اشعار حضرت علی اصغر، مجموعه شعر سوزناک شهادت علی اصغر شب هفتم ماه محرم
در این مطلب اشعار حضرت علی اصغر (ع) طفل شیرخواری که در شب هفتم ماه محرم به شهادت رسید را ارائه کرده ایم. در ادامه متن اشعار، نوحه و مداحی سوزناک شهادت علی اصغر را در روزانه بخوانید.
اشعار حضرت علی اصغر
بر لب دریا، لب دریادلان خشکیده است
از عطش دل ها کباب است و زبان خشکیده استکربلا بستان عشق است و شهامت، ای دریغ
کز سموم تشنگی این بوستان خشکیده استسوز بی آبی اثر کرده است بر اهل حرم
هر طرف بینی لب پیر و جوان خشکیده استآه از مهمان نوازانی که در دشت بلا
میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده استدامن مادر چو دریا اصغرش چون ماهی است
کام ماهی بر لب آب روان خشکیده استنازم این همّت که عباس آید از دریا ولی
آب بر دوش است و لب ها همچنان خشکیده استگر ندارد اشک تا آبی به لب هایش زند
چشمه چشم رباب از سوز جان خشکیده است(سیدفضل الله قدسی)
آه از آن ساعت که طفل تشنه لب
لب گشود از خنده در اوج طلبکربلا گفتم٬ کران را گوش نیست
ور نه از غم بلبلی خاموش نیستبلبلان چَه چَه ز ماتم می زنند
روز و شب از کربلا دم می زنندهر نظر بر غنچه ای تر می کنند
یادی از غوغای اصغر می کنندهر زمانی می روم در باغ ها
می گدازد دل ز یاد داغ هاغنچه می بینم دلم پر می زند
بوسه بر قنداق اصغر می زندگفت: یا مولا منم قربان تو
جان من گردد بلا گردان توگفت: بابا٬ بی برادر مانده ای؟
بی کس و بی یار و یاور مانده ای؟گر تو تنهائی٬ بگو من کیستم؟
اصغرم٬ اما نه٬ اصغر نیستم!ای پدر حرف مرا در گوش گیر
خیز و این قنداقه در آغوش گیرخیز و اسماعیل را آماده کن
سجدۀ شکری بر این سجاده کنخیز و با تعجیل٬ میدانم ببر
بر سر نعش شهیدانم ببرتا بپیوندم به خیل لاله ها
تا نسوزم بیش از این از ناله هامن مگر سبط پیمبر نیستم؟
از جوانان تو کمتر نیستمتشنه ام٬ اما نه بر آب فرات
آب می خواهم٬ ولی آب حیاتآب در دست کمان دشمن است
تیر آن نامرد احیای من استمی سزد فرزند قربانی کنی
تیر را دعوت به مهمانی کنیعید قربان خون خضابم می کند
تیر چون سرب مذابم می کندآتش اقیانوس را آواز داد
آخرین ققنوس را پرواز دادخون اصغر آسمان را سیر کرد
خواب زینب را چه خوش تعبیر کرد(محمدرضا آغاسی)
مطلب مشابه: جملات تاثیرگذار درباره امام حسین کوتاه؛ با سخنان در وصف آن حضرت
ذبیح من که زخمت به خون بخشیده زیبایی
دهان خشک و چشم نیم بازت گشته دریاییمنم خورشید و تو همچون ستاره بر سر دوشم
رخت گردیده چون ماه بنی هاشم تماشاییتبسم های تو دل برده از عباس و از اکبر
تلظی های تو داده حرم را شغل سقاییبه قد کوچک و سن کمت نازم که تا محشر
دهد زخم گلویت آب بر گل های زهراییتو دیشب تا سحر بیدار بودی و در اطرافت
صدای العطش گردیده بود آوای لالاییتبسم کن که می بینم سر ببریده ات با من
چهل منزل کند بالای نیزه راه پیماییتمام تشنگان را بود بر لب حرفِ آب اما
تو بهر آب گفتن هم نبودت هیچ یاراییزبس زیبا شدی برروی دستم دم به دم ازمن
گلویت دل ربایی می کند، رویت دل آراییبه روی دست من ذبح تو بر من سخت اما
تو با لبخند خونینت به من دادی شکیباییاگر چه دم به دم رفتم زمیدان کشته آوردم
تو تا بودی مرا در دل نبود احساس تنهایی(غلامرضا سازگار)
ازحرم طفل رباب ِتازه ای برخاسته
شال بسته، با نقابِ تازه ای برخاستهگرچه افتادند رویِ خاک ها خورشیدها
تازه مغرب، آفتابِ تازه ای برخاستهباد دارد از مسیر ِ چشمهایش می وَزَد
لاجرم بویِ شرابِ تازه ای برخاستهبیشتر شد تشنگی ها، او خودش آب، آب بود
پشتِ پایش آب…آبِ تازه ای برخاستهبا همه پیغمبران، پیغمبری ام فرق کرد
رویِ دستم یک کتابِ تازه ای برخاستهآن همه لبیک گفتن یکطرف، این یکطرف
پرسش ِ ما راجوابِ تازه ای برخاستهریخت برهم لشگری را تاکه بر دستم رسید
با حضورش بوترابِ تازه ای برخاستهزود یا خوابش کنید و یا مُراعاتش کنید
تازه این کودک زخوابِ تازه ای برخاستهاین بلاتکلیفی ام ازناتوانی نیست نیست
تیر با یک پیچ و تابِ تازه ای برخاستهگردنی که خشک باشد آخرش این میشود
تیر هم که باشتابِ تازه ای برخاستهروی این دستم تنش؛ برروی این دستم سرش
آه بفرستم کدامش را برای مادرش(علی اکبر لطیفیان)
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کندردی عمیق در رگ من تیر می کشد
من را برای ذبح عظیم انتخاب کنهل من معین توست که لبیک می دهم
اَمَّن یجیب های مرا مستجاب کنمن روی دست های تو قد می کشم، پدر
از این به بعد روی نبردم حساب کنداغ جوان چه زود تو را پیر کرده است!
با خون من محاسن خود را خضاب کنگهواره هم که تاب ندارد بدون من
فکری به حال خاطره های رباب کنوقتش رسیده نیزه ی خود را علم کنند
هفتاد و دومین غزلت را کتاب کن(وحیده گرجی)
مطلب مشابه: متن حسینی کوتاه؛ متن ارادت و عشق به امام حسین (ع) سالار شهیدان
غنچۀ شش ماهه ای که بار ندارد
چیدنش آنقدر افتخار نداردزود خزان شد گلی که در همه عمرش
تجربۀ دیدن بهار نداردکار خودش را برای غربت من کرد
او که نیازی به کارزار نداردتشنۀ یک جرعه بود، تیر نمی خواست!
حنجر خشکی که اختیار نداردنازکی این گلوی سوخته تابِ –
– تیر نه! شمشیر شعبه دار ندارد!کار ابالفضل را سه شعبه اگر ساخت
حجم گلوی تو جای خار نداردحداقل کم کنید هلهله ها را
کشتن شش ماهه که هوار ندارد1کاش کسی هم به نیزه دار بگوید
نیزه از این طفل انتظار ندارد(محمدعلی بیابانی)
رفتی و غم برگ و برت در بغلم ماند
صدخاطره وقت سفرت در بغلم ماندخوابیده ای ای خواب زده در بغل خاک
بیخوابی وقت سحرت در بغلم ماندبستی به نوک تیر دلم را و پریدی
شال عربی کمرت دربغلم ماندتیرسه پر آمد سپرت بند به مو شد
ای بی سپر من سه پرت در بغلم ماندآتش زده ولله مرا کاش ببینی
قدری نم چشمان ترت دربغلم ماندسیراب شدی یا نشدی؟آب نخوردی؟
خشکی لبت با جگرت در بغلم ماندرفتی و شبم بی تو دگر ماه ندارد
خاموشی روی قمرت در بغلم مانداین تیر که نه!نیزه بی رحم تورا کشت
یک تکه تن مختصرت دربغلم ماندمن هلهله را میشنوم! دید ندارم
ای دلخوشی من خبرت دربغلم ماندتب کرده زمن رفتی و سرد آمده ای آه..
گرمای تن شعله ورت در بغلم ماندهربار که افتاد ز نی مادرت افتاد
برداشتمش باز سرت دربغلم ماندمادر بخدا آب دل سیر نخورده
من مانده ام و داغ تو ای شیر نخورده(سید پوریا هاشمی)
اشعار شهادت حضرت علی اصغر (ع)
شکست حرمت نایت، شکست قلب حرم
به زیر بار مصیبت شکسته شد کمرمکبوترم که شکستند بی هوا پر من
گرفت تیر سه پر، مابقی بال و پرمتو تیرخورده ای و می کِشد تن من تیر
درست تیر سه شعبه نشست بر جگرمتو را اگر که ببیند رباب می میرد
تو را میان عبا، پشت خیمه ها ببرمسرم به زیر و سرت را به سینه چسباندم
مراقبم که نیفتد سر از تنت پسرمدعا بکن که پدر با تو بر زمین نخورد
که نا نمانده در این نیمه جان مختصرمجلو جلو سر من سهم نیزه می شد کاش
ولی سر تو نمی شد چنین جدا به برم(محسن حنیفی)
مطلب مشابه: متن محرم برای پست اینستاگرام؛ جملات و شعر حسینی برای استوری
وسط تشنگی و قحطی آب
گفت لبیک به شه طفل رباببند قنداق درید و نالید
ای پدر اصغر خود را دریاب!غیرتم می کشد ای شاه غریب!
که شدی بی سپه و بی اصحابیک سه شعبه ز تو کم خواهد کرد
می شوم من سپر تو به شتابمن ز گهواره دگر خسته شدم
می روم بر روی دست تو به خوابمی روم تا که نبینم مادر
در اسیری برود بزم شرابپرچم تشنگی خیمه منم
باب حاجات منم، طفل رباب(جواد حیدری)
طفلی به روی دست پدر پا گرفت و رفت
مانند مرد حق خودش را گرفت و رفتمنت کشیدن پدرش را نداشت تاب
از دست تیر آب گوارا گرفت و رفتتنها پسر به درد پدر گوش داد و تیر
تا نشنود، به گوش علی جا گرفت و رفتروی گلوی خود با سه شعبه ای
بر لوح غربت پدر امضا گرفت و رفتچیزی نگفت دم نزد و ناله ای نکرد
سر را چو پیر طایفه بالا گرفت و رفتمردانه روی پای خودش ایستاده بود
مانند مرد، حقِّ خودش را گرفت و رفت(موسی علیمرادی)
مطلب مشابه: شعر عاشورا؛ مجموعه ای کامل از اشعار ماه محرم و شهادت امام حسین (ع)
فراز منبر دستت کلیم خواهم شد
زبان بگیر که من هم دو نیم خواهم شدبه گیسوان رقیه قسم که پشت سرت
نماز خوان اذان نسیم خواهم شدبه نصّ آیه ی ایاک نعبد تو قسم
به امتداد سنان مستقیم خواهم شدمرا ز شیر گرفتند و زود فهمیدند
که از لبت چو برادر سهیم خواهم شدفراز کرب و بلا خوب تر نشانم ده
چرا که تا به قیامت کریم خواهم شدرهت به طشت، چو افتاد یاد ما هم باش
اگر چه پیش سر تو مقیم خواهم شدنوشته اند که قبرم به روی سینه ی توست
نوشته اند به سینا کلیم خواهم شداگر چه ناز ندارم پس از وفات ولی
مرا ببوس که من هم یتیم خواهم شد(محمد سهرابی)
ای بر غریبیِ تو درود و سلام من
شد آخرین جهاد سپاهت به نام من(هل من معین) تو گفتی و (لبیک) سهم من
یعنی شراب وصل تو باشد به کام منبیهوده خیمه، نغمۀ لالایی ام زند
گهواره نیست در خور شأن و مقام منگر شیرخواره ام، اسدلله زاده ام
شیر خداست سَروَر و جدّ گرام منمن آخرین مجاهد نستوه لشگرم
باید شود فدای ولایت تمام منیک قطره آب از لب دریایشان محال
شد شیر مادرم ز جفاها حرام منمن تشنۀ شهادت و مجنون دلبرم
مرهون آب کِی شود ای قوم، جام مندریای آب و حنجر عطشان! عجیب نیست؟
این علت شکست شما و دوام منمی خواستم، هدایتتان با عطش کنم
دل های سنگتان نشد ای قوم رام منتا حال اگر به لشگر کوفی مجال بود
حالا شکستِ قطعی شان از قیام منقنداقه ام، همین کفن و گریه ام، رجز
این آخرین دفاعم و آخر کلام منتیر سه شعبه بر گلویم می زنی؟! بزن
من صید، کِی شوم؟ تو بیفتی به دام منوقتی به مرگ، قهقهه، مستانه می زنم
حیرت کنند، دشمنِ اندیشه خام منباور نداشت دشمن اگر، خندۀ مرا
پس از گلوی پاره بپرسد مرام منتا قتلگاهِ من، شود آغوش گرم دوست
شد مرکبم دو دست بلند امام منخمّ غدیرِ کرب و بلا را نشان، منم
تا بر فراز دست حسین است بام مندر حرب گاهِ عشق، که از من بزرگتر؟
با خون زدم به قلب سپاه ای امام منحلقم ز تیر حرمله پاشیده شد ز هم
در پشت خیمه سخت شود انسجام مناز خون من محاسن بابا خضاب شد
گیرد امام عصر، یقین انتقام من(محمود ژولیده)
شش ماهه ترین تشنه به دست پدر آمد
با لب زدنش گریۀ هر سنگ در آمددر فاصلۀ كوچك یك بوسه به سرعت
بی تاب شد و حوصلۀ تیر سر آمداین عرض گلو لازمه اش تیر سه شعبه است؟
یا آهن سرد است؟ چرا شعله ور آمد؟می خواست كه كم تر بشود زحمت شمشیر
با این همه شدت به گلویش اگر آمددر رگ رگ حلقوم چه سرسخت گره خورد
بابا چه كشیده است كه تا تیر در آمدمادر شوی و منتظر آن وقت ببینی
قنداقۀ خونین شده ای از پسر آمد(علیرضا لك)
وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را
مردی که شکسته ست مصیبت کمرش راپروانه به هم ریخته گهواره ی خود را
تا باز کند از پر قنداق پرش راتلخ است پدر گریه کند طفل بخندد
سخت است که پنهان بکند چشم ترش رادور و برش آنقدر کسی نیست که باید
این طفل در آغوش بگیرد پدرش رامادر نگران است خدایا نکند تیر
نیت کند از شیر بگیرد پسرش راهم چشم به راه است که سیراب بیارند
هم دلهره دارد که مبادا خبرش را…افسوس از آن تیر و کمانی که گرفته ست
این بار سپیدی گلویی نظرش را(علی عباسی)
مطلب مشابه: دلنوشته زیبا درباره محرم + جملات تاثیر گذار در مورد امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل
از شوق رود بود که دریا درست شد
تقصیر درد بود مداوا درست شدعاشق به ذات خویش ندارد هویتی
یوسف که ناز کرد، زلیخا درست شدبادی وزید و باز نقابش کنار رفت
گیسوش پیچ خورد و معما درست شدباز این چه شورش است که عیسا درست کرد
باز این چه شورش است که یحیا درست شدفطرس به شوق آمدنش بال و پر گرفت
از خاک پای یار مسیحا درست شدبر خاک پای خویش خودش نیز سجده کرد
این گونه بود تربت اعلا درست شدسر را به پای یار که انداخت، عاقبت
پایین پاش عرش معلا درست شداز بس به سینه مهر علی پرورانده بود
روی دلش برای علی جا درست شددیدی رباب، محض علی اصغرت فقط
قبری به روی سینه ی آقا درست شد(امیر عظیمی)
بر روی دست، هست خودش را گرفت و بعد…
بغضی میان حنجره اش جا گرفت و بعد…رو کرد سمت کوفه و تا گفت: این علی ست
کینه میان سینه ی شان پا گرفت و بعد…تیری شد و سه شعبه شد و در کمان نشست
یادی ز عقده های پدرها گرفت و بعد…هو هو نبود روی لبش، لا إله بود
إذنی ز لات و هبّل و عُزّی گرفت و بعد…هر شعبۀ سه شعبه به قلبی نشانه رفت
پس جان طفل و مادر و بابا گرفت و بعد…پای پدر به لرزه که افتاد ناگهان
قلبش به یاد حضرت سقا گرفت و بعد…می گفت نیزه ای که علمدار را شکست
با یک اشاره ماهی ما را گرفت و رفت…مادر میان خیمه به گهواره خیره گفت:
بر روی دست، هست خودش را گرفت و بعد…(حسین ایزدی)
مطلب مشابه: شعر کوتاه درباره امام حسین؛ مجموعه اشعار کوتاه و دو بیتی درباره امام حسین و ماه محرم
گریه ها حلقه شدند پا به ركابش كردند
دست ها چنگ زنان مرد ربابش كردندمادر تشنه ی شش ماهه خود اقیانوس است
ربِّ آب است و در این جلوه سرابش كردندبی زره آمده از بسكه شهامت دارد
كس حریفش نشد و زود جوابش كردندتیر مرد افكن و بر طفلك شش ماهه زدند
یعنی اندازه ی عباس حسابش كردندزودرس بود، بزرگ همه ی قوم شدن
چون خدا خواست بدین شیوه خضابش كردندسر شب شیر نمی خورد، نمی خفت علی
این كه خوابیده، گُمانم كه عتابش كردندشورِ چشم تر او داشت اثر می بخشید
كوفیان هلهله كردند و خرابش كردندباخت چون سر، به تراش نوك نی منزل كرد
این نگین را ز درون برده ركابش كردندبعد از این خاك سرِ هرچه ثواب است كه قوم
هر چه كردند به شه بهر ثوابش كردندنخریدند دله سوخته ی سلطان را
لیك اصغر جگری داشت كه آبش كردند
آئینهام جمال تو را آرزو كنم
آلالهام بهشت ولا آرزو كنمماهم اسیر پنجۀ ظلمت نمیشوم
خضر رهم كه آب بقا آرزو كنمآغوش گرم تو كه خدای محبتی
یعنی مقام انس تو را آرزو كنماشكم برای آب نباشد كه از خدا
یاری سیدالشهدا آرزو كنمشش ماههام حریص شهادت شده دلم
تیر سه شعبه را به خدا آرزو كنماین كوفیان شرور و بد اندیش و ناكساند
از حق سلامت اسرا آرزو كنمسر بر فراز نیزه اگر میرود چه غم؟
سر را ز تن به نیزه جدا آرزو كنمبالای نیزه بعثت عشق مرا ببین
پیغمبرم حریم حرا آرزو كنمگم گشته هم چو محسن زهرا مزار من
شوریدهام مقام فنا آرزو كنم(سید محمد میرهاشمی)
در بین آب طفلی از قحط آب می سوخت
از هُرم تشنگی اش حتّی سراب می سوختخوابید، لیک آن روز با چشم باز خوابید
می بست اگر که پلکش پرهای خواب می سوختوجه تشابهی بود در حال طفل و خورشید
هم شیرخواره می سوخت هم آفتاب می سوختیک سوی اسب سیراب، یک سوی طفل تشنه
در آن میانه دیدم قلب رباب می سوختآیات شوم شیطان، دیدند بین میدان
بر رحل دست بابا قرآن ناب می سوختخون گلوی او داد آبی به نخل خوبی
او آب داد ورنه از بُن ثواب می سوخت(محسن عرب خالقی)
مطلب مشابه: شعر ماه محرم + مجموعه اشعار سوزناک شهادت امام حسین (ع) و واقعه کربلا
قحط آب است و صدف از رنگ گوهر شد خجل
هم ز مادر، طفل و هم از طفل، مادر شد خجلکافرى از بس که زان مسلم نمایان دید، دین
سر به پیش افکند و در پیش پیمبر شد خجلهاجرى زمزم پدید آورد و طفلش تشنه بود
سعى بى حاصل شد و زمزم ز هاجر شد خجلبا عمو مى گفت طفل تشنه کام خود ولیک
سر فرازم کن رباب از روى اصغر شد خجلمشک خالى و دلى پر از امید آورده بود
و ز رخ بى آب و رنگش آب آور شد خجلسخت، سقا بهر آب و آبرو کوشید لیک
عاقبت کوشش، ز سعى آن فلک فر، شد خجلمایه آن پایه همت، گشت نومیدى ز آب
و ز لب خشکیدۀ او، دیده تر، شد خجلکام پور ساقی کوثر نشد تر از فرات
وز رخ ساقی کوثر، حوض کوثر شد خجلزان طرف، عباس از طفلان خجل، زین سو، حسین
آمد و دید آن فتوت، از برادر شد خجلخواست، برخیزد به پا بهر ادب، دستى نبود
و آن قیامت قامت، از خاتون محشر شد خجلریزش اشکت کند (انسانیا) این سان سخن
بى سخن زین درفشانى دُر و گوهر شد خجل(علی انسانی)
آن کودکی که در دل میدان امان نداشت
تاب گلوی خشک ورا آسمان نداشتمی خواست یک کلام بگوید که تشنه ام
اما هزار حیف که طفلی زبان نداشتمی خواست تا به اشک کند رفع تشنگی
یک قطره هم به چشم خود اشک روان نداشتمادر همیشه مظهر امواج دردهاست
اینجا رباب هم به جز آه و فغان نداشتدیدند با عبای رسول آمده حسین
حجت تمام تر به دل کاروان نداشتموجی فرات می زد و لب روی لب علی
بی رحمی عیان که نیاز بیان نداشتتحریک شد قلوب تمام سپاهیان
گفتند: شیرخواره که بر ما زیان نداشتیک تیر آمد و سه هدف را نشانه زد
جز طفل و قلب مادر و بابا نشان نداشتبا سرعتی که تیر به حلقوم او نشست
حتی برای بستن چشمش زمان نداشتگیرم گره حسین ز قنداقه باز کرد
تا دست و پا زند، تن اصغر که جان نداشتپاشید خون او به سما و به ناله گفت:
ششماهه که نیاز به تیر و کمان نداشت(رضا رسول زاده)
مطلب مشابه: متن شعر نوحه ماه محرم؛ متن نوحه برای عزاداری ایام محرم و شام غریبان حسینی
هرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم
قصه ی آب برای تو بخوانم پسرمپسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد
کشته ی طعنه ی این زخم زبانم پسرمداغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد
نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرممادرت دیده به راه است که سیراب آیی
با چه رویی تن تو خیمه رسانم چه کنمبی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد
با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرمخون من گردن آنکس که گلوی تو برید
حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرمصبر کن تا پر قنداقه ی تو پاره کنم
سخت جان می دهی ای راحت جانم پسرمز ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است
خندۀ آخر تو برده توانم پسرممی کَنم قبر تو را دور ز چشم مادر
پدرم داده ره چاره نشانم پسرمبا وجودی که کنم قبر تو یکسان با خاک
باز هم جان تو بابا نگرانم پسرم(قاسم نعمتی)
ای تو زیبا غنچۀ بستان من
چشم خود وا كن، گل عطشان منباز كن چشمان ناز خویش را
دور كن از خیمه ها تشویش راعازم دیدار پیغمبر شدی
تو در آغوشم ـ علی ـ پرپر شدیتو در آغوشم چه زیبا خفته ای
با نگاه خود، به بابا گفته ای:ای پدر ای كاش سربازت شوم
كودكم ای كاش جانبازت شومای پدر ای كاش چون قاسم شوم
سوی درگاه خدا عازم شومكاش مانند عموی با وفا
پیش پای تو كنم جانم فداكاش مثل اكبرت عاشق شوم
بهر دیدار خدا لایق شوم”ای گل سرخ و سپید من، علی
طفل شش ماهه، شهید من، علیای چراغ خیمه هایم روی تو
ای تمام چشم هامان، سوی توای گواه غربت اهل حرم
اصغرم ای اصغرم ای اصغرمای كه طفل پاك و معصومی، علی
مثل جد خویش مظلومی، علیای طلوع عشق، در سیمای تو
ای قرار من، رخ زیبای توای بهار من چرا پژمرده ای؟
طاقت و صبر از دل من برده ایپیش چشمم ای گل زیبای من
تیر بر حلقت زدند ای وای منبر گلویت تیر كین، پرتاب شد
چشم های خسته ات در خواب شدشد تو را گهواره آغوش پدر
كی شود داغت فراموش پدر؟كی چنین تشنه گلی پرپر شود؟
حنجری از تیرِ كینه تر شود؟كی چنین بوده كنار رود آب؟
كودك شش ماهه ای در التهاب…(سیدحبیب حبیب پور)
قحط آب است و صدف از رنگ گوهر شد خجل
هم ز مادر، طفل و هم از طفل، مادر شد خجلکافرى از بس که زان مسلم نمایان دید، دین
سر به پیش افکند و در پیش پیمبر شد خجلهاجرى زمزم پدید آورد و طفلش تشنه بود
سعى بى حاصل شد و زمزم ز هاجر شد خجلبا عمو مى گفت طفل تشنه کام خود ولیک
سر فرازم کن رباب از روى اصغر شد خجلمشک خالى و دلى پر از امید آورده بود
و ز رخ بى آب و رنگش آب آور شد خجلسخت، سقا بهر آب و آبرو کوشید لیک
عاقبت کوشش، ز سعى آن فلک فر، شد خجلمایه آن پایه همت، گشت نومیدى ز آب
و ز لب خشکیدۀ او، دیده تر، شد خجلکام پور ساقی کوثر نشد تر از فرات
وز رخ ساقی کوثر، حوض کوثر شد خجلزان طرف، عباس از طفلان خجل، زین سو، حسین
آمد و دید آن فتوت، از برادر شد خجلخواست، برخیزد به پا بهر ادب، دستى نبود
و آن قیامت قامت، از خاتون محشر شد خجلریزش اشکت کند (انسانیا) این سان سخن
بى سخن زین درفشانى دُر و گوهر شد خجل(علی انسانی)
با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را
چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان رابه سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد
رسمِ کوفی است بگیرند هدف، مهمان رادست و پایی زدی و باز تبسّم کردی
پس خدا بوسه زند این دو لب خندان رابوسه بر این سرِ پاشیده ز هم مشگل نیست
من چسان دفن کنم پاره ای از قرآن رامشگل اینجاست که سر نیزه امانت ندهد
اهل غارت نکند رحم ، گُلِ پنهان رامن دهم با چه زبانی خبرت را به رباب
آب دادَست سه شعبه گلوی عطشان رابعد از این است که بر سینۀ من جا داری
نزد مادر ببرم آهِ دِلِ سوزان راگریه بر معجرِ عمّه نرود از یادت
وسط هلهله ها بدرقه کن یاران راتا به محشر ز غبار غم تو گریه بپاست
ای عجب داغ تو کردَست بپا طوفان راسند مستند کرب و بلا حنجر توست
بُرد مظلومیِ تو آبروی عدوان راعید قربان من است و تو همان ذبحِ عظیم
و خدا مُهر قبولی زند این قربان را(محمود ژولیده)
شش ماهه بود و رنگ جمالش پریده بود
از هوش رفته یا كه به ناز آرمیده بودچشمان خود گشود و ز گهواره زد برون
هل من معین غربت بابا شنیده بوداو محسن است یا كه از او در نیابت است
خاكستری كه حاصل عمر شهیده بودلب تشنه بود از عطش غربت پدر
آمد ولی به جان، غم بابا خریده بودیك لحظه هم درنگ نكرد خصم خیره سر
انگار تا به حال سپیدی ندیده بودتیر سه شعبهای كه زد از جنس میخ در
از گوش تا به گوش علی را دریده بودباور نداشتند، علی، دست و پا زند
هجم سه شعبه چون نفسش را بریده بودآیا شتاب تیر كمك كرد یا حسین
خود تیر را ز حنجره بیرون كشیده بود(احسان محسنیفرد)
مطلب مشابه: متن ادبی ماه محرم + جملات و مجموعه شعر در مورد کربلا و امام حسین (ع)
چقدر زود رسيده على اكبر شدنت
تا به ميدان روى و غنچه پرپر شدنتاشك خشك تو شده خونِ دلِ قلبِ رباب(س)
خبرت هست تو و قاتل مادر شدنت؟مركبت كه شده گهواره و اشكت شمشير
شيوه رزم جديدى است دلاور شدنتذوالفقارى كه ندارى چقدر بُرّنده است
شهره شهر شده وارث حيدر(ع) شدنتكه ببينيد على(ع) ايل و تبارش على است
شده ضرب المثل اين فاتح خيبر شدنتدر قنوت پدرت ذكر مناجات شدى
تا ببينند همه هديه به داور شدنتحرمله(لعنة الله عليه) تاب نياورد كه بالا باشى
داده پايان به تو و قصه سرور شدنت
بعد از اين ذكر لب كون و مكان واى رباب(س)
روضه مرد و زن و پير و جوان واى رباب(س)تير تا آمده افتاده به جان سر تو
ساخته كار سرت رفته سراغ پر توتير هم قدّ تو بوده كه شدى هم بازيش؟
ثمرش اينكه پر از خون شده برگ و بر توهمه ممنون حسينيم(ع) كه نگذاشت سرت
بر زمين افتد و خاكى بشود حنجر تورفته تا عرش خدا خون گلويت اما
دو سه تا قطره از آن ريخته دور و بر توردّ پاى پدرت در هم و بر هم شده است
كار دست پدرت داده تن بى سر توآرزو داشت كه داماد شوى اما حيف
نقش بر آب شده آرزوى مادر تو
بعد از اين ذكر لب كون و مكان واى حسين(ع)
روضه مرد و زن و پير و جوان واى حسين(ع)روضه خوان حرم آل عبا گهواره
گريه كن زينب(س) و بانى عزا گهوارهمادرى سينه زنان موى كنان مى گويد
پسرم نيست بگو رفته كجا گهوارهچون على(ع) نيست تكان مى دهد و زير لبش
خوانده لا لا لا لا لا لا لا لا لا گهواره” و نبوت به دو تا معجزه آوردن نيست “
شده هم رتبه موسى(ع) و عصا گهوارهعصر روز دهم آمد به حرم حرمله(لعنة الله عليه) و
و بماند كه سپس ديده چه ها گهواره(على اكبر لطيفيان)
ای اهل عزا اجر شما با علی اصغر
مهمان حسینیم بگو یا علی اصغراین کودک شش ماهه گل باغ رباب است
پر پر شده در گلشن زهرا علی اصغرهر کس که به گهواره ی دل جا دهد او را
او را بدهد در حرمش جا علی اصغرای سینه رنان دامن شش ماهه بگیرید
چون کرده به هر درد مداوا علی اصغرطفلش مشماری که بود باب الحوائج
پرونده ما را کند امضاء علی اصغراحرام عزا بند که با ناله بگوییم
لالا پسر فاطمه لالا علی اصغربر مجلس یاران حسین سر زند از لطف
همراه عمو گیرد اگر پا علی اصغر(ولی الله کلامی)
اگر چه حوصله ی شعر سر نیامده است
قلم ز عهده ی مدح تو بر نیامده استبه شهد غنچه ی لبهای سرخ تو سوگند
گلی شبیه تو از خاک در نیامده استبزرگی تو چنان جلوه کرده در عالم
مجال عمر کَمَت در نظر نیامده استبه لطف منسب بابُ الحوائجْیت بُوَد
که توی حرف تو اصلاً اگر نیامده استعلی؛علیست چه اکبر؛چه اصغرش؛اصلاً
ز نام نامی تو خوبتر نیامده استبدیل نیست برایت که در سرای حسین
پس از ظهور تو دیگر پسر نیامده استچه جلوه ای تو ندانم که لطف نقّاشیْت
به ذهن این همه تصویرگر نیامده استخبر رسیده لبت خنده داشت وقت سفر
اگر ز شورش اشکت خبر نیامده استازآن طرف دل مادر اسیر دلشوره ست
ازاین طرف سوی خیمه پدر نیامده استبگو گلوی تو شمشیر خورده یا نیزه ؟
مگر به سمت تو تیر سه پر نیامده است ؟تنت برای چه اینقدر؛ زخمْ خورده شده؟
اگر ز خاک به سرنیزه در نیامده است(محمدقاسمی)
در تنگناي حادثه بر لب نوا گرفت
از بي قرارياش دل هر آشنا گرفتبا شوق پر کشيدن از اين خاک بي فروغ
در بين گاهواره قنوت دعا گرفتاعلام کرد تشنهي صبح شهادت است
آنقدر ناله زد که گلوي صدا گرفتآنقدر اشک ريخت که خورشيد تيره شد
از شرم چشم غرق به خونش، هوا گرفتدر آخرين وداع غريبانه اش پدر
او را به روي دست براي خدا گرفتناگاه يک سه شعبه سراسيمه سر رسيد
ناباورانه فرصت يک بوسه را گرفتتا عرش رفت مرثيهي سرخ حنجرش
جبريل روضه خواند و خدا هم عزا گرفتاز شرم چشم هاي پر از حسرت رباب
قنداقه را امام به زير عبا گرفتشاعر نوشت از کرم دست کوچکش
آخر از او حوالهي يک کربلا گرفت(یوسف رحیمی)
بست بر روی سر عمامه پیغمبر را
رفت تا بلکه پشیمان بکند لشکر رامن به مهمانی تان سوی شما آمدهام
یادتان نیست نوشتید بیا؟ آمدهامننوشتید بیا کوه فراهم کردیم؟
پشت تو لشکر انبوه فراهم کردیمننوشتید زمین ها همه حاصلخیزند؟
باغ هامان همه دور از نفس پاییزندننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟
در فراوانی این فصل تو را کم داریمننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟
نامه نامه لک لبیک ابا عبداللهحرف هاتان همه از ریشه و بُن و باطل بود
چشمه هاتان همگی از ده بالا گِل بودباز در آینه، کوفی صفتان رخ دادند
آیهها را همه با هلهله پاسخ دادندنیست از چهره آیینه کسی شرمنده
که شکم ها همه از مال حرام آکندهبیگمان در صدف خالیشان درّی نیست
بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیستبی وفایی به رگ و ریشه آن مردم بود
قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بودآی مردم پسر فاطمه یاری میخواست
فقط از آن همه یک پاسخ آری میخواستچه بگویم به شما هست زبانم قاصر
دشت لبریز شد از جمله هل من ناصردر سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت
ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشتهمه دیدند که در دشت هماوردی نیست
غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیستآیه آیه رجز گریه تلاوت می کرد
با همان گریه خود غسل شهادت می کردگاه در معرکه آن کار دگر باید کرد
گریه برنده تر از تیغ عمل خواهد کردعمق این مرثیه را مشک و علم می دانند
داستان را همه اهل حرم می دانندبعد عباس دگر آب سراب است سراب..
غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب…مرغِ در بین قفس این در و آن در میزد
هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر می زدآه بانو چه کسی حال تو را می فهمد؟
علی از فرط عطش سوخت، خدا می فهمدمی رسد ناله آن مادر عاشورایی
زیر لب زمزمه دارد: پسرم لالاییکمی آرام که صحرا پر گرگ است علی
و خدای من و تو نیز بزرگ است علیکودک من به سلامت سفرت، آهسته
میروی زیر عبای پدرت آهستهپسرم می روی آرام و پر از واهمهام
بیشتر دل نگران پسر فاطمه امپسرم شادی این قوم فراهم نشود
تاری از موی حسین بن علی کم نشودتیر حس کردی اگر سوی پدر میآید
کار از دست تو از حلق تو بر میآیدخطری بود اگر، چاره خودت پیدا کن
قد بکش حنجرهات را سپر بابا کن(سید حمیدرضا برقعی)
مطلب مشابه: متن مداحی ماه محرم + اشعار جدید برای نوحه و عزاداری ماه محرم و امام حسین
در تنگناي حادثه بر لب نوا گرفت
از بي قرارياش دل هر آشنا گرفتبا شوق پر کشيدن از اين خاک بي فروغ
در بين گاهواره قنوت دعا گرفتاعلام کرد تشنهي صبح شهادت است
آنقدر ناله زد که گلوي صدا گرفتآنقدر اشک ريخت که خورشيد تيره شد
از شرم چشم غرق به خونش، هوا گرفتدر آخرين وداع غريبانه اش پدر
او را به روي دست براي خدا گرفتناگاه يک سه شعبه سراسيمه سر رسيد
ناباورانه فرصت يک بوسه را گرفتتا عرش رفت مرثيهي سرخ حنجرش
جبريل روضه خواند و خدا هم عزا گرفتاز شرم چشم هاي پر از حسرت رباب
قنداقه را امام به زير عبا گرفتشاعر نوشت از کرم دست کوچکش
آخر از او حوالهي يک کربلا گرفت(یوسف رحیمی)
یاس حرم ز شاخه جدا از سه شعبه شد
کوچکترین شهید فدا از سه شعبه شدبین گلو و تیر ، که سنخیتی نبود
تکخال عشق بود و دو تا از سه شعبه شدشش ماه او تمام شد و در منای عشق
قربان سیدالشهداء از سه شعبه شدوقتی پدر ز حنجر او تیر را کشید
زد دست و پا به خون و رها از سه شعبه شددر پاسخ به شادی شرم آور عدو
در خیمه های تشنه عزا از سه شعبه شددیدی دلا به محشر کبرای کربلا
شور قیامتی که به پا از سه شعبه شدآنجا که کاخ صبر و امیدش خراب شد
غمخانه ی رباب بنا از سه شعبه شد(سید محمد میرهاشمی)
هَل من مُعین…” شنیدی و ابیات ناب را
دادی به شیوه ی خودت آخر جواب رااذن شهادت است در اعماق گریه ات
تنها به این بهانه طلب کردی آب رامردی شدی برای خودت روی دست من!
دشمن شناخت زبده ترین هم رکاب راگردن گرفته ای دگر ای نور چشم من!
ای کاش حرمله نزند آفتاب را!چشم تو باز مانده شبیه لبت علی!
لالاییِ سه شعبه گرفت از تو خواب را!قنداقه دست و پای تو را سخت بسته است
زیر عبا ادامه بده پیچ و تاب راهرجای خیمه گاه، نگاهِ رباب هست!
خواهر! بیا ببر تو ازینجا رباب را(عـارفه دهــقانی)
مادر نه طفل تشنه خود را به باب داد
مهتاب را فلک به کف آفتاب دادچون قحط آب، قحط وفا، قحط رحْم دید
چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب دادبر طفل و باب او چو جوابی نداد کس
یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب دادخون گلوی طفل نه، ایثار را ببین
آن گُل، نخورد آب و به گلچین گلاب دادهم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم
آبی به گُل نداد، ولی گُل به آب دادپرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر
اما به خنده باز تسلاّی باب داداو خنده کرد و عالم از این خنده گریه کرد
نگرفت آب و آب به چشم سحاب داداصغر به لای لای ندارد نیاز و تیر
او را به خواب بُرد و به مَهد تُراب داد(علی انسانی)
دو قدم رفته و، مي خواست پدر، برگردد
سرِ گهواره به آغوش پسر برگرددشوق ديدار پسر مي كشدش از ميدان
ظاهرا از سرِ تكليف، نظر برگرددمرد ميدان جگرش خون شده بود، آمد تا
به دل معركه با پاره جگر برگردداو كه مجموعه ي درد است…! نبينم هرگز…!
اينچنين منقلب و زير و زبر برگرددصحبت از شهد و عسل بود، وليكن وقتي
نمك افزوده شود، طعم شكر برگرددبعد از آن تلخ ترين لحظه رقم خواهد خورد
پدر اينبار، جگر سوخته تر برگرددنوك پيكان به گلو خيره شد اي واي خدا
چاره اي كن نظر تير سه پر برگرددهم گلو نازك و هم تير به پهناي گلو
واي از آن لحظه كه يك مرتبه سر برگردد(علي احدي)
خندیدی و شکستم و عالم خراب شد
سهم تمام ثانیهها اضطراب شدتیری رسید و صحبت من ناتمام ماند
گفتم که آب؛ تیر برایم جواب شدتیری رسید حنجرت آتش گرفت و بعد
از آتش گلوی تو قلبم کباب شدتصویر حلق پارهات ای کودک شهید
در چشمهای دخترکی تشنه قاب شدآنجا که موجموج دل آب سنگ شد
آنجا که فوجفوج دل سنگ آب شدتیری رسید و هستی من را به باد داد
آهنگ من بریده بریده «رباب» شد(سید محمد جوادی)
گهواره نیست جای من و گریه های من
قنداقه نیست جای من و دست و پای منمن قول می دهم که ز خود راضی اَت کنم
بهتر ز خنده نیست رجز، از برای منلبخند می زنم به تو وقت شهادتم
تا سر زند ز حرمله تیر بلای منباید دَمارِ تیر سه شعبه در آورم
زان پس رباب نغمه کند لای لای منکاری کنم که هلهله ها بی اثر شود
ذبح عظیم می شود این ماجرای منباید به روی دست تو من دست و پا زنم
تا سرفراز گردی از این ادعای منحیرت زده کنم همۀ این سپاه را
احیاگرِ غدیرِ علی کربلای منبالای دست حضرت سلطان فدا شدن
یعنی رسیدن به لقای خدای منحتی اگر به نیزۀ دشمن رود سرم
عالم خبر شوند از این ابتلای منتا روز حشر من سند غربتت شوم
برپا کنند عالم و آدم عزای من(محمود ژولیده)
خیرت قبول مادر آیینه ها رباب
ای با حسین یکدله و یکصدا، ربابذبح عظیم توست همین شیرخواره ات
ای هاجر غیور نبینی بلا، ربابرو کرده ای برای تمام جهانیان
تو معتبرترین سند کربلا، ربابمن بیمه ی تبسم طفلت شدم فقط
گر میکنم به مهر حسین اکتفا، ربابشیعه اگر که شیعه باب الحوائج است
جزتو نمیکند به کسی اعتنا، ربابشش بیت نذرحضرت شش ماهه کرده ام
مُهری بزن به آخر این شعر،یا رباب(رضا دین پرور)
جای گریه پسرم باز کنی لب خوب است
آنقدر گرم شده که نکنی تب خوب استپیش مادر نشد آرام بگیری اما
بروی خواب کمی محضر زینب خوب استآنقدر سوختم از هُرم لب سوخته ات
که دوام آورم از داغ تو تا شب خوب استلحظه ای هم که شده صبر کن از حال نرو
که رقیه به همه گفته مرتب … خوب استبرو! شاید که خدا خواست هوا ابری شد
آسمان با پدر تشنه ات اغلب خوب استهول گهواره خالی به دلم هست ولی
نیزه دار تو اگر هست مجرب خوب استسر تو گرچه می افتد گُلم از دوش پدر
چشم من تا ندویده سوی مرکب خوب استاصلاً ای کاش دوباره به حرم برگردی
جای گریه پسرم بازکنی لب خوب است(رضا دین پرور)
وقت آن است بگیری قمرش گردانی
پسرت را به فدای پدرش گردانیایستاده به روی پای خودش از امروز
مرد گشته، ببرش مرد تَرَش گردانیبی گناهی تو اثبات شود می ارزد
پس ببر تا سند معتبرش گردانیتو فقط نیزه نخور صدعلی اصغر به فدات
دادمش بلکه بگیری سپرش گردانیگلویش تازه گل انداخته من می ترسم
صبرکن تا صدقه دور سرش گردانیجان من قول بده پیش کسی رو نزنی
جان من قول بده زودبرش گردانیطفل من تا بغل توست خیالم جمع است
نکند حرمله را با خبرش گردانی(علی اکبر لطیفیان)