شعر عاشقانه صبح بخیر + مجموعه اشعار زیبای صبح بخیر برای همسر و عشق زندگی
زیباترین اشعار عاشقانه صبح بخیر را در این قسمت روزانه آماده کرده ایم. این شعرهای کوتاه، بلند، شعر نو، رباعیات، تک بیتی و دوبیتی را می توانید به منظور صبح بخیر گفتن به همسر و عشق زندگی در اول صبح برای او بفرستید و به او انرژی بدهید.
شعر نو عاشقانه صبح بخیر گفتن
قصهای بگو پر از طلوع
ترانهای بخوان
پر از پرواز
میخواهم
صبحمان با عشق بخیر شودشفیقه طهاسبی
??
صبح همان چشمان توست
که میل خواب دارد
همان لبخندت
که طلوع شاعرانگی دنیاست
خنداخندِ بیداریات
جاودانترین
طرح اشراقی دنیای من است
به تو
تنها نور زندگی من
سلام
ویدا احسان
??
هر صبح
زندگی برای ادامه پیدا کردن
به دنبال بهانه میگردد
و چه بهانهای
زیباتر از چشمانت
علی سیدصالحی
??
صبح بخیر گفتن
چه رسمِ شیرینیست
وقتی که هر روز بهانهام میشود
برای بوسیدنت
علی سیدصالحی
??
صبح است
و حیاتی
که مرا
با تو طلوع است
هما کشتگر
??
صبح یعنی
تو بتابی
و مرا
زنده به خود گردانی
هما کشتگر
??
هر صبح
شاپرکی
از حوالی نور
سلام سپید نگاهت را
میبوسد
بر وسعت دیدگانم
و در افقهای طلایی یاد
عطر شورانگیز حضورت
زنده میکند مرا
به شوق بودنت
در مزارع خیس احساس
سمیه خلج
??
روی خوش زندگی همین است
همین که کسی باشد
صبح را بخیرکند
شب را آرام پای فنجان چایت باشد
و ظرفهای روی میز را زوج کند
واقعاً چقدر زیبا میشود
وقتی به جای تشکر میگویی:
دوستت دارم
حامد رجبپور
??
چه رؤیاییست
صبح بخیرهایت
طمعی دارد
مانند زندگی
فقط برای من تکرار کن
لیلا صابریمنش
??
باز شدن چشمانم
هر روز صبح
یعنی خدا دوست داشتنت را تمدید کرده
قدرش را میدانم
علی قاضی نظام
??
یکی بیاید به دنیا بفهماند
زنگ ساعتها
جای صبح بخیر با صدای یار را
پُر نمیکند که نمیکند
فاطمه جوادی
??
آشپزخانهام را دوست دارم
وقتی که صبح
همراه با گلدانهای رنگی پشت پنجره
عشق را به خانهام پیوند میزند
و شادی
طعم شیرین لحظههایم میشود
سارا قبادی
??
عشقِ تو
مثل هوای دَم صبح است
تازهام میکند
کافیست کمی تو را نفس بکشم
کافیست ریهام را
از دوست داشتنت پُرکنم
مینا آقازاده
??
سحرخیزتر از من عشق تو است
که هر صبح زودتر از من بیدار میشود
و تا آخر شب چشم روی هم نمیگذارد
مینا آقازاده
??
صبح باشد
بوسههای ریز یار باشد
زمزمههایش کنار گوشات باشد
مگر میشود بخیر نشود؟
فاطمه مقدم
??
طلوع خورشید
که ملاک صبح بودن
نیست
خورشید من
از پشت
پلکهای تو طلوع میکند
??
صدای تو برای من
مانند
آواز اول صبح گنجشکهای خیابان بالای خانهمان بود
که من را از شیرینی خواب اول صبح بی خیال میکرد
ابوالفضل وکیلی
??
تبسمات، نسیم را
به سمت آستانه لبخندهایم
آورده است
تا هر صبح، تو شورانگیزترین
جریان لحظههایم باشی
عرفان یزدانی
??
خورشید که میتابد
از صدای خوش گنجشگها
از نسیم که میوزد
برمیخیزی، صبح میشود
لبخند از لبانت، چکه میکند
بگذار
این بامداد را نوش کنم
با بوسهای
به گرمی آفتاب چشمانت، بانو!
عرفان یزدانی
??
صبح شده
موهایت انگور دادهاند
خورشید از لای خوشهها سر میزند
شکر خدا امروز هم زندهام
که بگویم :
دوستت دارم
جلیل صفربیگی
??
مدتهاست
به هوایِ صبح بخیر گفتنهایت
سحر خیز شدهام
صدرا فاریابی
??
بیدار میشوی
به خودت صبح بخیر میگویی
برای خودت چای میریزی
تکیه میدهی به خودت
و فکر میکنی
دلت برای چه کسی باید تنگ میشده است؟
و چرا هیچکس
آنقدرها که باید خوب نبود
که این صبح بی او
از گلوی آدم پایین نرود؟
رویا شاه حسین زاده
??
