شعر در مورد دنیای فانی؛ اشعار با معنی درباره مرگ و زندگی
در این بخش شعر در مورد دنیای فانی (اشعار مرگ و زندگی) را از شاعران مختلف گردآوری کرده ایم.
گلچین شعر در مورد دنیای فانی

این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامدهست و روزی که گذشت
چون زیستن تو مرگ تو خواهد بود
نامرده بمیر تا بمانی زنده
دل سِرِّ حیات اگر کَماهی دانست،
در مرگ هم اسرار الهی دانست؛
امروز که با خودی، ندانستی هیچ،
فردا که ز خود رَوی چه خواهی دانست؟
خیام
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
خیام
مطلب مشابه: شعر مرگ و گلچین زیباترین اشعار با موضع مرگ و مردن (اشعار کهن و نو)

شعر درباره مرگ و زندگی
خصم را گو پیش تیغش جوشن و خفتان مپوش
مرگ را کی چاره هرگز جوشن و خفتان کند
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
خواهم که در این غمکده آرام بمیرم
گمنام سفر کردم و گمنام بمیرم
خواهم زخدایم که به دلخواه بمیرم
یعنی که تو را بینم و آنگاه بمیرم
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آنرا
گر غم مرگ را به سنگ سیاه
بنویسند از او برآید آه
مطلب مشابه: شعر در مورد مرگ با متن های ادبی درباره مرگ و مردن (پایان زندگی)
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
خیام
به خدایی که بیشناس مقیم
دردل و دیده آتشم باشد
مرگ هر چند خوش نباشد لیک
بی رخ دوستان خوشم باشد
انوری
گرچه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد
بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک
در پرده هزار گونه بازی دارد

اشعار درباره دنیای فانی
روزی سر از تابوت برمی دارم
و برای شما که مهربان نبودید
دستی تکان می دهم
و بیتی ساده از مهربانی می خوانم
سفر که گریه ندارد !
شبی برمی گردم و خواب یکایک شما را
پر از ترانه می کنم
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد کی شد
مطلب مشابه: شعر نو درباره مرگ با گزیده زیباترین اشعار
رسول مرگ به ناگه به من رسید فراز
که کوس کوچ فروکوفتند کار بساز
کمان پشت دوتا چون به زه درآوردی
ز خویش ناوک دلدوز حرص دور انداز
کمالالدین اسماعیل
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد کی شد
زندگی از مرگ پرسید
چرا انسانها عاشق من هستند
و از تو متنفرند ؟
مرگ پاسخ داد :
برای اینکه تو یک دروغ زیبایی
و من یک حقیقت تلخ …
ناهید نوروزی
ظهر یک روز تعطیل
در نیمه راه
از کنار هم گذشتیم
من و مرگ
او به شهر می رفت
من به گورستان . . .
مطلب مشابه: اشعار خیام در مورد مرگ و گلچین شعر کوتاه زیبا در مورد غم

در چشمهایم
غبار مرگ را دیده بودم
دیده بودم که باید بروم
یک زخم است
تمام آنچه از تو دارم
مرگ بر التیامش
اما مرگ
آن قدر زیاد است
به همه می رسد
حتی به شاعری
که
از زندگی سخن می گفت
تفنگ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ
ﺳﺮﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ
ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﻣﺼﻤﻢ ﺷﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻬﺮﺍﺳﯿﻢ
مطلب مشابه: اشعار ناصر خسرو؛ مجموعه شعر تک بیتی، رباعیات و اعار بلند عاشقانه زیبا
هزار باره هم
مرگ سراغم را بگیرد
درون سلولهای من
خیال مردن ندارد
مرگ
دستبند زمان است
بر دستانم
زندگی
پابند خاک است
بر پایم
اما شعر نیز کلید دست وپای بسته ی من است
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
بابا طاهر
چنین گفـت کز مرگ، خود چاره نیست
مرا بر دل اندیشه زین باره نیست
مرا بیش از این زندگانی نبود
زمانه نکاهد نخواهد فزود
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
خیام
مطلب مشابه: شعر در مورد مهربانی و انسانیت؛ قشنگ ترین اشعار انسان بودن و محبت کردن