شعر درد عاشقی و اشعار غمگین عاشقی در هجران عشق

اشعار زیبای غمگین و شعر درد عاشقی

در این بخش گلچین شعر درد عاشقی و اشعار غمگین و احساسی در هجران عشق و دوری از عشق را گردآوری کرده ایم.

گیرم که با تو حال بگویم ولی چه سود تــــو درد دل شنیده ای امّـا ندیده ای

***

گیرم ز خلق روی به هامون کند کسی از دست خود کجا رود و چون کند کسی

***

گر درد کند پای تو ای حور نژاد از دردمدان که هـرگــــزت درد مباد

آن درد من است بر منش رحم آمد از بهـــر شفـــاعتم به پای تو فتاد

***

در این دیار که نام و نشان ز درمان نیست هزار درد به دنبال یک دل افتاده است

***

شعر درباره درد عاشقی

بجز غم با دلم کس آشنا نیست

که هر جا میروم از من جدا نیست

مگر با غم گل ما را سرشتند

که شادی با دل ما آشنا نیست

دگر دیدار گلهای بهاران

برایم روح بخش و جانفزا نیست

بهر دلدار دل بستیم دیدیم

نشانی از وی از مهر و وفا نیست

هزاران داغ دارم بر دل از هجر

که داغ لاله همچون داغ ما نیست

جوانی رفت همچون برق افسوس

بجز یادی دگر از او بجا نیست

چنان دلتنگم از این زندگانی

که از زندان او جانم رها نیست

خدایا با که گویم از غم دل

که در عالم کسی غمخوار ما نیست

(فتوت) قصه های غصه ی دل

بهر دل هست با ما گو، کجا نیست

***

دردهای من

گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستینشان

مردمی که رنگ روی آستینشان

مردمی که نام‌هایشان

جلد کهنه‌ی شناسنامه‌هایشان

درد می‌کند

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه‌های ساده‌ی سرودنم

درد می‌کند

***

آخر این درد دل من به دوائی برسد آخر این ناله شبگیر به جایی برسد

***

بگفتم درد من درمان کن ای دوست

بگفتا درد تو درمان ندارد

***

شعر درباره درد عاشقی

بیا جانا دل پر درد من بین سر شک سرخ و رنگ زرد من بین

***

بگذار که پنهان بود این درد جگر سوز پندار که گفتیم و دلی چند شکستیم

***

باجفا خوکن وبا درد بساز ای «سلمان» کاین نه دردی است که هرگزبه دوائی برسد

***

غم مهجوری و درد صبوری بیا بر جان غم پرورد من بین

***

درون سینه ام صد آرزو مرد

گل صد آرزو نشکفته پژمرد

دلم بی روی او دریای درد است

همین دریا مرا در خود فرو برد

***

من حاصل عمر خود ندارم جز غم

در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم

یک همدم باوفا ندیدم جز درد

یک مونس نامزد ندارم جز غم

***

ندارد درد من درمان دریغا

بماندم بی سر و سامان دریغا

درین حیرت فلک ها نیز دیر است

که می‌گردند سرگردان دریغا

***

شعر درباره درد عاشقی

چون درد تو داریم و دوا پیش تو باشد هر جاکه تو باشی دل ما پیش تو باشد

***

من گرفتار و تو در بند رضای دگران من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران

***

اگر باشد برای درد درمان

دوای درد تو درد است و درد است

***

ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد

***

شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید

مگر مساحت رنج مرا حساب کنید

محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید

خطوط منحنی خنده را خراب کنید

طنین نام مرا موریانه خواهد خورد

مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید

دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم

مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید

در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم

مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید

مگر سماجت پولادی سکوت مرا

درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید

بلاغت غم من انتشار خواهد یافت

اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید

***

با غم ایّوب نیست رنج مرا نسبتی صبرم از او کمتر است دردم از او بیشتر

***

شعر درباره درد عاشقی

دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن در آورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته‌ی سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

***

شعر درباره درد عاشقی

برجان رسید درد من از مشکلم مپرس رنگ مرا ببین و دگر از دلم مپرس

***

ز بازار محبت غم خریدم

خریدم غم ولیکن کم خریدم

همین داغی که حالا بر دل ماست

ندانم از کدام عالم خریدم

عسل میجستم ‌از بازار هستی

عدم رخ داد جایش سم خریدم

ز عشق و عاشقی آگه نبودم

غم و درد ترا مبهم خریدم

نبودم واقف از آیینهء دل

که از جمشید جام جم خریدم

برای زخم ناسور دل خویش

ز مژگان کسی مرهم خریدم

محبت عشقری راحت ندارد

ز مجبوری متاع غم خریدم

***

کجا گوییم به کی گویم من از درد

کسی اینجا ندیده دیده پردرد

سخن بامن نگفت هیچکس از درد

که کم دید درد کس این دیده مست

که من سلطان دردم زندگی درد…

خدا هیچت کند ای مرد بد درد…

***

در دفتر طبیب خرد باب عشق نیست ای دل به درد خو کن و نام دوا مپرس

***

یکی با من

یکی با تو

یکی پیوسته می خواند

میان بغض سنگینم

به زودی درد میمیرد

به زودی عشق می آید

و من درگیر رویایم

پریشانم

ولی انگار

درگیر خوشی هایم

نمی خواهم ببینم روی زردی را

نمی خواهم بمیرد ذوق امید از نگاه من

و می خواهم بریزم اشکهای درد آلود غریبی را

میان بستر دستان چون سروم

و بیداری کنم با خود

ببینم رونق فردا

بخوانم در دلم آوا

چقد من مست پروازم

و پروازم و پروازم الهی …ب.ی.ت.ن.ش….. باشد

***

من از طبیب و پرستار هر دو آزادم دوای درد من این درد بی‌دوای من است

***

دوای درد درون را هم از درون به طلب اگر چه درد تو افزون ز درد ایوب است

مطالب مشابه را ببینید!

متن غمگین؛ متن شکست عشقی غمگین، اس ام اس غمگین تنهایی، دلنوشته بسیار احساسی غمگین متن عاشقانه بعد از پایان رابطه + جملات سنگین و غمگین بعد تمام شدن عشق و جدایی تبریک روز ولنتاین تنهایی و غمگین (جملات غم انگیز روز عشق دختر و پسر تنها) متن تبریک ولنتاین به عشق فوت شده؛ غمگین ترین جملات تبریک روز عشق متن غمگین جدایی عاشقانه + جمله های کوتاه بسیار غم انگیز پس از جدا شدن از عشق متن فاصله و دوری برای کپشن؛ 50 جمله غمگین احساسی کوتاه فاصله از عشق شعر ترکی حسرت؛ اشعار زیبای غمگین و احساسی حسرت عشق متن بیو جدایی، جملات کوتاه جدایی از عشق و متن غمگین با فونت خاص متن شکست عشقی انگلیسی با ترجمه و عکس نوشته غمگین عشقی متن کوتاه غمگین عاشقانه و جملات جدید غم انگیز برای عشق