اشعار مونا برزویی + مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه شاعر جوان ایرانی
در این بخش مجموعه اشعار مونا برزویی شاعر جوان ایرانی را گردآوری کرده ایم و امیدواریم از خواندن شعر عاشقانه کوتاه و بلند مونا برزوی لذت ببرید.
مجموعه اشعار مونا برزویی
قاصدکای نقره ای ، خوش خبر اما بی صدان
آیینه های قصه گو ، بی گفتگو ، بی ادعان
صدای قلبِ عاشق و از تو نگاش میشه شنید
روی سکوتِ ورقا میشه نوشت و نُـت کشید
دستِ تو فانوسه شبه، جادویی ازآغوش ِ ماه
از واژه ها طرحی بکش ، باهر اشاره ، هر نگاه
میخونم از چشمای تو، حتی اگه تو نشنوی
با من بیا با گوشِ دل تا آخر این مثنوی
سکوتِ تو اوج ِ صداست ، از خاطره با من بگو
از غربتِ آهنگِ آه ، از لحن ِ اشکِ آرزو
پای سفر داری اگر! مهتاب و بردارو بیا
فریاد کن هر واژه رو با دستهای بی ریا..
((مونا برزویی))
***
گم میكنم خودمو تا بفهمم
كسى برام دلتنگ میشه يا نه؟
خونم بيفته گردنت ببينم
تو اين قبيله جنگ میشه يا نه !؟
نديده میگيرم تورو میگذرم
سكوت شنيدنىتره از لغات
هيچ انتقامى نمیگيرم ازت
“اين” انتقام بدتريه برات !
آهسته میرم التماسم كنى
“غرور” اسم مستعار منه
لعنت به من كه چمدون بستنم
فقط براى وقت تلف كردنه
من ضربه ميخورم ولى حقمه
شكسته هامو نميخواد جم كنى
جورى تعصب داشتم روى تو
باور نميكردم حراجم كنى
سيلى يعنى از ديگران بشنوم
فاصله دارم از حقيقت چقد !
با تو به اين نتيجه ميرسم كه
شايد به وجدانم بشه ركب زد ..
گذشته ها عوض نميشن ولى
مهم تويى فقط به يك اعتبار…
پس منو واسه اينكه آروم بشى
هر جور دوست دارى به خاطر بيار
((مونا برزويى))
***
اشعار کوتاه و بلند مونا برزویی ترانه سرای ایرانی
اگه من عاشقِ دیوار بودم
ترک میخورد و یه پنجره میشد
اگه غمِ چشامُ آینه میدید
دلش درگیر این منظره میشد
اگه تنهائیم و به شب میگفتم
همه شهرو برام بیدار می کرد
اگه با کوه درده دل میکردم
صدام و لااقل تکرار میکرد
نشون میدی به من بی اعتنایی
تورو میخوام ولی با چه بهایی
شاید با مهربونیه زیادم
خودم رو اشتباه توضیح دادم
منم اون که میون شب تیره
نتونست هیچ کی نادیدم بگیره
همون که با نگاهش به تو فهموند
میشه مغرور بود اما نرنجوند
میرم جایی که گریم بی صدا شه
فراموش کردنم آسون نباشه
از این تقدیر می لرزه وجودم
من امتحانم و پس داده بودم
(( مونا برزویی ))
***
منم اونکه میـون ِ شب ِ تیره .. نتونست هیچکی نادیده م بگیره !!
همونکه با نگاهش به تو فهموند ، میشه مغــرور بود اما نرنجوند ..
میرم جایی که گریه م بی صـدا شه …. فراموش کردنم آسـون نباشه !
از این تقـدیـر می لرزه وجودم
مـن امتحانمو پـس داده بودم !
***
نشون میدی به من بی اعتنایی!
تـو رو میخوام ولی به چه بهایی ؟!؟
شایـد با مهربونـی ِ زیـادم ..
خودمـو اشتبـاه توضیح دادم ! . . .
***
شعر عاشقانه از مونا برزوی
اگه مـن عاشـق ِ دیـــــوار بودم ! ترک میخورد و یه پنجـره میشد
اگه غـــم ِ چشامـو آینـه می دید … دلش درگیـر ِ این منظره میشد
اگه تنهائیـمـو به شب میگفتم همه شهـر و برام بیـدار میکرد
اگه با کـوه درددل میکـردم صدامـو لااقـل تکرار میکرد !
***
میخواستم نبخشمت !!! …. یکی ازت تعریف کرد !
دیدن ِ تنهایی ِ تو منو بلاتکلیف کرد..
بیا و معذرت بخواه !!!! از جشنی که خراب شد !
از اونکه واسه انتقامم از تو انتخاب شد !
***
هر چی سرم شلوغ شد رو قلبِ من اثر نذاشت
بدونِ تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت
منو نمیشه حدس زد با این غرورِ لعنتیم
هیچوقت نخواستم ببینیم تو لحظه ی ناراحتیم
***
چی تو چشاته که تو رو انقد عزیز میکنه ؟
این فاصله داره منو بی تو مریض میکنه !
اینکه نگات نمیکنم یعنی گرفتارِ توام !
رفتن همه .. ولی نترس! منکه طرفدار ِ تـوام
***
شاخه ی لرزون ِ دستام فکرِ لمس ِ آفتابه
نگو آرزوی خورشید تو زمستون توُ خوابه
یه درختم توی پائیز که شده به غصه محکوم
ولی میرم به جدالش با همین نگاه ِ معصوم
***
من مثِ یه تک درختم که شکوفه کرده پائیز
گلی که شکفته اما توی یه فصل غم انگیز
من مثِ یه تک درختم پُر ِ شاخه های امید
پُر ِ برگایی که میرن تا در خونه ی خورشید
***
رو کتفِ من جای دوتا علامت
جای دوتا زخم ِ قدیمی مونده
جرأت نکردم از کسی بپرسم
ولی یکی بال ِ منو شکونده !……
***
از وقتی یادمه غریبه بودم
از بچگی زمین و دوس نداشتم
همیشه بین ِ خودمو آدما
یکی دو تا خط فاصله گذاشتم
***
سکوتِ تو اوج ِ صداست ، از خاطره با من بگو
از غربتِ آهنگِ آه ، از لحن ِ اشکِ آرزو
پای سفر داری اگر! مهتاب و بردارو بیا
فریاد کن هر واژه رو با دستهای بی ریا..
***
دستِ تو فانوسه شبه، جادویی ازآغوش ِ ماه
از واژه ها طرحی بکش ، باهر اشاره ، هر نگاه
میخونم از چشمای تو، حتی اگه تو نشنوی
با من بیا با گوشِ دل تا آخر این مثنوی
***
قاصدکای نقره ای ، خوش خبر اما بی صدان
آیینه های قصه گو ، بی گفتگو ، بی ادعان
صدای قلبِ عاشق و از تو نگاش میشه شنید
روی سکوتِ ورقا میشه نوشت و نُـت کشید
***
تاب می آورم این سیلی را
خشمش اینبار بمیرد شاید!
میرود اما باز
پی آزردن من می آید
نفرین به غرورم
نفرین!
***
پی چشمای تبدار تو می گردم
ببخشم! عاشقم ! دیوونگی کردم!
نگو از لحظه ی دیدار بیزاری!
که دیدم توی مشتت قاصدک داری!..
***
گل نیلوفر تنها و غمگینم
گلوم می سوزه باز از بغض سنگینم
تو این بارون و مه تو این شبه پاییز
تو برکه عکس چشمات و نمی بینم
***
فقط عطر عشقه که می مونه باقی
یه فرش از بنفشه ، یه سقف از اقاقی
یه کلبه میون یه صحرا، شقایق
یه لیلای معصوم ، یه مجنون عاشق
***
تو برگریز اشکات ، چشامو خبر کن
به جادوی لبخند غم و بی اثر کن!
