شعر کوتاه سنگین و مفهومی نو و قدیمی و اشعار با معنی از شاعران بزرگ
اشعار زیبای سنگین و مفهومی کوتاه و بلند
در این بخش برای دوست داران شعر و ادبیات فارسی، مجموعه ای از اشعار کوتاه و بلند سنگین مفهومی نو و قدیمی را از شاعران بزرگ گردآوری کرده ایم.
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو،
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو،
قرعه امروز به نام من و فردا دگری،
می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو،
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی،
گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو….،
هر مرد شتربان اویس قرنی نیست،
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست،
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد،
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست،
بر مرده دلان پند مده خویش میازار،
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست،
جایی که برادر به برادر نکند رحم،
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست…!!
***
تو مرا آزردی…
که خودم کوچ کنم از شهرت،
تو خیالت راحت!
میروم از قلبت،
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی!
و به خود میگویی: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی
بر نمی گردم، نه!
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد…
عشق زیباست و حرمت دارد
***
تو مرا آزردی …
که خودم کوچ کنم از شهرت،
تو خیالت راحت !
میروم از قلبت،
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی !
و به خود میگویی: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی…
برنمی گردم، نه !
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد …
عشق زیباست و حرمت دارد …
***
گلچین شعر کوتاه فهومی
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی
***
عشق بعضی وقت ها از درد دوری بهتر است
بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر استتوی قرآن خواندهام… یعقوب یادم داده است :
دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر استنامه هایم چشم هایت را اذیت میکند
درد دل کردن برای تو حضوری بهتر استچای دم کن… خسته ام از تلخی نسکافه ها
چای با عطر هل و گل های قوری بهتر استمن سرم بر شانهات؟.. یا تو سرت بر شانهام؟…
فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است؟
***
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و توقرعه امروز به نام من و فردا دگری
می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تومال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گیرم که کل جهان باشد از آن من و توهر مرد شتربان اویس قرنی نیست،
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیستهر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیستبر مرده دلان پند مده خویش میازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست،جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست…!!
***
از بامداد روی تو دیدن حیات ماست
امروز روی خوب تو یا رب چه دلرباست
امروز در جمال تو خود لطف دیگرست
امروز هر چه عاشق شیدا کند سزاست
***
عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند
خوش باش کز جفای تو، این نیز بگذرد
آیی و بگذری به من و باز ننگری
ای جان من فدای تو، این نیز بگذردعراقی
***
اشعار کوتاه سنگین و مفهومی
شب که می شود،
به جای خواب،
تو به بند بند وجودم می آیی
و من می خندم،
بغض می کنم،
بالشم که خیس شد
عقربه ساعت که به
صبح نزدیک شد،
نه! تو هنوز هم
خیال رفتن نداری!
و این قصه هر شب ادامه دارد …
***
من از دلبستگی های تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق تر از مایی
***
دیشب نبودی من هراسان گریه کردم
امشب کنارت سهل و آسان گریه کردم
خندیدی امّا در دلت آشفتگی بود
محو نگاهت وه چه نالان گریه کردم
نوری طلعلع می زد از رویای پنهان
من هم برای قهر دوران گریه کردم
گفتی زمستانی شدی در فصل گرما
فرصت شد و بر این و بر آن گریه کردم
ابری رسید امّا کمی باران نیاورد
آتش گرفتم جای باران گریه کردم
گفتی زمانش می رسد بگذار و بگذر
بستم دو چشمم را چو طفلان گریه کردم
کشتار و قتل و غارت دنیا به ما چه ؟!
اینجا به فکر پوچ انسان گریه کردم
اندوه بی پایان تمام ای کاش می شد
می گفتم از شوقت خرامان گریه کردم
شوق « وصالت » شهر را در می نوردید
تا کس نگوید من هراسان گریه کردم
***
آن یار نکوی من، بگرفت گلوی من
گفتا که چه میخواهی، گفتم که همین خواهممولانا
***
نشسته ام تک و تنها، برابری که ندارم
سکوت من همه معناست به باوری که ندارم
صدای نم نم باران که می زند به خیابان
مرا به یاد تو می بُرد، به مادری که ندارم
***
اشعار زیبای مفهومی سنگین و زیبا
خسته ام خیلی خسته …
از دوست داشتن آمده ام !
و اگر تمام عمر استراحت کنم و همه ی آرامبخش های دنیا را ببلعم خوب نمیشوم …
خسته ام، خیلی خسته
از جنگ آمده ام !
من مدت ها برای دوست داشته شدن جنگیدم
زنده برگشتم اما… با مین های خنثی نشده در اطرافم
با نارنجک های از ضامن جدا شده در دستانم
و گلوله های باقی مانده در تنفگم
زنده برگشتم اما…پر از خاطره!
از غافلگیر شدن میترسم…
از لحظه های تنهایی
از مین هایی که قرار است زیر پایم بترکند
وخاطره هایی که در مغزم …فرشته رضایی
***
موج می زند
بر کلافگی خیابان
حضور خسته ی آفتاب
شهر پر از ماهی هایی ست
که تا ارتفاع هزار پا از سطح دریا
در آکواریوم آرزوهای شان
برج می سازند
یک نفر در خیابان فریاد می زند :
باید در ابرها شنا کرد
***
حسن باران این است
که زمینی ست، ولی
آسمانی شده است
و به امداد زمین می آید…مجتبی کاشانی
***
وفا داری مدار از بلبلان چشم
که هر دم بر گل دیگر سرایند
***
بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن
تو خود بگوی که بی تو چگونه زنده بمانم؟
چگونه باشد در دام مانده حیران صید
ز جان امید بریده؟ ز دوری تو چنانمعراقی
***
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این خانه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده…
***
اشعار بلند و کوتاه سنگین زیبا و مفهومی
وقتی نیستی
شعر ، دروغی ناخوشایند است
اما وقتی هستی
دروغ هم شعریست
شعری زیبا
***
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
***
نشسته ام تک و تنها، برابری که ندارم
سکوت من همه معناست به باوری که ندارم
صدای نم نم باران که می زند به خیابان
مرا به یاد تو می بُرد، به مادری که ندارم
***
موج می زند
بر کلافگی خیابان
حضور خسته ی آفتاب
شهر پر از ماهی هایی ست
که تا ارتفاع هزار پا از سطح دریا
در آکواریوم آرزوهای شان
برج می سازند
یک نفر در خیابان فریاد می زند:
باید در ابرها شنا کرد
***
عمرت دراز باد که ما را فراق تو
خوش میبرد به زاری و خوش زار می کشد
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار میکشد
***
دل تو کی ز حالم با خبر بی
کجا رحمت باین خونین جگر بی
تو که خونین جگر هرگز نبودی
کی از خونین جگرها با خبر بی
***
کاش قلبم درد پنهانی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
کــــاش برگ آخر تقویم عشق
خبر از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سخت عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت
کاش می شد عشق را تفسیر کرد
دست و پای عشق را زنجیر کرد