سلسله صفویان؛ از پیدایش این حکومت تا اصالت و اوج شکوه در زمان شاه عباس
بعد از سقوط امپراتوری بزرگ ساسانیان به دست مسلمانان؛ ایران تا سالها نتوانست آن یکپارچگی همیشگی خود را به دست بیاورد. اما بعد از نهصد سال امپراتوری ظاهر شد که باری دیگر ایران را به شکوه و عظمت خود بازگردانده و دوباره تمامی ایرانیان را زیر یک پرچم آورد. این حکومت بزرگ “صفوی” نام داشت که در سال 880 قمری؛ توسط اسماعیل یکم در تبریز پایگذاری شد. اگر شما نیز به تاریخ ایران عزیزمان علاقهمند هستید؛ در ادامه متن همراه سایت بزرگ روزانه باشید تا نگاهی بر دودمان بزرگ صفوی داشته باشیم.
فهرست موضوعات این مطلب
پیدایش صفویان
بعد از حمله مغولها و همچنین اعراب به ایران؛ ایران دچار چند پارچگی شده و هرکس در هر کجا که میتوانست؛ برای خود حکومتی تشکلی داد. از این حکومتها میشود به طاهریان، صفاریان، سامانیان، بوییان و زیاریان اشاره کرد. همچنین لازم به ذکر است که بر نواحی غرب کشور یعنی تبریز و غیره حکومتی تحت عنوان آققویونلوها (گوسفند سفیدها) حضور داشت. اسماعیل صفویان که خود یکی از پادشاه محلی بود به تبریز حمله کرده و بعد از شکست دادن آققویونلوها رسما در تبریز تاجگذاری کرد. اما شاید برای شما نیز جالب باشد تا بدانید که اسماعیل یکم چه کسی بود؟ در ادامه با ما باشید.
اسماعیل صفوی که بود؟
اسماعیل در 25 رجب سال 892 در اردبیل متولد شد. به گفته دانشنامه مشگینشهر، او در مشگینشهر متولد شدهاست. اسماعیل در یکسالگی (رجب 893) پدرش را از دست داد. پس از مرگ حیدر (پدر اسماعیل)، صوفیان صفویه در اردبیل جمع شدند و سلطان علی پادشاه، پسر ارشد حیدر و برادر بزرگتر اسماعیل را به جانشینی پدر تعیین کردند و اندک زمانی بر پیروان صفویه در اردبیل افزوده شد.
پدرش شیخ حیدر به همراه مریدان خود که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش (سرخسر به زبان تُرکی) خوانده میشدند؛ برای جهاد علیه مسیحیان چرکس به نواحی قفقاز حمله کردند. توسعهطلبی حیدر باعث شد که با شروانشاهان وارد جنگ شود. سلطان یعقوب آققویونلو در این جنگ به کمک شروانشاهان رفت و نهایتاً حیدر تیر خورد و به اسارت درآمد و جان خود را در این مبارزه از دست داد و فرزندانش نیز به اسارت درآمدند. در این زمان، اسماعیل کودکی شیرخوار بود.
اسماعیل به همراه مادر و دو برادرش در اصطخر، فارس بهمدت چهار سال و نیم زندانی شدند. در این دوره سلطان یعقوب آققویونلو مرد و بین فرزندانش رستم و بایسنقر جنگ درگرفت و رستم برای مقابله با بایسنقر، «سلطان علی» برادر بزرگ اسماعیل و خانوادهاش را آزاد کرد، تا بتواند از پشتیبانی قزلباشان خانقاه اردبیل برخوردار شود.
سلطان علی با شکوه فراوان وارد تبریز شد و با سپاهی از صوفیان بایسنقر را شکست داد. رستم از قدرت سلطان علی به وحشت افتاد و وی را در میانه راه تبریز و اردبیل به قتل رساند. سلطان علی برادر هفتسالهاش اسماعیل را به یاران صمیمی و وفادارش سپرد.
مطلب مشابه: هخامنشیان، بزرگترین امپراتوری تاریخ؛ تاریخچه این حکومت از کوروش تا سقوط آن
آمادهسازی اسماعیل برای شکست دشمن
اسماعیل مدتی پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت بیشتر به لاهیجان انتقال داده شد و نزد امیر آنجا «کارکیا میرزا علی» پناه گرفت.
