غزل شماره ۸ از غزلیات شهریار؛ جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
غزل شماره ۸ از غزلیات شهریار را به همراه تفسیر و ترجمه برای شما دوستان قرار دادهایم. این شعر بسیار زیبا از استاد شهریار یکی از برترین غزلیات اوست که دارای مفاهیم عمیق انسانی و احساسی است.

غزل شماره ۸
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
به یاد یار دیرین کاروان گم کرده را مانم
که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی
چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون خزانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
که در کامم به زهر آلود شهد شادمانی را
سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل
خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان
خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
که از آب بقا جویند عمر جاودانی را
مطلب مشابه: غزل شماره ۷ از غزلیات شهریار؛ شب به هم درشکند زلف چلیپایی را
مطلب مشابه: غزل شماره ۶ از غزلیات شهریار (بیداد رفت لاله بر باد رفته را)
تفسیر این شعر زیبا

این شعر از شاعر بزرگ ایرانی، شهریار، دارای مضامین عمیق و فلسفی است. بیایید آن را به زبان سادهتر توضیح دهیم:
جوانی و زندگی:
• شاعر در ابتدا میگوید که در جوانی به دنبال زندگی و معنا بوده، اما در نهایت متوجه میشود که نه تنها زندگی را نیافته، بلکه جوانی خود را نیز گم کرده است.
آرزو برای بازگشت:
• اکنون با بار پیری، آرزو دارد که به گذشته برگردد و جوانیاش را دوباره پیدا کند. این نشاندهنده حسرت و افسوس او نسبت به گذشته است.
یاد یار و کاروان:
• شاعر به یاد دوستان قدیمی و کاروانی که گم کرده است، میافتد. او به یاد شبهایی میافتد که در خواب، همراهان کاروان را دیده است.
بهار و غفلت:
• او به بهار و جوانی خود اشاره میکند و از غفلتی که در آن زمان داشته، سخن میگوید. به نظر میرسد که در آن زمان از زیباییها و لذتهای زندگی غافل بوده است.
تلخی بیداری:
• شاعر از تلخی بیداری پس از خواب خوش جوانی صحبت میکند. او به این نکته اشاره دارد که حالا که بیدار شده، متوجه شده که زندگی چه زهرآلود و سخت است.
تنهایی و بیهمزبانی:
• او از احساس تنهایی و بیهمزبانی خود شکایت دارد و میپرسد با که باید درد دل کند. این نشاندهنده نیاز او به همدلی و همصحبتی است.
عشق و زیبایی:
• شاعر به زلف محبوبش اشاره میکند و میخواهد بداند که آیا نسیم عشق او را میآورد یا نه. او به زیبایی محبوبش و تأثیر آن بر روح خود فکر میکند.
خداوند و بلای آسمانی:
• شاعر از خداوند میخواهد که بلای آسمانی (مشکلات و سختیها) را از او دور کند. این نشاندهنده امید او به رحمت الهی است.
شعر و جاودانگی:
• در پایان، شاعر از قدرت شعر سخن میگوید و اشاره میکند که شعر شیرین او باید جاودانه باشد، زیرا انسانها همیشه به دنبال عمر جاودانی هستند.
نتیجهگیری:
این شعر ترکیبی از حسرت بر گذشته، جستجوی معنا در زندگی، عشق و تنهایی است. شهریار با زبانی زیبا و عاطفی احساسات عمیق انسانی را بیان میکند و خواننده را به تفکر درباره زندگی و ارزشهای آن دعوت میکند.
مطلب مشابه: غزل شماره ۵ از غزلیات شهریار؛ زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
مطلب مشابه: غزل شماره ۴ از غزلیات شهریار (سنین عمر به هفتاد میرسد ما را)