انشا ماه رمضان + 10 انشای زیبا و ادبی با موضوع ماه مبارک رمضان

در این بخش 10 انشا ماه رمضان و ماه روزه و عبادت را آماده کرده ایم. این انشاها در مورد ماه رمضان دارای سه قسمت مقدمه، بدنه اصلی و نتیجه گیری هستند و به صورت توصیفی، ادبی و داستانی هستند.

انشای ادبی درباره ماه رمضان

ماه برکت زِ آسمان می‌آید
صوت خوش قرآن و اذان می‌آید
از خواب که بیدار می‌شوی در ظلمات شبانگاه و در مقابل سفره سحری ناگاه خود را بیدار و هشیار می‌یابی. با چشم‌هایی سرخ و خواب آلود، و در میان خواب و بیداری با بی میلی غذا را در دهان می‌گذاری. یازده ماه در ناز و نعمت و چشیدن هر نوع چرب و شیرین آزاد بوده‌ای اما از امروز یک ماه باید دلت را روزه‌سرا کنی. ناگاه بانگ اذان در گوش فلک دمیده می‌شود و همه و همه و همه این بار آماده‌اند.
اذان را که گفتند تمام روز آینده را از خاطرات سال پیش به یاد آوردم که چگونه بی‌تاب می‌شدم. اما به راستی که به یاد آوردنش تا کی بود مانند دیدن؟ نماز را که خواندم، دوباره به بستر گرم و نرم بازمی‌گردم.
صبح گراییده به ظهر که از خواب بر می‌خیزم. تقریباً ساعت یازده ظهر است و من هیچ از روزه‌داری نمی‌دانم. هنوز گویی زندگی ام زندگی روز‌های عادی است. دقیقه‌ها و ثانیه‌ها مثل همیشه به سرعت می‌دوند و می‌روند و همه همانی هستند که بودند و تا ساعت دیگر نخواهند بود. سکوت زیبایی بر همه جا حاکم است.
همه دشواری‌ها از بعدازظهر به من روی می‌آورند. در روزهای رمضان عشق و حال‌های روزانه مانند خورشیدی تابان در میان تابستانی داغ و سوزان در گرم‌ترین حالت خود طلوع می‌کنند و در تاریک‌ترین و نیمه جان‌ترین حالتشان در دم دم‌های شب غروب می‌کنند و بعد از نیم ساعت دوباره جانی دگر می‌گیرند و این بار چون ماه می‌شوند. به راستی که روزه در ساعات اول بهشت است ولی در ساعات آخر کوه کندن است. در عصر در خانه با بی‌تابی از این اتاق تا آن اتاق می‌رفتم تا دقایق زود سپری شود اما دمادم غروب فقط چشمانم را بسته بودم. هر لحظه توانم نصف می‌شد. زمان و به خصوص یک ربع مانده به اذان مانند یک سال می‌گذشت. تا زمانی که ناگاه بانگ اذان مرا زنده کرد، چشم گشودم و لبخند زدم. و این پایانی برای ماموریتی سخت بود ولی آخرش خوش تا سحری دیگر و شروعی دوباره برای مبارزه با نفس آغاز گردد.

✅ مطلب مشابه: انشا مذهبی (با موضوعات مذهبی نماز، روزه، ماه محرم و خداوند) برای پایه های مختلف تحصیلی


انشا در مورد ماه رمضان

انشای داستانی درباره ماه رمضان

ماه رمضان ماهی است که با همه ماه‌ها فرق دارد و ما در این ماه روزه می‌گیریم. من در انشای خود قصد دارم خاطره اولین روزی را که روزه گرفتم، بنویسم.
بچه که بودم همه ذوق و شوقم این بود که سحرها با پدر و مادرم بیدار شوم و سحری بخورم. اما مادرم همیشه ضعیف و نحیف بودن مرا بهانه می‌کرد و مرا برای سحری خوردن بیدار نمی‌کرد تا اینکه هفت ساله شدم و به مدرسه رفتم و از همکلاسی‌هایم شنیدم که روزه می‌گیرند، به همین خاطر از مادرم با اصرار خواستم که مرا برای سحری بیدار کند. چقدر آن سفره سحری را دوست داشتم. برای اولین بار در کنار خانواده‌ام نشستم و صدای روح بخش دعای سحر را شنیدم. احساس می‌کردم بزرگ شده‌ام. البته مادرم گفت که چون از بقیه کوچک‌تر هستم، نمی‌توانم روزه کامل بگیرم و روزه‌ام کله گنجشکی خواهد بود ولی خواهر و برادرم روزه کامل می‌گرفتند. چند روز روزه کله گنجشکی گرفتم تا اینکه یک روز بالاخره قصد کردم که روزه کامل بگیرم. ظهر ناهار نخوردم و تشنگی و گرسنگی را تا عصر تحمل کردم. فقط چند ساعت به افطار مانده بود که تشنگی آنقدر به من فشار آورد که رفتم یک لیوان پر از آب خوردم. بعد از اینکه تشنگی‌ام رفع شد، عذاب وجدان گرفتم و شروع کردم به گریه کردن! مادرم پیش من آمد و با مهربانی پرسید:«چرا گریه می‌کنی؟ امروز خدا از تو خیلی راضی است چون اولین روزه کامل را گرفتی.» من که با این حرف داغ دلم تازه‌تر شده بود، گریه‌ام شدیدتر شد و با صدای بلند گریه کردم و گفتم: «مامان من روزم باطل شد چون آب خوردم!» مادرم با مهربانی دستی به سرم کشید و گفت: «عزیزم روزت باطل نشده و تو هنوز روزه‌ای چون هنوز به سن تکلیف نرسیدی روزه‌ات قبول است. تازه اگر حواست نباشد و چیزی بخوری، باز هم روزه‌ات باطل نمی‌شود.» از این حرف مادرم آنقدر خوشحال شدم که حد نداشت.
از این انشا نتیجه می‌گیریم که سراسر دوران کودکی گذشته از خاطرات تلخ و شیرین و مهر و محبت والدین و همدلی در انجام واجبات دینی در خانواده پر است. همین‌طور خاطره اولین روزه‌، خاطره‌ شیرین روزی است که دیگر هیچ وقت در عمرمان تکرار نمی‌شود.

