اشعار محمد صالح علا + مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه این ترانه سرا

اشعار زیبا و عاشقانه محمد صالح علا

در این مطلب اشعار محمد صالح علا شاعر و ترانه سرای ایرانی را گردآوری کرده ایم. امیدواریم از این مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه لذت ببرید.

محمد صالح‌علا (زادهٔ ۱۳۳۱ در اراک) بازیگر، شاعر، نویسنده، مجری تلویزیون، فیلم‌ساز و ترانه‌سرای اهل ایران است. او ترانه آهنگ های معروفی از ستار، گوگوش و مهرداد آسمانی را نوشته است.

تو این عزای بی کسی
با این همه دلواپسی

هق هق گریه امُ ببین
نمونده دیگر نفسی

خزر خزر اشکای من
جاری گونه هام شده

این کوله بار غصه هام
سنگینی شونه هام شده

برس به داد عشق من
برس که خیلی خستمه

عاشقی و مهربونی
رسم دلِ شکستمه

برس به داد عشق من
برس که خیلی خستمه

عاشقی و مهربونی
رسم دلِ شکستمه

***

اشعار احساسی محمد صالح اعلا

درمانده از این دنیا
من بی تو و تو تنها
تو گمشده ی صحرا
من تشنه ی گشتن ها
من خسته ی رفتن ها
تو قفل همه در ها

من ریشه این خاکم
تو لحظه چیدن ها
بوئیدن و بگذشتن
از باغ اقاقی ها

از اشک گل لاله
ییوستن دریا ها
من لحظه دیدارم
تو وقت گذشتن ها

تو زخمه ی هر سازی
من ناله رفتن ها
در ساکت چشمانت
فریاد شکستن ها
من زائر درگاهم
تو اوج رسیدن ها

***

اشعار محمد صالح علا

اون روزا که دِل بود
دِل پر حوصله بود
انتظار دیدنت
پشت هر پنجره بود

اون روزا که دله بود
دل پر حوصله بود
نامه های خط خطیم
همه از رو گله بود

اون روزا که دله بود
دل پر حوصله بود

دستمالای گره بسته
پرِ نعنا ؛ دسته دسته
توی خاکِ باغچه هامون
بوی ریحون ریشه بسته

گرامافونای بوقی
شعر عشقی و فروغی
گوله گوله اشک می ریختیم
پشت خنده دروغی
یادته؟
یادته گفتی صدام کن
توی خلوت تو شلوغی

اون روزا که دله بود
دل پر حوصله بود
نامه های خط خطیم
همه از رو گله بود

***

اشعار عاشقانه و زیبای محمد صالح اعلا

دیشب به شکل سحبا آمد رخٍِِ نگارم

در قبله اش نمازی شاید توان گذارم

در دل هوای نوشت باشد حرام اگر من

با مستی فراوان لختی طرب بیارم

در شام شب نشینی شمع و قمر تو بودی

پروانه می شود دل شاید شوی قرارم

دوش از پی وصالت مِی می زدم دمادم

لیکن نشد مصفا این گلشن بهارم

عمرم گذشت و اما هجرت به سر نیامد

شاید به وقت مردن آیی سر مزارم

هر دم که می نماید رویت به دل تجلی

با گریه ی فراوان سیلی بجا گذارم

تا روزگار وصلت می میزنم دمادم

شاید شود به مستی اشکی ز دیده بارم

محمد صالح اعلا

***

محبوب من

یاد شما نباشد

زندگی به چه درد من میخورد؟

***

محبوبم

شما از همه چیز خبر دارید؛

بگو در انتهای آه های من چیست

که مرا دلتنگ می کند؟!

***

اشعار محمد صالح علا

محبوب من!

چه سخت است قدم زدن

کنار کسی که دیگر نیست

شما رفته‌اید

و همه‌ ی نگاه‌ هایتان

اینجا جا مانده است

در ایوان خانه‌ ی ما

مهتاب چنان کوچک شده که

دیگر کسی در آن جا نمی‌شود

هر روز به عکس‌ های جوانی ‌ام

و لبخند بی ‌مقدمه‌ ی شما نگاه می ‌کنم

محبوب من!

