شعر عاشقانه؛ شعر عاشقانه احساسی و ناب سرشار از عشق و محبت
گلچین شعر عاشقانه با احساسات ناب و محبت آمیز را در این بخش مجله روزانه گردآوری کرده ایم و امیدواریم که از خواندن این اشعار زیبا لذت ببرید.
شعر عاشقانه بسیار احساسی و زیبا
شما می توانید در این قسمت اشعار زیبا و احساسی عاشقانه را مطالعه نموده و برای همسر، عشق و بهترین دوستتان بخوانید و لذت ببرید.
حلالم کن اگر روزی گرفتار دلت بودم ……
نفهمیدم که خوش بودی و تنها مشکلت بودم
تو قاب عکس این دنیا فقط چشم تو را دیدم
حلالم کن اگه هر شب تو افکار تو چرخیدم
خودت هر روز میگفتی که از تنهائی بیزاری
بگو این لحن دلگیرو هنوز در خاطرت داری
گلوم سر شاره از بغضه،یه بغض تلخ و پژمرده
یه موسیقی پر درده از یه آهنگساز سر خورده
هوای خونمون سرده گلامون سخت بیمارن
چشام رو قاب عکس تو تگرگ اشک میبارن..؟؟
***
دلبسته به یک ثانیه دیدارِتو بودم
این عمرکه بی حوصله ناچارِتوبودم
تونازترین حادثه در زندگی من
من شاخ ترین عاشق بی عارِتوبودم
تاآخرِ بی حوصلگی شعرنوشتم
هرشب که توخوابیدی وبیدارِتوبودم
هرثانیه آتش زده ام پیرهنم را
من ریزَعلیِ سخت فداکارِتوبودم
هرفتنه که کردی تو، مراحصرنمودند
من موسویِ خسته زِ افکارِتوبودم
بارایت یک فاجعه رفتی و دریغا
یک عمر غریبانه گرفتارِتوبودم
توشاه ترین پهلویِ حادثه بودی
من فاطمیِ خسته زِ دربارِ توبودم
ای کاش فراموش شود بینِ من وتو
آن فاصله ای را که بدهکارِتوبودم
***
چه شد در من نمیدانم
فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم
که خیلی دوستت دارم
شعر عاشقانه احساسی
❤️عشق
چیز عجیبے ستوقتے از من
دیڪتاتورے مے سازد ، زود رنج
ڪه تنها تو را
انحصارے مے خواهداز تو
نازڪ دلے
ڪه اشڪ مرا
تاب نمے آورد …عشق چیز عجیبے نیست
شاید
اما
من و تو
عجیب …
عاشق شده ایم ! ❤️❤️❤️
***
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دستنرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشستسر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هستعاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرستبرو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الستآن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مستخنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
***
من که روی از همه عالم به وصالت کردم
شرط انصاف نباشد که بمانی فردمراست خواهی تو مرا شیفته میگردانی
گرد عالم به چنین روز نه من می گردمخاک نعلین تو ای دوست نمی یارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردمروز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردم
عکس نوشته های عاشقانه
ميشود تنها شويم يک بوسه از چشمت کنم؟
حلقه ي پيوندمان را دزدکي دستت کنم؟
ميشود هر ثانيه نام مرا نجوا کني؟
من بگويم “جان” ولي با بقيه بدتا کني؟
ميشود آغوش تو منزلگه جانم شود!؟
چشم تو جانم بگيرد عشق مهمانم شود؟
ميشود مردم بدانند من چقد ديوانه ام؟
جز تو ديگر هيچ بينم با همه بيگانه ام.؟!
آنقدر ديوانه ام تا هر که ميبيند مرا
آه تلخي ميکشد با خنده ميپرسد چرا؟
لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز
لاکِ پوست پیازی می زنم
و هر روز
ساعتها به ناخن هایم خیره می شوم و
گریه می کنم
لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز
رژِ بیست و چهار ساعته می خرم
و فروشنده بِرَندِ مقاوم تری پیشنهاد می دهد و
گریه می کنم
لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز….
فکر می کنم از هزار و صد نسخه ی این شعر
یک نسخه را تو به خانه می بری
و تو تنها تو می فهمی
چند جای این شعر،خط خورده است.