کارکیا میرزا علی فرمانروای محلی لاهیجان و دیلمان که شیعه و سادات و دوستدار خاندان صفوی بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا سال 905 (قمری) با مراقبتهای شمسالدین لاهیجی که از فضلای آن دیار بود فارسی، عربی، قرآن و مبانی و اصول شیعه امامیه را فرا گرفت. همچنین در این مدت، زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفی لاهیجان فنون رزم را آموخت.
بدین ترتیب اسماعیل از یک سو زیر تأثیر فرهنگ صوفیانه خانواه شیخ صفی بود و از سوی دیگر احتمالاً در گیلان با برخی آموزههای ایران باستان و تشیع دوازدهامامی آشنا شده و مجموعه این آموزهها او را برای تبدیل شدن به یک حاکم مقتدر، فرمانده نظامی و پیشوای مذهبی آماده ساخت.
قزلباشان به بهانه زیارت آرامگاه شیخ صفیالدین اردبیلی، با کسب اجازه از کارکیا اسماعیل را به اردبیل بردند. هدف قزلباشها از این کار خروج از حیطه کارکیا بود.
قزلباشان به همراه اسماعیل به منطقه خلخال رفتند و نزدیک به سه ماه در روستاهای اطراف خلخال اقامت داشتند. آنها در این مدت با برخی در آناتولی ارتباط بر قرار کرده و از آنها میخواستند که تُرکان قزلباش را جمعآوری کرده به ایران بفرستند در مدت سه ماه در حدود دو هزار قزلباش به شیوههای مختلف از آناتولی وارد ایران شده و به اردوی اسماعیل پیوستند.
در این هنگام اسماعیل دوازده سال و یک ماه سِن داشت. از وقتی که اسماعیل از لاهیجان بیرون آمده بود تا هنگامی که در ارزنجان اردو زد در حدود هفت هزار تُرک آناتولی به اردویش پیوستند که بیشتر از نُه قبیله زیر بودند.
آغاز لشکر کشی و تاجگذاری امپراتورِ چهارده ساله
با هفت هزار سپاهی قزلباش به سمت شروان لشکر کشید. در جنگی که نزدیک قلعه گلستان روی داد، فرخ یسار با وجود بیست هزار جنگاور مغلوب و کشته شد. اما قلعه گلستان در مقابل سپاه صوفیان به مقاومت پرداخت و بلافاصله تسلیم نشد.
با این حال باکو تسلیم شد و سردار خردسال به جای آنکه وقت خود را برای محاصره و تسخیر قلعه گلستان ضایع کند، از حوالی شروان عزیمت کرد و راه آذربایجان را پیش گرفت. در نزدیک نخجوان الوند بیگ آققویونلو را مغلوب کرد و خود پیروزمندانه وارد تبریز شد و سلطنت خود را با اعلام و اظهار سلطنت شیعه که به هر حال با آیین اکثریت اهل شهر مغایر بود، اعلام داشت.
شاه اسماعیل یکم صفوی قیام مؤثر خود را ضد امیران آققویونلو به سال 907 قمری، از اردبیل آغاز کرد ولی پایتخت خود را به تبریز انتقال داد. با این وجود، اردبیل به سبب آن که مدفن شیخ صفیالدین بود، پایتخت معنوی شاهان صفوی بهشمار میرفت و از تقدس و احترام خاصّی بهرهمند بود.
وی که چهارده سال داشت به کمک مریدانی که اغلب از تبار شاملو بوده و سخت به او معتقد بودند شاه ایران شد و دودمان خویش را به نام جدش صفیالدین، «صفویه» نامید.
