شعر مسجد؛ اشعار زیبای کوتاه و بلند در مورد مساجد
در این مطلب مجموعه شعر مسجد و زیباترین اشعار کوتاه و بلند در مورد مساجد را ارائه کرده ایم با ما همراه باشید.
گلچین شعر مسجد

یاد باد آن که خراباتنشین بودم و مست
و آنچه در مسجد امروز کم است آنجا بود
یک دل غمزده را گر ز کرم شاد کنی
به ز صد مسجد ویرانه که آباد کنی
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد“حافظ”
مسجد نه فقط جای دعا است و نماز
یا آنکه زنی به سینه از سوز و گُدازاز خانه به مسجد که رهی نیست ولی
تا نقطهی وصلِ او بسی هست درازهر دل شکند از عشق او در اینجا
آید همه آنچه رفته از دستش بازاسرار همه جان و جهان در ید اوست
غافل مشو از قدرت این صاحب رازدر مسجدی و تو غافل از رحمت او
او را بطلب که او بود بنده نوازدریاب کجا نشستهای حاجت خواه
این بخت دوباره کی تو را آید بازاینجا تو به خانهی خدا آمدهای
بر رحمت و لطف صاحب خانه بنازصد خانه اگر خراب کردی به جهان
یک خانه در آن جهان از این خانه بسازآن سر که به سجده مینهی بر مُهرش
از مِهر خدا مگر شود سرافرازرحمان به سَرَت اگر که تاجی بنهد
کُن بندگی خدای خود؛ خویش مباز“رحمان شکوفهپور”

مساجد خانهی پروردگارند
بهشت مؤمنین رستگارنداگر هستید جویای شفاعت
نماز آن هم به مسجد با جماعتز مسجد میکنی رو سوی دیگر
مگر تو با خدا قهری برادربیا در بیت حق بر بند قامت
وگرنه بیم دارم در قیامتنباشد در دلت نور هدایت
کند فردا ز تو مسجد شکایتز قید و بند دنیایی جدا باش
به مسجد آی و مهمان خدا باش“ریحانه”
مطلب مشابه: حکایت های مذهبی؛ داستان های زیبای قرآنی و اسلامی
باغ دِلارا، مسجد گُلهاست
رواق مسجد، گُنبد میناستاذان سراید؛ کبک خوش آوا
اقامه گوید؛ قناری آنجامُهر نماز است؛ برگ درختان
سَبحهی ذکر است؛ خوشهی خندانباغ دلارا، مسجد گلهاست
نماز گلها، لطیف و زیباستبنفشه در کف، سبو گرفتهست
به آبِ شبنم، وضو گرفتهستدو چشم وا کن؛ جهان مُصلّاست
کویر و کوهُ، کران، مصلاّست“علی اکبر صادقی رشاد”
اشعار زیبا در مورد مساجد
در مسجد و در کعبه به دنبال خداییم
از حسّ خدا در دلمان دور و جداییمهم مسجد و هم کعبه و هم قبله بهانهست
دقّت بکنی نور خدا داخل خانه استدر مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی
اول تو ببین قلب کسی را نشکستیاینگونه چرا در پی اثبات خداییم
همسایهی ما گشنه و ما سیر بخوابیم؟در خلقت ما راز و معمّای خدا چیست
انسان خودش آئینهی یک کعبه مگر نیست؟برخیز و کمی کعبهی آمال خودت باش
چنگی به نقابت بزن و مال خودت باشتصویر خدا پشت همین کهنه نقاب است
تصویر خدا واضح و چشمان تو خواب استشاید که بتی در وسط ذهن من و توست
باید بت خود با نم باران خدا شستگویی که خدا در بدن و در تنمان است
نزدیکتر از خون و رگِ گردنمان استو الله خدا قدرت پرواز پرندهست
یا غرّش بی وقفهی یک شیر درندهستدر پیلهی پروانه مگر دست خدا نیست
پیدایش پروانه بگو معجزهی کیست؟احساس خدا جزر و مد آبی دریاست
آنجا که نفس در بدن ماهی دریاستآنجا که نهنگی پی ماهی سر جنگ است
تدبیر خدا در سر و افکار نهنگ استباید که خدا را به دل کوه ببینیم
