متن درباره زمانه؛ جملات تلخ و شیرین درباره روزگار و زمانه
در این مطلب متن درباره زمانه، جملات تلخ و شیرین درباره روزگار و زندگی را گردآوری کرده ایم که امیدواریم مورد توجه شما قرار بگیرد.
جملات و متن درباره زمانه
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است
به هوش…
به هوش باش زمانه ، قمازباز ِ
قهّاری است
پیوسته می بَرَد ،
بی آنکه حیله ای به کار بَرَد__
وقانون همین است.
زمانه قرعه ی نو می زند به نام شما
خوشا شما که جهان می رود به کام شما
بر ما گذشت نیک و بد، امّا تو روزگار
فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست!
عماد خراسانی
تا میتوانیم دوست بداریم ، زمانه درنگ و تردید و اما و اگر نیست ؛ وقت تنگ است و فاصله بین بودن تا نبودن بسیار اندک !
انگار باید دیوانهوار دوست داشت و عاشقی کرد از بس همهچیز به آنی وابسته است …
مطب مشابه: دکلمه بی وفایی دنیا با جملات سنگین و غمگین از روزگار تلخ
جملات تلخ درباره روزگار
روزگار بدیست ..
درست وقتی در آتش میسوزی
همه به بهانه آب آوردن میروند …
ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد
خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست
برو به روزگار بگو
دیگه از ما امتحان نگیره
ما دیگه ترک تحصیل کردیم ..
افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست
افسرده آن دلی ست که از هم نفس گرفت
مطلب مشابه: اشعار بازی روزگار و مجموعه شعر سنگین کوتاه و بلند درباره چرخ روزگار
متن سنگین درباره زمانه
دلتنگم و دیدار تو درمان منست
بی رنگ رخت زمانه زندان منست
صبحها زندگی ام بوی جوانه ی ماش می دهد
بوی گندمزار
بوی طلوع
صبحها بوی تو می پیچد در دلم
در ذهنم
در تمامِ هستی ام
و مرا در مدار روزگار خوشبخت می کند..
زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه چون نگری سر به سر همه پند است
به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری
بسا کسا که به روز تو آرزومند است
مطلب مشابه: شعر فلک و چرخ روزگار و مجموعه اشعار درباره چرخ گردون
ز هر چه غم است گشته بودم آزاد
فریاد از این دام زمانه فریاد
ناگاه کمین گشود از مشرق دل
یلدای سیاه گیسوانت در باد
جملات در مورد روزگار برای کپشن
روزگار، نبودنت را برایم دیکته می کند
و نمره ی من باز می شود… صفر!
هنوز نبودنت را یاد نگرفته ام…
مرا ز یاد تو برد
و تو را ز دیده ی من
زمانه بیشتر از این ستم
چه خواهد کرد؟
مطلب مشابه: متن در مورد روزگار نامرد + جملات سنگین در مورد بدی انسان های روزگار و زندگی تلخ
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی
بباید سپردن به دیگر کسی
یک روز می رسد که مرا عشق بی خبر
بار دگر هوایی یک فرد می کندوان دم زمانه با دلت آن کارها که با
احساس صاف و ساده من کرد می کند
هنوز نقش وجود مرا به پرده هستی
نبسته بود زمانه، که دل به مهر تو بستم
ما به جرم ساده لوحی اینچنین تنها شدیم
مردمان این زمانه با دو رنگی خوشترند!
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه ی غزل است
مطلب مشابه: متن بی وفایی و خیانت + پیامک و جملات سنگین بی وفایی روزگار، همسر و رفیق