مطلب مشابه: نگاهی بر پادشاهی بزرگ ساسانیان؛ از شروع حکومت تا حمله اعراب و نکات خواندنی از این حکومت
شیعه مذهب رسمی ایران
اسماعیل در شهر تبریز مذهب تشیع را بهعنوان مذهب رسمی اعلام نمود. بیشتر مردم در آنزمان سنی مذهب بودند. اُمرای قزلباش این مطلب را به شاه اسماعیل یادآور شدند، اما شاه در پاسخ عنوان کرد که: در این کار خداوند و امامان او را یاری خواهند کرد و اگر مردم بخواهند در مقابل او کوچکترین اعتراضی کنند، پاسخشان شمشیر خواهد بود.
یک شب پیش از تاجگذاری شاه، نزد وی رفتند و گفتند:
قربانت شویم دویست سیصد هزار خلق که در تبریز است، چهار دانگ آن همه سنی اند و از زمان حضرات تا حال این خطبه را کسی در تبریز برملا نخوانده و میترسیم مردم بگویند که پادشاه شیعه نمیخواهیم و نعوذ باللّه اگر رعیت برگردند چه تدارک در این باب توان کرد… پادشاه فرمودند خدای عالم و حضرات ائمه معصومین همراه منند و من از هیچکس باک ندارم. بهتوفیق اللّه تعالی، اگر رعیت حرفی بگوید شمشیر میکشم و یک کس زنده نمیگذارم.
اصالت ترکی دودمان صفویه
شاهان دودمان صفویه در زمان به شاهی رسیدنشان به زبان ترکی آذربایجانی سخن میگفتند (به جز شاه اسماعیل یکم که از بدو تولد دوزبانه بود و به هر دو زبانِ فارسی و ترکی آذربایجانی سخن میگفت و شعر میسرود) اما نیاکان آنها در اصل ترکیبی از قومیتهای کرد، ترک، گرجی و یونانی بودند.
همچنین این شاهان ادعای سیادت نیز میکردند و اینکه از تبار پیامبر اسلام هستند ولی با این وجود بسیاری از پژوهشگران در مورد درست بودن این گفته شک دارند.
احسان یارشاطر در مورد زبان مادری صفویان مینویسند: «خاندان صفوی در اصل ایرانیزبان بودند چنانچه از دوبیتیهای شیخ صفیالدین، نیای بزرگ آنها برمیآید ترکیزه شدند و زبان ترکی را به عنوان زبان مادری خود پذیرفتند.
بر اساس گفته راجر سیوری یکی از پژوهشگران جریانهای دوره صفویه: براساس نوشتارهای موجود در زمان اکنون، شکی در این نیست که خاندان صفویه بهطور قطع دارای ریشه ایرانی است نه ریشه ترکی که گاهی بدان خوانده میشود. این احتمال وجود دارد که اصلیت این خاندان از کردستان ایران آمده باشد که بعدها به آذربایجان کوچ کردهاند. جایی که آنها زبان ترکی آذربایجانی را از ترکزبانان آنجا فراگرفته و سرانجام در سده یازدهم میلادی در شهر اردبیل جای گزیدهاند.
همچنین بر اساس سخنان ولادیمیر مینورسکی، خاورشناس روسی: از 970 تا 1510 میلادی، آذربایجان به پناهگاه اصلی و مرکزی برای یکپارچگی صفویان تبدیل گشت، کسانی که از بومیان اردبیل بودند و اصالتاً به یکی از گویشهای محلی زبانهای ایرانی سخن میگفتند.
زبان آذری کهن زبان مادری نیای بزرگ صفویان، شیخ صفیالدین اردبیلی بودهاست و اشعاری بدین زبان در کتاب صفوةالصفا و سلسلةالنسب سرودهاست.
شیخ صفیالدین اردبیلی همچنین به «پیر آذری» پدر شیخ صفیالدین اردبیلی، شیخ امینالدین جبرائیل اردبیلی و اجداد وی در حدود سه سده در قریه کلخوران اردبیل به شغل زراعت مشغول بودهاند.
نوه شیخ صفیالدین اردبیلی و پسر شیخ صدرالدین موسی، خواجه علی سیاهپوش در هنگام مواجهه با تیمور گورکانی در حوالی جیحون موطن خود را اردبیل معرفی کرد. همچنین چندی دیگر از پژوهشگران نیز بر آذربایجانیبودنِ صفویان اصرار دارند.