صدات مثله صبحه ، یه صبحه بهاری
تو میتونی بارونو اینجا بیاری
***
همه ثانیه هام نحسن ، فقط ساعتا بی نقصن!!
شدن مثله یه مشت مرده ! …… که می رقصن!!
بهم گفتی نمی مونی ، نگاتو کردی زندونی
فقط اینو بلد بودی …… برنجونی!!
ورق خورد ماه و سال من ، نبودی توی فال من
برو دنبال عشقت! ……. بی خیال من!!!
***
خیابونا چراغونی همه عالم به مهمونی!!
چه تاریکی دله من باز!!! چه داغونی !!!
سکوته یک شب تبدار ، نگاهم تا سحر بیدار
دلت جا مونده پیش من!!! …… بیا بردار!!!
***
جمعه خواب روشن چشاتو دیدم
خواب دیدم با تو، تویه دشت سفیدم
پرسیدم اومدی عاقبت مسافر!؟
میدونی بی تو غروبا چی کشیدم؟؟؟
***
میدونم که جاده ها منتظرن
اومدن که دلخوشیمو ببرن
رهگذر نبودی تو! ساده نرو!
چرا گریه هام برات بی اثرن؟
***
زیر انگشتای من جون میگیره یه رج ستاره
عطر تو پیچیده اینجا …. یعنی اومدی دوباره
بیا تا برات بخونم از یه اسمون کبوتر
که به یک اشاره ی من توی دنیام میکشن پر
***
عطر گیسوی حناییتو بده به دست باد
سهم تو دستای زخمی . سهم ما رنگای شاد
عطر سیب رنگ نیاز . تا سحر چشمای باز
دختر قالی باف ! ارزوهاتو بباف…….
***
اشک تو رنگ انار . شدی دلتنگ بهار
دختر قالی باف! ارزوهاتو بباف!
می سوزه چشات !چقد زل زدی به یه نقش تار
همه ی زندگیتو زدی به این چوبه ی دار!
***
گره میزنی به بختت ؟ یا به فرش روبه روت؟
یه رج دیگه تموم شد . گره خورد یه ارزوت!
تو داری گل می کاری… گلایی که لگد میشه
اشک خستت میچکه از تارو پودا رد میشه
***
سوسوی فانوسِ نگاه ِ تو
آرامش ِ این راهِ تاریکه
ارابه ی شب عطرتو آوُرد
یعنی که راه ِ خونه نزدیکه!
***
در سوز یک خبر
درشعله های راز
بر پیکرم هنوز
رخت سیاه اوست
دیگر نکن گله
دیوانه گشته دوست!!
***
تمام لحظه ها چشم انتظارم
واینجا می نشینم تا بیایی
تجسم میکنی لبخندها را
و اغوشی که بر من می گشایی …
***
از هر مسیرِ سرد و طوفانی
انگار قبل از من گذر کردی
هر جا که رفتم حرفی از گُل بود
شاید تو هم با من سفر کردی
***
هوا سرد است اما اشکهایم
کمی تب دار می ریزد به دامن
نگاهم سرد و اشکم داغتر شد
مگر از تو چقدر راه ست تا من ؟
***
نه حتی سایه ای از دور پیداست
که من از او بپرسم وقت چند است ؟!
کدامین روزها اینجا نشستم!؟
تنیدم بر خودم تاری که تنگ است
***
من ، واژه های آشتی با تو
تو ، راز لبهای فرو بسته
انکارِ حسم دیگه ممکن نیست
پلی که از من به تو پیوسته
***
چه تاریک ست این راهی که رفتی!
نه اوایی ، نه امیدی ، نه نوری
چه سنگین است بر من سرزنشها
زبانهایی که می گویند : ! کوری !