***
شعر بلند احساسی عاشقانه
تنهاترین بهانه ی دنیای من تویی
در رو بروی آینه زیبای من توییوقتی که از تمام جهان خسته می شوم
آغوش دلنشین و پذیرای من توییبا بوی سیب خنده ی تو زنده می شوم
تو یوسف مؤنث و عیسای من توییوقتی به شام آخر خود فکر می کنم
احساس می کنم که یهودای من توییبر لوح سرنوشت من امضای چشم توست
مُهر نماز و خاتَمِ طُغرای من توییوقتی که زیر گوش خدا حرف می زنم
راز و نیاز و ناله و نجوای من توییمجنون ترین حماسه ی دنیای تو منم
شیرین ترین تغزل شیوای من توییدکتر یدالله گودرزی
***
نمیخواستم
این عشق را فاش کنم
ناگاه به خود آمدم،
دیدم همه کلمات راز مرا میداننداین است که
هرچه مینویسم
عاشقانهای برای تو میشودشهاب مقربین
***
عکسهای احساسی عاشقانه
❤️آغوش تو
فرودگاه ابرهاست
بغل ڪه بگیرے
تن ویتنامے من را
هیروشیمایے سبز
با یورش خلبان هاے جنگے چشمهاے تو
اتفاق مے افتد
من درجمهورے بازوانت
راے به خواب ابدے مے دهم
***
کنار تو چه آرومم، چه آرومی کنار من
تو چشمای تو آرومه چشای بی قرار منتو میفهمی که خوشحالم، تو میفهمی دلم تنگه
تو میدونی که خواب من، کدوم شب هاست که بی رنگهتو مثل آسمون ساده، مث پرواز آزادی
مث دلبستگی امنی، مث لبخند آبادی
***
عکس نوشته های عاشقانه
چند سال دیگر دلت میلرزد
برای منی که دیگر تو را در گوشه ترین جای قلبم
هر شب میبوسم تا کنار بگذارمت
دلت تنگ میشود
برای منی که حرفهایت را از لبهایت نه از چشمهایت می خواندم
دلت تنگ میشود
برای لعنتی ترین دختری که
دیوانه وار قلمش را به رقص موهای تو وا میداشت
به خداوندی خدا سوگند
دلت برای همه ی دیوانه بازی هایم تنگ میشود
برای صدایم
برای آغوشم
برای نگاهم
حتی برای گریه هایم
قسم
قسم به همه ی سیب هایی که در خیالم برایم چیدی
دلت تنگ میشود
آن روز رو به روی آیینه بایست
و ایستاده برای غرورت کف بزن
***
با لب نمناک لبت را به هوس می بوسم
از همین لحظه و تا قطع نفس می بوسم
من که زندانی چشمان تو بودم ز ازل
چشم زیبای تو را پشت قفس می بوسم
دل من را ندهی وعده به وصلت … پس از این
طرح لب های تو را هم به عبس … می بوسم
نه که پنهانی و با ترس و نه در خوف و رجا
در همین کوچه و نزد همه کس می بوسم
هم به هنگام اذان و دم محراب نماز
هم کلیسای مسیح وقت جرس می بوسم
ابتدا نقش دو چشمان تو را می کشم و
روی این دفتر زیبا و سپس می بوسم
وقت این قافیه تنگ است و غزل مست تو شد
شکوه داری که چرا روی تو بس می بوسم ؟؟
***
متن های عاشقانه بسیار احساسی
وعده کردم که به تو سر نزنم
برسم تا دم در ،در نزنم
قول دادم به غزلهای خودم
زل به چشمان تو دیگر نزنم
مطمن باش خیالت راحت
گله ای از تو به دفتر نزنم
این چه رسمیست که باید یک عمر
حرف خود را به تو اخر نزنم
برو ای عشق برو تا دیگر
روی دستان تو پرپر نزنم.
***
از نگاهت خواندم که چقدر دوستم داری ،
اشک از چشمانم ریخت
و از چشمان خیسم فهمیدی
که عاشقت هستم
حس کن آنچه در دلم میگذرد ،
دلم مثل دل های دیگر نیست
که دلی را بشکند!
تو که باشی
چرا دیگر به چشمهای دیگران نگاه کنم ،
تو که مال من باشی
چرا بخواهم از تو دل بکنم!
وقتی محبتهایت ،
آن عشق بی پایانت
به من زندگی میدهد
چرا بخواهم زندگی ام را جز تو با کسی دیگر قسمت کنم ،
چرا بخواهم قلبم را شلوغ کنم؟
همین که تو در قلبمی ،
انگار یک دنیای عاشقانه در قلبم برپاست ،
عشقت در قلبم بی انتهاست !