✅ مطلب مشابه: انشا با موضوع اذان + موضوع انشا مذهبی اذان برای پایه های مختلف تحصیلی


انشا در مورد ماه رمضان

انشای توصیفی درباره ماه رمضان

ماه رمضان ماهی است که به خاطر خصوصیات آن از دیگر ماه‌ها متمایز می‌شود و مهمترین ویژگی آن روزه‌دار بودن مسلمانان در این ماه است اما روزه با هر شرایط و در هر صورت قبول نمی‌شود.
اگر ما ماه رمضانی را گذراندیم، شب‌های احیایی را گذراندیم، روزه‏‌های متوالی را گذراندیم و بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس کردیم که بر خودمان بیش از پیش از ماه رمضان مسلّط هستیم، بر عصبانیت خودمان از سابق بیشتر مسلط هستیم، بر چشم خودمان بیشتر مسلط هستیم، بر زبان خودمان بیشتر مسلط هستیم، بر اعضا و جوارح خودمان بیشتر مسلط هستیم و بالاخره بر نفس خودمان بیشتر مسلط هستیم و می‏توانیم جلو نفس اماره را بگیریم، این علامت قبولی روزه ماست. اما اگر ماه رمضانی گذشت و تمام شد و بهره ما از ماه رمضان- آن‏طور که پیغمبر اکرم فرمود که بعضی از مردم بهره و استفاده‌شان از روزه فقط گرسنگی و تشنگی است- فقط این بوده که یک ماه گرسنگی و تشنگی کشیدیم (اغلب هم از بس که سحر و افطار می‏خوریم تشنه و گرسنه هم نمی‏شویم ولی لااقل بدحال می‏شویم)، یک بدحالی پیدا کردیم و در نتیجه این بدحالی قدرت ما بر کارکردن کمتر شد و بعد آمدیم روزه را متهم کردیم که روزه هم شد کار در دنیا؟!
بعضی از دانش‌آموزان می‌گویند من در تمام این ماه رمضان قدرت درس خواندنم کم می‌شود و بعضی هم که اهل کارهای سخت هستند می‌گویند قدرت کارم کم می‌شود و توان انجام کار ندارم، پس روزه بد چیزی است، این علامت قبول نشدن روزه ماست؛ چون روزه را باید از صمیم قلب بگیریم.
درصورتی که اگر انسان در ماه رمضان روزه گیر واقعی باشد، اگر واقعاً به خودش گرسنگی بدهد و همین‏طور که گفته شده است سه وعده غذا را تبدیل به دو وعده کند، یعنی قبلاً یک صبحانه و یک ناهار و یک شام می‏خورد، حالا دیگر ناهار نداشته باشد، افطارش فقط به اندازه یک صبحانه مختصر باشد، بعد هم سحر نه خیلی زیاد بر معده تحمیل کند بلکه یک غذای متعارف بخورد، بعد احساس می‏کند که هم نیروی بدنی‏اش بر کار افزایش پیدا کرده است و هم نیروی روحی‏اش بر کار خیر و برای تسلط بر نفس. این حداقل عبادت است.
از آنچه گفتیم نتیجه می‌گیریم که برای بهره بردن از ماه رمضان باید به قلبمان مراجعه کنیم و به جای اینکه به ظاهر روزه و گرسنگی و تشنگی دقت داشته باشیم، به این فکر کنیم که چگونه با روزه گرفتن تبدیل به انسانی بهتر شویم.

✅ مطلب مشابه: انشا در مورد خدا + مجموعه 5 انشا زیبا در مورد خداوند


انشا در مورد ماه رمضان

انشا ادبی درباره ماه رمضان

خداوند در ماه پرفضیلت رمضان سفره ای پربرکت می چیند و تمامی بندگانش را به ضیافتی بزرگ دعوت می کند، چقدر زیباست مهمان مهمانی خداوند باشی و کنار سفره ای بنشینی که خداوند آن را برایت تدارک دیده است اما آیا از آداب مهمان شدن در محضر خداوند چیزی می دانیم و آیا شایستگی حضور در چنین مهمانی را داریم؟

اگر عمری باقی بماند، رمضانی دیگر فرا برسد و ما در صحت و سلامت کامل به سر ببریم یعنی خداوند از ما دعوت کرده، شاید لیاقت این مهمانی را نداشته باشیم، شاید از آداب مهمانی اش چیز زیادی ندانیم، اما او از ما دعوت می کند و در همین رمضان هایی که می آید و می رود آداب مهمانی اش را به ما یاد خواهد داد.

رمضان تمرین است، تمرین تسلیم، از خود گذشتن، دل بریدن از غرایز انسانی، تمرین گناه نکردن، تمرین استغفار و توبه کردن و شایسته و لایق مهمانی خدا شدن به خود ما بستگی دارد که رمضان بگذرد و بتوانیم از آن چه یاد گرفته ایم به خوبی در روزهای دیگر سال استفاده کنیم.

فقیران را بهتر درک کنیم، با مردم مهربان تر برخورد کنیم، اعضای بدن را از گناه کردن دور نگه داریم و چشم ها را از آن چه نباید دید، دست ها را از آن چه نباید کرد، زبان را از آن چه نباید گفت و گوش ها ار از آن چه نباید شنید برحذر داریم.

بیا رمضان امسال را دریابیم و توفیق حضور را از دست ندهیم که بسیاری در رمضان های قبل بودند و امسال در میان ما حضور ندارند و بسیاری امسال هستند و سال دیگر نخواهند بود …. شاید ما نیز جزو همان بسیاری ها باشیم!

✅ مطلب مشابه: انشا درباره امام رضا (موضوع انشا امام رضا برای دبستان و دبیرستان با مقدمه بدنه و نتیجه گیری)


انشا در مورد ماه رمضان

انشا ساده درباره ماه رمضان

ماه رمضان ماه مهمانی خداوند است و روزهای آن با روزهای دیگر سال تفاوت زیادی دارد. روزه گرفتن برای من کمی سخت است اما این ماه را خیلی دوست دارم و به نظرم تحمل سختی غذا نخوردن و گرسنگی و تشنگی ارزش لحظه های افطار را دارد که همه ما دور سفره افطار چمع می شویم و در حالی که به دعاهای بعد از اذان مغرب گوش می کنیم روزه خود را با یک خرما یا یک قاچ هندوانه و یا یک استکان چای باز می کنیم.

مادرم همیشه به من یاداوری می کند که ماه رمضان فقط تحمل گرسنگی و تشنگی نیست بلکه در طول روزهای این ماه باید به این فکر کنیم که چگونه با روزه گرفتن انسان بهتری شویم، مثلا باید زبان خود را از گناه های غیبت و دروغ و تهمت زدن به دیگران پاک نگه داریم و با چند ساعت گرسنگی، بیشتر بتوانیم افراد فقیر را که خیلی وقت ها گرسنه می مانند درک کنیم.

من افطار را خیلی دوست دارم اما بیدار شدن در سحری برایم سخت است چون در آن موقع میل زیادی به غذا خوردن ندارم اما اگر در زمان بین افطار تا خوابیدن در خوردن زیاده روی نکنیم راحت تر می توانیم سحری بیدار شده و یک وعده غذای کامل بخوریم تا برای روزه گرفتن انرژی کافی داشته باشیم.

من در شب های قدر به همراه پدر و مادرم به مسجد می رویم و تا سحر بیدار می مانیم، می دانم که شب قدر از هزار ماه بهتر است و سعی می کنم از این شب ها خوب استفاده کنم.

از زمانی که بچه بودم یادم هست که مادرم برای پختن غذای افطار و سحری زحمت های زیادی می کشد، او هر شب قبل از سحری زودتر از ما از خواب بیدار می شود و غذا را آماده می کند چون می گوید ما غذای تازه را بهتر می توانیم بخوریم. او سفره را می چیند، ما را از خواب بیدار می کند و بعد از غذا و نماز که ما می خوابیم بیشتر بیدار می ماند و کارهای باقی مانده را انجام می دهد.

مادرم نقش مهمی در روزه داری من دارد و من همیشه و مخصوصا در ماه رمضان از خداوند می خواهم که سلامتی و عمر طولانی به مادرم بدهد.

✅ مطلب مشابه: انشا با موضوع نماز + چند انشای زیبای کوتاه در مورد نماز برای پایه های مختلف تحصیلی


انشا در مورد ماه رمضان شماره نه

موضوع انشا : روزه دار حقیقی کیست ؟ روزه چه کسانی مقبول است ؟
مقدمه :
با خود می اندیشم آیا همین که از اذان صبح تا اذن مغرب و عشاء روزه بگیرم کافی است ؟ این انشا را برای خودم مینویسم تا به خودم یا آوری کنم روزه داری تنها به گرسنگی و تشنگی کشیدن نیست و برای قبولی روزه و عبادات ماه رمضان باید انسان بهتری شوم …

انشا درباره فواید روزه گرفتن
متن انشا :
ماه رمضان ماهی است که به خاطر خصوصیات آن از دیگر ماه‌ها متمایز می‌شود و مهمترین ویژگی آن روزه‌دار بودن مسلمانان در این ماه است اما روزه با هر شرایط و در هر صورت قبول نمی‌شود.
انشا در مورد روزه ماه رمضون
اگر ما ماه رمضانی را گذراندیم، شب‌های احیایی را گذراندیم، روزه‏‌های متوالی را گذراندیم و بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس کردیم که بر خودمان بیش از پیش از ماه رمضان مسلّط هستیم، بر عصبانیت خودمان از سابق بیشتر مسلط هستیم، بر چشم خودمان بیشتر مسلط هستیم، بر زبان خودمان بیشتر مسلط هستیم، بر اعضا و جوارح خودمان بیشتر مسلط هستیم و بالاخره بر نفس خودمان بیشتر مسلط هستیم و می‏توانیم جلو نفس اماره را بگیریم، این علامت قبولی روزه ماست.

انشاء در مورد ماه مهمانی خدا
اما اگر ماه رمضانی گذشت و تمام شد و بهره ما از ماه رمضان- آن‏طور که پیغمبر اکرم فرمود که بعضی از مردم بهره و استفاده‌شان از روزه فقط گرسنگی و تشنگی است- فقط این بوده که یک ماه گرسنگی و تشنگی کشیدیم (اغلب هم از بس که سحر و افطار می‏خوریم تشنه و گرسنه هم نمی‏شویم ولی لااقل بدحال می‏شویم)، یک بدحالی پیدا کردیم و در نتیجه این بدحالی قدرت ما بر کارکردن کمتر شد و بعد آمدیم روزه را متهم کردیم که روزه هم شد کار در دنیا؟!
مقاله در مورد ماه رمضان
بعضی از دانش‌آموزان می‌گویند من در تمام این ماه رمضان قدرت درس خواندنم کم می‌شود و بعضی هم که اهل کارهای سخت هستند می‌گویند قدرت کارم کم می‌شود و توان انجام کار ندارم، پس روزه بد چیزی است، این علامت قبول نشدن روزه ماست؛ چون روزه را باید از صمیم قلب بگیریم.

انشا زیبا در مورد چرا روزه میگیرم
درصورتی که اگر انسان در ماه رمضان روزه گیر واقعی باشد، اگر واقعاً به خودش گرسنگی بدهد و همین‏طور که گفته شده است سه وعده غذا را تبدیل به دو وعده کند، یعنی قبلاً یک صبحانه و یک ناهار و یک شام می‏خورد، حالا دیگر ناهار نداشته باشد، افطارش فقط به اندازه یک صبحانه مختصر باشد، بعد هم سحر نه خیلی زیاد بر معده تحمیل کند بلکه یک غذای متعارف بخورد، بعد احساس می‏کند که هم نیروی بدنی‏اش بر کار افزایش پیدا کرده است و هم نیروی روحی‏اش بر کار خیر و برای تسلط بر نفس. این حداقل عبادت است.

انشا کودکانه در مورد اثرات روزه داری
نتیجه گیری :
از آنچه گفتیم نتیجه می‌گیریم که برای بهره بردن از ماه رمضان باید به قلبمان مراجعه کنیم و به جای اینکه به ظاهر روزه و گرسنگی و تشنگی دقت داشته باشیم، به این فکر کنیم که چگونه با روزه گرفتن تبدیل به انسانی بهتر شویم.


انشا در مورد ماه رمضان

موضوع انشا برکت های ماه مبارک رمضان

هر دفعه که ماه رمضان میشه و خانم معلم رو جو می گیره و به ما میگه درباره فضیلت هاي‌ این ماه انشا بنویسیم یاد دهان هاي‌ بدبویی می افتم که در فشار جمعیت داخل اتوبوس، ته مشام من را نشانه میگیرند و من را هم از ثواب روزه داری محظوظ می‌کنند «این کلمه محظوظ رو از بابام یاد گرفتم که هر وقت یارانه اش رو واریز می کنن می گوید واقعا محظوظ شدیم».

درست که هنوز میشه بی ترس و لرز روزه خواری کرد چون به هر حال من یک پسربچه ام اما یک جوی ملت رو می گیره که موقعی که بطری آب را رو به آسمان گرفته اي و داری از آب خوردنت لذت میبری یک نگاه کج و اریب از طرف یک پیرزن فسیل شده کافی است تا آن آب خنک برایت زهرمار شود.

اما انشای من:

ماه روزه برای بزرگترها فواید زیادی دارد از جمله این‌که می‌توانند صبح ها یک ساعت و خورده اي بیشتر بخوابند«چون برای طاعات و عبادات و سیاحات در شبهای این ماه اداره ها دیرتر شروع به کار میکنند»؛ صبحانه شان را با فراغ خاطر در منزل صرف کنند، هیجان مخفیانه چیز خوردن در مخفی ترین اتاق اداره و دور از چشم پاچه خواران و جاسوسان را تجربه کنند.

ضمن این‌که همه ی ي آحاد ملت بیشتر از قبل قدر فضای مقدسی به اسم دستشویی را میدانند که محل خلوت انها با سیگار و شکلات و هله هوله هاي‌ شکم پرکن میشود. برای آنهایی که روزه میگیرند هم این فایده را دارد که بهانه اي پیدا کنند برای لمباندن هرچه بیشتر انواع خوراکی ها در افطار و سحر و این‌که بی آنکه اهل و عیال غر به جان‌شان بزنند از عصر تا افطار یک گوشه بیفتند و با لب تشنه خرناس بکشند.

برای آخوندها هم فرصتی میشود که یک جمعی پیدا کنند که هاج و واج به حرفهای بی سر و ته آن ها در مسجد و تلویزیون و نمیدانم کدام خراب شده دیگر گوش دهند و باخبر شوند که مثلا هر قطره از غسل جنابت در ماه رمضان چقدر ثواب بیشتری دارد و یا آیا فلان قدر از فلان کار روزه را باطل می کند یا نه!

تازه آخوندها از یک نظر دیگر هم مهم می شوند و آن این‌که میتوانند ملتی را چند ساعت پای تلویزیون نگه دارند تا بفهمند آیا ماه دیده شده است یا نه. آن هم توسط پیرمردهایی که صد سال را شیرین دارند و نوری در چشمشان نمانده که بخواهند قرص کامل ماه را ببینند تا چه برسد به آن هلالی که از ناخن نازک تر است لامصب.

