شعر روضه امام حسین (ع) + اشعار غمگین و احساسی ویژه کربلا و عاشورا
اشعار کوتاه و بلند روضه امام حسین (ع)
مجموعه اشعار غمگین روضه امام حسین (ع) و شعر کوتاه و بلند در مورد واقعه کربلا و شهادت امام حسین و حضرت عباس را در این بخش روزانه گردآوری کرده ایم با ما همراه باشید.
ای مدینه سوز دیگر ساز کن
در بروی داغ داران باز کناهل یثرب خون فشانید از دو عین
من خبر آوردم از قتل حسینمردها چون زنان شیون زدند
بر شرار سینه ها دامن زدندهاشمیات از حرم بیرون شدند
غرق در دریای اشک و خون شدندمادر عباس با قلب کباب
داد یک یک آل عصمت را جوابگفت ای یاران سئوالم از شماست
دختر مظلومه ام زینب کجاستدید نا گه بانویی با قد خم
گفت مادر دخرت زینب منممن سیه پوش گل یاس توام
داغ دار بهر عباس توامجان مادر داغ پیرم کرده است
درد و غم از عمر سیرم کرده استعمر زینب بارها بر سر رسید
تا کنار قبر پیغمبر رسیدناله اش چون آتش افروخته
سینه اش چون خیمه ها سوختهناله کرد و گفت با صوتی حزین
السّلام ای رحمه للعالمینیا محمد ، جانم آمد بر لبم
زینبم من ، زینبم من زینبموقتی این کاروان دل شکسته نزدیک مدینه رسید امام چهارم فرمود : پیاده شوید ، خیمه ها را بر پا کنید.
همه بانوان پیاده شدند فرمود : بشیر وارد مدینه شو ، خبر شهادت حسین ورود ما را به مردم اعلام کن ، بشیر با وضع عزا آمد وارد شهر مدینه شد ، مردم مرتب می گفتند : بشیر چه خبر است ؟گفت بیاییدسر قبر پیغمبر ، رمدم جمع شدند ، وقتی اجتماع کردند ، گفت :
(یا اهل یَثرِب لا مقامَ لَکُم بِها: مردم مدینه دیگر در مدینه نمانید) گفتند : چرا؟ (قَتل الحسین : حسین را کشتند )سرش را بالای نیزه زدند 1 ، الان زن و بچه اش بیرون دروازة مدینه هستند همین که این خبر رسید غوغایی شد در مدینه ، همه به سر و سینه می زدند ، با پای برهنه به استقبال آمدند همه فریاد میزدند : وامحمداه ، واحسینا همه صدا بزنید حسین .
***
شعر غمگین کربلا
يا مقطع الاعضا
اين بار بي مقدمه از سر شروع كرد
اين روضه خوان پير از آخر شروع كرد
مقتل گشوده شد همه ديدند روضه را
از جاي بوسه هاي پيمبر شروع كرد
از تل دويد مرثيه قتلگاه را
از لا به لاي نيزه و خنجر شروع كرد
از خط به خط روضه ي گودال رد شدو
با گريه از اسيري خواهر شروع كرد
اينجا چقدر چشم حرامي به خيمه هاست
طاقت نداشت از خط ديگر شروع كرد
***
در مدح تو بايد كه ببنديم دهان را
وقتي كه بريدند اديبانه زبان را
بازار سر زلف تو از بس كه شلوغ است
انگشت به لب كرده زليخا صفتان را
وصف مژه ها و خم ابروت مرا كشت
زحمت نده صياد دگر تير و كمان را
با تكه كلافي به وصال تو رسيدم
زهرا به حسابم زده اين سود كلان را
تا سفره ي احسان كرم خانه تان هست
سائل نخورد ثانيه اي غصه نان را
ما بهتر از اين روضه بهشتي نشناسيم
بهتر كه بچسبيم همين نقد جهان را
با طشت نگو كوچه ي غم خون جگرت كرد
ترسم كه به زينب برساند جريان را
***
آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد…
بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد…وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت
این دخترت بهانه بابا گرفت و بعد …ابری سیاه بر سر راهم نشسته بود
ابری که روی صورت من را گرفت و بعدانگار صدای مادری دلخسته میرسید
آری صدای گریهی زهرا گرفت و بعدهمراه آن صدا تمامیِّ کودکان
ذکر محمدا و خدایا گرفت و بعدهر کس که زنده بود از اهل خیام تو
مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعددور از نگاه علمدار لشگرت
آتش به خیمههای تو بالا گرفت و بعدپس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
***
جز فراق تو مرا هیچ غمی پیر نکرد
داغ تو کشت مرا کشت,زمین گیر نکردجنگ هرلحظه ازین باغ گلی چید,حسین
خون تو دشمن بی عاطفه را سیر نکردهر چه آمد به سرت,عقده ی جنگ جمل است
گرچه این را,احدی بعد تو تفسیر نکرد!در دل سنگی شان کینه ز اولاد علی ست