***
نمی ایی چرا ؟ گلها که پژمرد !
چرا این بار اینقدر دیر کردی ؟!
نمی دانی فراموشی گناه است ؟
خیالم را کمی دلگیر کردی
***
از معبر چشمای معصومت
بغض ِ تو می رسه به خاموشی
تو صخره رو به روی بورانی
. تو ساکن ِ شهر فراموشی.
***
کاش اتفاقی رد بشی از کوچه های دلخوری *
به روم نیاری که چقد میخوام که از پیشم نری *
هر بار با شنیدن صدای تو آروم شدم *
حتی واسه ی رفتنت پیش ِ همه محکوم شدم*
***
حقیقت و میدونی و ازم دفاع نمیکنی…
کنار تو می میرم و تو اعتنا نمیکنی !
مردم تو رو از چشم ِمن امشب تماشا میکنن
فردا غریبه ها منو پیشِ تو پیدا میکنن !!
***
با اینکه با من نیستی .. دیوونه میشم از غمت
اصلا نمیخوام بشنوم که اشتبا گرفتمت !
داشتن ِ تو کوتاه بود.. اما همونم کم نبود
گذشته بودم از همه ….هیچ کس به غیر تو نبود *
***
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی
حالا که عاشقت شدم تـو اعتنا نمیکنی ! *
دلتنگتر میشم ولی نشنیده میگیری منو
هنوز همه حال ِ تو رو از من فقط میپرسن و….
***
تنِ من به جای دره .. توی آغوشِ تــو افتاد
اشکِ حسرتت چکید و پلکِ بستمو تکون داد
زلفِ تو نوازشم کرد ، عطرتو نفس کشیدم
خم شدی نزدیکِ نبضم ، دیدمت ! چشماتو دیدم
***
من سقوط کرده بودم ، ته چاهِ نا امیدی
نعره ی عریون ِ مرگ و… تــو تواون دره شنیدی
از دلِ صخره شکفتی …. مث ِ یه شاخه ی محکم
من و از دره گرفتی …. آخرین لحظه ی مبهم
***
با تو چه خواب آلوده میشه چشمام..میونه شب دنیا اومدی لابد
هر اشتیاقی و که ممنوع شده چه ساده میشه باتو مرتکب شد
***
مقاومت نمیکنم تا چشمات بگیرنم شبیه یه فراری
وقتی که اینجوری نگام میکنی بوسیدنی ترین لبا رو داری …
***
با اینکه مثلِ روز برام روشنه بالاخره باید ازت جدا شم….
وقتیکه اینجوری نگام میکنی… نمیتونم دوسِت نداشته باشم!
***
سکوتِ تو اوج ِ صداست ، از خاطره با من بگو
از غربتِ آهنگِ آه ، از لحن ِ اشکِ آرزو
پای سفر داری اگر! مهتاب و بردارو بیا
فریاد کن هر واژه رو با دستهای بی ریا..
***
دستِ تو فانوسه شبه، جادویی ازآغوش ِ ماه
از واژه ها طرحی بکش ، باهر اشاره ، هر نگاه
میخونم از چشمای تو، حتی اگه تو نشنوی
با من بیا با گوشِ دل تا آخر این مثنوی
***
قاصدکای نقره ای ، خوش خبر اما بی صدان
آیینه های قصه گو ، بی گفتگو ، بی ادعان
صدای قلبِ عاشق و از تو نگاش میشه شنید
روی سکوتِ ورقا میشه نوشت و نُـت کشید
***
پائیز میاد از اشک تو واسه خودش غم میاره
بهار پیش رنگ نگات قشنگیشو کم میاره
کی از تو مهربونتره وقتی غریب و بی کسم؟
با شوق حسِ عطرِ تو تازه میشه هر نفسم
***
شعر امپراطور
ناراحتت کردم دم رفتن
خواستم که ناامید بشی از مناین عادلانه نیست میدونم
ازم نپرس چطور میتونمیکم واسهت لازمه بیرحمی
دلیلشو حالا نمیفهمیبه بغض وادارم نکن انقد
این گریهها باشه برای بعدتو قلب من یه امپراطوره .. تسلیم میشه چون که مجبوره
برو نباید مال من باشی .. خواهش نکردم، این یه دستورهنفرین به این وجدان بیهودم
ای کاش من خودخواهتر بودمغرور من این بار حق داره
دنیا به من خیلی بدهکارهسکوت یعنی مرده فریادم
باید تو رو از دست میدادماز من به تو پنجرهای وا نیست
وقتی که خوشبختیت اینجا نیستتو قلب من یه امپراطوره .. تسلیم میشه چون که مجبوره
برو نباید مال من باشی .. خواهش نکردم، این یه دستورهمونا برزویی
***
شعر اگه من عاشق دیوار بودم
اگه من عاشق دیوار بودم
ترک میخورد و یه پنجره میشد
اگه غم چشامو آینه میدید
دلش درگیر این منظره میشداگه تنهاییمو به شب میگفتم
همه شهرو برام بیدار میکرد
اگه با کوه درددل میکردم
صدامو لااقل تکرار میکردنشون میدی به من بیاعتنایی
تو رو میخوام ولی به چه بهایی!؟
شاید با مهربونی زیادم
خودمو اشتباه توضیح دادم!منم اونکه میون شب تیره
نتونست هیچکی نادیدهم بگیره!
همونکه با نگاهش به تو فهموند
میشه مغرور بود اما نرنجوند!میرم جایی که گریهم بیصدا شه
فراموش کردنم آسون نباشه
از این تقدیر میلرزه وجودم
من امتحانمو پس داده بودممونا برزویی
***
شعر خوشبختی
میخواستم بهت بگم چقد پریشونم
دیدم خودخواهیه دیدم نمیتونمتحمل میکنم بی تو به هر سختی
به شرطی که بدونم شاد و خوشبختیبه شرطی بشنوم دنیات آرومه
که دوسش داری از چشمات معلومهیکی اونجاست شبیه من یه دیوونه
که بیشتر از خودم قدرتو میدونهچیکار کردی که با قلبم، به خاطر تو بیرحمم
تو میخندی چه شیرینه، گذشتن تازه میفهممتورو میخوام تموم زندگیم اینه
دارم میرم ته دیوونگیم اینهنمیرسه به تو حتا صدای من
تو خوشبختی همین بسه برای منچیکار کردی که با قلبم، به خاطر تو بیرحمم
تو میخندی چه شیرینه، گذشتن تازه میفهممترانهسرا: مونا برزویی
***
شعر اسمم داره یادم میره
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی
حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمیکنیدلتنگتر میشم ولی نشنیده میگیری منو
هنوز همه حال تو رو از من فقط میپرسنوبا این که با من نیستی دیوونه میشم از غمت
اصلاً نمیخوام بشنوم که اشتبا گرفتمتداشتن تو کوتاه بود .. اما همونم کم نبود
گذشته بودم از همه .. هیچ کس به غیر تو نبودحقیقتو میدونی و ازم دفاع نمیکنی
کنار تو میمیرم و تو اعتنا نمیکنیمردم تو رو از چشم من امشب تماشا میکنن