خلاصه برای همه ی ي ابنای بشر این ماه مبارک است و همین طور خیر و برکت است که از آن می بارد موقع افطار که میشود می نشینم یک گوشه و به چهره تغییر کرده کسانی که روزه گرفته اند زل می زنم که لحظه شماری می‌کنند برای خوردن این همه ی ي چیز: آش و حلیم و زولبیا و پنیر و سبزی و برنج و مرغ. چهره ها دراین موقع روز عوض میشوند و یک حرصی در آن ها می آید که بیا و ببین.

تازه این حرص انها را دو سه ساعت قبل از افطار در صف هاي‌ حلیم و نان و آش سرپا نگه می دارد آن هم در حالی که همه ی ي مغازه ها از مکانیکی گرفته تا سوپرمارکت یک میز جلوی ورودی شان گذاشته اند و روی آن نوشته اند: حلیم تازه با گوشت گوسفندی یا آش رشته خانگی.

این‌که میگویند آدم وقتی روزه می‌گیرد یاد گرسنه ها و قحطی زده ها می افتد درست میگویند…خلاصه این ماه پر از برکت است فقط باید خم شوید و این برکت ها را از روی زمین جمع کنید… این بود انشای من


انشا در مورد ماه رمضان

انشای ادبی درباره ماه رمضان

رمضان ماه ضیافت عشق است.

خداوند رحمان در این ماه سفره ای به وسعت تمام آسمان ها و زمین می گستراند و بندگانش را به سوی خود فرا می خواند، و آنان که از عشق الهی سر شار هستند دعوت او را لبیک می گویند و بر سر سفره اش می نشینند، این بندگان، مهمان خدا هستند و برای آن ها هیچ لذتی بالاتر از این نیست که با معبود خویش هم نشین باشند.

رمضان ماه جدا شدن از منیّت است، و پرورش تفکر یست که دیگران، چه دوست و چه غریبه را مقدم بر خود بدانی و از حال آنان آگاه باشی.

این ماه، ماه رهایی از زمین و آسمانی شدن را به آدمی می آموزد.

مخلوقی که غرق در روزمره های زندگی ست و سرگردان شده و به دنبال گمشده اش می گردد، در سحر ها و افطار ها به درگاه معبود می رود و از او می خواهد که حال پریشانش را تسکین باشد، و گمشده اش که همانا خود معبود است را به او بر گرداند.

روزه داران ماه رمضان از معبود می خواهند که قلب شان از وسوسه های شیطانی نجات یابد و تقرب خدا نصیب شان شود، آن ها می خواهند به واسطه ی روزه، آن چه را نمی دیدند را ببینند و آن چه را نمی شنیدند را بشنوند.

جسم و روح این افراد همه تسبیح خدای را می گویند، نفس کشیدن شان نیز عبادت است و ملائکه بر آنان درود و رحمت می فرستند.

طاعت و عبادت ما باید زینت بخش این ماه باشد و از او که رحمان و رحیم است می خواهیم که ما را یاری کند تا در آن چه که باید انجام دهیم سستی نکنیم.

✅ مطلب مشابه: انشا در مورد پیامبر اسلام + 4 انشاء زیبا در مورد حضرت محمد رسول الله (ص)

انشا در مورد ماه رمضان

انشا چرا روزه می گیریم؟

انشای خودرا با نام او آغاز میکنم کـه بخشنده گناهان و پناه بندگان عاصی اسـت. نمی‌خواهم دراین انشا مورد حس زیبای کنار هم بودن سر سفره افطار با شـما سخن بگویم، چون بعید میدانم هدف روزه دور هم بودن و خوردن افطاری هاي مفصل باشد.

نمی‌خواهم در مورد معنویت سحرگاهان با شـما بگویم، چون حتی مـا روزه داران هم بیشتر از درک معنویت سحرگاهی درگیر خوردن سحری عجله اي و بعد هم خوابیدن هستیم. نمی خواهم از خواص کاملا علمی روزه روی بدن انسان کـه حتی پزشکان هم بـه آن معترف هستند با شـما بگویم چون باور نمی کنم خدا برای این روزه رابه مـا واجب کرده باشد کـه بدنمان سالم تر و قویتر باشد.

نمی خواهم از ضرورت درک فقر و گرسنگی بگویم ، چون حتی وقتی روزه دار هستیم حال گرسنگان را متوجه نمی شویم چون مطمئن هستیم بعد از افطار یک عالمه خوراکی خوشمزه در انتظار ماست. مـا حتی در ماه رمضان هم حال فقرا و گرسنگانی کـه روزها را تنها با نان خالی سپری میکنند درک نمی کنیم ،چون سفره هاي رنگارنگ و متنوع افطار و سحر مـا شباهتی بـه سفره هاي خالی فقرا ندارد.

ممکن اسـت هر کس برای این سوال پاسخی داشته باشد… مـن روزه میگیرم چون خداوند روزه داری را بر مـن واجب کرده اسـت، روزه میگیرم کـه حتی یک‌بار درسال هم کـه شده افساری بـه نفس یاغی و طغیانگرم کـه مدام با هوس هایش مرا بـه سویی می راند بزنم. حداقل چند ساعت در روز انسان تر بودن را تمرین کنم. می توانم شکیبا تر باشم، کمتر دروغ بگویم، غیبت کنم، سوگند الکی بخورم و…

بیشتر حواسم بـه خدا باشد و حتی ذره اي هم کـه شده انسان بهتری باشم… برای مـن روزه داری تمرین سختی کشیدن برای بهتر شدن اسـت. مهم نیست این روزه روی جسمم ، معده و قلب و روده وکبدم اثر خوبی دارد یا نه ، اینبار مهم روح مـن اسـت . این‌کـه یک ماه درسال هم شده اولویت بجای جسم و خورد و خوراک و لذت هایش… روح خسته ام باشد..

