شعر ایران با مجموعه ای از اشعار درباره وطن و میهن از شاعران مختلف

گلچین شعر ایران از شاعران مختلف

در این بخش گلچین شعر ایران از شاعران کهن و معاصر ایرانی را با مجموعه ای از اشعار زیبای کوتاه و بلند در مورد وطن و میهن را ارائه کرده ایم با ما همراه باشید.

شعر نو در مورد کشورم ایران

تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم
همیشه فاصله ای هست داد از این دارم
قبول کن که گذشته ست کار من از اشک
که سال هاست به تنهایی ام یقین دارم
تو نیز دغدغه ات از دقایقت پیداست
مرا ببخش اگر چشم نکته بین دارم

محمدعلی_بهمنی

بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم .
آنگاه ، به صد شوق ، چو مرغان سبکبال ،
پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم

فریدون_مشیری

کاش بارانی ببارد قلب ها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگ های هوا را تر کند
بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند

جلیل_صفربیگی

شعر ایران

مام میهن​

بـا تـو گـویـم میهنــم
ایـن بـار هـم گـل می‌کنم
آسمـانـت را پـل پـرواز سنبـل می‌کنم

در سـرِ پیـری جـوان مـی گـردمـی همچـون بهـار
کـوچـه بـاغـت را پـر از آواز بلبـل می‌کنم

جـاودانـه میهنـم
این بـار هـم مـی‌سـازمـت
چون درفـش کـاویـان هر جای می‌افرازمت
همچـو رستـم
می‌کنم دیـو پلیـدی را ز جـای
چـون فـریـدون شـوکـت دیـریـنه می‌پـردازمت

با تـو مـام میهنـم
دیـرینه پیمـان می‌کنم
گـر که ایـرانـم نبـاشـد، تـرک ایـن جـان می‌کنم
همچـو آرش
بر پر البـرز جـان بـر کـف بـه پـای
کوهسـاران را پـر از آواز ایــران می‌کنم

بـا تـو گـویـم میهنـم
این بـار هـم گـل می‌کنم
با تـو گـویـم میهنم
ایـن بـار هـم گـل می‌کنم

مازیار قویدل

ﻧﻪ ﮐﺴﻲ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ
ﻧﻪ ﮐﺴﻲ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ
ﻧﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﮔﺬﺭ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻱ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺎﻩ
ﺑﻴﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻣﺮﮒ ﻣﮕﺮ ﻓﺮﻗﻲ ﻫﺴﺖ؟
ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻧﺼﻴﺒﻲ ﻧﺒﺮﻱ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺁﻩ…

فریدون مشیری

که من پروین فروغ شهر ایرانم
نه پوراندخت نه آذر دخت نه آتوسا نه پانته آ
بلکه آرتمیس سپهسالار ایران در نبرد پارس و یونانم
مرا گر در مقام همسری بینی نه یک همخواب و همبستر که یک همراه و یک یار وفادارم
نه یک برده مکن اینگونه پندارم
که جوشد خون آزادی به شریانم

بدون زن کجا می‌داشت تاریخ تو ؟
آرش با کمانش ؟
کاوه آهنگر با گرز و سندانش ؟
بدون زن کجا میداشتی آن شاعر توسی ؟
نگهبان زبان پارسی ؟
استاد فردوسی ؟
مرا گر در مقام مادری بینی
مگو با من که هست فرشی از بهشت زیر پایم
نگاهم کن که زیر پای من دنیا به جریان است

ز نور عشق من رخشنده کیهان است
که با دستان من گردون به جریان است
که جای پای من بر چهره سرخ و سپید و سبز ایران است

برو ای مرد دگر مبر آسان به لب نامم
که من آزاده زن فرزند ایرانم

شعر معاصر ایران

ایران…
فدای اشک و خنده تو
دل پر و تپنده تو
فدای حسرت و امیدت
رهایی رمنده تو

اگر دل تو را شکستند
تو را به بند کینه بستند
چه عاشقان بی‌نشانی
که پای درد تو نشستند

