگ، باران که می بارد بوی کاهگل به مشام می رسد و آدمی را مدهوش و افسونگر می کند این بوی خاک .

باران که میبارد همه خوشحال می شوند و من خوشحال تر. چون عاشق بوی باران هستم، وقتی نم نم باران می بارد و بوی خاک در هوای لطیف بارانی پراکنده می شود چنان احساس آرامش می کنم که گویی دنیا مال من است.

نفس های عمیق میکشم و زندگی را با تمام وجود حس می کنم. انگار تا قبل از باران مرده بودم، الان زنده هستم و زندگی می کنم.

بوی خاک که به مشامم میرسد، غرقِ خالق هستی می شوم و همچنان که نفس های عمیق و آرام بخش می کشم خدا را شکر میکنم بابت این بوی خاک، این بوی ناب.

وقتی بوی خاک به مشمامم میرسد در خاطراتم به روستا سفر میکنم، جایی که بوی خاک باران خورده با دیوارهای کاهگلی معنی پیدا می کند. ای کاش یک دهاتی بودم و حداقل سالی چند بار میتوانستم بوی خاک را با قلبم احساس کنم.

ای کاش میشد بوی خاک باران خورده را در شیشه های عطر محصور کرد چون بوی خاک از بهترین عطرهاست، عطری که یاداور خداست.

باران زیباست، بوی خاک باران خورده زیباست، بوی باران مرا می برد به دوران کودکی، به آن زمان که خانه ها کاهگلی بود، آن زمان که خدا در همین نزدیکی بود.


انشا توصیف زیبا بوی خاک پس از بارش باران

خاک و باران، به تنهایی هیچ یک از این ها حسی را در من ایجاد نمی کند. اما وقتی قطره های درشت باران بروی دانه های ریز خاک می بارد، آن عطر خوش خاک که در اثر نمناک شدن به وجود می آید مرا در آرامشی بی پایان فرو می برد.

وقتی که دانه های نمناک خاک رادر لابه لای انگشتانم حس میکنم به یاد دوران بچگی ام می افتم که به همراه خانواده ام به کنار دریا می رفتم و با شن هایی که در اثر برخورد با آب دریا خیس و نمناک می شدند،

قلعه هایی درست می کردم که پس از مدتی دریا مانند طوفانی بر روی قلعه های شنی ام فرود می آمد و آن ها را تبدیل به ویرانه ای می کرد و من با ناراحتی سعی می کردم دوباره قلعه ای درست کنم؛ از فکر به دوران کودکی ام بیرون می آیم بوی خاک را با تمام وجودم استشمام می کنم.

چه بوی خوشی…

من با این بو می توانم خدا را در نزدیکی ام حس کنم، می توانم از آفریده هایش به وجود خودش پی ببرم، می توانم با تمام وجود فریاد بزنم و بگویم خدایا دوستت دارم،

خدایا شکر بابت نعمت های فراوانت و بگویم خدا مرا از نعمت هایت دریغ نکن تا بتوانم معنای بهشت جاودان را در این دنیا درک کنم.


انشا بوی خاک پس از بارش باران چه حس و حالی به شما می دهد ؟

هوا سرد بود. خورشید در لابه لای ابرها کم کم چشم از جهان فرو می بست. قطرات باران، آرام آرام به سر و صورتم بوسه میزد. کمی که در کوچه های کاهگلی روستا قدم زد، باران بند آمد.

یکدفعه بوی خاک در هوا پخش شد، نفسی عمیق کشیدم و بوی آن را با مشام دل بوییدم. چه بوی خنک و تازه ای !! بوی او مثل…مثل…

بوی خاک را نمیتوان توصیف کرد !! قدرت این نعمت خداوند در کلمات نمی گنجد…! به شیرینی خواب بعد از ظهر و به خنکی نسیم بهاری و به دلنشینی لالایی مادر بود !! خم شدم و کمی از خاک را در دستانم گرفتم، و دوباره آن را بوییدم…همان بوی خوب را نمی داد!!! چرا؟!

برایم عجیب بود، خاک به تنهایی آن بوی دلپذیر را نمی داد…این بار، هوای نیمه بارانی را بوییدم و عجیب تر که هنوز همان بوی خوب را می داد !!! حدسم درست بود، این بو تلفیقی از خاک و باران بود. چقدر خداوند، زیبا نعمت هایش را در هم آمیخته بود..!

باران دوباره شروع به باریدن کرد و من هم پرذوق تر از قبل به قدم زدنم در روستای رویایی ادامه دادم.. چه غروب عجیب و خوشبویی بود آن روز..!!


انشا بوی خاک بعد از بارش باران

به نام خدا. بوی خاک باران خورده منو می برد به رویای دنیایی که توش عاشق بودم و کودک. آزاد و بی پروا. دنیایی که خودم رنگش می زدم. عاشقی هایی که خودم می ساختمش. خنده هایی که طراحش من بودم و گریه هایی که پاک کنش قلب من بود و دامان مادرم.

این همون بوی همیشگی بود که هر لحظه که می خورد به مشامم، یادم مینداخت که چه شجاع بودم و نترس! قدیم ترها چه راحت تصمیم می گرفتم عاشق بارون شم و چه راحت کاخ رویاهامو می ساختم. چه راحت بال پرواز واسه خودم می خواستم.

اما حالا که بزرگ شدم خندم می گیرد چون فهمیدم که این بو همان بوی باکتری هاییست که زیستگاه آنها خاک بوده و پس از برخورد باران تولید هاگ کرده و باعث آزاد شدن ترکیبی شیمیایی میشود که بوی معطر خاک مانندی دارد.

شاید خنده دار باشد ولی به آدم یاد می دهد که همه ی چیزها اونجور که به نظر میرسند نیستند و حتی باکتری هایی که شاید سالی یک بار هم بهشون فکر نکنیم در روزهای مختلف کودکیمان حس و حال عجیبی به ما دادند که همه این ها شگفتی های دنیا و نشانه ی قدرت عظیم خداوند هستند.

مطالب مشابه را ببینید!

انشا نوروز کوتاه و بلند برای پایه های مختلف تحصیلی (8 انشا نوروز) انشا مذهبی (با موضوعات مذهبی نماز، روزه، ماه محرم و خداوند) برای پایه های مختلف تحصیلی انشا با موضوع روزه + چند انشا زیبا در مورد روزه گرفتن برای دبستان و دبیرستان انشا چهارشنبه سوری با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای تمام مقاطع تحصیلی انشا برف با گلچین چند انشا زیبا با موضوع بارش برف زمستانی انشا در مورد شجاعت + چند انشا با موضوع شجاعت و دلیری برای پایه های مختلف تحصیلی انشا با موضوع آزاد + چند انشاء زیبا توصیفی با موضوع پیشنهادی و مختلف انشا درباره مادر + چند انشا ساده و ادبی در توصیف مادر برای پایه های مختلف تحصیلی انشا با موضوع فصل زمستان + چند انشا زیبای ادبی کوتاه و بلند برای کودک و نوجوان انشا در مورد نماز + مجموعه انشا با موضوع نماز و فواید آن ویژه پایه های مختلف تحصیلی