مـن دراین ماه میخواهم کمی بـه داد روحم برسم… کـه حتی با خواندن چند آیه کوتاه از قرآن سیراب شود، با انجام دادن یک کار خیر کوچک مهربان تر شود و با تمرین صبر و شکیبایی بزرگتر شود. در پایان باید بگویم کـه میدانم احتمالا نمیتوانم بـه همیه این‌ها برسم اما خوب تمرین کردن هیچوقت بی اثر نیست و روزه گرفتن تمرین بندگی خداست.

خاطره ای از ماه رمضان

ماه رمضان ماهی اسـت کـه با همه ی ماه‌ها فرق دارد و مـا دراین ماه روزه می گیریم. مـن در انشای خود قصد دارم خاطره نخستین روزی راکه روزه گرفتم، بنویسم. بچه کـه بودم همه ی ذوق و شوقم این بود کـه سحرها با پدر و مادرم بیدار شوم و سحری بخورم. اما مادرم همیشه ضعیف و نحیف بودن مرا بهانه میکرد و مرا برای سحری خوردن بیدار نمیکرد تا این‌کـه هفت ساله شدم و بـه مدرسه رفتم.

از همکلاسی‌هایم شنیدم کـه روزه می گیرند، بهمین خاطر از مادرم با اصرار خواستم کـه مرا برای سحری بیدار کند. چقدر آن سفره سحری را دوست داشتم. برای نخستین بار درکنار خانواده‌ام نشستم و صدای روح بخش دعای سحر را شنیدم. احساس می کردم بزرگ شده‌ام. البته مادرم گفت کـه چون از بقیه کوچک‌تر هستم، نمیتوانم روزه کامل بگیرم و روزه‌ام کله گنجشکی خواهد بود ولی خواهر و برادرم روزه کامل میگرفتند.

چند روز روزه کله گنجشکی گرفتم تا این‌کـه یک روز بالاخره قصد کردم کـه روزه کامل بگیرم. ظهر ناهار نخوردم و تشنگی و گرسنگی را تا عصر تحمل کردم. فقط چند ساعت بـه افطار مانده بود کـه تشنگی آن قدر بـه مـن فشار آورد کـه رفتم یک لیوان پر از آب خوردم. بعد از این‌کـه تشنگی‌ام رفع شد، عذاب وجدان گرفتم و شروع کردم بـه گریه کردن! مادرم پیش مـن آمد و با مهربانی پرسید:

«چرا گریه می کني؟ امروز خدا از تـو خیلی راضی اسـت چون نخستین روزه کامل را گرفتی.» مـن کـه با این حرف داغ دلم تازه‌تر شده بود، گریه‌ام شدیدتر شد و با صدای بلند گریه کردم و گفتم: «مامان مـن روزم باطل شد چون آب خوردم!» مادرم با مهربانی دستی بـه سرم کشید و گفت: «عزیزم روزت باطل نشده و تـو هنوز روزه‌اي چون هنوز بـه سن تکلیف نرسیدی روزه‌ات قبول اسـت.

تازه اگر حواست نباشد و چیزی بخوری، بازهم روزه‌ات باطل نمی شود.» از این حرف مادرم آن قدر خوشحال شدم کـه حد نداشت.
از این انشا نتیجه می گیریم کـه سراسر دوران کودکی گذشته از خاطرات تلخ و شیرین و مهر و محبت والدین و همدلی در انجام واجبات دینی درخانواده پر اسـت. همین‌طور خاطره نخستین روزه‌، خاطره‌ شیرین روزی اسـت کـه دیگر هیچوقت در عمرمان تکرار نمی شود.

انشای ادبی درباره ماه رمضان

از خواب که بیدار میشوی کل ماجرای فردایت جلوی چشمانت می‌آید. ناگاه خودرا بیدار و هشیار می‌یابی. در ظلمات شبانگاه ودر مقابل سفره ی سحری. با چشم هایي سرخ و خواب آلود، و در بین خواب و بیداری با بی میلی غذا را در دهان می گذاري. یازده ماه در ناز و نعمت و عشق و حال بوده ای اما از امروز یک ماه باید دلت را روزه سرا کنی. ناگاه بانگ اذان در گوش فلک دمیده می شود و همه ی و همه ی و همه ی اینبار آماده اند.

اذان راکه گفتند تمام روز آینده را اما با اندکی تخلص به یاد آوردم. اما به راستی که به یاد آوردنش تا کی بود مانند دیدن.از خواب که بیدار می شوي کل ماجرای فردایت جلوی چشمانت می‌آید. ناگاه خودرا بیدار و هشیار می یابي.

در ظلمات شبانگاه ودر مقابل سفره ی سحری. با چشم هایي سرخ و خواب آلود، و در بین خواب و بیداری با بی میلی غذا را در دهان می گذاري. یازده ماه در ناز و نعمت و عشق و حال بوده ای اما از امروز یک ماه باید دلت را روزه سرا کنی. ناگاه بانگ اذان در گوش فلک دمیده می شود و همه ی و همه ی و همه ی اینبار آماده اند.

اذان راکه گفتند تمام روز آینده را اما با اندکی تخلص به یاد آوردم. اما به راستی که به یاد آوردنش تا کی بود مانند دیدن.صبح گراییده به ظهر ، از خواب بر می خیزم. تقریباً ساعت یازده ظهر است و من هیچ از روزه داری نمی‌دانم.

