اشعار سپید عاشقانه + مجموعه شعر سپید عاشقانه و احساسی

زیباترین اشعار سپید عاشقانه

مجموعه گلچین شده از اشعار سپید عاشقانه و احساسی از شاعران مختلف ایرانی را در این بخش روزانه آماده کرده ایم و امیدواریم شعر سپید این مطلب مورد توجه شما قرار گیرد.

تا چشم کار می‌کند

تو را نمی‌بینم.

از نشان‌هایی که داده‌اند

باید همین دور و برها باشی

زیر همین گوشه از آسمان

که می‌تواند فیروزه‌ای باشد

جایی در رنگ‌های خلوتِ این شهر

در عطر سنگین همین ماه

که شب بوها را

گیج کرده است

پشت یکی از همین پنجره‌ها

که مرا در خیابان‌های در به در این شهر

تکثیر می‌کند.

تا به اینجا

تمام نشانی‌ها

درست از آب درآمده است.

آسمان

ماه

شب بوهای گیج

میز صبحانه‌ای در آفتاب نیمروز

فنجان خالی قهوه

ماتیک خوشرنگی

بر فیلتر سیگاری نیم سوخته

دستمال کاغذی‌ای که بوی دست‌های تو را می‌دهد

و سایه‌ی خُنکی که مرغابیان

به خُرده نانی که تو بر آن پاشیده‌ای

تک می‌زنند.

می‌بینی که راه را

اشتباه نیامده‌ام.

آنقدر نزدیک شده‌ام

که شبیه تو را دیگر

به ندرت می‌بینم

اما تا چشم کار می‌کند

تو را نمی‌بینم

تو را ندیده‌ام

تو را…

∴ عباس صفاری ∴

***

شعر سپید احساسی

انسانی که آلزایمر می‌گیرد

قدم زدن را

از یاد نمی‌برد

پس چیزی هست

کسی هست

که هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود

شبیه خورشید فردا

که هر روز مرا پیرتر می‌کند

اما یک‌شب با موهای سفید

دوباره از خود خواهم پرسید:

آیا باز او را خواهم دید؟

∴ آریا معصومی ∴

***

خورشیدی که تو را گرم می کند
بر من خواهد تابید
ماهی که به تو لبخند می زند
برای من از تو خواهد گفت
آسمانی که سقف تو ست
با من مهربان خواهد بود
زمین زیر پای تو
بستر من است
چقدر به هم نزدیکیم
محبوب من

رویا ناصری

اشعار سپید عاشقانه

ساعت چهارِ نیمه‌شب است

و قبول دارم این‌ جمله، شروع مناسبی برای یک شعر عاشقانه نیست

اما طوری از خواب پریده‌ام

که ناچارم بگویم دوستت دارم

که ساعت چهارِ نیمه‌شب است

که هیچ‌وقت، هیچ‌جای دنیا هیچ ساعتی

به این شدت چهارِ نیمه‌شب نبوده است

∴ لیلا کردبچه ∴

***

زیباترین اشعار سپید عاشقانه

طرز نگاهت را دوست دارم

انگار دو پرستوی مهاجر عاشق جامانده از کوچ را درخود جای داده

پر از التماس وسوسه‌ی رسیدن به هم لیکن فاصله‌ای به اندازه‌ی امتداد نگاه آتشین تو در نگاه من

نمی‌گزارد به هم برسند

من سوختن در گندم‌ زار نگاه تورا چون جان دوست می‌دارم

تو همان زیبای در بند قلب منی

که بارانی از بوسه‌ی ابرهای بی‌‌مکر همیشه در صف لبانت به انتظار نشسته‌اند من به اعجاز چشمانت دل داده‌‌ام

و تمامم را سپرده‌ام

بر بال‌های طوفان زده‌ی

همان دو نگین براق نشسته در دل دیدگانت

∴ لعیا قیاثی ∴

***

زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کم رنگ
زندگی باید کرد
گاه با غزلی از احساس
گاه با خوشه ای از عطر گل یاس
زندگی باید کرد
گاه با ناب ترین شعر زمان
گاه با ساده ترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هاله ای از سوز پنهان
گاه باید رویید
از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
لحظه هایت بی غم
روزگارت آرام

سهراب سپهری

اشعار سپید عاشقانه

بوی تو

بوی دست‌های خداست

که گل‌هایش را کاشته،

به خانه‌ی خود می‌رود.

بوی تو

بوی کفش تازه

در سن بلوغ است

وقتی که از مغازه قدم بیرون می‌گذاریم.