فردا غریبهها منو پیش تو پیدا میکننکاش اتفاقی رد بشی از کوچههای دلخوری
به روم نیارم که چقدر میخوام که از پیشم نریهر بار با شنیدن صدای تو آروم شدم
حتی واسهی رفتنت پیش همه محکوم شدممونا برزویی
***
شعر طرفدار
چی تو چشاته که تو رو انقد عزیز میکنه؟
این فاصله داره منو بی تو مریض میکنهاینکه نگات نمیکنم یعنی گرفتار توام
رفتن همه ولی نترس! من که طرفدار توام!هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشت
بدون تو، دنیای من انگار تماشاگر نداشتمنو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتیم
هیچ وقت نخواستم ببینیم تو لحظهی ناراحتیممیخواستم نبخشمت یکی ازت تعریف کرد
دیدن تنهایی تو منو بلاتکلیف کردبیا و معذرت بخواه از جشنی که خراب شد
از اونکه واسه انتقامم از تو انتخاب شدمونا برزویی
***
شعر راه شمالی
الان ای کاش نزدیک تو بودم .. تو این راه مه آلود شمالی
با این آهنگ دارم دیوونه میشم .. پر از بغضم فقط جای تو خالیما با هم تا حالا دریا نرفتیم .. از اون خونه، از این دنیای خودخواه
تو رو شاید یه روزی قرض کردم .. به اندازه ی یه سفر کوتاهمیخوام تو آینه ها بهتر از این شم .. نگاه من نوازشم بلد نیست
به خاطر تو التماس کردم .. با لبهایی که خواهشم بلد نیستمیخوام محکم نگه دارمت این بار .. تو که باعث دلتنگیم میشی
بلایی به سر خودم میارم .. که تو چشمای من تسلیم میشیتو مغـروری نمی ذاری بفهمم .. که احساست به من تغییر کرده
دلت از آخرین باری که دیدم .. توی آغوش سردم گیر کردهچه خوبه پیرهن منو بپوشی .. بهم تکیه کنی تا خسته میشی
تا بارون بند می یاد بمونی پیشم .. تو اینجوری به من وابسته میشیمیخوام تو آینه ها بهتر از این شم .. نگاه من نوازشم بلد نیست
به خاطر تو التماس کردم .. با لبهایی که خواهشم بلد نیستمیخوام محکم نگه دارمت این بار .. تو که باعث دلتنگیم میشی
بلایی به سر خودم میارم .. که تو چشمای من تسلیم میشیترانه سرا: مونا برزویی
***
شهر راهرو
از این راهرو یک نفر رد شده .. که عطرش همونه که تو می زنی
برای به زانو در آوردنم .. تو از مرگ حتی جلو میزنیاز این راهرو یک نفر رد شده .. مث وقتایی که تو ناراحتی
نفس میکشم با تمام وجود .. عجب عطر خوبی زده لعنتیصدات میکنم تا همه بشنون .. جواب صدام غیر پژواک نیست
من اونقد شکستم حس میکنم .. که هیچ ارتفاعی خطرناک نیستیه جوری دلم تنگ میشه برات .. محاله بتونی تصور کنی
گمونم نمیتونی حتی خودت .. جای خالیتو تو دلم پر کنی
***
شعر تلافی
یا تو زیباتر شدی یا چشام بارونیه .. این قفس بازه ولی قلب من زندونیه
من پشیمون میکنم جاده رو از رفتنت .. تو نباشی میپره عطرتم از پیرهنتمیخوام آروم شم تو نمیذاری .. هر دو بی رحمن عشق و بیزاری
همه دنیامو زیر و رو کردم .. تو رو شاید دیر آرزو کردمقدمای آخرو آهستهتر بردار .. واسه من کابوسه فکر آخرین دیدار
بغض این آهنگ مارو تا کجاها برد .. شایدم تقدیرمو امشب به رحم آوردبه تلافی اون همه تلخی گلههاتم طعم عسل شد
غم معصومانهی چشمات به تبسم تازه بدل شد
میشه با من هزار و یک سال به بهانه قصه بمونی
همه مرثیههای سکوتم به بهار تو باغ غزل شدنفس کشیدن دل سپردن مثل دریا ماه من
از تو خوندن با تو موندن مقصد من راه من
