شعر در مورد کتاب + مجموعه اشعار زیبا از شاعران بزرگ در مورد کتاب و کتاب خوانی

شعر زیبا در مورد کتاب

در این مطلب چند شعر زیبا در مورد کتاب و کتاب خوانی از شاعران بزرگ و معروف را قرار داده ایم که نشان دهنده اهمیت کتاب خواندن از زمان های قدیم تا به حال است و امیدواریم مورد توجه شما قرار بگیرد.

شعر سنتی زیبا در مورد کتاب

شنیدم شبی در کتب خانه من
به پروانه می‌گفت کرم کتابی

به اوراق سینا نشیمن گرفتم
بسی دیدم از نسخه فاریابی

نفهمیده‌ام حکمت زندگی را
همان تیره‌روزم ز بی آفتابی

نکو گفت پروانه نیم سوزی
که این نکته را در کتابی نیابی

تپش می‌کند زنده‌تر زندگی را
تپش می‌دهد بال و پر زندگی را

اقبال لاهوری

***

نانوشته حرف می‌خوانیم ما
این کتاب نیک می‌دانیم ما

مخزن اسرار او ما یافتیم
نقد گنج کُنج ویرانیم ما

ما به او علم لدنی خوانده‌ایم
این چنین علمی نکو دانیم ما…

شاه نعمت الله ولی

***

شد مدتی که خشت سر خم کتاب ماست
موج شراب، سرخی سرهای باب ماست…

از بس کتاب در گرو باده کرده‌ایم
امروز خشت میکده‌ها از کتاب ماست

صائب تبریزی

***

حریفی که از وی نیازرد کس
بسی آزمودم، کتاب است و بس

رساند سخن را به خوبی به بن
به بسم‌الله آغاز سازد سخن

نگیرد به کس سبقت از هیچ باب
از او تا نپرسی نگوید جواب

توان خواند در لوح پیشانیش
خط سرنوشت سخن‌دانیش

ز طورش به خلوتگه انجمن
همه خاموشی، با تو گوید سخن

کند مستمع، گر قبولِ کتاب
توان گفت در وصف او صد کتاب

منسوب به فخرالدین عراقی

***

شعر در مورد کتاب

کتاب عشق بر طاق بلند است
ورای دست هر کوته پسند است

فرو گیر این کتاب از گوشه طاق
که نگشودش کس و فرسودش اوراق

ورق نوساز این دیرین رقم را
ولی نازک تراشی ده قلم را

اگر حرفت نزاکت بار باید
قلم را نازکی بسیار باید

چو مطرب نازکی خواهد در آهنگ
زند مضراب نازک بر رگ چنگ

قلم بردار و نوک خامه کن تیز
به شیرین نغمه‌های رغبت آمیز

نوای عشق را کن پرده‌ای ساز
که در طاق سپهرش پیچد آواز

فلک هنگامه کن حرف وفا را
برآر از چنگ ناهید این نوا را

حدیث عشق گو کز جمله آن به
ز هر جا قصه آن داستان به

محبت‌نامه‌ای از خود برون آر
تو خود دانی نمی‌گویم که چون آر

وحشی بافقی

***

نانوشته حرف می‌ خوانیم ما
این کتاب نیک می‌ دانیم ما
مخزن اسرار او ما یافتیم
نقد گنج کُنج ویرانیم ما
ما به او علم لدنی خوانده‌ ایم
این چنین علمی نکو دانیم ما

