شعر در وصف عشق (خاص ترین اشعار عاشقانه عشق)

در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه قصد داریم چندین شعر در وصف عشق را برای شما دوستان قرار دهیم. این اشعار زیبا با قلمی خاص و زیبا به توصیف عشق می‌پردازند. پس اگر به دنبال چنین اشعاری هستید، با ما همراه شوید.

شعر در وصف عشق (خاص ترین اشعار عاشقانه عشق)

شعرهای زیبای در وصف عشق

ای باد خوش که از چمن عشق میرسی

بر من گذر که بوی گلستانم آرزوست

مولوی

عشق جوشد بحر را مانند دیگ

عشق ساید کوه را مانند ریگ

عشق بشکافد فلک را صد شکاف

عشق لرزاند زمین را از گزاف

مولانا

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

دل من داند و من دانم و دل داند و من

خاک من گل شود و گل شکفد از گل من

تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من

مولانا

هر چه گویم عشق را شرح و بیان

چون به عشق آیم خجل باشم از آن

گرچه تفسیر زبان روشنگرست

لیک عشق بی زبان روشن تر است

مینوشتم عشق دستم بوی شبنم می‌ گرفت

آهِ حوای درون، دامان آدم می‌ گرفت

غزل تاجبخش

و عشق

اگر با حضور

همین روزمرگی ها

عشق بماند!

عشق است…

مطلب مشابه: جملات عاشقانه زیبا ❤️ برای عشق و مخاطب خاص + 100 متن عاشقانه کوتاه و بلند

مطلب مشابه: شعر عاشقانه کوتاه + مجموعه اشعار عاشقانه برای همسر و عشق

شعرهای زیبای در وصف عشق

شنیدم مصرعی شیوا، که شیرین بود مضمونش

منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش‌

ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی

که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش

به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیین

همه شادی است فرمانش، همه یاری است قانونش

غم عشق تو را نازم، چنان در سینه رخت افکند

که غم‌های دگر را کرد از این خانه بیرونش

فریدون مشیری

آن نه عشق است که بتوان برِ غمخوارش برد

یا توان طبل‌زنان بر سر بازارش برد

عشق می‌خواهم از آن‌سان که رهایی باشد

هم از آن عشق که منصور، سر دارش برد

عاشقی باش که گویند به دریا زد و رفت

نه که گویند خسی بود که جوبارش برد

دلت ایثار کن آن‌سان که حقی با حقدار

نه که کالاش کنی، گویی طرارش برد

شوکتی بود در این شیوه شیرین روزی

عشق بازاری ما رونق بازارش برد

عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

که به عمری نتوان دست در آثارش برد

مرد میدانی اگر باشد از این جوهر ناب

کاری از پیش رود کارستان که «آرش» برد

حسین منزوی

مطلب مشابه: جملات دوست داشتن یک طرفه و متن ها کوتاه غم انگیز برای عشق بی فرجام

عکس نوشته اشعار درباره عشق واقعی

یکی درد و یکی درمان پسندد

یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

و تنها رنگین کمان های اطراف فانوس های بی رمق

در مه

از عشق آینده من و تو

خبر دادند

چه شد در من نمی دانم

فقط دیدم پریشانم

فقط یک لحظه فهمیدم

که خیلی دوستت دارم ..

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

دل من داند و من دانم و دل داند و من

خاک من گل شود و گل شکفد از گل من

تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من

گفته بودی

هر وقت که شعر می نویسی

دوستم بدار

نمی دانم

از این همه شعر نوشتن است

که دیوانه وار دوستت دارم

یا از این همه دوست داشتن

که دیوانه وار شعر می نویسم

چون نمایی آن رخ گلرنگ را

از طرب در چرخ آری سنگ را

بار دیگر سر برون کن از حجاب

از برای عاشقان دنگ را

تا که دانش گم کند مر راه را

تا که عاقل بشکند فرهنگ را

تا که آب از عکس تو گوهر شود

تا که آتش واهلد مر جنگ را

من نخواهم ماه را با حسن تو

وان دو سه قندیلک آونگ را

من نگویم آینه با روی تو

آسمان کهنه پرزنگ را

دردمیدی و آفریدی باز تو

شکل دیگر این جهان تنگ را

در هوای چشم چون مریخ او

ساز ده ای زهره باز آن چنگ را

عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل

که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت

دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد

اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را

بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت

خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم

بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق

مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم

رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم

از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت

مطلب مشابه: جملات زیبا درباره عاشق شدن + متن رمانتیک عشق ورزیدن و دوست داشتن همسر و عشق

مطلب مشابه: اشعار توصیف عشق + اشعار زیبا و خواندنی درباره عشق و در وصف عاشقی

عکس نوشته اشعار درباره عشق واقعی

عشق را ای کاش زبان سخن بود…

شعر توصیف عشق

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

وای آنکو بدام عشق آویخت خنک آنکو ز دام عشق رهاست

عشق بر من و رعنا بگشاد عشق سر تا بسر عذاب و عناست

فرخی

دل هیچ‌ گه ز جور تو دل‌ ناگران نبود

بار ِ گران عشق تو بر دل گران نبود

عارف قزوینی

عشق از نظر شعرا

عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل

که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی

قیصر امین پور

ما را که درد عشقو بلای خمار کشت

یا وصل دوستیا می صافی دوا کند

جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت

عیسی دمی کجاست که احیای ما کند

حافظ

از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌ تر

یادگاری که در این گنبـد دوار بماند

حافظ

اگر تو عمر در این ماجرا کنی سعدی

حدیث عشق به پایان رسد نپندارم

سعدی

تـا مقــصد عشــاق رهـی دور و دراز است

یـک منــزل از آن بادیـه عشق مجـاز است

وحشی بافقی

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبش بی خبرانند

کان را که خبر شد خبری باز نیامد

سعدی

و عشق یعنی غمی عمیق، اما بسیار عزیز

آیا تو تا به حال، غمِ عزیز کسی بوده ای؟..

عشق بی‌ علت ترنج دوستی بار آورد

گر به علت عشق ورزی رنج و تیمار آورد

اوحدی مراغه ای

زندگی بی تو، شوری ندارد

بی تو جانم سروری ندارد

چشم من بی تو نوری ندارد

ای جمال تو نور و ضیایم

شاملو

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

هوشنگ ابتهاج

اشعار عاشقانه زیبا

عشق همدست به تقدیر شد و کار مرا ساخت

برو ای عقل که کاری تو به تدبیر نکردی

شهریار

حکایت باران بی امان است

این گونه که من

دوستت میدارم

شوریده وار و پریشان

بر خزه ها و خیزاب ها

به بیراهه و راه ها تاختن

بی تاب، بی قرار

دریایی جستن

و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن

و تو را به یاد آوردن

حکایت بارانی بی قرار است

این گونه که من دوستت می دارم

شمس لنگرودی

راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند

کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است

فاضل نظری

اشعار عاشقانه زیبا

دست ات را به من بده

دست های تو با من آشناست

ای دیر یافته با تو سخن می گویم

به سان ابر که با توفان

به سان علف که با صحرا

به سان باران که با دریا

به سان پرنده که با بهار

به سان درخت که با جنگل سخن می گوید

زیرا که من

ریشه های تورا دریافته ام

زیرا که صدای من

با صدای تو آشناست…

احمد شاملو

از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت

محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است

اعضای وجودم همه فریاد کشیدند

احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح است

ملک ااشعرای بهار

ای دل به کمال عشق آراستمت

از هر چه به غیر عشق پیراستمت

یک عمر اگر سوختم و کاستمت

امروز چنان شدی که می‌ خواستمت

سعدی همه روزه عشق میباز

تا در دو جهان شوی به یک رنگ

عشق بازی چیست سر در پای جانان باختن

با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن

سعدی

هوای عشق نمی‌گیرد

خانه دلم

عطرِ تنت شده است

خلاءِ نبودن

سیدمحمد حسین میران

مطلب مشابه: شعر عاشقانه جذب کننده برای عشق، دختر و معشوق (متن دلبرانه لاکچری)

مطلب مشابه: متن دوست داشتن پنهانی؛ جملات احساسی عشق یواشکی و دور از دسترس

مطالب مشابه را ببینید!

شعر عاشورا؛ مجموعه ای کامل از اشعار ماه محرم و شهادت امام حسین (ع) شعر کوتاه درباره امام حسین؛ مجموعه اشعار کوتاه و دو بیتی درباره امام حسین و ماه محرم شعر شماره ۱۷ از اشعار ترکی شهریار؛ ایل کئچدی، باهار اولدو، خبر یوخ گولوموزدن … شعر شماره ۲۳ از مجموعه اشعار هوشنگ ابتهاج؛ نه هراسی نیست من هزاران بار تیرباران شده ام … شعر شماره ۲۵ از مجموعه اشعار فروغ فرخزاد؛ یاد بگذشته به دل ماند و دریغ … شعر عاشقانه دلبرانه با گلچین اشعار کوتاه و بلند احساسی رمانتیک برای عشق متن شعر نوحه ماه محرم؛ متن نوحه برای عزاداری ایام محرم و شام غریبان حسینی غزل شماره ۴۸ از دیوان شمس مولانا؛ ماهِ درست را ببین کاو بشکست خواب ما … غزل شماره ۴۹ از دیوان شمس مولانا؛ با تو حیات و زندگی بی‌تو فنا و مردنا … غزل شماره ۴۸ از غزلیات حافظ؛ صوفی از پرتو مِی رازِ نهانی دانست …