شعر و متن درباره چشم سیاه؛ جملات احساسی برای چشمان سیاه و عکس نوشته
در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه قصد داریم چندین شعر و متن درباره چشم سیاه را برای شما دوستان قرار دهیم. این متنهای عاشقانه و غمگین مناسب دوستانی هستند که معشوق چشم سیاه دارند و میخواهند برای وی متنی مناسب ارسال کنند. با ما باشید.

متنهای زیبا درباره چشمان سیاه
من مُدامِ چشمانِ سیاهِ توام ای یار
دو پلک خسته و چشم سیاه یعنی تو
میان دامن شب قرص ماه یعنی تو
شب بخیر عزیزم…

پردهی یاس نمیداد امان
تا ببینم که چه زیباست جهان
دست در دامن امید زدم،
یافتم زندگی جاویدان
حالیا چشم دلم بر همه چیز،
کند از روزن امید نگاه
چه شکوهیست در این کلبهی تنگ
چه فروغیست در این شام سیاه!
#فریدونمشیری
لب خندانِ تو برق چشمانِ سیاه تو
برده قرار دل عاشقه من
عشق یعنی
کودتای چشمان سیاه تو در قلب من
وقتی از دستتون ناراحته بهش بگین :
“دور چشمانِ سیاه تو گردم که زِ من غمگینی”
و اینجوری از دلش دربیارید
تو را دوست دارم
بخاطر بی خبر و بی صدا آمدنت
بخاطر چشمان سیاهِ جذاب و دیوانه کننده ات
بخاطر موندنت با هر اتفاق
بخاطر بوی مست کننده تنت
بخاطر آغوش گرم و آرامت
بخاطر خنده های زیبا و نازت
بخاطر صدای زیبا و گوش نوازت
بخاطر قلب صاف و صادقت
من تو را بخاطر خودت دوست دارم
ای دلبر من !!!
مطلب مشابه: متن در مورد چشم زیبا + جملات خاص ادبی و عاشقانه در مورد چشمان جذاب

جملات عاشقانه برای چشم سیاه
تو کنارم باشی
من آنقدر ميخندم ،
که مبادا خنده ی ديگری را ببینی!
تو کنارم باشی
آنقدر به چشمان سیاهت خيره ميشوم ،
که مبادا چشمان ديگری نگاهت را از من بدزدد!
تو کنارم باشی
من عميق تر نفس ميکشم ،
که تمام عطرت سهم من باشد!
تو کنارم باشی
حال من خوب است
پاشو جانان من
بیدار شو
یک صبح بخیر بگو
بگذار پیشانی ات را بوسه باران کنم
تااین خورشیدِ صبحگاهی
با دیدن فروغ چشمان سیاهت
که به لبخند نشسته
از رو برود : )
بانوی من
من معنی
تمام واژه های عاشقانه
را در ناز چشمان سیاه تو یافتم …
«الجاذبية عيونك، نيوتن يروح يزمّر!»
«قانون جاذبه چشمان سیاه توست، نیوتن برود پیِ کارش!»
چشم سیاهت را میگشایی
قاصدکان آبی نور
از تبسم نگاهت
بیدار می شوند…
صبح
زاده ی چشمان توست
ای زیباترین
بهانه ی پرواز…..
چشمانِ سیاه ات را میبوسم
نازنین دلواپسِ آینده نباش
این “شب ها” میگذرد
و میرسد روزی که در
آغوش هم از سَرِ شوق
گریه سر میدهیم…
مطلب مشابه: شعر چشم + مجموعه اشعار زیبا و عاشقانه در وصف چشم زیبا

در وصف دوست داشتنت همین جمله جناب شهریار کفایت میکنه:
“در تماشای تو
قانع نشوم من به دو چشم
همه چشمان جهان
گو به سرم بشتابند…”
بفرست به دلبری که اسمش هانیه است:
تا تو هانیه ای در دل و در خانه من
خوب خوش است حال دل و کاشانه من
رنگ چشمان سیاه تو تو مدهوش و خرابم کرده دائم المست شده از رخ تو دل دیوانه من
«أقع في حبك كل صباح وهذه معجزة عينيك…»
«هر صُبح عاشِقت میشَوم
و این معجزهی چشمان سیاه توست…».
وقتی میخواین از نگاهش تعریف کنید اینجوری بگید :
بهتر که نگاهم به نگاهت نمیافتاد
چشمان سیاه تو کبریت و من انبارِ مُهمّات!
امروز را زندگی کن
فردا را فکر نکن
شادی امروزت را از دست نده
آنقدر بخند که آسمان دلت
از ستاره بارور شود
بگذار خورشید از شرق چشمان سیاه تو
طلوع کند
واژههایت در قلب من
دایرههای سطح آب را میمانند
بوسهات بر لبانم
به پرندهای در باد میماند
چشمان سیاهم بر روشنای اندامت
فوارههای جوشان در دل شب را یادآورند
چونان ستارهی زحل
بر مدار تو دور دایره میگردم
در رویاهایم
بر مداری میچرخم
عشق من
نه به درون میروم
نه باز میگردم
#فدریکو_گارسیا_لورکا
مطلب مشابه: سخنان زیبا در مورد چشم + جملات کوتاه و بلند عاشقانه و مفهومی در مورد چشمان زیبای یار و همسر

متن زیبا برای چشمان سیاه
به چشمان پريرويان اين شهر
به صد اميد مي بستم نگاهي
مگر يك تن از اين ناآشنايان
مرا بخشد به شهر عشق راهي
به هر چشمي به اميدي كه اين اوست
نگاه بي قرارم خيره مي ماند
يكي هم، زينهمه نازآفرينان
اميدم را به چشمانم نمي خواند
#فریدون_مشیری
چشمان سیاه ِ شعری ِ من
دست از دلاوری و خشم ِ خود بشوی
در لامکان ِ خالی ِ بغضم ستاره شو
این بی تو، ظلمت ِ غم را مچاله کن
پرتاب کن، من ِ بی تو گلایه را
تو از سواد ِ کوهی ِ من
تو از تکلم ِ تُ پُ ق ِ قهقرای ِ من…
تو از گریستن ِ مردی میان ِ شعر
هر لحظه شعر ِ تَری، ناخدای ِ من!
چشمان° سیاه ِ خسته ی من
دل، گیر ِ توست،
کجا می شود، می توانم که دل کَنَم
تو شاعرانه ی فصل ِ پنجم ِ من
تو دلبر ِ این دیو ِ شعر ِ بلند
تو عاشقانه ی این مرد ِ نیمه جان،
از تو کجا ببرم، این بی پناهی ِ فریاد را؟
چشمان سیاه یار
چشمان سیاه یار دیوانه کندما را
لعل لبه آن شیدا افسانه کندما را
دلداده چوفرهادیم اندرره دلبازان
شیدا ترازمجنون دلداده به تنازان
برخیزبه کف برگیرزان باده توای دلبر
افتاده زه چشمانت شورو شری اندرسر
چشمان سیاه یاررنگ ازرخ مابرده
از ناوک مژگانش دل تیر جفاخورده
چشمان خماریار آتش زنداین جان را
گیسوی پریشانش ویران کندایمان را
اندرخم چوگانش زخمی ازلی خوردیم
وزخنجر ابرویش چون جان بدر بردیم
حال مستی و شب و خلوت و چشمان سیاه
داده آرام ز کف عاشق دیوانه ی تو
بغض دیرین شقایق چو به گلزار شکست
سینه بر سینه بشد صحبت افسانه ی تو
چشمان سیاه تو شده رونق بازار
ای عالم و آدم به نگاه توگرفتار
من باده ننوشیده زِچشمان تومستم
ای باده ی نابِ دلِ من؛ماهِ پدیدار
بانیم نگاهی به دلم لرزه بینداز
آهویِ ختن ،مونس من،دلبرودلدار
موهای پریشان تو دربادچه زیباست
برزلف تو وپیچش آن دیده گرفتار
خواهم که قدم برسر چشمم بُگذاری
ای روشنیِ چشمِ ترم ای گُلِ بی خار
ازعشق تو افتاده به جانم شرری باز
ای فتنه گرِ روح وتنم لحظه ی دیدار
دوراز تو نخواهم دمن و باغِ جنان را
ای باده ی نابم ،صنمم،دیده ی بیدار
#س احمدوند
مطلب مشابه: متن در مورد چشم خمار + جملات زیبا و احساسی در مورد چشم زیبای خمار و کشیده

دستان سپید صبح
چشمان سیاه شب
برای ابدیت،تن پوشت
در سوگ تو،پیراهنم
روزگارم سیاه،
دنیایت سپید
قلمم سیاه،
تابلو آرزوهایم سیاه
چگونه میروی و برمن،
سکوت سیاهی’ خیمه میزند
تا میان سپیدی شعری مبهم،،،با کلمات بگریم…
چه ظالمانه است،
این تضاد حادثه وار
ابهت آکروماتیک دیگری از تقدیر
،
باز
از قاموس پیمانهای ناگسستنی،
بر این پرده های هستی و نیستی،
بنوازش نتهای سکوت بغض و باران
،مینگرم،،،؛
به صحنه ی سرخ عشق
این درد را دیگر به دنیایت دوایی نیست
درمان چشمان سیاه تو ،جدایی نیست
هر دم تو را با اسم ڪوچک ، هی صدا ڪردم
عادت شده،”جانم”نگفتن را،چرایی نیست
باید نمیشد، اینچنین ،این رابطه، دلسرد
این عشق عادت گشته را،راهی به جایی نیست
امروز را، با خاطرات تو بسر ڪردم
فردا چه؟ از سردی رفتارت رهایی نیست
ڪافر اگر بودی،ترحم شایَدَم بودت
هر چند رحم ڪوچڪت هم،، جز جفایی نیست
چشمانِ سیاهِ تو ، دیوانه کُنَد ما را
و این موی پریشانت ، آواره کُنَد ما را
اِی آهوی خُتَن ، خفته در آن برقِ دو چشمت
نیم نگاهی کن ، آتش بزن ای باغِ جنان را
اَندر خَمِ مژگانت خنجری نهفته ، جنگ خواهی؟!
اندکی صبر، ماه درآید و آنگاه بطلب گرگینه ی ما را
زِ شرم رُخَت ، ماه ، رخساره بینداخت و بِرَفت
افتادیم به دامِ تو ، خرسندیم، گلایه ای نیست ما را
با ضمیرِ ” ما ” دگر ندارم کاری ، چگونه
به غمزه و عشوه ، آهو بِکُنی گرگی را ؟!!!
من همان گرگم و افتاده به دامِ تو غریب
زنهار ، آهو گشته ام ، دگر نزن تیری را …
یادم آمد آن دو چشمان سیاه
با دلی همچو کویر و بی گیاه
یادم آمد با دلم بد کرده بود
او دلم را از پس سینه ربود
یادم آمد چند باری اشک ریخت
اشک را با همه بی مهریش از مشک ریخت
یادم آمد زندگی را کرد خراب
وعده هایش همه زیبا اما سراب
یادم آمد عاشقی افسردگیست
درمیان شادی و پژمردگیست
یادم آمد که فقط سوزد جگر
چونکه او را دیده ام با یار دگر
یادم آمد من به او اسرار کردم
حرف هایم را مدام تکرار کردم
یادم آمد من فقط غم میخورم
عاقبت از دست یار سم میخورم
یادم آمد من دگر پیر گشته ام
مطلب مشابه: متن چشمانم برای کپشن با جملات احساسی زیبا در مورد چشم های من

جملات و متن زیبای احساسی برای چشم سیاه
چشمان سیاهت به کرشمه خون من ریخت
وز قتل خطا چه غم خورد مست
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما.
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
چشم سیاه تو ز بهر دلربایی
در کردن سحر ذوفنون باد
ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که میبینم
کمین از گوشهای کردهست و تیر اندر کمان دارد
حافظ
از چشٖم و دل مپرس که در اولین نگاه
شد چشم من خرابِ دل و دل خراب چشم
صائب تبریزی
گناه چشم تو… یا… نه! گناه عکاس است
که این چنین به نگاهت دچار و حساس است
و مدتی است که هنگام دیدن چشمت
«اعوذ بالله» او «قل اعوذ بالناس» است
برای رستن او از جهنم و آتش
پل صراط نگاهت ملاک و مقیاس است
تمام اهل زمین را جهنمی کردی
که آیه آیه ی چشمت «یوسوس الناس» است
تمام شهر از ایمان به کفر برگشتند
گناه چشم تو حالا به پای عکاس است؟
منصوره فیروزی
هر چقدر این روزها دستان من تنهاترند
چشمهایت شب به شب زیباتر و زیباترند
رازداریهای من بیهوده است، این چشمها
از تمام تابلوهای جهان گویاترند…
من پَر کاهی به دست باد پاییزم ولی
چشمهای روشنت از کهربا گیراترند…
پانتهآ صفایی بروجنی
مطلب مشابه: شعر در مورد چشم زیبا + مجموعه شعر کوتاه و بلند در مورد چشم زیبای یار

متن عاشقانه برای چشم سیاه یار
هر کسی شعر به چشمان تو تقدیم کند
مثل این است که رقاصه به باکو ببرد…
باز هم خیره به عکست شده ام تا شاید
این سری چشم تو را چشم من از رو ببرد
حسین زحمتکش
در هر نگهت مستی صد جام شرابست
چشمان تو میخانه دلهای خراب است
زد شعله به جان چشم فریبای تو هر چند
برق نگهت زود گذر همچو شهاب است
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است
دو چشم داشت دو سبز آبی بلاتکلیف
که بر دوراهی دریا ـ چمن مردد بود
حسین منزوی
گنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم
گوشه چشم تو نگذاشت که عاقل باشیم
سیدعلی صیدی طهرانی
با یافتن چشم تو آرام گرفتم
چون شاعر درمانده پس از کشف قوافی
علیرضا بدیع
خورشید هم از چشم سیاه تو میافتد
هر روز اگر طی نکند عرض جهان را
غلامرضا طریقی
آن که چشمان مرا تَر کرد، اندوه ِ تو بود
گرچه چشم عاشقان بوده ست از آغاز، تَر
علیرضا قزوه
چشم تو بادهترین جام حلالیست که هست
در مقامی که همان حال محالیست که هست
افشین یداللهی
چشم مست یار من میخانه میریزد بهم
محفل مستانه را رندانه میریزد بهم
فیض الله نکویی
از دست چشمهای سیاه کسی درد میکشم
مادر بخوان برای من امن یجیب را
سجاد دانشمند

دنیا همه شعر است به چشمم اما
شعری که تکان داد مرا چشمِ سیاه تو بود
میلاد عرفانپور
چشم من چشم سیاه تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد
سجاد سامانی
موی تو قرارم بهم میزند
چشم تو به مستی رهم میزند
بیژن ترقی
به آیه آیه چشم سیاه تو سوگند
پس از نگاه خرابت شراب نازل شد
فاطمه معصومی
مطلب مشابه: جملات درباره نگاه عاشقانه (جملات و اشعار در مورد چشم و نگاه زیبا)