در جسم و تن و در نفس و روح ببینیمدر ذهن خود اینگونه نگوییم خدا کیست
خورشید مگر باعث اثبات خدا نیست؟دستان خدا در تنهی خشک درخت است
آیا تو بگو درک خدا مشکل و سخت است؟باید که در آیینه، کمی هم به خود آییم
ما جلوهای از خلقت زیبای خداییمهر کس که دلش آینه شد، فاقد لکّه
در قلب خودش کرده بنا کعبه و مکّهگر خوب شناسی تو اگر خالق خود را
سالم برسانی به هدف قایق خود را

ابتدا از من به تو مسجد، سلام
ای تو سنگر بوده با امرِ امامخانهای هستی برای خالقام
گرچه او هرگز نگنجد در کُناممرکزِ پاکانِ هر شهر و دیار
میشود پُخته درونات جان خاممرکز جمع و جماعت مسجد است
دین مؤمن در تو مییابد قوامبوی قرآن میدهد هر گوشهات
روح و جان را مینوازد آن هماممرکز نشر معارف مسجد است
هست انوارش چو خورشید و نیامکفر و عصیان را فراری میدهد
بر سر شیطان فرود آید مدامثانیاً بر مسجدیها صد درود
عرض تقدیم ادب، با احترامچشمه سارانی که دریا میشوند
پاکبازان صفا و با مرامجمع میگردند و غوغا میکنند
قطرهای بوده و دریایی به کامهر که در مسجد نشیند؛ مسجدیست
گُل چو با گُل بود؛ بویش مستدامقصهی هر مسجدی چون لاله است
خون به دل دارد؛ به محشر سُرخ فامهر چه خوبی با جماعت جاری است
دست یزدان همرهش باشد؛ تمام“احمد یزدانی”
دوش از مسجد سوی میخانه، آمد پیرما
چیست یارای طریقت بعد از این تدبیر ما
مطلب مشابه: اشعار حضرت علی (ع) + مجموعه شعر با موضوع امام اول شیعیان
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام استنه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام استمیان مسجد و میخانه راهی است
بجوئید ای عزیزان کین کدام استبه میخانه امامی مست خفته است
نمیدانم که آن بت را چه نام استمرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام استبرو عطار کو خود میشناسد
که سرور کیست سرگردان کدام است
یه مسجد، وسط دو تا مثلث اسیره
یه کودک، زیر چکمه سیاهی میمیرهیه ضجه، توی آسمون شب پر میگیره
یه مادر، دوباره ناله رو از سر میگیرهگلوله، سینهی برادرم رو میدره
شهادت، کفن گلی میشه که پرپرهقلب اون، روی خاک افتاده اما میزنه
کسی که، تن پاکش روی دستای منهشتاب کن برادر وقت شهادت منه
وقت گذشتن از خود، وقت نجات میهنهسلاح من سنگ منه
میشکنه شیشهی شبوفریاد من مثل تبر
میکنه ریشهی شبوبرخیز ای مسلمان باید که مثله طوفان
کشتی شب رو بشکنیم
اگر حقپرستی به مسجد در آی
که با جمع بینی تو دست خدای
مسجد ای خانهی آباد خدا
مسجد ای پایگه یاد خدااز بلندی مناری از نور
میزنی بانگ؛ به نزدیک و به دورمیکنی دعوتمان با صد شور
که بیایید به درگاه غفوربشتابید که شد وقت نماز
وقت معراج و زمان پروازبشتابید بهدین راه نجات
بهترین کار، صلات است؛ صلاتمسجد ای راهنمای انسان
ای ندای تو ندای قرآنهر زمان سوی من آغوش تو باز
تا به خلوتگه تو گویم رازسایهی رحمت تو بر سر من
در خطرگاه زمان، سنگر منمسجد ای نهرِ خروشانِ صفا
چشمهی رحمت جوشان خدادر زلال تو، گُنَه می شویم
با خدا چون که سخن میگویمخیمهی نور به دنیا زدهای
سایبان در دل صحرا زدهایای پناه دل تفتیدهی من
