شعر شاد + مجموعه اشعار کوتاه و بلند با موضوع شادی و خوشحالی
مجموعه شعر شاد کوتاه و بلند
در این بخش مجموعه ای گلچین شده از شعر شاد کوتاه و بلند زیبا را آماده کرده ایم که امیدواریم از خواندن این اشعار شاد و پر انرژی لذت ببرید.
شعر شاد سعدی
آن که نقشی دیگرش جایی مصور میشود
نقش او در چشم ما هر روز خوشتر میشود
***
خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق
که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد
***
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
***
شعر کوتاه شاد
کنار تو چه آرومم، چه آرومی کنار من
تو چشمای تو آرومه چشای بی قرار منتو میفهمی که خوشحالم، تو میفهمی دلم تنگه
تو میدونی که خواب من، کدوم شب هاست که بی رنگهتو مثل آسمون ساده، مث پرواز آزادی
مث دلبستگی امنی، مث لبخند آبادی
***
جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر بادهمای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر بادکسی کو بسته زلفت نباشد
چو زلفت درهم و زیر و زبر باددلی کو عاشق رویت نباشد
همیشه غرقه در خون جگر بادبتا چون غمزهات ناوک فشاند
دل مجروح من پیشش سپر بادچو لعل شکرینت بوسه بخشد
مذاق جان من ز او پرشکر بادمرا از توست هر دم تازه عشقی
تو را هر ساعتی حسنی دگر بادبه جان مشتاق روی توست حافظ
تو را در حال مشتاقان نظر باد
***
تو مگه باده فروشی که همگان مست تو اند
تو مگه ساغر عشقی که همه معشوق تو اندمنشین با همگان ای گل زیبای دلم
که به ظاهر همه مشتاق و خریدار تو اند
***
نمیخواستم
این عشق را فاش کنم
ناگاه به خود آمدم،
دیدم همه کلمات راز مرا میداننداین است که
هرچه مینویسم
عاشقانهای برای تو میشودشهاب مقربین
***
خوشا دردی!که درمانش تو باشی
خوشا راهی! که پایانش تو باشیخوشا چشمی!که رخسار تو بیند
خوشا ملکی! که سلطانش تو باشیخوشا آن دل! که دلدارش تو گردی
خوشا جانی! که جانانش تو باشیخوشی و خرمی و کامرانی
کسی دارد که خواهانش تو باشیچه خوش باشد دل امیدواری
که امید دل و جانش تو باشیهمه شادی و عشرت باشد، ای دوست
در آن خانه که مهمانش تو باشیگل و گلزار خوش آید کسی را
که گلزار و گلستانش تو باشیچه باک آید ز کس آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشیمپرس از کفر و ایمان بیدلی را
که هم کفر و هم ایمانش تو باشیمشو پنهان از آن عاشق که پیوست
همه پیدا و پنهانش تو باشیبرای آن به ترک جان بگوید
دل بیچاره، تا جانش تو باشیعراقی طالب درد است دایم
به بوی آنکه درمانش تو باشی
***
مجموعه شعر شاد گلچین شده
بوی شور انگیز باران می دهی
با نگاهت بر دلم جان می دهیبسکه خوب ومھربان و صادقی
بر دلم عشقی فراوان می دهی
***
شعر عاشقانه زیبا
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دستنرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشستسر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هستعاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرستبرو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الستآن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مستخنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
***
همین که قاصدکی را
فوت کنی
تا عطر نفس هایت
را با خود بیاورد
برای دلم کافیست . . .
***
پایش به جهان گشت گشوده
شیرین عسل سرخ لبم فرش گشوده
رویش به مثال ماه رخشان
زیبا رخ من چشم گشوده
***
گاهی
با یک “شب بخیر” گفتن
همه چیز “به خیر” میشود !
“شب” که جای خود دارد …
***
لبخندت
زندگی من است
زندگی کن برای من جانم!
***
شعر کوتاه شاد
آن جا که
تو زندگی می کنی ..
مردم سودای بهشت هم دارند ؟!!!
***
گوش تا گوش به صحرا بخرام و نهراس
شیرها خاطرشان هست که آهوی منی
***
با عشق تو بی نیازم از هرچه که هست
و با عشق تو
چاره سازم هر آنچه که نیست“فروغ فرخزاد”
***
ای کاش که دکتر بشناسد مرضم را
یک “تو” وسط این همه دارو بنویسد
***
هرکسی روی تو را دید از این کوچه نرفت
نگرانم نکند کوچه خیابان بشود!
***
من نام کسی نخوانده ام الا تو
با هیچ کسی نمانده ام الا تو
***
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست“سعدی”
***
خوب شد دردم دوا شد، خوب شد
دل به عشقت مبتلا شد، خوب شد
***
سر به زیر و ساکت و بی دست و پا می رفت دل
یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد“قیصر امین پور”
***
همراه تویی؛
هر چه تو گویی و تو خواهی“فریدون مشیری”
***
بوی ترنج و فال و غزل میدهد تنت
آغوش بیمثال تو شیراز دیگریست…
***
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را“کاظم بهمنی”
***
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه فرضیه ها ریخت به هم!“امید صباغ نو”
***
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی!“سعدی”
***
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را“مولانا”
***
دلم جا مانده در سینه خاطره
و دستهایم در آغوش گرم دیروز،
مِهرم نیست شده
در هیاهوی رابطه اي گنگ،
ودر ”تو“ از ان زمان کـه
آغاز شدي و آغاز کردی مرا
من مُهر کردم تو را و مِهرت را،
در قلبی کـه امروز جایش در خانه ام خالی اسـت،
دل امروزم تنگ اسـت
و سینه ام تنگ تر از
جای خالی ات کـه در ان میتپید،
جایت خالی اسـت…
***
چه بگویم کـه دل افسردگی ات
از میان برخیزد ؟
نفس گرم گوزن کوهی
چه تواند کردن ؟
سردی برف شبانگاهان را
کـه پر افشانده بـه دشت و دامن ؟
***
تا شب نشده
خورشید را
لای موهایت میگذارم
و عاشق می شوم
فردا
برای گفتن
دوستت دارم
دیر اسـت
جلیل صفربیگی
***
گلستان جای تو ای نازنینم
مو در گلخن به خاکستر نشینم
چه در گلشن چه در گلخن چه صحرا
چو دیده واکنم جز ته نوینم
***
از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت
محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است
اعضای وجودم همه فریاد کشیدند
احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح است
***
هر چند بهشت صد کرامت دارد
مرغ و می و حور سرو قامت دارد
ساقی بده این باده ی گلرنگ به نقد
کان نسیه ی او، سر به قیامت دارد
***
تو که بالا بلند و نازنینی
تو که شیرین لب و عشق آفرینی
در آن لب هاي افسونگر چه داری
در آن دل غیر شور و شر چه داری
***
لحظه ای در گذر از خاطره ها
ناخود آگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
***
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دو صد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
***
شعر دو بیتی شاد
دلبرم اندر خیالم خود نمایی میکند
در فراقش ای دل من بینوایی میکند
او برفت و پشت پا زد بر دل و دنیای من
کار دل را بین که بهرش بیقراری میکند
***
دعا کردم که برگردد
شده با دیگری باشد
دعا های به این تلخی
همان بهتر نمی گیرد …
***
فدای ناز عشقت ناز دانه
که عشقت کنج دل زد آشیانه
به یاد سوزش مجنون ز لیلی
به یادت سوختم در این زمانه
***
ای نازنین جواب معمای من تویی
تنها چراغ روشن شبهای من تویی
وقتی دلم گرفت از انبوه ابرها
احساس آفتابی دنیای من تویی
***
بگیر این گل از من یاد بودى
که تنها لایق این گل تو بودى
فراوان آمدند این گل بگیرند
ندادم چون عزیز من تو بودى