اشعار وداع با گزیده ای از غمگین ترین و زیباترین شعر خداحافظی
اشعار وداع و خداحافظی از عشق و دوست
در این بخش روزانه گزیده ای از زیباترین اشعار وداع و خداحافظی کردن غمگین را ارائه کرده ایم.
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا…در گلو شکست
قیصر امین‌پور
***
از دیده دلم روز وداعش نگران شد
با قافله اشک در افتاد و روان شد
سلمان ساوجی
***
از آن به روز وداعت نهان شدم ز نظر
کز آب چشم روان فاش میشد اسرارم
اوحدی
***
زان پیش کز وداع تو جانم رود برون
مرگ آمده است و تنگ گرفتست در برم
محتشم کاشانی
***
سنگ را در ناله می‌آرد وداع دوستان
بیستون فریادها در ماتم فرهاد کرد
صائب تبریزی
***
ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار
تا دست خداحافظی‌اش را بفشارم
فاضل نظری
***
روز وداع گریه نه در حد دیده بود
توفان اشک تا به گریبان رسیده بودنزدیک بود کز غم من ناله برکشد
از دور هر که ناله زارم شنیده بوددیدی که: چون به خون دلم تیغ برکشید؟
آن کس که جان بخوش دلش پروریده بودآن سست عهد سرکش بدمهر سنگدل
ما را به هیچ داد، که ارزان خریده بود.چون مرغ وحشی از قفس تن رمیده شد
آن دل، که در پناه رخش آرمیده بودزان دردمند شد تن مسکین، که مدتی
دل درد آن دو نرگس بیمار چیده بودروز وداع دل بشد از دست و حیف نیست
کان روز اوحدی طمع از جان بریده بوداوحدی
***
شعر نو وداع
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی
دل غم دیده ی ما شاد نکرد!
من رفتم تو حداقل ی خداحافظی می نوشتی برام!!
گفتم آخرین باره
و تو چقدر سنگدل بودی!!!…
***
به یاد تو هستم
کاش
خداحافظی نمی کردی و می رفتی
من عمری خداحافظی تو را
به یاد داشتم
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
مرا نظاره می کند
که چرا من
هنوز جهان را ترک نکرده ام
من که قلب فرسوده دارم
من که باید با قلب فرسوده
کم کم تو را فراموش کنم
***
بوی باران می دهد باز ، لحظه های خداحافظی
سلام بده به شب ، به خواب ، دم دمای خداحافظی
چقدر معصومانه واژه ها را طی می کردی
حالا رسیدی به آخرین هجا های خداحافظی
***
خداحافظ ای شادی لحظه هایم
خداحافظ ای مهربان خیالم
خدا حافظ ای راز پنهان قلبم
خداحافظ ای شادمانی هر دم
خداحافظ ای اشک جاری ز چشمم
خداحافظ ای عشق پاک سرشتم
***
هرگز نگو خداحافظ!
خداحافظی با تو
سلام گفتن به در به دری هاست
و در آغوش کشیدن
تمام تنهایی ها،
ترس ها،
سرگشتگی ها…
هرگز نگو خداحافظ!
خداحافظی با تو،
منجمد شدن قلب هجده ساله ای ست
که نام تو را آواز می داد
به تپیدن های خود…
***
میشه مثل یه قطره اشک
بعضیا رو از چشمت بندازی
ولی هیچوقت نمی تونی
جلوی اشکی رو بگیری
که با خداحافظی بعضی ها
از چشمت جاری میشه
***
دریا چه دل پاک و نجیبی دارد
بنگر که چه حالت غریبی دارد
آن موج که سر به صخره ها میکوبد
با من چه شباهت عجیبی دارد !!!
***
میزنم کبریت بر تنهایی ام
تا بسوزد ریشه بیتابی ام
میروم تا هر چه غم پارو کنم
خانه ام را باز هم جارو کنم
***
تو کسی که خنده اش طعم زمستان میدهد
من همان که ابتدایش بوی پایان میدهد
خوب میدانم که یک شب ، یک شب بی انتها
عشق روی دستهای بی کسم جان میدهد
***
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
***
دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند
چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟
وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند
***
اشعار غمگین عاشقانه زیبا و جدید
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاستهمچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاستآسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاستبی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاستباز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست!