اشعار منوچهری دامغانی؛ گزیده تک بیتی، دو بیتی و رباعیات عاشقانه این شاعر

در این بخش مجموعه اشعار منوچهری دامغانی را با گزیده تک بیتی، دو بیتی، رباعیات و اشعار عاشقانه بلند زیبا آماده کرده ایم.

اَبوالنَّجم احمد بن قوس بن احمد منوچهری دامغانی (در گذشته به سال ۴۳۲ هجری) معروف به منوچهری از شعرای طراز اول قرن پنجم هجری و اهل دامغان بود. در کتب تذکره او را «شصت گله» و «شصت کُله» لقب داده‌اند. گویا علت اشتهار منوچهری با این لقب در نزد تذکره نویسان، اشتباه این شاعرست با «الدین احمد بن منوچهر شصت کُله» که از شعرای قرن ششم بود. تخلص خود را از نام نخستین ممدوح خود فلک‌المعالی منوچهر بن قابوس بن وُشمگیر پنجمین حکمران زیاری گرفته‌است. بازتاب عناصر طبیعی نظیر رنگ، صوت و عناصر بویایی در آثار منوچهری چشمگیر است. هرچند منوچهری اولین سرایندهٔ ایرانی نیست که از سرایندگان عرب متأثر شده‌است، با وجود این، شاید در میان سرایندگان فارسی‌زبانِ پیش از خود یا معاصرانش هیچ‌کس به اندازهٔ او از ادبیات عرب تأثیر نپذیرفته باشد.

اشعار منوچهری دامغانی؛ گزیده تک بیتی، دو بیتی و رباعیات عاشقانه این شاعر

دوبیتی‌ های منوچهری دامغانی

آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد

باز جهان خرم و خوب ایستاد
مُرد زمستان و بهاران بزاد

طلب و گیر و نمای و شمر و ساز و گسل
طرب و ملک و نشاط و هنر و جود و نیاز

دل خویش و کف خویش و رخ خویش و سر خویش
بزدای و بگشای و بفروز و بفراز

این دو بیت صنعت لف و نشر را به زیبایی نشان می‌دهند. هرکدام از کلمات مصراع اول با کلمات مصراع دوم کامل می‌شود. منوچهری از این صنعت علم بدیع در بسیاری از اشعارش استفاده کرده است.

ای تو دل‌آزار و من آزرده‌دل
دل شده ز آزار دل آزار، زار

گر دل من باز ببخشی به من
جور مکن لشکر تیمار مار

حاسدت را گو: گریز و ساقی‌ات را گو: بریز
ناصحت را گو: نشین و مطربت را گو: سرای

چون بیابی مهر و کین: آن را ببین، این را ستر
چون ببینی بخل و جود : این را گزین، آن را گزای

عاشقا، رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز
کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز

عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود
عاشقی کردن نیاری، دست سوی او میاز

ابربینی فوج فوج اندر هوا در تاختن
آب بینی موج موج اندر میان رودبار

این، چو روز بار لشکر پیش میر میرزاد
وان، چو روز عرض پیلان پیش شاه شهریار

مطلب مشابه: اشعار عرفانی معرفت الهی با اشعار ناب از شاعران معروف درباره پروردگار

گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره
زین بیش کرد باید مارات خواستاری

بنمای دوستداری، بفزای خواستاری
زیرا که خواستاری باشد ز دوستداری

گزیده بهترین رباعیات منوچهری

تاریک شد از مهر دل افروزم روز
شد تیره شب، از آه جگر سوزم روز

شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز

در بندم از آن دو زلف بند اندر بند
نالانم از آن عقیق قند اندر قند

ای وعده فردای تو پیچ اندر پیچ
آخر غم هجران تو چند اندر چند

ای کرده سپاه اختران یاری تو
فخرست جهان را به جهانداری تو

مستند مخالفان ز هشیاری تو
بخت همه خفته شد ز بیداری تو

هر کار که هست جز به کام تو مباد
هر خصم که هست جز به دام تو مباد

هر سکه که هست جز به نام تو مباد
هر خطبه که هست جز به بام تو مباد

مسعود جهاندار چو مسعود ملک
بنشست به حق به جای محمود ملک

از ملک جز این نبود مقصود ملک
کز ملک به تربیت رسد جود ملک

مطلب مشابه: اشعار هوشنگ چالنگی؛ مجموعه اشعار عاشقانه کوتاه و بلند این شاعر

دولت همه ساله بی‌جلال تو مباد
همت همه ساله بی‌جمال تو مباد

هر بنده که هست بی‌کمال تو مباد
خورشید جهان تویی، زوال تو مباد

هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار

ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار

اشعار عاشقانه منوچهری دامغانی

ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما
ای ماهروی شرم نداری ز روی ما؟

نامم نهاده بودی بدخوی جنگجوی
با هر کسی همی گله کردی ز خوی ما

جستی و یافتی دگری بر مراد دل
رستی ز خوی ناخوش و از گفتگوی ما

اکنون به جوی اوست روان آب عاشقی
آن روز شد که آب گذشتی به جوی ما

گویند سردتر بود آب از سبوی نو
گر مست آب ما که کهن شد سبوی ما

اکنون یکی به کام دل خویش یافتی
چندین به خیر خیر چه گردی به کوی ما؟

دلم ای دوست تو دانی که هوای تو کند
لب من خدمت خاک کف پای تو کند

شیفته کرد مرا عشق و ولای تو چنین
شایدم هر چه به من عشق و ولای تو کند

نکنم با تو جفا، ور تو جفا قصد کنی
نگذارم که کسی قصد جفای تو کند

تن من جمله پس دل رود و دل پس تو
تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند

زهره شاگردی آن شانه و زلف تو کند
مشتری بندگی بند قبای تو کند

رایگان مشک‌فروشی نکند هیچ کسی
ور کند هیچ کسی، زلف دوتای تو کند

بابلی کرد نتاند به دل مرده‌دلان
آن که آن زلف خم غالیه‌سای تو کند

چه دعا کردی جانا، که چنین خوب شدی
تا چو تو، چاکر تو نیز دعای تو کند

می بر کف من نه که طرب را سبب اینست
آرام من و مونس من روز و شب اینست

تریاق بزرگست و شفای همه غمها
نزدیک خردمندان می را لقب اینست

بی می نتوان کردن شادی و طرب هیچ
زیرا که بدین گیتی اصل طرب اینست

معجون مفرح بود این تنگدلان را
مر بی سلبان را به زمستان سلب اینست

ای آنکه نخوردستی می گر بچشی زان
سوگند خوری، گویی: شهد و رطب اینست

می‌گیر و عطا ورز و نکو گوی و نکو خواه
اینست کریمی و طریق ادب اینست

قصیده در مدح سلطان مسعود غزنوی

دلم ای دوست تو دانی که هوای توکند
لب من خدمت خاک کف پای تو کند

تا زیم، جهد کنم من که هوای تو کنم
بخورد بر ز تو آنکس که هوای تو کند

شیفته کرد مرا عشق و ولای تو چنین
شایدم هر چه به من عشق و ولای تو کند

نکنم با تو جفا، ور تو جفا قصد کنی
نگذارم که کسی قصد جفای تو کند

تن من جمله پس دل رود و دل پس تو
تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند

زهره شاگردی آن شانه و زلف تو کند
مشتری بندگی بند قبای تو کند

رایگان مشکفروشی نکند هیچ کسی
ور کند هیچ کسی، زلف دوتای تو کند

بابلی کرد نتاند به دل مرده دلان
آن که آن زلف خم غالیه سای تو کند

چه دعا کردی جانا، که چنین خوب شدی
تا چو تو، چاکر تو نیز دعای تو کند

از لطیفی که تویی ای بت و از شیرینی
ملک مشرق بیمست که رای تو کند

میرمسعود که هرچ آن تو ازو یاد کنی
طالع سعد، همه سعد عطای تو کند

به همه کار تویی راهنمای تن خویش
خسروی تو دل تو راهنمای تو کند

با شرف ملکت را سیرت خوب تو کند
با بها دولت را فر و بهای تو کند

مطلب مشابه: اشعار ژاله اصفهانی؛ مجموعه اشعار کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر

اشعار منوچهری دامغانی؛ گزیده تک بیتی، دو بیتی و رباعیات عاشقانه این شاعر

خیزید و خز آرید…

خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست

آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی به مثل پیرهن رنگ‌رزانست

دهقان به تعجب سر انگشت گزانست
کاندر چمن و باغ ، نه گل ماند و نه گلنار

 طاووس بهاری را، دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند

خسته به میان باغ به زاریش پسندند
با او ننشینند و نگویند و نخندند

وین پر نگارینش بر او باز نبندند
تا بگذرد آذر مه و آید (سپس) آذار

 شبگیر نبینی که خجسته به چه دردست
کرده دو رخان زرد و برو پرچین کردست

دل غالیه فامست و رخش چون گل زردست
گوییکه شب دوش می و غالیه خوردست

بویش همه بوی سمن و مشک ببردست
رنگش همه رنگ دو رخ عاشق بیمار

 بنگر به ترنج ای عجبی‌دار که چونست
پستانی سختست و درازست و نگونست

زردست و سپیدست و سپیدیش فزونست
زردیش برونست و سپیدیش درونست

چون سیم درونست و چو دینار برونست
آکنده بدان سیم درون لؤلؤ شهوار

 نارنج چو دو کفه سیمین ترازو
هردو ز زر سرخ طلی کرده برونسو

آکنده به کافور و گلاب خوش و لؤلؤ
وانگاه یکی زرگر زیرک‌دل جادو

با راز به هم باز نهاده لب هر دو
رویش به سر سوزن بر آژده هموار…

مطلب مشابه: اشعار طالب آملی؛ زیباترین اشعار تک بیتی، دو بیتی و رباعیات شاعر غم دیده