مطلب مشابه: 12 فرمانده بزرگ نظامی تاریخ؛ داستان زندگی و بیوگرافی کوتاه آنها
تجارت با اروپاییان
ایجاد تنفر عقیدتی منجر به بنبست با عثمانی شد و صفویه برای گسترش تجارت، ناگزیر به دادن امتیازات تجاری به اروپاییان شدند.
شاه اسماعیل به دلیل تمایلی که به اتحاد با اروپاییان برای مقابله با عثمانیها داشت، در 1507 میلادی جزیره هرمز، قشم، مسقط، (عمان) و سواحل جنوبی خلیج فارس که امروزه بعنوان امارات متحده عربی شناخته میشود و در 1514 میلادی بندرعباس و در 1521 بحرین را به پرتقالیها واگذار کرد.
این مناطق بیش از یک قرن در دست پرتقالیها ماندند تا سرانجام در 1622 میلادی شاه عباس بزرگ با دادن امتیازات دیگری به انگلستان، با پشتیبانی ناوگان آنها این مناطق را بازپس گرفت. با این اقدامات، صفویان راه استعمار منطقه و هندوستان توسط دولتهای اروپایی را هموار کردند. اولین دولتی که اقدام به دادن امتیازات تجاری به تجار انگلیسی و هلندی کرد صفویان بودند. سنت امتیاز دهی به اروپاییها تا آخر دوران قاجار و امتیاز نفت ادامه پیدا کرد.
تثبیت قدرت مذهبی در ایران
برخلاف دین زرتشت و مسیحیت، در اسلام هیچگاه طبقه ای بنام روحانیت وجود نداشته است. نخستین بار امپراطوری عثمانی در قرن 15میلادی (9 هجری) به تقلید از کلیسای کاتولیک اروپا اقدام به تأسیس منصب شیخ الاسلام کرد.
مورخان متفق القول هستند که نخستین بار سلطان محمد فاتح در 1451 میلادی چنین فردی را منصوب کردهاست بتدریج این جایگاه بالا رفت تا اینکه در زمان سلطان سلیم اول به مقام مهمی در دربار تبدیل شد و در زمان سلطان سلیمان قانونی، شیخ الاسلام به یک نهاد اداری و قانونی تبدیل شد که در استانبول قرار داشت و از طریق فتواهای خود سیاستهای حکومت را پشتیبانی میکرد.
صفویه به تقلید از عثمانیها (که آنها نیز نیم قرن قبل به تقلید از کلیسای کاتولیک منصب سیاسی شیخ الاسلام را وارد تصمیمات سیاسی و اجتماعی خود کرده بودند تا با فتواهای خود از سیاست آنها پشتیبانی کند) در ابتدای قرن شانزدهم میلادی روحانیت شیعه را بعنوان شیخ الاسلام وارد سیاست کشور کردند.
این منصب در زمان پادشاهان ضعیف مثل شاه طهماسب یا شاه سلیمان و شاه سلطان حسین قدرت بیشتری بدست میاورد و اقدام به تغییرات گسترده دینی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی میکرد. پس از سقوط صفویه، منصب شیخ الاسلام در اصفهان یک منصب صوری شد، ولی قدرت سیاسی در نزد روحانیت شیعه باقی ماند.
مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی سورنا، یکی از نوابغ نظامی تاریخ از تولد تا مرگ
اوج شکوه ایران در زمان شاه عباس
عباس یکم مشهور به شاه عباس بزرگ یا شاه عباس کبیر، پنجمین پادشاه ایران صفوی بود که از سال 1587 تا 1629 میلادی حکومت کرد. او با کمک قبایل قزلباش شاملو و استاجلو و طی جنگهای داخلی شهرهای خراسان که از سال 1580 میلادی آغاز گشت، قدرت را از پدرش شاه محمد خدابنده ستاند و در سال 1587 میلادی، در 17 سالگی پادشاه ایران شد و 41 سال سلطنت کرد.