همینه رویام آرزوهام سرگذشت آه من
نرفته برگرد که با تو شاید خدا گذشت از گناه منتو مثل بارون غمو آسون میبری از یاد من
با تو خوبن بیغروبن خاطرات شاد من
زار و خسته دلشکسته بینوا فرهاد من
مرغ آمین کی به شیرین میرسه فریاد من
***
شعر تو همونی که صدام کرد
به اندازهی تو کسی نیست.. که بتونه غممو کم کنه
بدونه یه وقتایی لازمه.. که تنهام بذاره و ترکم کنهکسی نیست مثل تو با صداش.. بخوابم و رو ابرا بیدار شم
همیشه بلد باشه چیزی بگه که.. تو اوج دلتنگی خوشحال شمتو همونی که صدام کرد.. اسممو به یادم آورد
منو آغوشش گرفت و.. صد دفعه با من زمین خوردبه اندازه ی تو کسی نیست.. که دستام به دستاش عادت کنن
یه جوری کنارم نشستی همه.. به آرامش من حسادت کننکسی نیست مثل تو با صداش.. بخوابم و رو ابرا بیدار شم
همیشه بلد باشه چیزی بگه که.. تو اوج دلتنگی خوشحال شمتو همونی که صدام کرد.. اسممو به یادم آورد
منو آغوشش گرفت و.. صد دفعه با من زمین خورد
***
شعر تقدیر
باید تو رو پیدا کنم.. شاید هنوزم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی.. تقدیر بی تقصیر نیستبا اینکه بیتاب ِ منی.. بازم منو خط می زنی
باید تو رو پیدا کنم.. تو با خودت هم دشمنیکی با یه جمله مثل ِ من.. می تونه آرومت کنه!؟
اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه!؟دلگیرم از این شهر ِ سرد.. این کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر می کنی.. حس می کنم از راه ِ دورآخر یه شب این گریه ها.. سوی چشامو می بَره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی می پرهباید تو رو پیدا کنم.. هر روز تنهاتر نشی
راضی به با من بودنت.. حتی از این کمتر نشیپیدات کنم حتی اگه.. پروازمو پر پر کنی
محکم بگیرم دستتو.. احساسمو باور کنیباید تو رو پیدا کنم.. شاید هنوزم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی.. تقدیر بی تقصیر نیستباید تو رو پیدا کنم.. هر روز تنهاتر نشی
راضی به با من بودنت.. حتی از این کمتر نشی
***
شعر بدبین
از اینجایی که من هستم تموم ِ شهر معلومه
کنارم خیلیـا هستن.. دلم پیش ِ تــو آرومهبه من بدبین نشو هرگز بگو چی بوده تقصیرم؟
به جز آرامش و حسی که از صدات میگیرمبدبین شدی چـرا؟ باور نمیکنی
تنهایی منو کمتر نمیکنیطوفان نشو منو یه قاصدک نکن
من عاشق تـوام.. یک لحظه شک نکن!اگه دلتنگ باشی تو .. مث ِ بارون شروع میشم
که با هر قطرهى اشکت منم که زیرو رو میشمهمیشه ساده رنجیدی.. همیشه سخت بخشیدی
تو رو میبخشم این لحظه.. شاید بازم منو دیدی!
***
قاصدکای نقره ای، خوش خبر اما بی صدان
آیینه های قصه گو، بی گفتگو، بی ادعان
صدای قلب عاشق و از تو نگاش میشه شنید
روی سکوت ورقا میشه نوشت و نـت کشید
***
در بهار سبز چشمانت
شاپرک های نگاهم را
دور فانوس درخشان خیالت بال و پر دادم
ولی افسوس سوزاندی نگاهم را
بهارم را
و رقص بالهایم را
و در خوابم به شهر سنگی قلبت سفر کردم
ندیدم نام من
شهزاده ی شهر دلت باشد
تو بشکستی خیالم را
و خوابم را
دل پر درد و اهم را
دویدم سوی لبخندت
ولی در سایه ها گم شد
سراب بودن با تو
چو جادویی که باطل شد
تو گریاندی نگاهم را
بهارم را
و بغض بی صدایم را…