هر روز صبح
چایم را
با گل لبخندت
شیرین میکنم
فرشته خدابنده
??
تو از میان نارونها
گنجشکهای عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی
وقتی که شب مکرر میشد
وقتی که شب تمام نمیشد
فروغ فرخزاد
??
خوب است که بر این سیاره
همیشه کسی هست
که به کس دیگری فکر میکند
شک نکنید
فکر بکنید!
همین حس آرام خوشایند است
که قدمهای آدمی را
در امتداد صبح
استوار میکند
سیدعلی صالحی
??
کمی عمیقتر نگاهم کن
مثل آفتاب
زل بزن توی چشمهایم
و قشنگترین اتفاق صبحهایم باش
فرشته رضایی
??
زندگیام را
به چشمان تو هدیه خواهم داد
هر صبح که چشمان تو گشوده شود
زندگی من زیباتر از روز قبل آغاز خواهد شد
سولماز فراهانی
??
صبح است و بخیر بودنش
فقط بستگی به این دارد
که تو یک لیوان چای بریزی
و لبخند بزنی که
به همین سادگی با دست خالی
عشق را در آغوش بگیریم
امیرمسعود ضرابی
رباعیات و تک بیتی عاشقانه
تو اشتیاق منی برای صبح شدن
که تو را ببوسم و صبحم بخیر شود
لیلا مقربی
??
آفتاب گندمین، نقاش زیبای نسیم
صبح شد، آبی بکش تنپوش این جالیز راقند در پهلوی چای و نان هم آغوش غزل
طرح لبخندی بزن، کامل بکن این میز را
اسماعیل ساسانی
??
صبح است و دلم به مهر باور دارد
آبان که گذشت دل به آذر داردپاییز برای من شده این تعبیر:
فصلی که فقط خاطره در سر دارد
مجتبی قندالی
??
صبح یعنی یک سلام ناب ناب
صبح یعنی دست دادن با آفتابصبح یعنی عطر خوب رازقی
صبح یعنی حس خوب عاشقی
??
بخیر میشود این صبحهای دلتنگی
ببین که روشنم از یاد خوب لبخندت
معصومه صابر
??
خورشید دلم، سلامم ارزانی تو
صبح آمده باز هم به مهمانی توتا جای من غریب دور افتاده
صد بوسه زند به روی پیشانی تو
??
صبح است غزل بار کنم نوش کنیم؟
یا چای بیاورم بنان گوش کنیم؟باز ای الهه نازم خوش آمدی
بیوعده دمی عشق در آغوش کنیم؟
حمیده مهاجری
??
هر صبح با سلام تو بیدار میشویم
از آفتاب چشم تو سرشار میشویمدر چشمهای آبیات ای تا افق وسیع
یک آسمان ستاره سیار میشویم
سلمان هراتی
??
صبح یعنی پُرِ پروانه شود کاشانه
دل ما پیله شود در بغلی جانانهصبح یعنی تو صدایم بکنی مستانه
خانه از نغمه تو، باز شود میخانه
محبوبه حسن نژاد
??
برخیز که صبح، روشن از امید است
شب رفته و خط نور، بیتردید استاز پستچی پنجره تحویل بگیر
در پاکتِ اَبر، نامه خورشید است
شهراد میدری
??
یک پنجره رو به باغ پاییز خوش است
کنسرت کلاغان سحرخیز خوش استبا خش خش برگ و نم نم بوسه ابر
یاد تو در این صبح دلانگیز خوش است
شهراد میدری
??
از رقصِ نسیم و گُل، خبردارم کن
از هلهله پرنده سرشارم کندستی به سرم بکش بگو صبح شده
با بوسه عاشقانه بیدارم کن
شهراد میدری
??
دو بیت ناب هست این صبح زیبا
گلی در قاب هست این صبح زیبابه پا خیز و بغل کن زندگی را
چه وقت خواب هست این صبح زیبا؟
شهراد میدری
??
قد قامت هر کاج، چراغانی تو
لبخند، گل سرخ زمستانی تودر را بگشا به روی خوشبختی نور
صبح آمده با برف به مهمانی تو
شهراد میدری
??
خورشید شکفته در هوایم، به به!
با کتری و رقص شعلههایم، به به!صبحانه من صبح بخیری از توست
با نام تو شیرین شده چایم، به به
شهراد میدری
??
صبح یعنی تو بخندی دل من باز شود
پلک بگشایی و از نو غزل آغاز شودصبح یعنی که دلم گرم نگاهت باشد
آسمان، عشق، زمین با تو هم آواز شود
صادق علیزاده
??
ای سحرخیزتر از صبح !بیَفشان مویت
که نسیم از دَم ِ گیسوی تو جان میگیرد
مریم رضایی
??
صبح یعنی که کسی مثل شما
بدمد در تن من نور حیات
سیاوش رمضانی
??
هر صبح، با طلوع تو بیدار میشوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی
سهیل محمودی
??