هنوز گویی زندگی ام زندگی روز های عادی است. دقیقه ها و ثانیه ها مثل همیشه به سرعت می دوند و میروند و همه ی همانی هستند که بودند و تا ساعت دیگر نخواهند بود. سکوت زیبایی بر همه ی جا حاکم است … بقیه انشا در ادامه این پست

در روز های رمضان عشق و حال های روزانه مانند خورشیدی تابان در بین تابستانی داغ و سوزان در گرم ترین حالت خود طلوع می کنند ودر تاریک ترین و نیمه جان ترین حالتشان در دم دم های شب غروب می کنند و بعد از نیم ساعت دوباره جانی دگر میگیرند و اینبار چون ماه میشوند.

حوصله ی آدم ها در ماه رمضان مثل ماه در اول رمضان از مو هم نازک تر است اما تا به وسط های رمضان می‌رسد بدن هم مثل روح عاشق روزه داری می شود و بازهم بعد ازآن شروع به خستگی می کنند تا … به راستی که روزه در ساعات اول بهشت است ولی در ساعات آخر کوه کندن است.

فقط در خانه با بیتابی از این اتاق تا آن اتاق می رفتم و نیرو ی عظیمی را از طرف یخچال و آشپز خانه و مخصوصا شیر آب احساس میکردم. آشپزخانه مانند آهنربایی روحم را دفع و جانم را جذب می‌کرد و من هم مانده بود در تناقضی عجیب. با چشمانی خسته و به قول بعضی ها صبحانه نخورده می‌نشینم پشت لپ‎تاپ تا مدتی از ابر آهنربای یخچال دور بمانم . تقریباً ساعت های ظهر بود.

هر کجا که صحبتی آغاز می شد، تمام نمی شد مگر این که وسطش از غذا و آب حرفی گفته شود. همه ی جا حتی در کلاس رشید هم ممکن بود حرف از غذا بیاید و من چون شیری گرسنه فقط صبر میکردم. زمان دیر دیر می گذشت. هر ثانیه گویی دو برابر ثانیه ی قبلش بود.صبح را جوری با لپتاپ و بازی و نرم افزار خودرا سرگرم کردم اما گویی فایده نداشت.

یاد باد دو ماه قبل که بعد از مدرسه تا بازی ها را از روی سیستم اجرا میکردیم می‌دیدیم نیم ساعت گذشته است و از درسمان هیچ چیز پیش نرفته است اما امروز که درس نیست هیچ انگیزه ای هم مثل قبل برای بازی کردن نیست. خلاصه ی کلام که بالاخره بعد از بازی و خواندن درس های زبان در دقیقه ی نود ، وقت کلاس زبان و دیدار رشید می‌رسد. ناگاه در این زمان بود

که یک چیزی مانند خوره به مغزم و جانم میزند و من در عین خامی و جوانی هوس میکنم که با دوچرخه بزنم تا کلاس زبان. با چشمانی سرخ و بدنی خیس و با سرعتی بین یک و صفر و کاملا غیر عقلانی. همان ده میلی لیتر آبی را هم که در بدنم مانده نصیب پوستم می شود.

هر لحضه سرعتم کمتر می شود. با چهره ای رنگ پریده و فروانسانی و رو به موت می‌شوم مضحکه ی پیکان هایي که رد میشوند و میروند و گویی فاصله هر لحظه دورتر می شود ودر این میان آدم هایي را میتوان دید که معلوم نیست روزه گرفته اند یا روزه آنها را گرفته است؟

گویی شیطان قبل از هر شخصی آفتاب را وسوسه کرده بود. پرتو جان زدای آفتاب مثل هر سال دیگر چشم دیدن نداشت. اما پس از مدتی رسیدم به عمارت الرشید. داخل شدم ، شاید نخستین نفراتی که مرا در آنجا دیدند یاد روز های بارانی بهار افتادند. تنم کاملا خیس بود.

با بدنی گرم و حالی گرسنه و تشنه پس از کمی گپ زدن های همیشگی در مورد بازی ها و کلاس های تابستانی و اینطور چیز ها بازهم رشید ما را مجنون کرد ودر کلاسش را برای ما باز کرد. کلاس رشید جهنمی آتشین و سوزان بود ، نه به خاطر گرمایش و بلکه بخاطر رشیدش و بخاطر درس هایش.

در کلاس رشید فقط یک ساعت اول است که زود می گذرد ولی صبر و حوصله ی ما مانند دریایی است دو در دو و از یک سرش می‌توانی طرف دیگرش را ببینی ودر کلاس رشید گویی این دریای کراندار وادار است جهانی را سیراب کند و بهمین دلیل است که نیم ساعت آخر کلاس رشید مانند یکسال می گذرد.

کلاس رشید با گرما و گرامر و گیر و گور هایش به پایان رسید. اما حالا که فکر می‌کنم زنده به کلاس رفتم و با حال موت داشتم از کلاس بیرون میزدم. هنوز هیچکس باور نکرده بود که واقعا از زندان رشید آزاد شده است و هیچکس باور نمی‌کند که تقریباً صد دقیقه در جوار رشید بوده است.

خیلی ها از کلاس فرار می کنند. هر وقت که رشید درباره ی تکالیف جلسه ی بعد می پرسد همه ی نفسی به نشان فراغت میکشند. اما امان از زمانی که رشید شاکی باشد.