***

انیس کنج تنهایی کتاب است
فروغ صبح دانایی کتاب است

بود بی مزد و منت اوستادی
ز دانش بخشدت هر دم گشادی

ندیمی مغز داری پوست پوشی
به سر کار گویایی خموشی

درونش همچو غنچه از ورق پر
به قیمت هر ورق زان یک طبق در

ز یک رنگی همه هم روی و هم پشت
گر ایشان را زند کس بر لب انگشت

به تقریر لطایف لب گشایند
هزاران گوهر معنی نمایند

منسوب به جامی

***

در لوح و قلم شاهد آثار کتاب است
سر منزل و مقصود گهربار کتاب است

تاریخ اگر ثبت شده در صف ایام
تصویر رخش در خور گفتار کتاب است

رب ازلی نور جلی بر قلم آموخت
بنویس که این دفتر پر بار کتاب است

در عرش قلم قامت خود تا که بیاراست
بر سجده سر آورد که دلدار کتاب است

هر نکته که بر چهره آثار نشسته
در سینه لوح همدم و معیار کتاب است

اعجاز حقیقت بطریقت دو رقم زد
اول به قلم بعد به رخسار کتاب است

در حرکت هر ذره چه در عرش و چه در فرش
منقوش سخن سینه پر کار کتاب است

هر نکته بداند و هر آن نغمه براند
در عالم هستی سر و سردار کتاب است

هر کس بشناسد سخن خالق سبحان
آن نور که نازل شده بسیار کتاب است

خالق نشناخت دیده آدم مگر آن دم
کو جانب دل شد که جهان دار کتاب است

ای دانش عالم همه در سینه تو ضبط
دانند همگان شهد گهربار کتاب است

هر دیده بینا دل روشن چو ترا دید
فهمید که سرچشمه اسرار کتاب است

هر کس به تو آویخت دل و دیده و جان را
آراست قدش این همه انوار کتاب است

از دانش روی تو فروزان دل انسان
مسکین‌ به غنا‌ می‌رسد تا یار کتاب است

حسین خیراندیش(؟)

شعر کودکانه در مورد کتاب

اون چیه که لباس
ورق ورق پوشیده

هزار هزار تا لغت
رو دامنش خوابیده

پیرهنش از کاغذه
رو پوشش از مقوا

رو پیرهنش گاهی هست
نقاشی‌های زیبا

دوست همه‌ بچه‌ها
کتاب خوب و زیبا

***

من بی تو
یک واژه ی ساده بیش نیستم
اما کنارت،
همچون یک کتاب عاشقانه آرام میشوم
ورق بزن مرا
که سطر به سطرم
پر از دوستت دارم است…

شعر در مورد کتاب

بچه‌ها من کتابم آماده جوابم
‎ از دست بچه لوس، همیشه در عذابم

‎ بچه لوس کتابو می‌اندازه این ور و اون ور
‎ جر می‌دهدکاغذاش و از اولش تا آخر

‎ بچه خوب کتاب و تو قفسه می‌ذاره
‎ هر وقت که لازم داره از اونجا بر میداره

***

کتاب من یه قصه است
قصه‌ای از یه دنیا

کتاب من یه دوسته
دوست همه بچه‌ها

کتاب چه مهربونه
هرچیزی رو می‌دونه

یاد می‌گیریم از کتاب
درس‌های خوب و زیبا

***

دوست دارم کتاب‌ هایم را
قصه زیباست، شعر هم زیباست
من همیشه کتاب می‌ خوانم
بهترین دوستم، در این دنیاست

***

یک روز در اتاقم
تنها نشسته بودم

بی حال و کم حوصله
غمگین و خسته بودم

برادرم به من داد
چند کتاب قصه

گفت بخوان ای خواهر
دوری بکن ز غصه

من آن کتاب‌ها را
خوشحال و شاد خواندم

با قصه غصه‌ها را
از قلب خویش راندم

شد باز در به رویم
درهای روشنایی

می یافتم از آن پس
رفیق آشنایی

***

دوست دارم کتاب‌هایم را
قصه زیباست، شعر هم زیباست

من همیشه کتاب می‌خوانم
بهترین دوستم، در این دنیاست

***

من یار مهربانم
دانا و خوش زبانم

گویم سخن فراوان
با آن که بی زبانم

پندت دهم فراوان
من یار پند دانم

من دوستی هنرمند
با سود و بی زیانم

از من مباش غافل
من یار پند دانم

عباس یمینی شریف

***

شعر طنز در مورد کتاب

ما سی قفسه کتاب داریم
یک مشت کتاب ناب داریم

در مورد اکثر مسائل
در این قفسه جواب داریم

در حوزه مبحث سیاسی
ما ریشه انقلاب داریم

یک چند کتاب زیرمیزی
در منقبت شراب داریم

در بخش امور ماورائی
تعبیرنگار خواب داریم

یا اینکه برای خواب راحت
طراحی رخت خواب داریم

یک دفتر شعر طنز جالب
از شخص ابوخراب داریم

در علم مهندسی رساله
از خالق فاضلاب داریم

صد جلد کتاب با مسمی
در پختن این کباب داریم

یک جلد کتاب زیر خاکی
با برگه ضد آب داریم

از کل کتابهای «صادق»
ما «وق وق بی صاحاب» داریم!

در حیطه جانور شناسی
آناتومی عقاب داریم

هر چند که مطلقاً نخوانیم
در بحث کتاب هم ندانیم

با این همه این کتابخانه
حالا شده چلچراغ خانه

پیش فک و فامیل و رفیقان
یا پیش تمامی رقیبان

سرمایه با کلاسی ماست
با آن پُز ما همیشه غوغاست

دیزاین درون خانه زیباست
یک جور نماد سطح بالاست

از برکت این کتابخانه
لفاظی بی حساب داریم

هر جا سخن از کتاب باشد
حرف و سخن و خطاب داریم

در خواندن و فهمشان اگر کُند
در فخر به آن شتاب داریم

مجید مرسلی

***

اشعار شاعران جهان در مورد کتاب

لب‌هایت را
بیشتر از تمامی کتاب‌هایم دوست می‌دارم
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم، می‌دانم

لب‌هایت را
بیشتر از تمامی گل‌ها دوست می‌دارم
چرا که لب‌هایت لطیف‌تر و شکننده‌تر از تمامی آنهاست

لب‌هایت را
بیش از تمامی کلمات دوست می‌دارم
چرا که با لب‌های تو
دیگر نیازی به کلمه‌ها نخواهم داشت

ژاک پرِوه

***

عشق را دفتری نیست
بزرگترین عاشقان دنیا
خواندن نمی‌دانستند

*

ای قامتت بلندتر از قامت بادبان‌ها
و فضای چشمانت
گسترده‌تر از فضای آزادی…
تو زیباتری از همه کتاب‌ها که نوشته‌ام
از همه کتاب‌ها که به نوشتنشان می‌اندیشم
و از اشعاری که آمده‌اند
و اشعاری که خواهند آمد

نزار قبانی

***

تمامِ آن چیزی که درباره تو در سرم هست
ده‌ها کتاب می‌شود
اما تمام چیزی که در دلم هست
فقط دو کلمه است:
دوستت دارم

ویکتور هوگو

اشعار نو زیبا در مورد کتاب

دیگر چه باشی چه نباشی
تنها کتاب بالینیِ من شده‌ای
در این اتاقِ پُر از کتاب‌های ناخوانده

عباس صفاری

***

چقدر جای من
در بین کتاب‌های تاریخ خالی‌ست
بس که
با چشم‌های تو جنگیده‌ام

حمید سلاجقه

***

کتاب ها،
تا آن حد که رسمِ دوستی و انسانیت بیاموزند،
معتبرند،
نه تا آن حد که مثل
دریایی مُرده از کلمات ِ مُرده،
تو را در خود غرق کنند و فرو ببرند

***

کتاب‌هایم را بر هم می‌نهم
تا از آنها تخت‌گاهی بیافرینم
و در این پست آباد، بر آن بایستم
تا تو
تنها تو!
مرا ببینی!
ور نه شعر
جز خودزنی نامتناهی تازیانه نیست
در محکمه‌ای که قاضی و محکوم هر دو منم
و پُتککِ حکمم را
جز به مجازات خویش
بر میز نمی‌کوفم!

کتاب‌هایم را بر هم می‌نهم
تا بر تخت‌گاه خودساخته‌ام بایستم
و تو را
در مهتابی بالادست
بوسه‌ای بفرستم

یغما گلرویی

***

صبح است
سبو را از آب پر کرده‌ام
کتاب‌ها را با شراب شسته‌ام
می‌دانستم تو کتاب‌های سفید را دوست داری
و پارچه‌های آغشته به ابر را
به تو تعارف می‌کنم

احمدرضا احمدی

***

دلم را ورق می‌زنم
به دنبال نامی که گم شد
در اوراق زرد و پراکنده این کتاب قدیمی
به دنبال نامی که من…
-من شعرهایم که من هست و من نیست –
به دنبال نامی که تو…
-توی آشنا، ناشناس تمام غزل‌ها-
به دنبال نامی که او…
به دنبال اویی که کو؟

*

پروانه‌های خشک شده، آن روز
از لای برگ‌های کتاب شعر
پرواز می‌کنند

قیصر امین‌پور

***

شعر تک بیتی زیبا در مورد کتاب

من و تو آن کتاب در بادیم
می‌وزد باد و باز می‌گردیم

و نوشته است روی هر صفحه:
«راه بسته است،باز می‌گردیم!»

سیداکبر میرجعفری

***

شنیدم شبی در کتب خانه من
به پروانه می‌ گفت کرم کتابی

به اوراق سینا نشیمن گرفتم
بسی دیدم از نسخه فاریابی

نفهمیده‌ ام حکمت زندگی را
همان تیره‌ روزم ز بی آفتابی

نکو گفت پروانه نیم سوزی
که این نکته را در کتابی نیابی

تپش می‌ کند زنده‌ تر زندگی را
تپش می‌ دهد بال و پر زندگی را

اقبال لاهوری

***

کتاب حافظم از دست من کلافه شده است
چقدر آمدنت را… چقدر فال زدم

سیدحمیدرضا برقعی

***

داستان عاشقی‌مان، چند دفتر می‌شود
شرح هجران تو اما، خود کتاب دیگری‌ست

محسن نظری

***

من و توایم دو پژمرده گل میان کتاب
من و توایم دو دلبسته از قدیم به هم

فاضل نظری

***

بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید

قیصر امین پور

***

کتاب عاریه دادن به مردمان ندهد
تو را نتیجه جز آه و حسرت و افسوس

ادیب الممالک فراهانی

***

احمق، کتاب دید و گمان کرد عالم است
خودبین، به کشتی آمد و پنداشت ناخداست

*

خواندن نتوانیش چون، چه حاصل
در خانه هزارت اگر کتابست

*

چو کتابیست ریا، بی ورق و بی خط
چو درختیست هوی، بی بن و بی اغصان

*

چو شاگردی مکتب دیو کردی
ببایست لوح و کتابش بخوانی

پروین اعتصامی

***

در مکتب محبت آن مه فروغیا
الا کتاب مهر کتابی نداشتند

فروغی بسطامی

***

روزی هزار بار بخوانم کتاب صبر
گوشم به توست لاجرم از بر نمی‌شود

خاقانی

***

زاهد آن راز که جوید ز کتاب و سنت
گو به میخانه در آی و ز نی و چنگ شنو

هاتف اصفهانی

***

همه عالم کتاب حق تعالی است
عرض اعراب و جوهر چون حروف است

شیخ محمود شبستری

***

یک صفحه پر از خلاصه شوق
بهتر ز دو صد کتاب بی ذوق

امیرخسرو دهلوی

***

علمی بطلب که کتابی نیست
یعنی ذوقی است، خطابی نیست

شیخ بهایی

***

کتاب و پیمبر چه بایست اگر
نشد حکم کرده نه بیش و نه کم؟

ناصرخسرو

***

بر حاشیه کتاب چون نقطه شک
بی کارنه‌ایم اگر چه در کار نه‌ایم

ابوسعید ابوالخیر

***

در صد کتاب یک سخن از سر عشق نیست
گفتیم یک سخن که در آن صد کتاب بود

*

به وصف ساده‌رخان محتشم کتابی ساخت
ولی چو دید خطت خط بر آن کتاب کشید

محتشم کاشانی

***

از کتابی که منش در خواندم
لوح محفوظ نخستین ورق است

عرفی شیرازی

***

درکتاب ما غشی بوده‌ست و در مهتاب آب
عمرها شد بیدل‌از خود می‌رویم‌ و چاره‌ نیست

بیدل دهلوی

***

گفتند که در هیچ کتابی ننوشتند
هر مسئله عشق کز ایشان طلبیدم

وحشی بافقی

***

نیست کاری به دورویان جهانم صائب
روی دل از همه عالم به کتاب است مرا

صائب تبریزی

***

بشوی اوراق اگر هم‌درسِ مایی
که علم عشق در دفتر نباشد

*

جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دغا را به جهان کم بینم

*

دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی

حافظ

***

صد کتاب صبر بر خود خوانده‌ام
چون کنم، بی‌صبرم و درمانده‌ام

عطار

***

ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی
شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی

*

از دست قاصدی که کتابی به من رسد
در پای قاصد افتم و بر سر نهم کتیب

*

ز دست گریه کتابت نمی‌توانم کرد
که می‌نویسم و در حال می‌شود مغسول

*

هر باب از این کتاب نگارین که برکنی
همچون بهشت گویی از آن باب خوشترست

سعدی

***

همچو کتابیست جهان جامع احکام نهان
جان تو سردفتر آن فهم کن این مسئله را

مولانا

مطالب مشابه را ببینید!

متن در مورد عشق واقعی + عکس پروفایل در مورد عشق و دوست داشتن متن انگلیسی در مورد خدا + جملات ناب و زیبا در مورد خداوند با ترجمه فارسی متن تبریک سالگرد ازدواج باجناق + جمله های صمیمانه کوتاه برای تبریک شعر در مورد قدم زدن + مجموعه اشعار با موضوع قدم زدن (تک بیتی، دو بیتی، رباعیات و شعر نو) اشعار نظامی گنجوی + مجموعه شعار عاشقانه و کوتاه زیبای از شاعر ایرانی نظامی گنجوی جملات تاکیدی مثبت + متن های مثبت و انرژی دهنده برای زندگی خوب و ثروتمند شدن اس ام اس احساسی و عاشقانه عاشق و معشوق؛ پیامک و جملات عشق و عاشقی تعریف هنر از دیدگاه بزرگان ( سخنان بزرگان و فلاسفه درباره هنر ) متن پر ابهت | متن های شاخص سنگین | قشنگ ترین جملات با معنی دلنوشته غمگین + مجموعه ای جدید از جملات غم انگیز تنهایی زندگی