صبح است غزلسرای کاشانه، سلام
با عشق به تو ساقی میخانه سلاماحسنت به این شراب چندین ساله
بر بزم تو و ساغر و پیمانه سلام
علیرضا صادقی
??
صبح هم شرمنده چشمان زیبایت شده
با طلوع چشم تو خورشید شیدایت شدهصبح زیبایت بخیر ای ماهروی شعر من
باز در این قافیه با بوسه پیدایت شده
حمید حسینی
??
میوزی همچون نسیمی در رواق چشم من
ای نسیم صبحگاهم صبح زیبایت بخیر
عباس جواهری رفیعی
??
صبح است و هوا و نفس دلکش پاییز
من هستم و یک سینه از مهر تو لبریززیباست تو را دیدن از این پنجره صبح
زیباست هوای تو در این صبح دل انگیز
فاطمه لشکری
??
هر صبحِ خدا، یک غزل از دفتر عشق است
سرسبزترین مثنوی از منظر عشق استهر صبح سلامی به گل روی تو زیبا
چون یاد گل روی تو، یادآور عشق است
??
صبح با عطر تو بیدار شدن یعنی عشق
در تب بوسه گرفتار شدن یعنی عشق
??
قسم به صبح و به مشق قلم که خواهد گفت
به نام عشق که هر چیز خوب یعنی تو
سیدمهدی نژادهاشمی
??
تاب آوردم شب دلتنگیام را تا سحر
تا تو را از نو ببینم صبح زیبایت بخیر
??
برخیز و برفروز چراغ سپیده را
تا بنگرم به روی تو صبح ندیده راتا سر برآورم به تماشای آفتاب
روشن کنم نگاه سیاهی کشیده را
فریدون مشیری
??
ای نفس صبحدم گر نهی آنجا قدم
خسته دلم را بجو، در شکن موی دوستجان بفشانم زشوق، در ره بادصبا
گر برساند به ما، صبح دمی بوی دوست
امیرخسرو دهلوی
??
نداشت دیده من بی تو تاب خنده صبح
ز اشک داد چو شبنم جواب خنده صبح
بیدل دهلوی
شعر سنتی زیبای صبح بخیر
صبحات بخیر شاعر لبخندهای شهر
آیینههای شعر تو در جای جای شهربا دستهای آبیتان سبز میشود
گل واژههای زرد غزل در صدای شهررنگین کمان هر غزلت وصل میکند
دل را به پشت پنجره انتهای شهرشبها کسی که از دلتان رد نمیشود
حک میشود به دفترتان، ردپای شهرگاهی برای شعر شما آه میکشد
مردی غریب و گمشده در ماجرای شهریک کوله بار بسته و یک انتظار سرد
در ازدحام مردم بی اعتنای شهربغضی به روی شیشه و یک کوپه بی کسی
دستی بدون بدرقه آشنای شهردیوارهای ساکت شهر و… صدای سوت
صبحات بخیر شاعر لبخندهای شهر
رسول قشلاقی
??
چه بگویم سحرت خیر؟ تو خودت صبح جهانی
من شیدا چه بگویم؟ که تو، هم این و هم آنیبه که گویم که دل از آتش هجر تو بسوخت؟
شدهای قاتل دل حیف ندانی که ندانیهمه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانیچه نویسم که قلم شرم کند از دل ریشام
بنویسم ولی افسوس نخوانی که نخوانیمن و تو اسوه عالم شده از باب تفاهم
که منام غرق تو و تو به تمنای کسانیبه گمانم شدهای کافر و ترسا شدهای
کآیتی از دل شیدای مسلمان تو نخوانیبشنو «صبح بخیر» از من درویش و برو
که اگر هم تو بمانی غم ما را نتوانی
محمد صفوی
??
سپید تور سپیدی که بر سرم زدهای
سپید مثل گلی که به دفترم زدهایسپید مثل شکوفه، شکوفههای سپید
که دانه دانه به اعماق باورم زدهایبه واژههای غریبم سپیده پاشیدی
سپس به آینههای برابرم زدهایسپس تمام نفسهای مهربانت را
در امتداد نفسهای آخرم زدهایسلام صبح قشنگت بخیر آرامش
که سر به دلهرههای مکررم زدهایچه اتفاق سپیدی سپید یعنی این
کبوتری که به قلب کبوترم زدهای
نغمه مستشار نظامی
??
کاش هر صبح به دیدار تو بیدار شدن
تو دوا باشی و با عشق تو بیمار شدنبا تو بودن همه عمر نفس در نفسات
سر به گیسوی تو از عطر تو سرشار شدنمثل برگ گل سرخ و لب خورشید بهار
سیر از طعم خوش بوسه دیدار شدنحُسن آن نیست که آن کودک کنعانی داشت
حُسن را چشم تو بایست خریدار شدنتو اگر باغچه را نیم نگاهی بکنی
گل بابونه ندارد غم بی بار شدن…
کریم سهرابی