اشعار درباره رفیق + شعر کوتاه و بلند در مورد دوست عزیز از شاعران مختلف
اشعار زیبا در وصف رفیق و دوست
در این مطلب زیباترین اشعار در مورد رفیق را آماده کرده ایم. در ادامه گلچین شعر کوتاه و بلند از شاعران مختلف در مورد دوست، دوستی، رفاقت و رفیق را گردآوری کرده ایم که امیدواریم مورد توجه شما قرار بگیرد.
معجزه ای وجود دارد که دوستی نامیده می شود و در میان دل اقامت دارد
شما نمی دانید که چگونه بوجود می آید و چگونه آغاز می شود
اما شادمانی که برایتان به ارمغان می آورد همیشه موهبتی خاص می بخشد
و شما متوجه می شوید که دوستی ارزشمندترین نعمت خداوند است !
***
گل اگه خشک شود ساقه ی آن می ماند دوست اگر دور شود خاطره اش می ماند
***
حکایت رفاقت حکایت سنگ های کنار ساحله …
اول یکی یکی جمع شون میکنی تو بغلت
بعدش یکی یکی پرت شون میکنی تو آب
اما بعضی وقت ها
یه سنگ قیمتی گیرت میاد
که هیچ وقت نمی تونی پرتش کنی …
***
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو به جان خسته داریم ای دوستابوسعید ابوالخیر
شعر درباره رفیق
با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا
بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی !
تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت :
دوستت دارم بهترین دوست دنیا
***
نوشته های روی شن، مهمان اولین موج دریا هستند
اما حکاکی هاى روی سنگ، مهمان همیشگی تاریخند
و دوستان خوب حک شدگان روی قلبند و ماندگاران ابدی
***
همه ذرات جان پیوسته با دوست
همه اندیشه ام اندیشه اوست
نمی بینم به غیر از دوست اینجا
خدایا این منم یا اوست اینجا ؟
فریدون مشیری
دودلم،اول خط،نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و اسم تو را بنویسم!
همه“یک”گفتم و دینم همه“یکتایی”بود
با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم؟
ای که با حرف تو هر مسالهای حلشدنیاست
بهخدا،خودتوبگو،نام که را بنویسم؟
***
نی نی به از این باید با دوست وفا کردن نی نی کم از این باید تقصیر و جفا کردن
***
من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق
بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است
عجب نمک به حرامی است دور از تو رضی
که با وجود خیالت به تنگ تنهائی است
اشعار نو در مورد دوست
دوست واژه است
واژهای که از لب فرشتهها چکیده است
دوست نامه است
نامهای که از خدا رسیده است
نامه خدا همیشه خواندنی است
توی دفتر فرشتهها
واژه قشنگ دوست
ماندنی است
راستی دلت چقدر
آرزوی واژههای تازه داشت
دوست گلات رسید
واژه را کنار واژه کاشت
واژهها کتاب شد
دوستت همان دعای توست
آخرش دعای تو
مستجاب شد
***
تندی مکن که رشته صدسال دوستی// درجای بگسلد چو شود تند، آدمی
همواره نرم باش که شیر درنده را// زیر قلاده برد توان، با ملایمی
***
لحظه ای در گذر از خاطره ها
ناخود آگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
هر کجا هستی دوست، دست حق همراهت…
حال من خوب است
اما با تو دوست بهتر میشوم
آخ تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
***
شعر دو بیتی در مورد رفیق عزیزم
هر دوست که در جهان گرفتیم
دشمن به از آن گرفت ما را
هر چند که راستیم چون تیر
او همچو کمان گرفت ما را
***
گر من این دوستی تو ببرم تا لب گور
بزنم نعره ولیکن ز تو بینم هنرا
اثر میر نخواهم که بماند به جهان
میر خواهم که بماند به جهان در اثرا
هر که را رفت، همی باید رفته شمری
هر که را مرد، همی باید مرده شمرا
به حق نالم ز هجر دوست زارا
سحرگاهان چو بر گلبن هزارا
قضا، گر داد من نستاند از تو
ز سوز دل بسوزانم قضا را
چو عارض برفروزی میبسوزد
چو من پروانه بر گردت هزارا
نگنجم در لحد، گر زان که لختی
نشینی بر مزارم سوکوارا
جهان این است و چونین بود تا بود
و همچونین بود اینند بارا
به یک گردش به شاهنشاهی آرد
دهد دیهیم و تاج و گوشوارا
توشان زیر زمین فرسوده کردی
زمین داده مر ایشان را زغارا
از آن جان تو لختی خون فسرده
سپرده زیر پای اندر سپارا
***
شعر کوتاه برای تولد رفیق
شب میلاد تو ای دوست برای دل من
شب میلاد همه خوبی هاست . . .