شاه عباس هنگامی به سلطنت رسید که غرب و شمال غربی ایران در تصرف امپراتوری عثمانی بود؛ خراسان و شمال شرق ایران نیز تحت اشغال ازبکها بود و طی 12 سال پس از مرگ شاه تهماسب یکم و دوران پادشاهی شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده، قدرت شاه کاهش پیدا کرده بود و دستهبندیهای قبیلهای قزلباشان مجدداً به شکل فزایندهای بروز کرده و دوگانگی میان قزلباشان ترکمان و تاجیکان (مردم غیر ترک) در دربار شدت پیدا کرده بود.
در نتیجه این چند دستگی، هر یک از مقامات دولتی در اندیشه منافع و قدرت خویش بود و کشور دچار هرج و مرج گردیده بود. شاه عباس با اولویتبندی مشکلات متعدد توانست در طول سلطنتش دودمان صفویان را به اوج قدرت برساند. عباس میرزا به همراه علیقلیبیگ گورکان شاملو در جنگهای خراسان، محاصره قلعه نیشابور، محاصره قلعه تربت و نبرد تیرپل علیه پدرش شاه محمد خدابنده (شاه وقت) جنگید. وی در هجدهسالگی قزوین را متصرف شد و در نهایت خود را شاه ایران خواند.
در دوره حکمرانی شاه عباس و به پیرو آن، روابط خارجی با دولت های اروپایی و رشد اقتصادی، بر درآمد ایران به اندازه قابل توجهی افزوده شد.
اوج بازرگانی و تولید ابریشم ایران را بایستی در زمان شاه عباس بزرگ دانست. در این زمان بر اثر پیدا شدن دولتهای قدرتمندی مانند امپراتوری روسیه، فرانسه، اتریش، هلند، پرتغال و بریتانیا و نیازهای تجاری که کشورهای اروپایی به کشورهای آسیایی داشتند، از طرفی و جنگهایی که بین آنها و امپراتوری عثمانی درگرفت، ایجاد روابط نزدیک را میان ایران و اروپا لازم ساخت. آزادی دینی در دوره این شاه یکی دیگر از عوامل رشد روابط خارجی ایران با کشورهای غربی بود.
شاه عباس نخستین کسی بود که بهخاطر جلو زدن از عثمانی اقدام به دادن امتیازات تجاری به تجار انگلیسی و هلندی کرد. او با این امتیازات مسیر استعمار منطقه بخصوص استعمار هندوستان را نیز برای هلند و انگلستان هموار کرد و سنت امتیازدهی را پایه نهاد که تا اواخر دوره قاجار و امتیاز دارسی تا سده بیستم باقی ماند.
برخلاف شاه عباس که بخاطر لجاجت با عثمانی به تجار اروپایی تسهیلات گمرکی میداد اروپاییان این تسهیلات را برای تاجر ایرانی قرار نمیدادند. این از دلائل حس تحقیر ملی و افتادن تجارت در دست اروپاییان شد. شاه عباس به شرلی گفته بود که خاک پای حقیرترین مسیحی را به یک بزرگان عثمانی ترجیح میدهد.
شاه عباس شخصاً با تجار اروپایی معامله میکرد بهمین دلیل تجارت ایران صرفاً دولتی شد. تجارت اروپا رونق گرفت ولی تاجر ایرانی در این دوره مشاهده نمیشود. به دلیل لجاجت با عثمانی مرز غرب بسته شد و مسیر تجارت زمینی راه ابریشم که در آن دوره پس از سفرهای دریایی پرتقالیها و انگلیسیها رونق کمتری هم پیدا کرده بود متوقف شد. مسیر قفقاز نیز توسط شاه عباس به انحصار تجار ارمنی درآمد.
جنگهای مذهبی در دوران صفویه
صفویان مرزهای سیاسی و جغرافیایی خود را با مذهب شیعه ترسیم میکردند. همین امر سبب شد که در آینده و حتی پس از تأسیس دولت-ملتهای مدرن در ایران، نوعی مرزبندی عقیدتی مرزهای ایران را ترسیم کند و در دورههایی تندرویهای شیعه باعث بروز درگیری در مناطق مرزی، و در نتیجه این مسئله باعث کوچکتر شدن ایران میشد؛ مثلاً تندرویهایی چون محمد باقر مجلسی در اوائل قرن 18 میلادی در ضدیت با اهل سنت که در بخشهای شمال شرق خراسان بودند منجر به هجوم افغانهای سنی مذهب به ایران و از بین رفتن صفویه در 1722 میلادی شد و پس لرزههای آن در قرن بعدی به یکی از عوامل جدایی افغانستان تبدیل شد.