به هرحال بازهم میرسیم به تکرار مسیر خانه تا کلاس اینبار گویی با انگیزه ی بالاتر و انرژی کمتری این مسیر را طی کنم و بهمین دلیل بود که وادار شدم میانبر بزنم و از یک مسیر آسان تر برسم به خانه. اما به خانه که می‌رسم مستقیم روی تخت خواب شیرجه می‌زنم و فقط چشمانم را می بندم. چشمانم سیاهی می‌رود حالم خراب است و مثل شیپورچی های آنجوری 

چشمانم را بسته بودم. فقط فکر می‌کردم و همان ابزار فکر کردنم هم داشت کم کم غزل خداحافظی را میخواند. هر لحظه توانم نصف می شد. و زمان و به خصوص یک ربع مانده به اذان مانند یکسال می گذشت.

تا زمانی که ناگاه بانگ اذان همان طور که مرا 18 ساعت قبل می راند اینبار مرا زنده کرد. و این پایانی بود ، پایانی بود برای ماموریتی سخت ولی آخرش خوشی بود تا سحری دیگر و چرخه ای دیگر ، از زندگی تا مرگ… یا به عبارت بهتر دیدن چهرۀ مرگ

چقدر این روز ها بد شده ایم … حال قدری فکر کنیم که چقدر امروز بی دروغ و بی غیبت و بدون دل شکستن زندگی کردیم!! چقدر توانستیم آنی باشیم که خدا خواسته است. چقدر آنی بودیم که امتی کل عمشان را آن گونه بودند؟ چقدر ستم است که یک روز را هم نمی‌توانی بدون دروغ و غیبت بگذرانی … چقدر! پس چرا روزه ی جسم اینقدر آسان تر از روزه ی روح است؟

و این بود انشای من

ماه رمضان امسال چگونه گذشت

ماه رمضان امسال مانند ماه رمضان پارسال سفره افطار به ما خیلی خوش گذشت!زیرا همه ی خانواده دور هم و دور سفره آش و شعله زرد و حلوا و زولبیا و بامیه و تلویزیون ساعتها جمع بودیم.این ماه به من کمک کرد که نماز مغرب را بلافاصله بعد از اذان و قبل از افطار بخوانم و بعد سر حوصله وبا خیال آسان پای سفره افطار در حالت نیم دراز تا آخر شب سریال های بسیار آموزنده تلویزیون را ببینم!

و اما در این ماه مبارک ما از سریال های تلوزیونی خیلی چیزهای آموزنده و معنوی فهمیدیم.مثلاً فهمیدیم که هنوزهم میتوان امیدواربود یک شبه هم صاحب ثروت شد هم شوهر از نوع جنتلمن وعاشق و خوش تیپ و پولدارش پیدا کرد! مخصوصا خواهرمان که سی سال را رد کرده است و همیشه حسرت چنین بخت هایي را می کشد!

نکته آموزنده دیگر این که اگر پیرمردی را زیر درختی دیدیم که دارد گریه میکند بدانیم عاشق شده است وعشقش، ورژن جدید داستان شیخ صنعاست و ربطی به دوتاشدن شلوارش ندارد! و ازآن هم حیاتی تر آنکه دیگر به هیچ بنی بشری حتی قوم و خویش و فک و فامیل خیلی اعتماد نکنیم مخصوصا آنهایی که ظاهر مومن و مذهبی دارند. مگر آنکه آزمایش ژنتیک از او بگیریم یا اگر نمی شود، کاری کنیم که به طور طبیعی فریاد بزند: آخ! در آنصورت معلوم میشود که خودش است یا شیطان در جلدش رفته است!

زیرا انسان در حالت درد کشیدن نمی تواند خود واقعی اش را بروز ندهد! برای این که اینکار طبیعی جلوه کند چند سوزن ته گرد داخل جاییکه محل نشیمن فرد مشکوک است فرو می کنیم.روش دیگر آنکه مرتبا برای تست محاسبه اخلاقی به سراغ پدرمان برویم و از او بپرسیم: من پسر خوبی هستم؟!

خلاصه آنکه امسال هم بعد از افطار به ما خیلی خوش گذشت. فقط تنها موردی که وقت نشد به آن برسیم ، سفارش معلم دینی مان بود یعنی وقت خلوت کردن با خدا و جبران غفلت های گذشته که ان شاءا… می‌ماند برای ماه رمضان سال بعد !

امیدواریم این انشاها و متن های ادبی زیبا در مورد ماه رمضان مورد توجه شما عزیزان و دانش آموزان قرار گرفته باشد.

مطالب مشابه را ببینید!

متن شب قدر | اشعار تسلیت شهادت حضرت علی | جملات ادبی شب های قدر ماه رمضان عکس و متن ماه رمضان + عکس نوشته و جملات ویژه ماه عبادت و بندگی خداوند پیام رسمی و اداری ماه رمضان + جملات ادبی تبریک به همکار و دوستان متن عربی تبریک ماه رمضان + جملات ویژه برای ماه مبارک رمضان با ترجمه اشعار ماه رمضان + مجموعه گزیده شعر در مورد روزه داری و ماه مبارک رمضان متن استاتوس ماه رمضان + جملات خاص استوری و وضعیت ماه مبارک رمضان متن ویژه روزه داران در ماه رمضان + جملات مذهبی انگیزشی برای افرادی که روزه می گیرند متن ویژه سحر ماه رمضان + جملات و اشعار ویژه سحری ماه عبادت متن تبریک انگلیسی ماه رمضان + جملات مذهبی ماه مبارک رمضان با ترجمه فارسی تبریک عید و ماه رمضان؛ جملات، متن زیبا و اشعار تبریک این دو مناسبت