ببخشید که من پیر شده ‌ام

و شما همچنان جوان و تازه‌ اید

شما می ‌روید،

همه‌ی پنجره‌ ها برای شما دست تکان می ‌دهند

بوی گیسوی شما اینجا چه می ‌کند؟

باز هم نسیمی راهش را گم کرده است!

شما رفته‌اید و اشک‌ هایم

دلتنگی را به روی من می ‌آورند…

محبوب من!

من شما را از ترانه ‌ها به دست آورده‌ام

شما را که نمی‌بینم، دو برابر می‌ شوم!

دلتنگی به سرِ شانه‌ هایم می‌رسد

درد دوری نه در آب حل می‌شود

و نه در هوا

هر حرفی را تنها یک ‌بار می‌گویند

بعضی چیزها را دوبار یا سه ‌بار می‌گویند، مثلِ:

ای دادِ بیداد … ای دادِ بیداد … ای دادِ بیداد …!

***

محبوبم!

من برای دیدنِ شما

همه‌ی درها را زده ام

عاشقی خوب است

زندگی حلالِ کسانی که عاشق اند …

***

شعر کوتاه از محمد صالح اعلا

روزهایی که باهمیم

از سرنوشتم راضی ام …

***

در رویایی ناتمام

دست‌های هم را گرفته‌ایم

و هر روز عمرمان را به اتفاق سپری می‌کنیم

در خیالِ من به پای هم پیر می‌شویم…

***

گل نیلوفر آبی پشت پلک من می خوابی؟
میشی آفتاب خصوصی واسه دلم بتابی
آروم آروم نازی نازی با دل تنگم می سازی
میبریم تا پشت ابرا سفر دور و درازی
روی کاغذای پاره می کشی نقش ستاره
نقش یک عاشق ابری که تو نقاشیت بباره

***

محبوب من آقایی کن منو به غلامی ببر

یه پول سیاه بفروشمو دوباره مفتی بخر

ارزون ترین جنس حراجی میشم

دور تو میگردم و حاجی میشم

***

عاشقان پنجره باز است اذان می گویند

قبله ام سمت نماز است اذان می گویند

عاشقان هرچه بخواهید بخواهید خجالت نکشید

یار ما بنده نواز است اذان می گویند

***

دوباره شب که میرسد ، پر از ستاره میشوم

دوباره واژه های خیس ، پر از ترانه میشوم

دوباره باد میبرد ، مرا

به لانه ی   فرشتگان

میان ابرهای بی کسی و لخته لخته آسمان

دوباره ماه میشوم ، دوباره باغ میشوم

مهتاب اگر نشد، نشد!

خودم چراغ میشوم…

***

شعر نو محمد صالح اعلا

ای آشنا

لکه های آفتابی

در صدایت خانه دارد

از دهانت یاس میروید

حرفهایت سایه دارد

اهل من ، ای آشنای باستانی

رنج تو دنباله دارد.