تو که پیش منی

آفتاب انگار شوخی‌اش گرفته

زیر پیرهنم می‌دود

ماه انگار شوخی‌اش گرفته

و همین الان است که بیاید پایین

با ما بازی کند.

تو که با منی

صبحانه‌ی من لیوانی کهکشان شیری است

و تکه‌های تازه رعد و برق در بشقابم برق می‌زند.

دیگر بس است

بیا به همان روزها برگردیم

روزهایی که

به جای پرسه زدن در خیابان‌ها

در اتاق خالی‌مان پر و بال می‌زدیم

و هر وعده غذا

خنده‌ای سیر

از ته دل بود.

بیا به همان روزها برگردیم

بیا

در ملافه‌ی خوش عطری بپیچیم

و تا روز محال

از معرکه بیرون نیاییم!

فکر می‌کنم که فکر بدی نباشد.

شمس لنگرودی

***

ازمیان تمام چیز‌هایی که دیده‌ام
تنها تویی که می‌خواهم به دیدن‌اش ادامه دهم
از میان تمام چیز‌هایی که لمس کرده‌ام
تنها تویی که می‌خواهم به لمس کردنش ادامه دهم
خنده نارنج طعم‌ ات را دوست دارم
چه باید کنم‌ ای عشق؟
هیچ خبرم نیست که رسم عاشقی چگونه بوده است
هیچ نمی‌دانم عشق‌های دیگر چه سان‌اند؟
من با نگاه کردن به تو
با عشق ورزیدن به تو زنده‌ام
عاشق بودن، ذات من است

پابلو نرودا

اشعار سپید عاشقانه

و من هنوز در حسرت صمیمانه‌ترین نوازشی هستم که در دست‌های تو یخ کرد…

و شعرهای من آرام در سکوت زمستان قندیل بست…

تو حجم آوارگی کدام برهوتی؟

و من… روح خشکیده‌ی کدام جزیره؟

دستهایت را قفل دست‌هایم کن…

تا مهربانی شکوه بودنت را جشن بگیرد…

تو را در تمام تصورات خشکیده‌ام آرزو می‌کردم…

و اینک در خیال سبز من جوانه زدی تا در بوی آرامش حضورت شکوفا شوم…

∴ زهرا محمدی (بهار) ∴

***

مجموعه گلچین اشعار سپید

به جز زیبایی‌ات

چیزهای زیادی هستند

که باید انتقال بدهی

وراثت را از لبخندت شروع کن

از شکل لب‌هایت

به وقت بستن زخم‌ام

رفتار لبخند و

اخلاق لب‌هایت را

منتقل کن به دخترم

او نیز چون تو بداند

زخم با زخم و

مرد با مرد

تفاوت دارد

یاد بگیرد روی زخم یک مرد

چگونه مرهم بگذارد

تا محرمش شود

مهربانی‌ات را

به ژن‌هایت تحمیل کن

اوقاتی که باقیمانده‌ی سفره را

در باغچه می‌تکانی و

می‌فهمم که برف

چقدر به خانه‌ی ما می‌آید

کاش می‌شد خودت را ببینی

که در باغچه زیبایی

که در برف زیبایی

که در باغچه، از برف زیباتری

که از هر طرف در خانه زیبایی

و من از هر طرفی دوستت دارم

کاش می‌شد خودم را ببینم

وقت‌هایی که تو را می‌بینم

می‌بینم آن روز را

که این همه

به پسرم نیز یاد می‌دهی

یاد می‌دهی چگونه یک زن را

از هر طرفی زیبا ببیند

یادش می‌دهی که در جهان

دو چیز هر کسی را می‌گریاند

اولی عشق است و

دومی را

هر که خود انتخاب می‌کند

از من به پسرم

انتخاب کردن را منتقل کن

منتقل کن که عشق با عشق و

انتخاب با انتخاب

تفاوت دارد

بیاموزش میان زن و وطن

وطنی را انتخاب کند

که هر زنی چون تو در آن آواز می‌خواند

آواز می‌خوانی و پرده را کنار

آواز می‌خوانی و جارو

آواز می‌خوانی و نقشه را دستمال می‌کشی

صبح از آواز تو روشن

خانه در آواز تو تمیز

جهان با آوازهای تو پاکیزه می‌شود

آوازهای تو

گنجشک‌های زیادی را محلی کرده است

در آواز تو دستگاهی‌ست

که خون را به گردش می‌برد

صدای تو رسوب می‌کند در گلبول‌ها

خونم را به هر که اهدا کرده‌ام

شنیده‌ام دلتنگ آوازهایی غریب شده است

غریب نباشد برایت عزیزم

اگر گاهی با خودم حرف می‌زنم

دارم از غالب ژن‌هایم می‌خواهم

به نفع صفات تو مغلوب شوند

به سود خصلت دستانت

دست‌های تو

وقتی کمک می‌کنند بارانی‌ام را بپوشم

روی شانه‌هایم می‌مانند

در خیابان رهایم نمی‌کنند

تو و دست‌هایت

تو و چتری که برایم خریده‌ای

من و خیابان‌ها

من و باران‌های وحشی زیادی را

متمدن کرده‌اند

به دست‌های تو

وقتی دگمه‌ی پیرهن می‌دوزند

یک سر سوزن شک ندارم

دستان تو ماهرند

یک شهر دم گرفته را

بدل به نوشیدنی می‌کنند

وقتی شکر را

در لیوان هم می‌زنی

مسائل تلخ بسیاری

در من شیرین می‌شوند

شیرین می‌شوند اشک‌های شورت

اشک‌های تو بی‌حاصل نیست

تو در خیابان آزادی گریسته‌ای

می‌دانم، می‌دانم

آسفالت را مستعد روئیدن کرده‌ای

پافشاری کن روی استعدادت

که خانوادگی شود

هم‌خانواده شویم با کلمه

تو حروف صدادار درد را

بلدی بی‌صدا بخوابانی

بلدی روی در یخچال

شعری با خط خودت بچسبانی و

آب‌های منجمد را

دلگرم کنی

از صفات اکتسابی

ای کاش دستخط‌ات ارثی شود

فرزندان‌مان

از تو زیبا نوشتن بیاموزند

از من، پاک کردن…

∴ حسن آذری ∴

***

my love is non stop like sea
its trust like blind
its shine like star
its warm like sun
its soft like flower
AND
its beautiful like u

عشق مثل دریا هرگز متوقف نمیشه
عشق مثل یه آدم کور اطمینان میکنه
عشق مثل ستاره میدرخشه
عشق مثل خورشید گرم میکنه
عشق مثل گل ها لطیفه
و
عشق درست مثل تو زیباست

اشعار سپید عاشقانه

همسری ندارم

نخواستم که داشته باشم

تو را می‌خواستم

که هر روز از این خیابان به اداره می‌رفتی

و از همین خیابان به خانه‌ات بازمی‌گشتی

یک‌روز این خیابان را مثل قالیچه‌ای جمع می‌کنم

به خانه می‌آورم

و در اتاقم می‌اندازم

تو هر روز از این قالیچه به اداره خواهی رفت

و از همین قالیچه به خانه‌ات بازخواهی گشت

همسری ندارم

نمی‌خواهم داشته باشم

تو را می‌خواهم که هر روز از این خیابان به اداره می‌روی

و از همین خیابان به خانه‌ات بازمی‌گردی

∴ حسین صفا ∴

***

اصلاً مهم نیست

تو چند ساله باشی

من همسن و سال تو هستم

مهم نیست

خانه ات کجا باشد

برای یافتنت کافی است

چشم هایم را ببندم

خلاصه بگویم

حالا

هر قفلی که می‌خواهد

به درگاه خانه‌ات باشد

عشق پیچکی است

که دیوار نمی‌شناسد

∴ گروس عبدالملکیان ∴

***

تو مرا آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت
تو خیالت راحت
می روم از قلبت
می شوم دور ترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی
و به خود می گویی: باز می آید و می سوزد از این عشق ولی
برنمی گردم، نه
می روم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد
عشق زیباست و حرمت دارد

سهراب سپهری

اشعار سپید عاشقانه

نامش برف بود

تنش برفی

قلبش از برف

و تپشش

صدای چکیدن برف

بر بام‌های کاهگلی…

و من او را

چون شاخه‌ای که زیر بهمن شکسته باشد

دوست می‌داشتم

∴ بیژن الهی ∴

***

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطربوی لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان
برای بنفشی بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تورا برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام … دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام … دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن … دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم … دوست می دارم …

پل الووار، ترجمه احمد شاملو

اشعار سپید عاشقانه

الفبا برای سخن گفتن نیست

برای نوشتن نام توست

اعداد

پیش از تولد تو به صف ایستادند

تا راز زادروز تو را بدانند

دست‌های من

برای جست و جوی تو پیدا شدند

دهانم

کشف دهان توست

ای کاشف آتش!

در آسمان دلم توده برفی است

که به خنده های تو دل بسته است

∴ شمس لنگرودی ∴

***

درد بی درمان شنیدی؟
حال من یعنی همین
بی تو بودن درد دارد
می زند من را زمین
می زند بی تو مرا
این خاطراتت روز و شب
درد پیگیر من است
صعب العلاج یعنی همین

فریدون مشیری

اشعار سپید عاشقانه

به چشمهای نجیبش که آفتاب صداقت
و دستهای سپیدش
که بازتاب رفاقت
و نرمخند لبانش نگاه می کردم
و گاه گاه تمام صورت او را
صعود دود ز سیگار من
کدر می کرد
و من به آفتاب پس ابر خیره می گشتم
و فکر می کردم
در آن دقیقه که با من
نه تاب گفتن و نه طاقت نگفتن بود
و رنج من همه از درد خود نهفتن بود
سیاه گیسوی من مهربانتر از خورشید
از این سکوت من آزرده گشت و هیچ نگفت
و نرمخنده نشکفته
بر لبش پژمرد
و روی گونه گلگونش را
غبار سرد کدورت در آن زمان آزرد
توان گفتن از من رمیده بود این بار
در آخرین دیدار
تمام تاب و توانم رهیده بود از تن
اگر چه سخن ِ از تو می گریزم را
چه بارها که به طعنه شنیده بود از من
توان گفتن از من رمیده بود این بار چرا ؟
که این جداییم از او نبود از خود بود
و سرنوشت من آنگونه ای که میشد بود
حمید مصدق

***

هم چنان حالم خوب نیست !
احساس می کنم شکست خورده ام ،
در زمان ُ در عرض !
از که ؟ صحبت ِ کَس نیست …
نمی دانم … احساس می کنم ،
کلمه ی ابد گنجشک ِ وجودم را مسحور ِ چشمان ِ خود کرده است !
حسین پناهی

***

نیروی جاذبه
شاعران را سر به زیر کرده است
بر خلاف منجم ها که هنوز سر به هوایند
تمام سیب ها افتاده اند
و نیوتن ، پشت وانت
سیب زمینی می فروشد
آهای ، آقای تلسکوپ !
گشتم نبود ، نگرد نیست !
اکبر اکسیر

***

تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

تو را من چشم در راهم
شباهنگام
در آن دم که بر جا دره‌ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم

***

می شد که من
پروانهء باغ رو یا های تو باشم
اگر نمی خواستی بچسبانی ام
به کلکسیون آرزوهای ِ دست یافته ات،
می شد که تو
شهسوار رویاهای من باشی
اگر نمی خواستم محبوست کنم،
در کاخ توقعات ِ بر نیامده ام
می شد که ما
تصویر زیبای عشقی بی تمام باشیم بر دیوار ناممکن ها
اگر یاد گرفته بودیم
عاشقی را …
فریبا عرب نیا

***

در آغاز خدا بود
و تنها خدا بود
و خدا تنها بود…
و خدا آسمان را
و زمین را آفرید
و شب را
و روز را آفرید
و ستاره ها را به شب
و خورشید را به روز
و درخت را به پرنده
و پرنده را به آسمان بخشید
و تنهاییش را به من…
و تنهایی خدا بزرگ بود
و من کوچک بودم
خدا تو را آفرید
تا تنهایی ام را با تو قسمت کنم
و اینک خداست
و تنها خداست
و خدا همچنان تنهای تنهاست
محمد رضا ترکی

مطالب مشابه را ببینید!

اشعار صابر همدانی + مجموعه شعر عاشقانه کوتاه و بلند از صابر همدانی شعر عاشقانه تبریک سال نو + شعر زیبای بهار و نوروز تقدیم به عشق و همسر شعر عاشقانه جذب کننده برای عشق، دختر و معشوق (متن دلبرانه لاکچری) شعر عاشقانه دلبرانه با گلچین اشعار کوتاه و بلند احساسی رمانتیک برای عشق شعر عاشقانه غمگین؛ شعر کوتاه و بلند عاشقانه و احساسی جدایی و تنهایی شعر عاشقانه ولنتاین + اشعار زیبای رمانتیک و احساسی روز عشق یا ولنتاین شعر عاشقانه؛ شعر عاشقانه احساسی و ناب سرشار از عشق و محبت شعر عاشقانه کوتاه + مجموعه اشعار عاشقانه برای همسر و عشق شعر عاشقانه + مجموعه اشعار بلند، کوتاه و شعرهای عاشقانه زیبا از بزرگان جهان اشعار بارانی + مجموعه شعر عاشقانه در مورد باران و هوای بارانی