کلام شد گلوله باران
به خون کشیده شد خیابان
ولی کلام آخر این شد
که جان من فدای ایران

تو ماندی و زمانه نو شد
خیال عاشقانه نو شد
هزار دل شکست و اخر
هزارو یک بهانه نو شد

به خاک خسته تو سوگند
به بغض خفته دماوند
که شوق زنده ماندن من
به شادی تو خورده پیوند

افشین یداللهی

وطنم، وطنم، وطنم
بشنو ز دلم سخنم

اگر از بر جان گذرم
نرود وطن از نظرم

تو چو پرتو جان منی
تو سرای امان منی

به خدا ز تو دل نکنم
وطنم وطنم وطنم

برای آزادی تو، آبادی تو سر می‌سپارم
امید بهروزی تو، پیروزی تو، در سینه دارم
سرباز رزم آفرینم، در سنگر حق، مرد پیکارم

چو باشد هوای حق در سرم
به محراب خون نماز آورم

که در خون شوم شناور
قسم بر شهید هم سنگرم

نپویم بجز ره رهبرم
نجویم طریق دیگر

وطنم، وطنم، وطنم
بشنو ز دلم سخنم

اگر از بر جان گذرم
نرود وطن از نظرم

حمید سبزواری

مطلب مشابه: متن در مورد وطن و زادگاه و عکس نوشته هایی در مورد کشور عزیز ایران

ای سلامم، ای سرودم
ای نگهبان وجودم

ای غمم تو، شادی ام تو
مایه آزادی ام تو

ای وطن!

ای دلیل زنده بودن
ای سرودی صادقانه

ای دلیل زنده ماندن
جانپناهی جاودانه

ای وطن!

همچو رویش در بهاران
همچو جان در هر بدن

مثل بوی عطر گلها
مثل سبزی چمن

ای وطن!

مثل راز شعر حافظ
مثل آواز قناری

همچو یاد خوش ترین ها
همچو باران بهاری

ای وطن!

مثل غم در مرگ مادر
مثل کوهٍ غُصه هایی

مثل سربازان عاشق
قهرمان قصه هایی

ای وطن!

همچو آواز بلندی
از بلندیهای پاک

باغروری، با گذشتی
با وفایی همچو خاک

ای وطن!

نادر ابراهیمی

شعر کوتاه ایران

ایران به شوق زندگی در مرگ رویین‌تن شده
مرد و زنش تلفیقی از ابریشم و آهن شده

“شعر حماسی ایران”

فیلم رویارویی‌اش با ما تماشایی بُوَد
پرده فال و تماشا را به آتش می‌کشیم

تنگه هرمز گلوگاه بلیات است و ما
قایق دزدان دریا را به آتش می‌کشیم

برد موشک‌های ایرانی کم از سجیل نیست
با همان‌ها فوج اعدا را به آتش می‌کشیم

به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم

ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت
گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت

بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد
چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد

نوروز، نماد جاودانِ نو شدن است
تجدید جوانیِ جهان کهن است

زین ها همه خوب تر که هر نو شدنش
یادآور نام پاک ایرانِ من است

امروز جهان بهار از ایران ملکست
میدان همه پر نگار از ایران ملکست

رامش چو گلی به بار از ایران ملکست
افروخته شه کنار از ایران ملکست

شعر فردوسی درباره وطن ایران

ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست ِ منست

هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را بکس

همه یکدلانند یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس

چنین گفت موبد که مرد بنام
به از زنده دشمن بر او شاد کام

اگر کُشت خواهد تو را روزگار
چه نیکو تر از مرگ در کار زار

همه روی یکسر بجنگ آوریم
جهان بر بد اندیش تنگ آوریم

چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم

دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود

شعر ایران

شعر بلند ایران

وطنم، ایران من، جانم فدایت می‌کنم
روز و شب بر اقتدارت من دعایت می‌کنم

روز مرگم لحظه‌های رفتنم از این جهان
با تمام عشق و ایمان من صدایت می‌کنم

تیر گی‌ها می زدایم از وجودت ای وطن
با تمام هستی خود من صفایت می‌کنم

نام زیبای تو را با خون خود جان می‌دهم
دست دشمن بشکنم از غم رهایت می‌کنم

با شهیدان عهد می‌بندم که تا ما زنده‌ایم
اقتدارت را شکوفا،گل هوایت می‌کنم

در میان موج و طوفان بلا در زندگی
می‌شوی کشتی نجات و نا خدایت می‌کنم

منتظر هستم که بینم افتخارات تو را
تا ابد می‌مانم و دفع بلایت می‌کنم

سبز و سفید و سرخ است، نشان سرفرازی
سرخش به رنگ خونِ، شهید جاودانی

 باشد  نشان  الفت، رنگ  سپید و روشن
مُهر ولایت ما،  در رنگ  سبز  و گلشن

 این سه نشان فخر است، تا کوردل  بداند
گر چشم حق نباشد، انصاف مرده باشد

 راحت بخواب کورش، ای فخر آریائی
بیرق به اهتزاز است، بالا به شادمانی

 بانام و با نشانی، ایران سرای جانم
اللهِ پرچم ما، نام و نشانِ اما مم

 کورش کبیر باشد، آرش رشید ایران
هم راه با سیاوش، باشد نماد شیران

 مردم به کار و جوشند، خرسند و در تکاپو
سبز و سفید و شاداب،ایران در این  هیاهو

یاور از ره رسیده با من از ایران بگو
از فلات غوطه در خون بسیاران بگو

باد شبگرد سخن چین، پشت گوش پرده‌هاست
تا جهان آگه شود، بی پرده از یاران بگو

شب سیاهی می‌زند بر خانه‌های سوکوار
از چراغ روشن اشک سیه پوشان بگو

پرسه‌ی یاس است در آواز این پیتارگان
از زمین، از زندگی، از عشق، از ایمان بگو

سوختم آتش گرفتم از رفیق نا رفیق
از غریبه، آشنا، یاران هم پیمان بگو

زجه نام آوران زخمی به خاموشی نزد
از خروش نعره‌ی انبوه گمنامان بگو

قصه‌های قهرمانان قهر ویرانگر نداشت
از غم و خشم جهان ساز تهی دستان بگو

با زمستانی که می‌تازد به قتل عام باغ
از گل خشمی که می‌گوید در این گلدان بگو

شعر ایران از ملک الشعرای بهار

ای خطـه ایران مـیهـن ای وطـن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من

