شعر در مورد چشم زیبا + مجموعه شعر کوتاه و بلند در مورد چشم زیبای یار
مجموعه اشعار زیبا در مورد چشم زیبای یار
اشعار زیبا در مورد چشم زیبای عشق، یار و همسر از شاعران مختلف همچون حافظ، سعدی و فردوسی را در این بخش روزانه گردآوری کرده ایم با ما همراه باشید.
شعر چشم از هوشنگ ابتهاج
ناز نشسته با طرب،
چهره به چهره،لب به لب
گوشهٔ چشم مست تو ،
گفت و شنود میکند
***
جهان
از چشم های تو
شروع می شود
و جایی در امتداد آشفتگی موهایت
به باد می رود …
***
شعر نو درباره چشم عاشق
گفت:
چشم هاىِ تو
مرا به اين روز انداخت
اين نگاهِ تو كارِ مرا به اينجا كشاند
تاب و تحملِ نگاه هاى تو را نداشتم
نمى ديدى كه چشم
بر زمين مى دوختم؟
گفتم :
در چشم هاىِ من دقيق تر نگاه كن
جز تو هيچ چيزى در آن نيست…
***
چشمان تو چنان ژرف است که چون خم میشوم از آن بنوشم
همهی خورشیدها را میبینم که آمدهاند خود را در آن بنگرند
همهی نومیدانِ جهان خود را در چشمان تو میافکنند تا بمیرند
چشمان تو چنان ژرف است که من در آن، حافظهی خود را از دست میدهم
این اقیانوس در سایهی پرندگان ، ناآرام است
سپس ناگهان هوای دلپذیر برمیآید و چشمان تو دیگرگون میشود
تابستان، ابر را به اندازهی پیشبند فرشتگان بُرش میدهد
آسمان، هرگز، چون بر فراز گندم زارها ، چنین آبی نیست
بادها بیهوده غمهای آسمان را میرانند
چشمان تو هنگامی که اشک در آن میدرخشد ، روشنتر است
چشمان تو ، رشک آسمان پس از باران است
شیشه ، هرگز ، چون در آنجا که شکسته است ، چنین آبی نیستیک دهان برای بهار واژگان کافی است
برای همهی سرودها و افسوسها
اما آسمان برای میلیونها ستاره ، کوچک است
از این رو به پهنهی چشمان تو و رازهای دوگانهی آن نیازمندند
آیا چشمان تو در این پهنهی بنفش روشن
که حشرات ، عشقهای خشن خود را تباه میکنند ، در خود آذرخشهایی نهان میدارد؟
من در تور رگباری از شهابها گرفتار آمدهام
همچون دریانوردی که در ماه تمام اوت ، در دریا میمیرد
چنین رخ داد که در شامگاهی زیبا ، جهان در هم شکست
بر فراز صخرههایی که ویرانگران کشتیها به آتش کشیده بودند
و من خود به چشم خویش دیدم که بر فراز دریا میدرخشید
چشمانِ …..
***
شعر زیبا در مورد چشم زیبا
هنوز خیره شدن
در چشمان تو
شبیه لذت بردن
ازشمردن ستاره
در یک شب صحرای یست
***
آسمان روی زمین بود و نمیـــدانستم
آبی چشم شما سر به هوا کرد مرا
***
به آیه آیه چشم خمار تو سوگند
پس از نگاه خرابت شراب نازل شد
***
شعر در مورد چشمان زیبای یار
از دست چشم های کسی درد میکشم
مادر بخوان برای من امن یجیب را
***
دل های سنگ را به نگاهی طلا کنی
این کیمیاگری هنر چشم های توست
***
شعر برای چشمان زیبا از فردوسی
دو چشمش بسان دو نرگس بباغ
مژه تیرگی برده از پر زاغ
***
ناز کن شیرین غزل بس ناز دارد چشم تو
حس لذت آور شهناز دارد چشم تومی نوازد روح را دیدار گرم چشمهات
یک نگه شیرینی اواز دارد چشم توکار حیرت اوری در چشمهایت دیده ام
دختر پیغمبری؟ اعجاز دارد چشم تودر نگاهت خوانده ام اشعار نغز “خواجه” را
جلوه های گلشن شیراز دارد چشم توپشت چشمان سیاهت روشنی خوابیده است
یک چمن،یک باغ چشم انداز دارد چشم تومی برد عطر نگاهت عقل و هوشم را،مگر
شیشه ی عطر غزل را باز دارد چشم تو
***
شعر درباره چشم زیبا از سعدی
ای چشم تو دلفریب و جادو
در چشم تو خیره چشم آهو
در چشم منی و غایب از چشم
زآن چشم همیکنم به هر سو
صد چشمه ز چشم من گشاید
چون چشم برافکنم بر آن رو
چشمم بستی به زلف دلبند
هوشم بردی به چشم جادو
هر شب چو چراغ چشم دارم
تا چشم من و چراغ من کو
این چشم و دهان و گردن و گوش
چشمت مرساد و دست و بازو
مه گر چه به چشم خلق زیباست
تو خوبتری به چشم و ابرو
با این همه چشم زنگی شب
چشم سیه تو راست هندو
سعدی به دو چشم تو که دارد
چشمی و هزار دانه لولو
شعر از سعدی
***
زیباتر از چشمان تو
چشمان من بودوقتی که
تصویرت
بر آنها نقش میبست
***
در بنفشه زار چشم تو
من ز بهترین،
بهشت ها گذشتم
***
به دو چشم من ز چشمش چه پیامهاست هر دم
که دو چشم از پیامش خوش و پرخمار بادامولانا
***
چشمهای تو
وقت زیادی از خدا گرفت
اگر آفریده نمیشد
زیبایی بیشتری
به کوه
به دریا
به جنگل
میرسید
***
شعر زیبای چشم عشق از حافظ
ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که میبینمکمین از گوشهای کردهست و تیر اندر کمان دارد
***
چشمهایت دو گوی جادو
دست بر آنها بگذار
بردار
تا آینده را ببینم:
در عمیقترین قهوهای چشمانت
مردی به من لبخند میزند
که از من جوانتر است
حتی با موهای سپیدش
***
شعر دو بیتی برای چشم زیبا
چشمم چو به چشم خویش چشم تو بدید
بی چشم تو خواب چشم از چشم رمیدای چشم همه چشم به چشمت روشن
چون چشم تو چشم من دگر چشم ندید
***
چشم های سیاه سگ دار”ش شده آتش بیار معرکه ات
و تو راضی به سوختن شده ای چون که دار و ندار یک نفری
***
شعر زیبای چشم از فریدون مشیری
کاش میدیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
میتابانی
بال مژگان بلندت را
میخوابانی
آه وقتی که
تو چشمانت
آن جام لبالب از جاندارو را
سوی این تشنه جان سوخته میگردانی
موج موسیقی عشق
از دلم میگذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم میگردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم میکند
ای غنچه رنگین پر پر
من در آن لحظه که چشم تو به من مینگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را میبینم
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش میگفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری استفریدون مشیری
***
چشمهایت را می بوسم
می دانم
هیچ کس
هیچ گاه
در هیچ لحظه ای از آفرینش
آنچه را که من
در گرگ و میش نگاه تو دیدم
نخواهد دید
***
مثل غزل پختهی سعدیست نگاهت
هربار مرورش بکنم باز قشنگ است
***
چه خوش صید دلم کردی
بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را
از این خوشتر نمیگیرد
***
برق چشم تو به هر بت بخورد میشکند
چه کسی دیده بتی با هنر بتشکنی
***
چشمان تو غنائم جنگی ست بی گمان
با من کمی بجنگ که این هم غنیمت است
***
چشم تو بادهترین جام حلالیست که هست
در مقامی که همان حال محالیست که هستمرحوم افشین یداللهی
***
غیر ِ آن
چشم های
بیکم و کاست،
همه چیز ِجهان زیادی بود…
***
من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم
***
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
***
دو چشم داشت دو سبز آبی بلاتکلیف
که بر دوراهی دریا ـ چمن مردد بود
***
بعدها تاریخ میگوید که چشمانت چه کرد؟
با منِ تنهاتر از ستار خانِ بی سپاه!