همین که تو در قلبمی
بی نیازم از همه کس ،
تو را میخواهم
و یک کلام فقط تو را ،
همین و بس!
دلم بسته به دلت ،
هیچ راهی ندارد
حتی اگر مرگ بخواهد مرا جدا کند از قلبت !
دیگر تمام شد ،
تو در من حک شده ای،
ای جان من ،
تو همه چیز من شده ای!
از نگاهت خواندم که مرا میخواهی ،
از آن نگاه شد که در قلب مهربانت گم شدم ،
تا خواستم خودم را پیدا کنم
اسیر شدم ،
تا خواستم فرار کنم ،
عاشقت شدم!
از نگاهت خواندم تو همانی که من میخواهم ،
آنقدر پیش خود گفتم میخواهت ،
که آخر سر تو شدی مال من ،
شدی یار و عشق بی پایان من!
از نگاهت خواندم ، چند سطر از شعر زندگی را …
نگاهم کردی
و خواندی آنچه چشمانم مرا دیوانه کرده است ،
و آخر فهمیدی که قلبم تو را انتخاب کرده است!
چه انتخاب زیبایی بود ،
از همان اول هم دلم به دنبال یکی مثل تو بود ،
و اینک پیدا کرده ام تو را ،
تویی که دیگر مثل و مانندی نداری،
در قلبت جز من ،
جایی برای کسی نداری!
***
عکسهای دونفره عاشقانه
❤️شاملو نیستم
تا آنچنان ڪه او مے توانست
دوست داشتنم را ڪه در فراسوے مرزهاے تنت
از تو وعده ے دیدارے مے خواست
به بند شعر بڪشم
قبانے نیستم
تا با شعرهایم معناے دوست داشتن را تغییر دهم
و عذر تمامے عاشقانه هایے ڪه در انتظارم هستند را بخواهم
تا به دنبال شعرِ تو بگردم
من فقط شاعرڪے هستم
ڪه اگر غربالے در دست بگیرے از تمامے پرت و پلاهایم
جز یڪ جمله به چیزے نمے رسے
تا با آن چشم در شعر چشمهایت بدوزم و بگویم
دوستت دارم
***
حال من خوب است اما با تو بهتر میشوم
آخ… تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل میکند
یاسم و باران که میبارد معطر میشوم
در لباس آبی از من بیشتر دل میبری
آسمان وقتی که میپوشی کبوتر میشوم
آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو
میتوانم مایهی ـ گهگاهـ دلگرمی شوم
میل، میل توست، امّا بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت، پرپر میشوم
***
شعر بلند عاشقانه احساسی و ناب
روزی که برای اولین بار
تو را خواهم بوسید
یادت باشد
کار ناتمامی نداشته باشییادت باشد
حرفهای آخرت را
به خودت
و همه
گفته باشیفکر برگشتن
به روزهای قبل از بوسیدنم را
از سرت بیرون کنتو
در جادهای بیبازگشت قدم میگذاری
که شباهتی به خیابانهای شهر نداردبا تردید
بیتردید
کم میآوری..دکتر افشین یداللهی
***
هوا سرد است
من از عشق لبریزم
چنان گرمم
چنان با یاد تو در خویش سرگرمم
که رفت روزها و لحظهها از خاطرم رفته استهوا سرد است اما من
به شور و شوق دلگرمم
چه فرقی میکند فصل بهاران یا زمستان است؟
تو را هر شب درون خواب میبینم..تمام دستههای نرگس دیماه را در راه میچینم
و وقتی از میان کوچه میآیی
و وقتی قامتت را در زلال اشک میبینم
به خود آرام میگویم:
دوباره خواب میبینم!
دوباره وعدهی دیدارمان در خواب شب باشدبیا..