چه تعجب که بر آن موعظه تاثیر نکردهمه دیدند مرا,بر سر گودال ولی
حالت خنده شان هم به تو تغییر نکرددشمن از برق نگاه تو چنان ریخت به هم
اکتفا بر تن بی جامه به یک تیر نکردخواهرت دید به چشم خودش آن لحظه, کسی
در پی غارت انگشتر تو… دیر نکرد…کربلا گرچه پراز داغ جوان بود ولی
هیچ یک قدر تو اینگونه مرا پیر نکردداغ تو کشت مرا کشت , زمین گیر نکرد
***
اشعار غمگین روضه امام حسین
وقتی علم میبینم یاد علمدار میکنم
وقتی که غم میبینم یاد غم یار میکنموقتی که آب میبینم یاد لب سقا میکنم
وقتی که گل میبینم یاد گل لیلا میکنمآقا به عشق کربلا میکشی عاقبت مرا
خونم حلالت آقا خونم حلالتبه عشق بین الرحمین میکشی ام چرا حسین
جون ناقابلمو بگیر، اما منو کربلا ببرچیزی ازت کم نمیشه بیا و آبرو بخر
دوست دارم اون روزی که وا میشه راه کربلاتن صد پاره من مونده باشه تو سنگرا
زیر آفتاب بسوزه پیکر بی مزار منزائرای کربلا رد بشن از کنار من
زائرای کربلا رد بشن از کنار من
***
سینه زنان حسین زمزمه بر پا کنید
ماه محرم شده یاری زهرا کنید
بانی بزم عزا مادر او فاطمه است
آمده قامت کمان خوب تماشا کنید
ذکر حسین جان ما از شهدا مانده است
جامعه را زنده با، ذکر مسیحا کنید
ناز گنه کار را می خرد ارباب ما
امر کند هر که را گم شده پیدا کنید
نوکر هر ساله ایم پای قرار آمدیم
موسم درد دل است عقده ی دل وا کنید
بر اثر معصیت خشک شده اشک من
دیدۀ خشکیده را وصل به دریا کنید
گریه برای شما دار و ندار من است
چشمِ پُر از گریه ای، می شود اعطا کنید
راه نشانم دهید برگ امانم دهید
کاش که با این گدا شبیه حر تا کنید
صحن حسینیه ها گوشه ای از کربلاست
عرش نشینان عشق فخر به موسی کنید
بی کفن کربلا حضرت آقا سلام
اذن عزاداریِ، ما همه امضا کنید
***
شد آخر کار، خدا نگهدار
وعده ی دیدار ،کنار مادر
آقام آقام آقام حسین
لبریز آهم،پشت و پناهم
ای بی سپاهم،هستی ِ خواهر
دست تو، از رو دل، برندار
نذار دلم رو غم بگیره
بعد این ،همه سال
آخه کی می خواد
مارو از هم بگیره
حسین جان بیا تو یه کار برای من بکن من هم یه کار برای تو ،تا یادگاری بمونه
تو بیا و ،با دست خودت
محکمترش کن معجرم رو
تو می خوای برای من چیکار کنی زینب؟
من میرم، که برات، بیارم
امانتی مادرم رو
میمیرم از غمت،میمیرم از غمت
داری میری داداش،مگه قرار نبود هرجا میری منم باهات بیام؟
من و اسیری،دل خسته میری
که گرد پیری،پوشونده روت رو
لحظه ی آخر،گفته که مادر
ببوسه خواهر،زیر گلوتو
من و دست کیآ میسپاری؟
کجا میری بدون زینب
هی میگفت خواهر رهام کن بذار برم
بخدا که جدا نمیشم
از تو که هستی جون زینب
کجا داری میری داداش مگه نمیبینی؟
لشکری، واسه کشتن تو
آماده کرده قتلگاه رو
سکینه جلوی خیمه ها
گرفته دست ذوالجناح رو
گفت بی بی سکینه:بابا باید بیایی پایین،اباعبدالله الحسین علیه السلام فرمودند:عزیز دلم با هزار سختی عمه جانت رو راضی کردم ،بذار برم. گفت:نمیشه
نهان از چشم طفلان آمدم
بچه هارو تو خیمه یه جوری سرگرم کردم،یواشکی اومدم بابایی،کار ِت دارم
نهان از چشم طفلان آمدم ،تا بر تو ره گیرم
که گیری در بغل یک بار دیگر دختر خود را
***
حسین جان شیعه ات همواره آقاست
مقام نوکر از ارباب پیداستنشستن در حریم روضه ها یت
تمام دل خوشی ما به دنیا ستاگر روزی بدون تو بیا ید
برای ما همان روز مبا داستکمی از رنگ و بوی تو گرفتن
خدا داند تمام همت ماستنشا ط ما پس از پایان روضه
نشا نی قبول این تو لا ستبهشتی که خدا وصفش نموده
برای عا شقان تو همین جاستتو ذره ذره در جانم نشستی
که این گونه دلم سوی تو بر خاستخو شم امروز مهمانم تو هستی
زمان میز بانی تو فر داستخدا را شکر با با تو آشنا ییم
جدایی از غم تو رنج عظما ستاسما عیل گوسفندان را در صحرای طف لب آب فرات دید سر بالا می کنند با همهمه ،
از خدا پرسید اینا تشنه بودن چی شد آب نمی خورند ،خطا ب رسید این جا وادی طف است فرزندی از نسل تو به نام حسین را در این جا سر می برند بین دو نهر آب تشنه….