شعر باران عاشقانه (اشعار زیبای بارانی به همراه عکس نوشته باران و عشق)
زیباترین شعر عاشقانه بارانی
در این مطلب روزانه زیباترین اشعار باران عاشقانه (مجموعه شعر کوتاه و بلند با عکس نوشته در مورد باران) را گردآوری کرده ایم.
همین جا که هستی و من با توام
همین جا که از کل دنیا کمیم
تو بارون پاییزی و کوچهها
چه خوبه تو و چتر و من با همیم
***
هنوزم با عکسات تو بارون
تو این کوچهها راه میفتم
همیشه تو قلبم میمونی
این حرفو به هیشکی نگفتم
***
دلم تنگه ببار بارون
شریک گریه من باش
به جای اون که پیشم نیست
رفیق غصه من باش
ببار ای نمنم بارون
تو این حال پریشونی
دارم از غصه میمیرم
تو درد منو میدونی
ببار ای ابر بارونی
دلم از بی کسی خونه
صدای تو برای من
مثل لالایی میمونه
ببار اون برنمیگرده
کسی که سرنوشتم بود
ببار ای مثل من تنها
منم مثل تو دلتنگم
منم خستهام از این دنیا
کسی که هستی من بود
ولی رفته از این خونه
میدونم برنمیگرده
***
تو
این روزها
برایم حکم باران را داری
درست وسط کویر
همان قدر زندگیبخش
همان قدر محال!
***
اشعار بارانی عاشقانه و احساسی
همچنان منتظرم
تا قطره های باران
تو را از آن بالا در آغوشم رها کنند
یا غرق می شوم
یا رفیق شب های بارانی ات می مانم
***
نامم را خواندی گفتی بارانم
بارانی شد دل و چشمانم
آری بارانی شدم تا ببارم
اما ای کاش بدانی تویی آسمانم
بی تو نه معنا دارد باران
نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان
باران مهام
***
ایستاده ام در اتوبوس
چشم در چشمهای نا گفتنیاشیک نفر گفت:
آقا جای خالی بفرماییدچه غمگنانه است
وقتی در باران
به تو چتر تعارف میکنند
گروس عبدالملکیان
***
وای باران باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
حمید مصدق
***
مثل باران خاطراتت ماندنیست
لحن پر مهر صدایت خواندنیست
گرچه ما اندک زمانی در کنارت بودهایم
تا ابد مهر و وفایت ماندنیست
***
شعر باران احساسی و عاشقانه
گیسوانت زیر باران، عطر گندم زار… فکرش را بکن
با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار… فکرش را بکن
غلامرضا سلیمانی
***
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی؟
به که گویم که تو گرمای دستان منی؟
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه من
به که گویم که تو باران زمستان منی؟
***
حسن باران این است که تبسم دارد
گرد غم از همه چیز از همه جا میگیرد
همه جا بر همه کَس میبارد
و تعلق دارد به جهانی از عشق
***
باران را گو به ریشخند ببار
چون تارها کشیده و کمان کش باد آزمودهتر شود
و نجوای بی کوک به ملال انجامد
باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند
باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار
شعر از احمد شاملو
***
ناودانها شرشر باران بی صبری ست
آسمان بی حوصله، حجمِ هوا ابری ست
کفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری ست
پشت شیشه میتپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری ست
و سرانگشتی به روی شیشههای مات
بار دیگر مینویسد: «خانهام ابری ست»
شعر از قیصر امین پور
***
اشعار عاشقانه حس باران
ﺑﻌﻀﻲ وﻗﺘﺎ ﻛﻪ ﻣﻴﺎي ﺳﺮ روي ﺷﻮﻧﻢ ﻣﻴﺬاري
ﺗـﻤﻮم ﻏﺼـﻪﻫﺎ رو از دل ﻣـﻦ ﺑـﺮ ﻣـﻲداري
اﻣﺎ اﻳﻦ ﻓﻘﻂ ﻳﻪ ﺧﻮاﺑﻪ، ﺧﻮاب ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮه
وﻗﺖ ﺑـﻴﺪاري ﺑـﺎزم ﻏﻢ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﺣﻨﺠﺮه
ﻏﻢ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﺣﻨﺠﺮه
***
یک سبد احساس را ، با تو قسمت می کنم
در شب میلاد تو ، جان نثارت می کنم
می نشینم در برت ، با تو صحبت می کنم
داغ،لبهای تو را ، بوسه باران می کنم
***
حسودی ام می شود
به پرنده ها
همین که هر روز سفره ی مهربانی ات را
برای گنجشکهای عصرانه تکان می دهی!
به باران اشاره می کنی
به پرنده ی روی شاخه
***
شعر با موضوع باران و با عکس نوشته بارانی
غصه میسوزد مرا، باران ببار
کوچه میخواند تو را، باران ببار
ابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا، باران ببار
خاک اینجا تشنه دلتنگی است
آسمان را کن رها، باران ببار
باغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما، باران ببار
***
باران که میبارد
دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افـتم
بدون چتر ، من بـغض می کنم ، آسمان گـریـه . . .
***
باران بهانه ای بود که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی …
کاش نه کوچه انتها داشت نه باران بند می آمد …