تک‌ بیت‌ های منوچهری دامغانی

گویی: به رخ کس منگر جز به رخ من
ای ترک چنین شیفته خویش چرایی

جشن سده امیرا! رسم کبار باشد
این آیین گیومرث و اسفندیار باشد

شکفته لاله نعمان، بسان خوب‌رخساران
به مشک اندر زده دل‌ها، به خون اندر زده سرها

مِی‌ گیر و عطا ورز و نکو گوی و نکو خواه
این است کریمی و طریق ادب این است

آن نمی‌بینی که در باغ و چمن از خارها
در بهاران ز ابر نیسانی چه گل پیدا شود

ما مرد شرابیم و کبابیم و ربابیم
خوش آنکه شرابست و کبابست و ربابست

ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما
ای ماهروی شرم نداری ز روی ما؟

شاد باشید که جشن مهرگان آمد
بانگ و آوای درای کاروان آمد

هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار

آنکس که بُوَد آمدنی، آمده بهتر
و آنکس که بُوَد رفتنی، او رفته بُده بِه

مطلب مشابه: اشعار برگزیده شاعران؛ مجموعه شعر معروف از شاعران کهن و معاصر ایران

که عاشق قدر وصل آنگاه داند
که عاجز گردد از هجران عاجل

خوشا بهار تازه و بوس و کنار یار
گر در کنار یار بود، خوش بود بهار

نوبهار از خوید و گل‌آراست گیتی رنگ رنگ
ارغوانی گشت خاک و پرنیانی گشت سنگ

نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر
با طالع مبارک و با کوکب منیر

ای صنم ماهروی! خیز به باغ اندر آی
زانکه شد از رنگ و بوی باغ بسان صنم

آن ستم کز عشق من دیدم مبیند هیچکس
جز عدوی خسرو پاکیزه دین پاکباز

شعر در وصف نوروز و بهار

نوروز بزرگم بزن ای مطرب، امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز

برزن غزلی، نغز و دل‌انگیز و دل‌افروز
ور نیست تو را بشنو و از مرغ بیاموز

کاین فاخته زین گوز و دگر فاخته زان گوز
بر قافیه خوب همی‌خواند اشعار

کبکان دری غالیه در چشم کشیدند
سروان سهی عبقری سبز خریدند

بادام‌بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند

طوطی بچگان را سلب سبز بریدند
شلوارک با پایچه‌های طبریوار

کبکان بی‌آزار که بر کوه بلندند
بی‌قهقهه یک بار ندیدم که بخندند

جز خاربنان جایگه خود نپسندند
بر پهلو از این نیمه، بدان نیمه بگردند

هر ساعتکی سینه به منقار برندند
چون جزع پر سینه و چون بسد منقار

شبگیر ز گل فاختگان بانگ برآرند
گویی که سحرگاه همی خوابگزارند

ماه سه شبه از بر گردن بنگارند
از غالیه، بی‌آنکه همی غالیه دارند

صدبار به روزی در، پرها بشمارند
چون نیم دبیری که غلط کرده به اشمار

آمد بهار خرم و آورد خرمی
وز فر نوبهار شد آراسته زمی

خرم بود همیشه بدین فصل آدمی
با بانگ زیر و بم بود و قحف در غمی

زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی
تا کم شده‌ست آفت سرما ز گلستان

از ابر نوبهار چو باران فرو چکید
چندین هزار لاله ز خارا برون دمید

آن حله‌ای که ابر مر او را همی‌تنید
باد صبا بیامد و آن حله بردرید

آن حله پاره پاره شد و گشت ناپدید
و آمد پدید باز همه دشت پرنیان

از لاله و بنفشه همه کوهسار و دشت
سرخ و سپید گشت چو دیبای پایرشت

برچد بنفشه دامن و از خاک برنوشت
چون باد نوبهار برو دوش برگذشت

شاخ بنفشه چون سر زلفین دوست گشت
افکند نیلگون به سرش معجر کتان

مطلب مشابه: اشعار ابوالقاسم لاهوتی؛ مجموعه شعر عاشقانه کوتاه و بلند این شاعر

نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا

آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا

بوستان گویی بتخانه فرخار شده‌ست
مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا

بر کف پای شمن بوسه بداده وثنش
کی وثن بوسه دهد بر کف پای شمنا

کبک ناقوس‌زن و شارک سنتورزنست
فاخته نای‌زن و بط شده طنبورزنا

پرده راست زند نارو بر شاخ چنار
پرده باده زند قمری بر نارونا

کبک پوشیده به تن پیرهن خز کبود
کرده با قیر مسلسل دو بر پیرهنا

پوپوک پیکی، نامه زده اندر سر خویش
نامه گه باز کند، گه شکند بر شکنا

فاخته راست بکردار یکی لعبگرست
در فکنده به گلو حلقه مشکین رسنا

از فروغ گل اگر اهرمن آید بر تو
از پری بازندانی دو رخ اهرمنا

نرگس تازه چو چاه ذقنی شد به مثل
گر بود چاه ز دینار و ز نقره ذقنا

چونکه زرین قدحی بر کف سیمین صنمی
یا درخشنده چراغی به میان پرنا

چون دواتی بسدینست خراسانی‌وار
باز کرده سر او، لاله به طرف چمنا

ثوب عتابی گشته سلب قوس قزح
سندس رومی گشته سلب یاسمنا

سال امسالین نوروز طربنا کترست
پار وپیرار همی‌دیدم، اندوهگنا

این طربناکی و چالاکی او هست کنون
از موافق شدن دولت با بوالحسنا

همی‌ریزد میان باغ، لؤلؤها به زنبرها
همی‌سوزد میان راغ، عنبرها به مجمرها

ز قرقویی به صحراها، فروافکنده بالشها
ز بوقلمون به وادیها، فروگسترده بسترها

زده یاقوت رمانی به صحراها به خرمنها
فشانده مشک خرخیزی، به بستانها به زنبرها

به زیر پر قوش‌اندر، همه چون چرخ دیباها
به پر کبک بر، خطی سیه چون خط محبرها

چو چنبرهای یاقوتین به روز باد گلبنها
جهنده بلبل و صلصل، چو بازیگر به چنبرها

همه کهسار پر زلفین معشوقان و پر دیده
همه زلفین ز سنبلها، همه دیده ز عبهرها

شکفته لاله نعمان، بسان خوب‌رخساران
به مشک اندر زده دلها، به خون اندر زده سرها

چو حورانند نرگسها، همه سیمین طبق بر سر
نهاده بر طبقها بر ز زر ساو ساغرها

شقایقهای عشق‌انگیز، پیشاپیش طاووسان
بسان قطره‌های قیر باریده بر اخگرها

رخ گلنار، چونانچون شکن بر روی بترویان
گل دورویه چونانچون قمرها دور پیکرها…

بهاری بس بدیعست این، گرش با ما بقابودی
ولیکن مندرس گردد به آبانها و آذرها…

اشعار در مورد پاییز

المنة لله که این ماه خزانست
ماه شدن و آمدن راه رزانست

از بسکه درین راه رز انگور کشانند
این راه رز ایدون چو ره کاهکشانست

چون قوس قزح برگ رزان رنگبر نگند
در قوس قزح خوشهٔ انگور گمانست

بادا به بهار اندر چندانکه بهارست
بادا به خزان اندر چندانکه خزانست

بساز چنگ و بیاور دوبیتی و رجزی
که بانگ چنگ فرو داشت عندلیب رزی

رسید پیشرو کاروان ماه خزان
طناب راحله بربست روزگار خزی

جهان ما چو یکی زودسیر پیشه‌ورست
چهار پیشه کند، هر یکی به دیگر زی

به روزگار زمستان کندت سمیگری
به روزگار حزیران کندت خشت پزی

به روزگار خزان زرگری کند شب و روز
به روزگار بهاران کندت رنگرزی

مطالب مشابه را ببینید!

شعر عاشقانه صبح بخیر + مجموعه اشعار زیبای صبح بخیر برای همسر و عشق زندگی شعر در مورد قدم زدن + مجموعه اشعار با موضوع قدم زدن (تک بیتی، دو بیتی، رباعیات و شعر نو) اشعار نظامی گنجوی + مجموعه شعار عاشقانه و کوتاه زیبای از شاعر ایرانی نظامی گنجوی اشعار فردوسی + عکس نوشته و مجموعه شعر فردوسی شاعر محبوب ایرانی اشعار عاشقانه افشین یداللهی + شعر کوتاه و بلند و مجموعه ترانه های زیبا این شاعر عکس پروفایل اشعار حافظ + مجموعه شعر حافظ شاعر نامی ایران بهترین اشعار شیخ بهایی + گلچین شعر کوتاه و بلند عاشقانه شیخ بهایی مجموعه اشعار سیمین بهبهانی + شعر عاشقانه و موضوعات مختلف گلچین شده شعر سکوت + مجموعه اشعار، تک بیتی، دو بیتی و شعر کوتاه و بلند در مورد سکوت و خاموشی شعر سفر + اشعار زیبا در مورد سفر کردن با شعرهای کوتاه و بلند زیبا