مطلب مشابه: نگاهی بر امپراتوری اشکانیان؛ از تاسیس، تا نبردها و کاخ های به جا مانده
سقوط امپراتوری صفویان
دلیل اصلی سقوط اوضاع نابسامان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اواخر دوران این سلسله به ویژه زمان حکمرانی شاه سلطان حسین، آخرین پادشاه این امپراتوری بود. حکومت صفویان که شاه اسماعیل اول آن را با پیروزی در جنگهای متعدد، در تبریز آغاز کرد، در اصفهان با اسارت شاه سلطان حسین و با بخشش تاجش به محمود افغان به پایان رسید
شاه صفی نوه و جانشین شاه عباس بزرگ بود. تزلزل در سیاست خارجی ایران از دوره سلطنت او آغاز شد. ازبکها شرق و عثمانیها غرب ایران را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند. شاه صفی که از مقابله با سلطان مراد چهارم امپراتور عثمانی درمانده بود، در سال 2048 هجری قمری به قراردادی که به موجب آن، بغداد به عثمانیها واگذار میشد، تن در داد. سال پیش از آن نیز قندهار، به دست شاه جهان امپراتور مغولی هند از دست رفته بود. دلیل این شکستها این بود که فرماندهان لایق و کارآزموده نظامی صفوی به دلیل بدگمانیهای شاه صفی به آنان، کشته شده بودند.
فتح اصفهان به دست محمود افغان
در نخستین حمله محمود افغان به ایران در سال 1134 هجری قمری، کرمان عرصه تاخت و تاز او قرار گرفت.
لطفعلی خان داغستانی، صدر اعظم فرمانده سپاه و والی فارس، با بخشی از افراد نخبه و برگزیده سپاه خود برای راندن افغانها به اردوگاه آنان یورش برد و آنجا را به تصرف خود درآورد. سواره نظام او، مهاجمان را تا قندهار تعقیب کردند. محمود افغان در پایان این اولین هجوم شکست خورده و به قندهار برگشت.
سرانجام پس از محاصرهای که حدوداً یک سال طول کشید، شاه سلطان حسین خود را تسلیم محمود افغان کرد. شاه سلطان حسین و همراهان انگشت شمار او، از میان کوچهها و خیابانهای اصفهان، شرمگین و اندوهبار عبورکردند، شاه سلطان حسین با اسبی که از محمود افغان به عاریه گرفته بود، با تشریفات غمانگیزی وارد کاخ محبوب خود فرح آباد شد. گزارش ژوزف آپی سالمیان مترجم و منشی ارمنی آنژدوگاردان کنسول فرانسه صحنه را این گونه نقل میکند: محمود افغان در گوشه تالار بر مخده زربفت تکیه داشت. شاه به گوشه دیگر تالار هدایت شده در آنجا قرار گرفت. شاه سلطان حسین پس از ادای تحیّات گفت: فرزندم چون اراده قادر متعال بر این قرار گرفته که من بیش از این سلطنت نکنم و به موجب مشیّت باری تعالی وقت آن شده که تو از اورنگ سلطنت ایران بالا روی، من از صمیم قلب سلطنتم را به تو وا میگذارم و از خداوند توفیق تو را میخواهم.
شاه پس از ادای این چند کلمه، طره پادشاهی را از دستار برگرفته آن را برای تسلیم به محمود، به امانالله سپرد؛ ولی چون متوجه شد که محمود از این کار آزرده خاطر است، طرّه را از امانالله بازگرفت و خود نزد محمود رفت و آن را با دستهای خویش بر سر محمود بسته، بار دیگر برای وی توفیق خواست و بیدرنگ به جای خویش بازگشت و نشست.
سرانجام محمود افغان
محمد افغان دچار مشکلات روانی بود. جنون محمود روز به روز شدت مییافت بهطوری که گاهی به ضرب و قتل نزدیکان خود فرمان میداد، گاهی مانند مستان فریاد و فغان میکرد، مردم از او میترسیده و میگریختند.