تا هست کنار تو پر از لشگر دشـمن
هـرگـز نـشـود خــالـی از دل مــحـن من

دردا و دریغا که چنان گشتی بر برگ
کـز یــافـتـه خـویـش نـداری کـــفـــن من

بـسـیـار سـخـن گـفتم در تعزیت تو
آوخ که نـگــریـــانــد کـس را ســـخــن من

و آنـگاه نیوشند سخن‌های مرا خلق
کـز خـون مـن آغـشـتـه شود پیرهن من

و امروز همی گویم با محنت بسیار
درد او دریـــغـــا وطــــن مـن وطــــن من

مطلب مشابه: اشعار وطن | گلچین زیباترین اشعار در مورد کشور ایران و میهن

آنچه کورش کرد و دارا و آنچه زرتشت مهین
 زنده گشت از همت فردوسی سحر آفرین

نام ایران رفته بود از یاد تا تازی و ترک
ترکتازی را برون راندند لاشه از کمین

شد درفش کاویانی باز برپا تا کشید
این سوار پارسی رخش فصاحت زیر زین

آنچه گفت اندر اوستا زرتشت و آنچه
اردشیر پاپکان تا یزدگرد به آفرین

زنده کرد آن جمله فردوسی به الفاظ دری
این است کرداری شگرف, این است گفتاری متین

ای حکیم نامی ای فردوسی سحر آفرین
ای بهر فن در سخن چون مرد یک فن اوستاد

شور احیای وطن گر در دل پاکت نبود
رفته بود از ترک و تازی هستی ایران به باد

خلقی از تو زنده کردی ملکی از نو ساختی
عالمی آباد کردی خانه‌ات آباد باد

کجا رفتند ایران پرستان؟​

خوش آن روزگار همایون ما
خوش آن بخت پیروز و میمون ما

کجا رفت هوشنگ و کو زرتشت؟
کجا رفت جمشید فرخ سرشت؟

کجا رفت آن کاویانی درفش؟
کجا رفت آن تیغ‌های بنفش؟

کجا رفت آن کاوه نامدار؟
کجا شد فریدون والا تبار؟

کجا شد هخامنی کجا شد مدی؟
کجا رفت آن فره ایزدی؟

کجا رفت آن کوروش دادگر؟
کجا رفت کمبوجی نامور؟

کجا رفت آن داریوش دلیر؟
کجا رفت دارای بن اردشیر؟

دلیران ایران کجا رفته‌اند؟
که آرایش ملک بنهفته‌اند

بزرگان که در زیر خاک اندر اند
بیایند و بر خاک ما بگذرند

بپرسند از ایندر که ایران کجاست؟
همان مرز و بوم دلیران کجاست؟

بینند که اینجای مانده تهی
ز اورنگ و دیهیم شاهنشاهی

ملک الشعرای بهار

مطلب مشابه: جملات وطن دوستی + متن های زیبا برای وطن و میهن پرستی

شعر تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم مهدی اخوان ثالث

ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم

تو را ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم

تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران
تو را ای گرامی گهر دوست دارم

تو را ای کهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرین نامور دوست دارم

هنروار اندیشه‌ات رخشد و من
هم اندیشه‌ات، هم هنر دوست دارم

اگر قول افسانه، یا متن تاریخ
وگر نقد و نقل سیر دوست دارم

اگر خامه تیشه‌ست و خط نقر در سنگ
بر اوراق کوه و کمر دوست دارم

وگر ضبط دفتر ز مشکین مرکب
نئین خامه، یا کلک پر دوست دارم

گمان‌های تو چون یقین می‌ستایم
عیان‌های تو چون خبر دوست دارم

به جان، پاک پیغمبر باستانت
که پیری‌ست روشن‌نگر دوست دارم

سه نیکش بهین رهنمای جهان است
مفیدی چنین مختصر دوست دارم

ابرمرد ایرانیی راهبر بود
من ایرانی راهبر دوست دارم

نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد
ازینروش هم معتبر دوست دارم

من آن راستین پیر را گر چه رفته است
از افسانه آن سوی تر دوست دارم

هم آن پور بیداردل بامدادت
نشابوری هورفر دوست دارم

فری مزدک آن هوش جاوید اعصار
که ش از هر نگاه و نظر دوست دارم

دلیرانه جان باخت در جنگ بیداد
من آن شیردل دادگر دوست دارم

جهانگیر و داد آفرین فکرتی داشت
فزونترش زین رهگذر دوست دارم

ستایش کنان مانی ارجمندت
چو نقاش و پیغامور دوست دارم

هم آن نقش پرداز ارواح برتر
هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم

همه کشتزارانت، از دیم و فاراب
همه دشت و در، جوی و جر دوست دارم

کویرت چو دریا و کوهت چو جنگل
همه بوم و بر، خشک و تر دوست دارم

شهیدان جانباز و فرزانه ات را
که بودند فخر بشر دوست دارم

به لطف نسیم سحر روحشان را
چنان چون ز آهن جگر دوست دارم

هم افکار پرشورشان را که اعصار
از آن گشته زیر و زبر دوست دارم

هم آثارشان را، چه پند و چه پیغام
و گر چند سطری خبر دوست دارم

من آن جاودان یاد مردان که بودند
به هر قرن چندین نفر دوست دارم

همه شاعران تو وآثارشان را
به پاکی نسیم سحر دوست دارم

ز فردوسی، آن کاخ افسانه کافراخت
در آفاق فخر و ظفر دوست دارم

ز خیام، خشم و خروشی که جاوید
کند در دل و جان اثر دوست دارم

ز عطار، آن سوز و سودای پر درد
که انگیزد از جان شرر دوست دارم

وز آن شیفته شمس، شور و شراری
که جان را کند شعله‌ور دوست دارم

ز سعدی و از حافظ و از نظامی
همه شور و شعر و سمر دوست دارم

خوشا رشت و گرگان و مازندرانت
که شان همچو بحر خزر دوست دارم

خوشا حوزه شرب کارون و اهواز
که شیرین ترینش از شکر دوست دارم

فری آذرآبادگان بزرگت
من آن پیشگام خطر دوست دارم

صفاهان نصف جهان تو را من
فزونتر ز نصف دگر دوست دارم

خوشا خطه نُخبه‌زای خراسان
ز جان و دل آن پهنه‌ور دوست دارم

زهی شهر شیراز جنت طرازت
من آن مهد ذوق و هنر دوست دارم

بر و بوم کُرد و بلوچ تو را چون
درخت نجابت ثمر دوست دارم

خوشا طرف کرمان و مرز جنوبت
که‌شان خشک و تر، بحر و بر دوست دارم

من افغان همریشه‌مان را که باغی‌ست
به چنگ بتر از تتر دوست دارم

کهن سُغد و خوارزم را با کویرش
که‌شان باخت دوده قجر دوست دارم

عراق و خلیج تو را چون ورازورد
که دیوار چین راست در، دوست دارم

هم ارّان و قفقاز دیرینه‌مان را
چو پوری سرای پدر دوست دارم

چو دیروز افسانه، فردای رویات
به جان این یک و آن دگر دوست دارم

هم افسانه‌ات را، که خوشتر ز طفلان
برویاندم بال و پر، دوست دارم

هم آفاق رویایی‌ات را که جاوید
در آفاق رویا سفر دوست دارم

چو رویا و افسانه، دیروز و فردات
به جای خود این هر دو سر دوست دارم

تو در اوج بودی، به معنا و صورت
من آن اوج قدر و خطر دوست دارم

دگر باره برشو به اوج معانی
که‌ت این تازه رنگ و صور دوست دارم

نه شرقی، نه غربی، نه تازی شدن را
برای تو، ای بوم و بر دوست دارم

جهان تا جهان است، پیروز باشی
برومند و بیدار و بهروز باشی

شعر ایران وطنم محمد محتشمی

وقتی که نسیم موج می اندازد در پرچم تو دلم می‌لرزد
مانند قدیم با شادی تو، با هر غم تو دلم می‌لرزد
ای رویش سبز، ای صبح سپید ای لاله ی سرخ تو ایمانم
عشق کهنم، زیبا وطنم شور سخنم، تو را می خوانم
عالم می داند آری تار و پود این پرچم
از خون رگ عشاق است
می بوسد این بیرق را
هرکس هرجای دنیا
نام خدا را مشتاق است
دل می بازم سر می بازم پای این پرچم
فرداها را من می سازم پای این پرچم
مظلوم سرفراز همواره بر اوج قله هایی
دائم در اهتزاز زیبایی و زیبایی و زیبایی

«محمد مهدی سیار»