تولدت مبارک
***
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس! هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند نشد
فاضل نظری
***
شعر تک بیتی برای دوستان
بی فروغ روی یاران زندگی تابنده نیست
دولت بی دوست در جهان پا بنده نیست
***
دلا، تا کی همی جویی منی را؟
چه داری دوست هرزه دشمنی را؟
چرا جویی وفا از بی وفایی؟
چه کوبی بیهده سرد آهنی را؟
ایا سوسن بناگوشی ، که داری
به رشک خویشتن هر سوسنی را
یکی زین برزن نا راه برشو
که بر آتش نشانی برزنی را
دل من ارزنی، عشق تو کوهی
چه سایی زیر کوهی ارزنی را؟
ببخشا، ای پسر، بر من ببخشا
مکش در عشق خیره چون منی را
بیا، اینک نگه کن رودکی را
اگر بی جان روان خواهی تنی را
***
بنام دوگل بهشت
یکی عشق و دیگری سرنوشت
به قلم گفتم بنویس ؟ هرچه دلش خواست نوشت
ما را خاک پای دوست ، دوست را تاج سر ما نوشت . . .
***
تنفس شروع زندگیست
عشق قسمتی از زندگیست
اما دوست خوب قلب زندگیست
***
تا چند کنی بر گذر عمر حوصله ای دوست
بشتاب و بگیر دامن این قافله ای دوست
دنیا همه پوچ و باطل و بی معناست
مگذار بیفتد بین من و تو فاصله ای دوست
***
ای دوست به دوستی قرینیم تو را
هر جا که قدم نهی زمینیم تو رامولانا
***
نداند دوست از دشمن گل از خار
برش یکسان بود تسبیح و زنار
ز لذتهای عٰالم گر کنم یاد
بجز خون جگر چشمم مبناد
شعر برای دوست صمیمی
***
بگیرید زنجیرم ای دوستان
که پیلم کند یاد هندوستان
دلا خیز و پائی به میخانه نه
صلائی به مستان دیوانه ده
***
عاقبت گر عمری باشد ماندگار / میگذارم این سخن را یادگار
مینویسم روی کوه بی ستون / زنده باد یاران خوب روزگار
***
اشعار بلند برای رفیق
با دوست عشق زیباست با یار بیقراری
از دوست درد ماند و از یار یادگاری
***
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستــم کـــن وز هر دو جهانم بستان
بـا هـــر چـــه دلم قرار گیـــرد بــی تـــو
آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان…
***
از بس که مهر دوست به دل جا گرفته است
جایی برای کینه دشمن نمانده استاظهری کرمانی
***
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش ست چون دوست در اوستاز دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوستمولانا
***
دل بستهام از همه عالم به روی دوست
وز هر چه فارغیم، بهجز گفتگوی دوستما را زمانه دل نفریبد به هیچ روی
اِلّا به موی دلکش و روی نکوی دوستباغ بهشت کائن همه وصفش کنند نیست
جز جلوهای ز صحن مصفای کوی دوستگلهای باغ با همه شادابی و نشاط
خار آیدم به دیده نبینم چو روی دوستیک موی یار خویش به عالم نمیدهم
ما بستهایم رشته جان را به موی دوستبر ما غم زمانه زهر سو که رو کند
مائیم و روی دل به همه حال سوی دوستما جز رضای دوست تمنا نمیکنیم
چون آرزوی ماست همه آرزوی دوستاحمد شهنا
***
اشعار زیبا در مورد رفیق
من دلم میخواهد
خانهای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستانم بنشینند آرام
گل بگو، گل بشنوهر کسی میخواهد
داخل خانه پر مهر و صفا مان گردد
یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند
شرط وارد گشتن
شستشوی دل ها
شرط آن
داشتن یک دل بی رنگ و ریاستبه درش برگ گلی میکوبم
روی آن با قلم سبز بهار
مینویسم:ای یار
خانه دوستی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاستنیلوفر عاکفیان
***
یک دوست کسی است که …
کسی که لبخند به لب هایت می نشاند
کسی که باعث خنده ات می شودکسی که به حرف های تو گوش خواهد داد
کسی که در لحظه های خوب و بد زندگی در کنارت استکسی که به تو زمانی که به یک نفر نیاز داری یک آغوش هدیه می دهد
کسی که حواسش به تو هست و دوستت دارد
***
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش ست چون دوست در اوستاز دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوستمولانا
***
دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست