بریدههایی از کتاب خودآموز دیکتاتورها (خلاصه این کتاب درباره رفتار دیکتاتورها)
در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه بریدههایی از کتاب خودآموز دیکتاتورها را برای شما دوستان قرار دادهایم. کتاب خودآموز دیکتاتورها، نوشته رندال وود و کارمینه دولوکا است. این کتاب یک متن طنز در نقد رفتار دیکتاتورها است که با زبانی تند و گزنده یاد میدهد دیکتاتورها چطور رفتار میکنند.این کتاب را به تمام علاقهمندان به علوم سیاسی و طنز پیشنهاد میکنیم. اما فراموش نکنید که هدف نویسندگان از نوشتن این کتاب مذمت و نقد دیکتاتوری است، نه ارائه دستورالعملهایی برای دیکتاتور شدن.
جملاتی آموزنده از کتاب خودآموز دیکتاتور
تکیهکلام همیشگیات باید این باشد: کشور در برهه حساسی است، دشمنان خارجی نقشههای پلیدی برای نابودی ملت در سر دارند. اینطور میتوانی حمایت سیاسی دائمی مردم را به دست آوری
تو نباید هرگز اجازه تشکیل «سازمانهای مردمنهاد» (انجیاُ) و دیگر نهادهای جامعه مدنی را بدهی. یادت باشد این تشکلها (۲۴۸)، گرچه عناوین بیخطری مثل «انجمن طرفداران محیط زیست» و «حامیان حقوق حیوانات» را دارند، اما عملا شالودههای کارِ جمعی و گروهی را به اعضای خود یاد میدهند و بعید نیست که آنها در آینده از این مهارتهای خود برای ساقط کردن تو استفاده کنند.
دمیدن یک حسِ معنوی یا عرفانی به کیش شخصیتت به تو کمک میکند تا از احساسات پاک مذهبی مردم کشورت، نهایت سوءاستفاده را بکنی. پس سعی کن خود را یک آدم مؤمن و خداترس جلوه دهی. این تاکتیک سود فراوانی دارد: نخست باعث افزایش محبوبیتت نزد اکثریت دینداران جامعه میشود و کیش شخصیتت را تقویت، سپس حکومتت را مستحکمتر و اداره مملکت را برایت راحتتر میکند. بهترین حالت این است که رژیمت و دین مردم چنان درهم بیامیزند که هر یک از این دو معادل دیگری تلقی شود.
اگر هیچ گزینه دیگری نداری، همیشه دمدستترین و راحتترین گزینه این است که بگویی ایالات متحد مشغول توطئهچینی علیه توست.
از آنجا که نظام آموزشی کشورت به دلیل کمبود بودجه و ضعف مدیریت، وضع افتضاحی دارد، بچهها و نوههایت را برای تحصیل به آمریکا و اروپا بفرست. خوشبختانه پول کافی در اختیار داری تا آنها بتوانند در بهترین دانشگاههای این کشورها درس بخوانند.
در واقع، دیکتاتوری دیگر به معنای حکومت مستبدانه از نوع حکومت نازیهای آلمان نیست. حالا در دورهای زندگی میکنیم که حمایت از اصول دموکراتیک مهم است. تو هم میتوانی با تغییر در اصول و نهادهای دموکراتیک، همان کنترل تمامعیاری را که در طلبش هستی، به دست آوری. به عبارت دیگر، دَم از حفظ و صیانت از اصول دموکراتیک بزن اما در عمل نظام دیکتاتوری مطلوبت را برپا کن. تو باید گرگی در لباس میش باشی!
زندگی کردن در این مملکتی که تو برایشان درست کردهای خیلی سخت است و همه به فکر فرار از کشور هستند! اما تو، جناب دیکتاتور، مجبور نیستی مثل تودههای مردم رنج بکشی. سران رژیمت، وزیران، کارگزاران و حامیانت هم مجبور نیستند رنج بکشند. چاپلوسانی که از صبح تا شب منتظرند ببینند جنابعالی چه فرمایشی کردهای تا آن را بستایند و در ازای این کارشان از صبح تا شب مشغول چاپیدن بیتالمال هستند، نیز نباید رنج بکشند. اینها پایه و اساس حکومتت را تشکیل میدهند، پس باید خوب بخورند، خوب زندگی کنند و از انواع خدمات رایگانِ آموزشی، درمانی و غیره بهرهمند باشند.
کسی نباید جرئت انتقاد کردن از تو را داشته باشد. یکی از کارهای ضروری تصویب قانونی است که بر اساس آن هرگونه توهین و افترایی به شخص اول مملکت جرم تلقی شود. بر این اساس، افراد هتاک بلافاصله محکوم و زندانی خواهند شد. مزیت این قانون، اختیاری است که به تو برای خفه کردن صدای منتقدان و روزنامهنگارانِ اپوزیسیون میدهد.
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب نبرد من اثر آدولف هیتلر (کتابی درباره افکار جنایتکار بزرگ)
در کشورهای متعارف و معمولی وظیفه اصلی ارتش دفاع از کشور در برابر متجاوزان خارجی است. اما یک کشور متعارف به ندرت و در موارد بسیار استثنایی، در معرض حمله متجاوزان خارجی قرار میگیرد. دلایلش هم روشن است: کشورهای متعارف و دموکراتیک هیچوقت درگیر جنگ با یکدیگر نمیشوند زیرا شعور استفاده از ابزار دیپلماسی را دارند. این کشورها با استفاده از دیپلماسی و مذاکره، مشکلاتشان را حل میکنند و کارشان هرگز به جنگ و رویارویی نظامی نمیکشد. کشورهای متعارف هرگز کشورهای همسایه را تحریک به جنگ نمیکنند و سودای توسعهطلبی منطقهای در سر ندارند.
اگر فرهنگ ترس را به طور کامل و همهجانبه بر مردم کشورت حاکم کنی هیچکس جرئت نخواهد کرد تو را به چالش بکشد، تهدید کند یا علیه تو دسیسه بچیند. آدمها را خوب بترسان و بعد ببین چطور به خاطر اینکه صرفآ آنها را زنده گذاشتهای و شغلی و نانی به آنها دادهای از تو تشکر خواهند کرد. چنین مردمی هرگز صدایشان را علیه تو بلند نخواهند کرد و تو میتوانی مطمئن باشی که واکنش آنها به کارهای کرده و نکردهات چیزی جز سکوت نخواهد بود.
در کشورت باید تکصدایی حاکم باشد و این تکصدا هم البته مال توست نه هیچ کس دیگری. رسانهها فقط باید بازتابدهنده سخنان و حرفهای تو و حامیانت باشند. بنابراین، باید قوانینی داشته باشی که صدای رسانههای آزاد را برای همیشه خفه کند.
نباید فراموش کنی که اگر استقلال و آزادی عمل نهادهای مدنی و سازمانهای مردمنهاد حفظ شود، آنها میتوانند در بزنگاههای تاریخی، در برپایی نافرمانیهای مدنی علیه رژیمت نقش بسیار مهمی ایفا کنند.
در نظام دیکتاتوری تنها کسی که همیشه سر جای خودش هست و عوض نمیشود شخص شخیص دیکتاتور است. در مقابل، همه کسانی که زیردست دیکتاتور هستند، مشمول قاعده جابجایی دائمی میشوند.
بریدن روبانهای قرمز باعث خواهد شد مردم کشورت خیال کنند اقتصاد کشور روبراه است و تو رهبری هستی که برای رفاه و سعادت آنها زحمت میکشد.
با آمار و ارقام بازی کن: در بیانیههای دولتی، تعداد افرادی را که در تظاهرات و شورشهای خیابانی شرکت کردهاند بسیار پایینتر از واقعیت اعلام کن. تعداد افرادی را نیز که به دست پلیس و نیروهای امنیتیات در تظاهرات کشته شدهاند، بسیار کمتر از آنچه بوده است، اعلام کن. در عوض مدعی شو تعداد زیادی از نیروهای امنیتی و پلیس و نیز رهگذران بیگناه به دست نیروهای اپوزیسیون کشته شدهاند. تظاهرکنندگان را مشتی قاتلِ بیرحم معرفی کن. از آنجا که به هیچ خبرنگار خارجیای اجازه ورود به کشور را ندادهای، هیچ منبع مستقلی نمیتواند ادعاهای آماری تو را تأیید یا رد کند.
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب قلعه حیوانات شاهکار جرج اورول ( با جملات سنگین تامل برانگیز)
همه کاخها و اقامتگاههای رهبر قبلی را مصادره کن! همه نهادهای رژیم سابق را منحل کن! سران حکومت سابق را دستگیر و تیرباران کن! و «شورای موقت ملی» را به ریاست خودت تشکیل بده و اگر دیکتاتور مهربان و خوشقلبی هستی اعلام کن که به زودی انتخابات برگزار خواهد شد.
تو باید مهارت حرکت کردن بین دو خط ظریف را داشته باشی، به این معنا که باید هم «پدری مهربان و سخاوتمند» برای پیروانت باشی و هم «مشتی آهنین» علیه دشمنانت.
هر حکومت دیکتاتوری درستوحسابیای باید بخش دولتی بزرگی داشته باشد. دولتسالاری خصوصیت بارز نظامهای اقتدارگراست. دولت هر چقدر مستحکمتر و بزرگتر شود به نفع توست، البته به شرطی که اعضای آن همیشه به تو وفادار و پاسخگو باشند.
اگر اعضای خانوادهات پولدوست و حریصند باید آنها را کنترل کنی زیرا مردم و مخالفانت دوست دارند حرص و طمع آنها را به حساب تو بگذارند. به همسر و بچههایت بگو مخالف پولدار شدن آنها نیستی، به شرطی که حفظ ظاهر کنند و به وجهه تو به عنوان یک رهبر پاکدست و بیاعتنا به مادیات آسیب نزنند.
در تلویزیون کشورت با زشتترین کلمات مخالفان خودت را فحشباران کن. اینطوری قدرت و اعتمادبهنفس زیادت را به رخ ملت میکشی. هر سخنرانی عمومی، فرصتی برای لجنمال کردن دشمنانت است.