من دستههای نرگس دی ماه را در راه میچینم.لیلا مؤمنپور
***
شعر عاشقانه ناب احساسی
در حدّ مرگ دل به دلت بستم
اصلاً بفهم! در به درت هستم
وقتی که پای عشق وسط باشد
این را خدا گناه نمی داندتو سر تَر از تمام زنان هستی
خونی! همیشه در شریان هستی
اصلاً تو بهترينِ جهان هستی
قلب من اشتباه نمی داند…
***
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردمچه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردمنه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردماگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردمچه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردمیقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردمسرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردمعلیرضا قزوه
***
عکسهای دونفره عاشقانه
با تواَم عشق قسم خورده ی پنهانی ِمن
با تواَم بی خبر از حال و پریشانی ِ من
با تواَم لعنتیِ خالي از احساس بفهم
بی قرارت شده ام شاعره ی خاص بفهم
لعنتی خسته ام از دوری و بی تاب شدن
پای دلگیرترین خاطره ها آب شدن
لعنتی خسته ام از حال بدم، زخم نزن
بی تو محکوم به حبس ابدم، زخم نزن
باورم كن كه به چشمان تو معتاد منم
پادشاهی كه به جنگ آمد و افتاد منم
قافیه باختم و شعر سرودم یعنی
به هر آن كس كه تو را دید، حسودم یعنی…
نفسم بندِ تو و درد مرا می خواند
بعدِ تو حسرت دنیا به دلم می ماند..
***
از دست تو امشب شده فکرم متلاشی
آرام نگیرم ، مگر از من شده باشی
چشمان تو معمار غزلهای بدیل است
بدنیست مرا جنس نگاهت بتراشی
جنجال به پا کرده ای و متن خبر ها….
محتاج نباشند از این پس به حواشی ….
نفرین نکن از دور مرا جان عزیزت …
درد است نمک بر جگر پاره بپاشی
یک نیمه پر از دردم و یک نیمه پر از غم….
سخت است تو هم روح و تنم را بخراشی
مجموعه ای از درد و غم و رنج و عذابم …
مجموعه ای از اینکه تو باشی و نباشی
***
اشعار بلند عاشقانه احساسی و زیبا
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام
باز هم یاد تـــــــو ماند و من و دیوانگی اماشک در دامنم آویخت کـــــه دریا باشم
مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشمخواب دیدم کــه تو می آمدی و دل می رفت
محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت:یک نفر مثل پـــــری یک دو نظر آمد و رفت
با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفتخنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد
باز دنبال جگر گوشه ی مــردم افتاد“آخــــــرش هم دل دیوانه نفهمید چه شد
یک شبه یک شبه دیوانه چشمان که شد”تا غــزل هست دل غمزده ات مال من است
من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است“آی تو، تو کـــــه فریب من و چشمان منی
تو که گندم، تو که حوا، تو که شیطان منیتو که ویران من بی خبر از خود شده ای
تو که دیوانه ی دیوانه تر از خود شده ای”در نگــــــــــــــاه تو که پیوند زد اندوه مرا
چه کسی گل شد و لبخند زد اندوه مراای دلت پولک گلنـــــــــار؛ سپیدار قدت
چه کسی اشک مرا دوخته بر چارقدت؟چند روزی شده ام محرمت ایلاتی مــن
آخرش سهم دلم شد غمت ایلاتی مندکتر محمد حسین بهرامیان
***
با من بمان و حرف دلت را دوتا نکن
در شهر من علیه دلم کودتا نکن
حالا که از بهشت تو جا مانده ام، مرا
در پای ایستگاه جهنم رها نکن
بگزار پا به شعر من ای حس ناگریز
فکر ردیف و قافیه های مرا نکن
حق من این نبود دور از تو بشکنم
حقم اگر فراق تو باشد ادا نکن
کردی دعای صبر…دعایت مرا شکست
در حق هیچ آیینه ای این دعا نکن
با ابرهای معجزه بر روح من ببار
جغرافیای قلب مرا بر ملا نکن
***
اشعار ناب پراحساس عاشقانه
من در پی رد تو کجا و تو کجایی
دنبال تو دستم نرسیده است به جایی
ای «بوده» که مثل تو نبوده است ، نگو هست
ای «رفته» که در قلب منی گرچه نیایی
این عشق زمینی است که آغاز صعود است
پایبند «هوس» نیستم ای عشق «هوایی»
قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم
وای از تو چه سخت است همین قدر جدایی
ای قطب کشاننده پر جاذبه دیگر
وقت است دل آهنی ام را بربایی
گفتی و ندیدی و شنیدی و ندیدم
دشنام و جفایی و دعایی و وفایی
یک عالمه راه آمده ام با تو و یک بار
بد نیست تو هم با من اگر راه بیایی