شعر در مورد رقص + مجموعه اشعار در مورد رقصیدن و شادی
در این مجموعه شعر در مورد رقصیدن را می خوانید. این اشعار زیبا در مورد رقص و شادی هستند و امیدواریم که از خواندن آنها لذت ببرید.
شعر در مورد رقصیدن
چقدر ما تنهاییم
و من از اولین دقایق چشمانت
می دانستم
علاقه مبدّل به عشق خواهد شد
و پیراهنمان
برای رقص بوسه تنگ است
***
شعر رقصیدن
اگر شاد بودم
میرقصیدم
مجلسها گرم میکردم
خواننده بودم، میخواندم
مرگ بودم، میمردم
خدا بودم، زنده میکردم
زندگی میدادم
من اما عاشق بودم
بلد نبودم!
***
اشعار درباره رقصیدن
مردم شهر نظرباز و تو در جلوه گری
یار می گرید و بیگانه به رقص آمده است
شعری از آتش دیدار به لب دارد شمع
عشق در پیله ی پروانه به رقص آمده است
***
شعر زیبا در مورد رقص و شادی
زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
با بهار برقص
با تابستان بچرخ
در پاییزش عاشقانه قدم بزن
با زمستانش بنشین و
چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش…
***
شعر در مورد رقصیدن
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،
***
اشعار رقص
خواب می دود
برای نشستن در چشمانت،
من غصه می خورم!
کلمات می رقصند
وقتی طعم لبهایت را می چشند،
من غصه می خورم!
***
شعر در مورد رقصیدن
مرا ترجیح بده
به قدم زدن و غرق شدن در موسیقی
به خندیدن؛
رقصیدن؛
مرا ترجیح بده به این کتاب ها
به داستان ها؛
به نشستن و از باران گفتن …
مرا ترجیح بده !
به لذت استشمام عطر اقاقی ها
به تماشای غروب
به بافتن رویا
مرا ترجیح بده به زندگی
به خواب به مهتاب
مرا به همه ی دنیا ترجیح بده
من ارزشش را دارم !
تنها منم که تو را بدون مرز
بدون حد
بدون قانون دوست دارم !
مرا ترجیح بده به خواندن همین جملات …
***
شعر درباره ی رقصیدن
صدایت
ساز را میرقصاند وُ
نگاه به لبانت،
بوسه را، مقدس میکند.
***
شعر درباره رقصیدن
بر سر تربت من
با می و مطرب بنشین
تا به بویت
ز لحد رقص کنان برخیزم
***
شعری درباره رقصیدن
عاشق نشدی زاهد ، دیوانه چه می دانی
در شعله نرقصیدی ، پروانه چه می دانی
لبریز می غمها ، شد ساغرِ جان من
خندیدی بگذشتی ، پیمانه چه می دانی
***
شعر درباره رقصیدن
نگاهت می کنم
حواست به من نیست!
و من
دوستت دارم را تکرار می کنم
نگاهت می کنم
حواست به من نیست!
بسان برگ خشکی
توی دست باد،
که هرچه بیشتر برقصد
زودتر از چشم درخت
خواهد افتاد…
***
شعر در مورد رقصیدن
من پایبند گلدان های کوچک طاقچه
دیوانه ی رقص پروانه
آغشته ی شعر
آزاده ی دل بودم
پس این ابر های تو در توی در هم فشرده ی فاصله
بغضِ “ها” کردنِ کدام نفرینِ پنهانی بود؟
***
شعری در مورد رقصیدن
مثل پیراهن بی گیره
رویِ بند
می رقصیدم در باد
***
شعر در مورد رقصیدن
باز رسیدیم ز میخانه مست
باز رهیدیم ز بالا و پست
جمله مستان خوش و رقصان شدند
دست زنید ای صنمان دست دست
ماهی و دریا همه مستی کنند
چونک سر زلف تو افتاده شست.