متن شعر وطنم ایران فرشاد جمالی

وطنم، تنم چه باشد که بگویم تنی تو
که تو جانی و سراپا همه جان روشنی تو

وطنم تو بوی باران
به شب ستاره باران

که خوشی و خوش ترینی به مذاق می گساران

وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم
وطنم ایران

من اگر سروده باشم، وطنم تو شعر نابی
من اگر ستاره باشم، وطنم تو آفتابی

وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم، وطنم ایران

وطنم که شعر حافظ شده وصله ی تن تو
که شکفته شعر سعدی به بهار دامن تو

متن آهنگ ایران جوان سالار عقیلی

نام جاوید وطن
صبح امید وطن

جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان

وطن ای هستی من
شور و سرمستی من

جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان

بشنو سوز سخنم
که هم آواز تو منم

همه‌ی جان و تنم
وطنم وطنم وطنم وطنم

بشنو سوز سخنم
که نواگر این چمنم

همه‌ی جان و تنم
وطنم وطنم وطنم وطنم

همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان

همه شاد و خوش و نغمه زنان

ز صلابت ایران جوان
به اصالت ایران کهن
ز صلابت ایران جوان

بیژن ترقی

متن ترانه وطن یعنی ایران علیرضا عصار

وطن یعنی همه آب و همه خاک
وطن یعنی همه عشق و همه پاک

به گاه شیر خواری گاهواره
به دور درد پیری عین چاره

وطن یعنی پدر مادر نیاکان
به خون و خاک بستن عهد و پیمان

وطن یعنی هویت اصل ریشه
سر آغاز و سر انجام و همیشه

ستیغ و صخره و دریا و هامون
ارس زاینده رود اروند کارون

وطن یعنی سرای ترک تا پارس
وطن یعنی خلیج تا ابد فارس

وطن یعنی دو دست از جان کشیدن
به تنگستان و دشتستان رسیدن

زمین شستن ز استبداد و از کین
به خون گرم در گرمابه فین

وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن

وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت

وطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا

وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایران

وطن یعنی رهایی ز آتش و خون
خروش کاوه و خشم فریدون

وطن یعنی زبان حال سیمرغ
حدیث جان زال و بال سیمرغ

سپاه جان به خوزستان کشیدن
شهادت را به جان ارزان خریدن

نماز خون به خونین شهر خواندن
مهاجم را ز خرمشهر راندن

وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن

وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت

وطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا

وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایران

شعر ایران خاک دلیران

ای خطه ایران مهین، ای وطنم
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من

آبی قلب تو خلیج فارس و هرمز
سینه به سینه ات سلسله کوه البرز

وسعت نام تو، وسعت نام خورشید
جلوه ی خاک تو، قرمز و سبز و سپید

این نه منم من، نه من منم من
ذره خاک وطنم من

ایران خاک دلیران، ایران غرش شیران
ایران همیشه جاویدان

شبنمی از جنگل شمال، ایرانی
دیده به دریایی از کمال، ایرانی

محو جمیلی از آن جمال، ایرانی
ایرانی پهلوان، ایرانی مهربان، ایران وطن من

ایرانی قهرمان، ایرانی پهلوان
از ارس تا خلیج وطن من

خون سیاوش، کمان آرش
مهد شهیدان، غرور آتش

خانه ایمان به لطف یزدان
ایران خاک دلیران، ایران غرش شیران

ایران همیشه جاویدان
رستم و سهراب قصه ها، ایرانی

شیرین و فرهاد عاشقا، ایرانی
اهل وفا صلح و صفا، ایرانی

ایرانی مهربان، ایرانی قهرمان
ایران، وطن من

این نه منم من، نه من منم من
ذره خاک وطنم من

ایران خاک دلیران، ایران غرش شیران
ایران همیشه جاویدان

شعر  ایران کودکانه

ایران ما زنده است
او نیز جان دارد

مانند یک انسان
روح و روان دارد

با عشق و احساس
با صورتی زیبا

از دور معلوم است
در نقشه‌ی دنیا

هر جا که در یایش
در نقشه خندان است

آن‌جا خلیج فارس است
لبخند ایران است

ما گل‌های خندانیم
فرزندان ایرانیم

ایران پاک خود را
مانند جان می‌دانیم

ما باید دانا باشیم
هشیار و بینا باشیم

از بهر حفظ ایران
باید توانا باشیم

آباد باش ای ایران
آزاد باش ای ایران

از ما فرزندان خود
دلشاد باش ای ایران

مطلب مشابه: انشا در مورد ایران وطنم + تحقیق مقاله در مورد کشور ایران برای دانش آموزان

این مطالب را هم ببینید