دیوانگی او به جایی رسید که دیگر امکان جلوگیری او نبود، بنابراین درها را بر روی او بسته و او را از بیرون محافظت میکردند. چند روز در حبس نخورد و نیاشامید و نخفت تا اینکه بیتاب شد و بستری گردید. آنچه معالجه کردند مفید نیفتاد، مأیوس و نومید گردیدند.
برای شفای او زر بسیار از خزانه بیرون آورده صدقه دادند و رنجدیدگان را دل بهدست آوردند، به کشیشان جلفا هزار تومان به ایلچی فرنگ هزار تومان دادند ولی روز به روز مرض شدید میشد. ورمی در شکمش پیدا شد و با دندان گوشتهای بدن خود را پاره میکرد و از درد فریاد میزد.
پس از چند روز بدنش مانند غربال سوراخ سوراخ شد و شروع به گندیدن و ریختن گذاشت و متعفن شد. و چون آثار مرگ در او هویدا گشت، در صدد برآمدند که برادر بزرگش را از قندهار بیاورند و به تخت شاهی بنشانند ولی چون زمستان و راه دور بود مناسب ندیدند و اشرف سلطان پسر میرعبداللهخان که عموزاده محمود بود به جای او نشانیدند و چون پدر اشرف را محمود به قتل رسانیده بود، اشرف گفت تا به قصاص خون پدرم محمود را نکشم قدم بر تخت سلطنت نخواهم گذاشت. افغانیها سر محمود را در رختخواب بریده در برابر او گذاشتند و اشرف بر جای محمود نشست. او را مبارک باد گفتند.
مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی داریوش بزرگ، شاهِ جهان؛ بیوگرافی از لحظه تولد تا مرگ
بزرگان ایرانی در دوره صفویه
ایران صفوی در زمینههای نظامی، فقه شیعه، هنر، (معماری، خوشنویسی و نقاشی) پیشرفتهای قابل توجهی داشت. از سرداران دولت صفوی میتوان از قرچغای خان، اللهوردی خان گرجی و امام قلی خان نام برد. از فقیهان آن دوران نیز میتوان به حسین خوانساری، میرداماد، فیض کاشانی، شیخ بهایی، ملاصدرا، و علامه مجلسی اشاره کرد. از هنرمندان دوره صفوی میتوان از رضا عباسی، علیرضا عباسی، میرعماد و آقامیرک نام برد. همچنین از شاعران آن دوران میتوان به وحشی بافقی، صائب تبریزی، محتشم کاشانی، میر رضی آرتیمانی و امیرپازواری یاد کرد.
دشمنی با فلسفه در دوران صفوی
در عصر صفوی به دلیل توجهی که به پیشرفت علوم دینی (شیعه اثنی عشری) صورت گرفت، دشمنی با فلسفه و علوم عقلی شدت یافت.
به عنوان مثال تدریس فلسفه نه تنها در برخی مدارس ممنوع شد، بلکه توسط بعضی از علما امری مذموم به حساب میآمد. این دوره، عهد توقف در اندیشه های پیشینیان و عدول نکردن از آن بود. اگر بحثی در میگرفت در نحوه تلقی آن مقولات بود؛ نه از باب شک و تردید در آنها. استدلالها بر اساس علوم نقلی بنا میشد نه علوم عقلی و تفاسیر و اخبار و احادیث جای استدلال عقلی را گرفتند.
در دوران صفوی اختراعات و اکتشافات فراوانی در اروپا به وقوع پیوست. ماشین بافندگی، میکروسکوپ مرکب، دماسنج، هفت تیر رولور، روزنامه، دوربین نجومی، دوربین زمینی، خطکش محاسبه، ماشین حساب، هواسنج، ساعت پاندول دار، مولد الکترواستاتیکی، ماشین بخار و کشف جریان خون اما در ایران نه دانشگاهی تأسیس شد، نه انجمن های علمی و فنی ایجاد شدند، نه کتاب های علمی به ایران منتقل شد و نه چاپخانه ای به کار پرداخت.