***

شما که لیسانس دارین

شما که لیسانس دارین ، سواد دارین ، روزنامه خونین

با بزرگا می شینین حرف میزنین

همه چی رو می دونین

شما که کلت پره

معلم مردم خوبین

واسه هر چی که می گن جواب دارین ، در نمی مونین

بگو از چیه که من دلم گرفته؟

راه می رم دلم گرفته

پا می شم دلم گرفته

گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته

من خودم آدم بودم

باد زد و هوای منو برد

سوار اسبی بودم که روز بارونی زمین خورد

شما که لیسانس دارین ، سواد دارین ، روزنامه خونین

با بزرگا می شینین حرف میزنین

همه چی رو می دونین

شما که کلت پره

معلم مردم خوبین

واسه هر چی که می گن جواب دارین ، در نمی مونین

بگو از چیه که من دلم گرفته؟

***

اشعار محمد صالح علا

روی ماه دستمال نمدار می کشم

نوک قاشق، آسمونو می چشم

می پاشم ستاره ها رو سر رات

که بیای قدم بذاری رو چشم

شبا رو جمع می کنم تا می زنم

رنگ روغنی به فردا می زنم

همه تلخیارو دور می ریزم

طعم شیرینی به دریا می زنم

واسه اومدنت برنامه هاست

همه جاده ها آب پاشی میشه

نوک هر پرنده ای شاخه گلی

کف رودخانه هامون کاشی میشه

یه حساب تازه ای باز می کنم

شکل ماهتو پس انداز می کنم

***

شعر بلند از صالح اعلا

آقا خوبه ، آقا جونه ، آقای گل ، آقا جون

این کمینه رو همیشه زیردست خود بدون

آقای خوب و عزیزم عمر و عزتت زیاد

الهی بدی و ذلت سر دشمنت بیاد

من یه عمر آزگاره زیر سایه تون نشستم

من کنیز زنگی ام که دستامو به سینه بستم

آقا تو حضرت عشقی ، از ملائک بهشتی

تو با دستای مبارک سرنوشتمو نوشتی

آقای خوب و عزیزم عمر و عزتت زیاد

الهی بدی و ذلت سر دشمنت بیاد

من پیش رو آینه از بی کسی شکستم

دست شکستگان گیر، مهر تو بسته دستم

من پیش روی آینه از بی کسی شکستم

دست شکستگان گیر، مهر تو بسته دستم

من ذره ذره گشتم تا تو مرا نبینی

آقا شما بزرگی ، با من چرا نشینی

من ذره ذره گشتم تا تو مرا نبینی

آقا شما بزرگی ، با من چرا نشینی

من یه عمر آزگاره زیر سایه تون نشستم

واسه عرض بندگی ها دستامو به سینه بستم

تو ولی نعمت عشقی ، از ملائک بهشتی

تو با دستای مبارک سرنوشتمو نوشتی

آقای خوب و عزیزم عمر و عزتت زیاد

الهی بدی و ذلت سر دشمنت بیاد

آقای خوب و عزیزم عمر و عزتت زیاد

الهی بدی و ذلت سر دشمنت بیاد …

***

اون روزا که دِله بود

دِله پر حوصله بود

انتظار دیدنت

پشت هر پنجره بود

اون روزا که دله بود

دله پر حوصله بود

نامه های خط خطیم

همه از رو گله بود

اون روزا که دله بود

دله پر حوصله بود

دستمالای گره بسته

پرِ نعنا ؛ دسته دسته

توی خاکِ باغچه هامون

بوی ریحون ریشه بسته

گرامافونای بوقی

شعر عشقی و فروغی

گوله گوله اشک می ریختیم

پشت خنده دروغی

یادته؟

یادته گفتی صدام کن

توی خلوت تو شلوغی

اون روزا که دله بود

دله پر حوصله بود

نامه های خط خطیم

همه از رو گله بود

***

پنجره باز و بسته کن

یاد هوای ابری و

ابرهای دل شکسته کن

پنجره باز و بسته کن

یاد پرنده آسمان

نسیم ریشه بسته کن

در پی پاره تنم

زخمی و دربه در منم

لالم و در سکوت خود

بر سر و سینه می زنم

روزی نمی رسد که من

به دوری تو خو کنم

خواب تو را عزیز من

چگونه آرزو کنم

***

دو تا دستام مرکبی

تموم شعرام خط خطی

پیش شما شازده خانوم

منم فقیر پا پتی

غرور رو بردار و ببر

دلم میگه دلم میگه

غلامی رو به جون بخر

دلم میگه دلم میگه

شازده خانوم قابل باشم

باید بگم به شعر من

خوش آمدی خوش آمدی خوش آمدی

شازده خانوم چه خاکی و چه بی ریا

به منزل خود آمدی خود آمدی خود آمدی

عجب عجب چه رند و چه بلا شده دل پدر سوخته ام

باور کن زشوقتون اشکی شده چشم به در دوخته ام

فرصت بدین عاشقیمو خدمتتون عرض می کنم

واسه فرار از خودم

دو پا دارم

دوپا دیگه قرض می کنم

شازده خانوم قابل باشم

باید بگم به شعر من

خوش آمدی خوش آمدی خوش آمدی

شازده خانوم چه خاکی و چه بی ریا

به منزل خود آمدی خود آمدی خود آمدی

***

شبو خوب می شناسمش
من و شب
قصه داریم واسه هم
من و شب پشت سر روز می شینیم حرف می زنیم!
من و شب،
واسه هم شعر می خونیم
با هم آروم می گیریم
من و شب خلوتمون مقدسه،
من و شب خلوتمون، خلوت قلب و نفسه
خلوت دو همنوای بی کسه
که به اندازه ی زندگی به هم محتاجن