میچکد اشک چو از دیدهی منوه چه خوش حالت زیبا داری
بهتر از این نَبُوَد معماریجسم تو پاک و ضمیر آگاه
نور چشم تو چراغِ اللهچون دو دستی که به هنگام دعاست
دو منار تو، بلند و بالاستجان به قربان تو ای معبد پاک
در حریم تو نَهم سر بر خاکسجده بر ایزد منّان بکنم
دردهایم همه درمان بکنمای به دامان تو آسودگیام
پاک کن از گُنَه؛ آلودگیاممایهی فخر تو بس باشد این
که نهادست نبی بر تو جبینوه چه محراب تو پُر آذین است
چون که از خون “علی” رنگین استآمدم سوی تو با گامِ بلند
در به روی منِ مُحتاج مبندچون “حسان”، صاحبِ این خانه، خداست
بندگان را درِ رحمت اینجاست“حبیبالله چایچیان (حِسان)”
مطلب مشابه: اشعار عارفانه؛ زیباترین اشعار عارفانه و عاشقانه، مجموعه شعرهای عارفانه و عاشقانه کوتاه و بلند
شعر کودکانه مسجد
من بچّهی جنوبم
خورشیده دوست خوبم
سوار قایق میشم
فرفره هستش پیشم
یه دوست خوبی دارم
دوست قایق سوارم
هشتپای ناز و زیبا
شیطونک و ناقلا
ماهی قرمز و ناز
سوار موج شدش باز
بالا و پایین پرید
درون دریا رسید
به و به و به میبینم
مسجد نازنینم
دوست داشتنی و نازه
بازم وقته نمازه
پارو زنان من میرم
باید وضو بگیرم
وقت نماز که میشه
اونجا غلغله میشه
“مینا امینی خرم”
مسجد صاحبالزمان
مسجد جمکرانه
بزرگترین گنبد آن
به رنگ آسمانه
دو تا نماز رو میخونه
هر کسی میره اونجا
یکی نماز مسجد
یکی نماز آقا
هر کسی توی مسجد جمکران
نماز بخونه
انگاری که توی خونهی
کعبه، نماز میخونه
ما دو تا خانه داریم
هر دو تا هم قشنگ است
این یکی رنگرنگی
آن یکی سبز رنگ است
این یکی کوچک و گرم
آن یکی باغ زیباست
مسجد سبز کوچه
خانهی دیگر ماست
“منیره هاشمی”
باز هم مرغ سحر، بر سر منبر گل
دم به دم میخواند، شعر جانپرور گلباز از مسجد شهر، صوت قرآن آید
با نسیم سحری، عطر ایمان آیدکودکان خوشسخن ، شب فراری شده باز
دیده را باز کنید، شده هنگام نمازباز خورشید قشنگ، آمد از راه دراز
باز در دشت و دمن، گل نرگس شده بازباز از مسجد شهر، صوت قرآن آید
با نسیم سحری، عطر ایمان آیدخیز از بستر خواب، کودک زیبا رو
وقت بیداری شد، خیز و تکبیر بگو
نزدیک خانه ما
یک مسجد قشنگ است
که از منارههایش
بانگ اذان بلند است
گلدستههای زیبا
گویی طلایی رنگ است
کز آن رنگ طلایی
صوت قرآن بلند است
گوید به ما موذن
هر صبح و ظهر و هر شب
برخیز ای مسلمان
وقت نماز تنگ است
دویدم ودویدم، به مسجدی رسیدم
چه جای باصفایی، چه رنگ دلگشاییمردم با اراده، تمیز و پاک و ساده
جوان و کودک و پیر، چون دانههای زنجیرنشسته در پیش هم، متحد و منظم
عجب جماعتی بود، راستی سعادتی بودکنار آنها بودن، شعر نماز سرودن
آقای با وقاری، عالم روزگاریجلو جماعت ایستاد، خرم و شاد و آزاد
نماز ما به پا شد، خدا انیس ما شد
یک مسجد قشنگ و
دنیای نقش و رنگ و
حوض بزرگ آب و
یک ماهی و حباب و
رنگ خوش اذان و
یک بچه و مامان و
یک چادر نماز و
یک جانماز باز و
دلهای تنگ تنگ و
یک لحظهی قشنگ و
حرف من و خدا و
یک عالمه دعا و
این لحظهها چه ناز است
وقت خوش نماز است
“زهرا موسوی”
مطلب مشابه: شعر وضو برای کودکان + 10 شعر مذهبی زیبای کودکانه با موضوع وضو گرفتن