صفویه و آدمخواران
شاه اسماعیل برای نشان دادن تنفر خود از دشمنانش و نیز برای تغییر مذهب مردم به مذهب شیعه عدهای قزلباش آدمخوار بههمراه خود داشت که به آنها فرمان میداد تا انسانها را زنده یا مرده بخورند. نخستین واقعه آدمخواری آنها در 1504 میلادی در مازندران در مصاف با کیا حسین دوم چلاوی یکی از خانها ثبت شدهاست.
کیا حسین دوم چلاوی با مرادبیک و توابع در اوایل ذیحجه سال مذکور از قلعه بیرون آمدند. و بیش از ده هزار نفر به اسارت درآمده از میان آنها حدود هزار تن کشته شدند و دو تن به اسامی مرادبیک جهانشاه لوی ترکمان و ساتلمیشبیک، زندهزنده از ته به سر سیخ کشیده شده و کباب شدند و قزلباشان از گوشت آنها تغذیه کردند.
واقعه آدمخواری دیگری در سال 1540 در مصاف با ازبکان به سرکردگی شیبک خان ازبک اتفاق افتاد. در این رابطه، نقل شدهاست که: او را در زیر اجساد ازبکان کشتهشده یافتند بی زخمی و جراحتی، در حال سرش از تن جدا کردند، نزد نواب کامیاب همایون آوردند. وی پس از احضار سر، جسد پر حسد او را طلب داشت.
تیغبندان درگاه، فیالحال جسد او را حاضر آوردند و قهرمان صفدر سه ضربت شمشیر بر شکمش زده، فرمود که قورچیان کثیرالاخلاص و ملازمان کثیرالاختصاص هر کس سر نواب همایون ما را دوست میدارد، از گوشت بدن این دشمن من قدری میل نماید.
بر سر گوشت جسد آن ناپاک به نوعی ازدحام و هجوم عام شد که چند کس مجروح و زخمی گشتند و (جمعی که دورتر بودند یک لقمه گوشت او را از جمعی که نزدیکتر بودند، به مبلغ کلی میخریدند و میخوردند) و گوشت خام (و حرام با خاک و خون آغشته) را بر وجهی خوردند که بنگیان گرسنه محتاج در وقت در رسیدن کیف بنگ و طغیان جوع، گوشت بره فربه بریان را چنان بهرغبت تناول ننمایند.
پایتختهای ایران در این دوره
همانطور که نوشتیم پایتخت ایران در این دوره نخست تبریز و سپس قزوین بود اما شاه عباس پس از پیروزی بر ازبکان پایتختش را از قزوین به اصفهان که آن را به شکل یکی از زیباترین شهرهای جهان دگرگون کرده بود، منتقل کرد.
از جنوب شهر شاهراهی بدان وارد میشد که از میان باغها و عمارتهای مشهور به هزارجریب میگذشت، که بسیاری از اشراف در آن سکونت داشتند. پس از گذر از زاینده رود و پل الله وردی خان از خیابان عظیم پردرخت چهارباغ میگذشت، به میدان عظیم مستطیلی شاه میرسید که کاخ عالی قاپو و دو تا از بزرگترین شاهکارهای معماری ایرانی، مسجد شیخ لطفالله و مسجد شاه بدان مشرف بود. این شهر زیبا غالباً مورد بازدید سفرای اروپایی، تجار خواهان امتیازات تجاری، مبلغین کاتولیک خواهان مجوز افتتاح صومعه و فعالیت تبلیغی، سیاحانی چون آنتونی شرلی و مسافرینی چون پیترو دلا واله که شرحهای ارزشمندی از ایران صفوی برجای نهاده، قرار میگرفت.
کلام آخر
ما امروز درباره امپراتوری بزرگ صفویان نوشتیم؛ امیدواریم که این مقاله برای شما مفید بوده باشد و همچنین این مقاله دلیلی برای آغاز مطالعه بیشتر تاریخ ایران عزیزمان باشد. در پایان امیدواریم از خواندن این مقاله نهایت لذت را برده باشید.
مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی کوروش بزرگ؛ شاه شاهان از تولد تا مرگ