در یک نظام دیکتاتوری فایده داشتن دشمن خارجی آنقدر زیاد است که حتی اگر چنین دشمنی وجود نداشته باشد، باز باید آن را ساخت. همیشه به مردم کشورت یادآوری کن نیروهایی در حال برنامهریزی برای بیثبات کردن کشور و ایجاد ناامنیاند و تنها نیرویی که میتواند جلوی این دشمنان بداندیش را بگیرد، تویی. ترساندن مردم از این دشمنانِ نامشخص اغلب منجر به ابراز همدلی ملت با تو و رژیمت میشود.
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب کمال گرای مضطرب (درباره کمالگرایی و زندگی ایده آل)
انتخابات در روزگار ما، بهترین سازوکار برای مشروعیت بخشی به حکومت است. انتخابات نه فقط بازتابدهنده رأی و نظر مردم است بلکه توی دیکتاتور هم اگر در انتخابات پیروز شدی میتوانی با یک ژست بسیار دموکراتمنشانه و فروتنانه بگویی که تسلیم اراده ملت کبیرت هستی و مجبوری این وظیفه تاریخی را در برهه حساس کنونی بپذیری.
در روز تظاهرات، باید همه خدمات رفاهی برای شرکتکنندگان فراهم باشد: وسایل حملونقل اتوبوس، مترو و غیره، غذای سبک، توزیع نیازهای ضروری مردم با قیمت پایین یا رایگان و اگر امکانش بود پرداخت مبلغی اندک به عنوان «هدیه». فقط مواظب باش این خدمات «جانبی» با ظرافت و بیسروصدا عرضه شود
همواره کاری کن که فرماندهان یگانهای ارتشیات در هر استان کشور، از اهالی آن استان و از قوم و تبار آنها نباشند.
اگر به اندازه کافی ذهنشویی و تبلیغ کرده باشی، ملت باورشان میشود که بدون تو مملکت نابود خواهد شد و آنها به خاک سیاه خواهند نشست. اگر چنین ذهنیتی غالب شود، مطمئن باش تا زمانی که زندهای، حاکم قَدَرقدرت کشورت هستی و هیچ کس جرئت نخواهد کرد به ساقط کردن تو حتی فکر کند.
اگر مجبور به تعقیب و کشتار معترضان در خیابانهای شهرهایت شدی، ادعا کن آنان مشتی تروریست، خرابکار و جنایتکارند که سربازان و سپاهیان حامی نظم و قانون را کشته و اموال و مغازههای مردم را غارت کردهاند. ۴۲۹ بعدآ همهشان را بکش تا هیچکس نتواند خلاف داستان تو حرفی بزند.
وضع ایدئال این است که نیروهای اپوزیسیون در کشورت فقط به اندازهای در صحنه سیاسی کشور حضور داشته باشند که بتوانی از وجودشان به عنوان دلیلی برای اثبات دیکتاتور نبودنت استفاده کنی. دولتهای غربی و روشنفکران داخلی معمولا تو را دیکتاتوری سرکوبگر و رژیمت را رژیمی استبدادی مینامند. تو برای مقابله با این نوع انتقادها باید یک نیروی اپوزیسیون قانونی در کشورت داشته باشی. به عبارت دیگر، نیروی اپوزیسیون قانونی میتواند ظاهری دموکراتیک به رژیم دیکتاتوریات بدهد.
شکسپیر نوشت «آنکه تاج بر سر دارد، بیقرار سر بر بالین گذارد» و ما کی هستیم که بخواهیم خلافش را بگوییم؟ بله، دیکتاتور بودن اصلا کار آسانی نیست.
بزرگترین نقطه ضعف دموکراسیها وجود تودههای بیشمارِ آدمهای احمق است.
کار مفید دیگر در آستانه برگزاری انتخابات، «کلنگزنی» پروژههای بزرگ عمرانی است. روی این پروژهها تا میتوانی تبلیغ و برای مردم رؤیاسازی کن و هیچ اهمیتی هم نده که اغلب آنها فقط «کاغذی اند و از مرحله «کلنگزنی» فراتر نخواهند رفت.
اگر بتوانی انتخابات را به یک نبرد قطبیشده بین خودت و یک نامزد «دیوانه خطرناک» تبدیل کنی که عالیتر از عالی میشود. ولادیمیر پوتین در انتخاباتهای ریاستجمهوری بارها از این تاکتیک استفاده کرده و سودهای بسیار برده است.
هیچ کشور یا ابرقدرتی بیدلیل از تو حمایت نمیکند. آنها در ازای کمکی که برای به قدرت رسیدنت کردهاند توقعاتی دارند که باید برآورده کنی. در واقع درست از زمانی که بر صندلی قدرت تکیه میزنی، آدم آنها میشوی و دلیلش هم روشن است: دوستان خارجیات معتقدند اگر کمک آنها نبود، تو هیچ شانسی برای غصب قدرت نداشتی و حالا که قدرت را غصب کردهای باید کمابیش از دستورها و خواستههای آنان پیروی کنی.
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب سقوط اثر جاویدان آلبر کامو (داستان فلسفی زیبا)