من شبو دوست دارم!
شب منو دوست داره!
من که عاقلا ازم فراری ان
من که دیوونه ی ِ واژه بافی ام
واسه ی شب کافی ام!

وقتی آفتاب می زنه
من کمم !
واسه روز
من همیشه کم بودم!
من و روز
همو هیچ دوست نداریم!
من و روز منتظر یه فرصتیم سر به سر هم بذاریم!
تا که این خورشید تکراری ی لعنتی بره

من و شب خوب می دونیم
ما رو هیچکس نمی خواد!

وقتی خورشید سره
هر کی با روز بده
مایه ی دردسره … !

***

امشب تمام عاشقان رادست بسر کن

یک امشبی با من بمان بامن سحر کن

بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را

کج کن کلاه ،دستی بزن،  مطرب خبر کن

گلهای شمعدانی همه شکل تو هستند

رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند

تا طاق ابروی بت من تا به تا شد

دُردی کشان پیمانه هاشان را شکستند

یک چکه ماه افتاده بر یاد تو و وقت سحر…….

این خانه لبریز تو شد شیرین بیان حلوای تر………..

تو میر عشقی عاشقان بسیار داری

پیغمبری با جان عاشق کار داری

امشب تمام عاشقان رادست بسر کن

یک امشبی با من بمان بامن سحر کن

***

من هنوز در به در طره اون زلف سیاتم

من هنوزم سبز سبزم ریشه دارم

یکی از پاپتی هاتم…

آقای کوچیک نواز بنده پرور

من هنوزم صله گیر چشم بارونی و اون ابر نگاتم…

منو کشتی ، منو کشتی ، منو کشتی

کشته باشی خوش به حالم

من هنوزم که هنوزه یکی از کشته هاتم

من هنوز در به در طره اون زلف سیاتم

من هنوزم سبز سبزم ریشه دارم

یکی از پاپتی هاتم…

***

شما که سواد داری ، لیسانس داری ، روزنامه خونی

با بزرگون می شینی، حرف میزنی ، همه چی می دونی

شما که کله ت پره ، معلّم مردم گنگی

واسه هر چی که می گن جواب داری ، در نمی مونی

بگو از چیه که من ، دلم گرفته؟

راه میرم دلم گرفته ،  می شینم دلم گرفته

گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته

من خودم آدم بودم ، باد زد و حوای منو برد

سوار اسبی بودم که روز بارونی زمین خورد

عمر من کوه عسل بود ولی افسوس

روزای بد انگشت انگشت اونو لیسید

بعد نشست تا تهشو خورد ….

مطالب مشابه را ببینید!

اشعار خداحافظی + مجموعه شعر در مورد خداحافظی به صورت تک بیتی، دو بیتی و عاشقانه اشعار صابر همدانی + مجموعه شعر عاشقانه کوتاه و بلند از صابر همدانی اشعار شکوفه های بهاری و مجموعه شعر سرسبزی و زیبایی بهار اشعار عطار درباره نوروز و مجموعه شعر این شاعر در وصف بهار اشعار عاشقانه مولوی + مجموعه شعر زیبا از شاعر ایرانی مولانا اشعار هیوا مسیح + مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه و زیبا اشعار رسول یونان + مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه رسول یونان اشعار سهیل محمودی + مجموعه شعر کوتاه و بلند و عاشقانه سهیل محمودی اشعار فروغی بسطامی + مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه فروغی بسطامی اشعار دو بیتی مادر + مجموعه شعر دو بیتی برای مادر عزیز