شعر نو درباره مرگ با گزیده زیباترین اشعار

اشعار مرگ با گزیده شعر نو درباره مرگ

در این مطلب شعر نو درباره مرگ را از شاعران معاصر ارائه کرده ایم و امیدواریم این اشعار کوتاه و بلند درباره مرگ مورد توجه شما قرار بگیرند.

تو ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ

ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﻢ،

ﻓﻘﻂ

ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ

ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ

ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ

ﻋﺒﺎﺱ ﻣﻌﺮﻭفی

۹۳.نگران نباش‎

خیلی تنها نمی‌مانم‎

عاقبت یک روز‎

مرگ دستم را می‌گیرد‎

و از تمامِ این خیابان‌هایِ شلوغ عبورم می‌دهد‎

نگران نباش‎

مرگ شبیه زندگی نیست‎

دست‌های پُر مهری دارد‎

‎دستِ هر کس را بگیرد‎

‎دیگر رهای‌اش نمی‌کند‎

نسترن وثوقی

 

مرگ در این شب تابناک
شب بود و ستاره ای که شاید در نور خودش گم شده بود،
صدایی از سوی شاعری دیوانه شب را چنان تابناک کرده بود به سایه ای،
زندگی میگذشت،
چراغی از سوی مردکی که شاید آرزویش خواب دیدن ستاره ای بود در شب آخرین، شب را به اوج می رساند
حرفی از سکوت نقره ای زوال یاد کهنه گی نبود
آرام بود شب ما،
شعر زیبا از خاطره ای که در دورترین ذهنش فاسد شده بود سخن می گفت،
ذهن زیبا بود،
مرگ در این شب از هر ستاره پر زیبا زیبا آواز سر میداد
شب ما آغاز شده بود
حرف نبود،
تنها ستاره ای بود که در گم ترین نور خودش غرق شده بود.

شاعر ع.تاریک

مطلب مشابه: متن در مورد مرگ ؛ سخنان و جملات فاز سنگین بزرگان در مورد مرگ

شعر نو درباره مرگ

بالاترین ناباوری مرگ است

در عرصه پیکارمان با مرگ،

تدبیری نمی دانیم

وقتی شبیخون می‌زند، ناچار

در بهت، در ناباوری، خاموش می‌مانیم

فریدون مشیری

 شعر زیبا با موضوع مرگ

من مرگ خوشتن را
با فصلها در میان نهاده ام و
با فصلی که در می گذشت؛
من مرگ خویشتن را
با برفها در میان نهادم و
با برفی که می نشست؛
با پرنده ها و
با هر پرنده که در برف
در جست و جوی
چینه ئی بود.
با کاریز
و با ماهیان خاموشی.
من مرگ خویشتن را با دیواری در میان نهادم
که صدای مرا
به جانب من
باز پس نمی فرستاد.
چرا که می بایست
تا مرگ خویشتن را
من
نیز
از خود
نهان کنم

شاملو

مطلب مشابه: عکس نوشته مرگ + عکس پروفایل روز مرگ خودم + متن های غمگین و زیبا

و چندان که خش خش سپید زمستانی دیگر
از فرا سوی هفته های نزدیک
به
گوش آمد
و سمور و قمری
آسیه سر
از لانه و آشیانه خویش
سر کشیدند،
با آخرین پروانه باغ
از مرگ
من
سخن گفتم

شاملو

شعر نو درباره مرگ

چرا از مرگ می‌ترسید

چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید

چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می‌دانید

مپندارید بوم نا امیدی باز

به بام خاطر من می‌کند پرواز

مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است

مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است…

بهشت جاودان آن جاست

جهان آنجا و جان آنجاست

نه فریادی نه آهنگی نه آوایی

نه دیروزی نه امروزی نه فردایی

جهان آرام و جان آرام

زمان در خواب بی فرجام

خوش آن خوابی که بیداری نمی‌بیند

سر از بالین اندوه گران خویش بردارید

در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست

در این دوران که هر جا هر که را زر در ترازو، زور در بازوست

جهان را دست این نامردم صدرنگ بسپارید

که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند

همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید

چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می‌دانید

چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید

چرا از مرگ می‌ترسید!

فریدون مشیری

شعر نو با موضوع مرگ 

مرگ ستاره
آسمان را نگاه
خفته در دلش هزار همهمه
انفجار را نور می بینیم
مرگ را چشمکی زیبا
چو مرگ ستاره که از دور زیباست
مرگ درون من از دور،
به سان لبخند است
می‌خندم و این،
ظاهر صد درد است
آری، این منم:
خموش از درون طوفان
من پر هیاهوی آرامم
ستاره‌ای که سال‌هاست مرده،
اما رخشان!…

شاعر زهره پورشیخعلی

 مطلب مشابه: جملات بزرگان در مورد مرگ عزیزان و سخنانی آموزنده در مورد از دست رفتن اطرافیان

هرگز از مرگ نهراسیده‌ام

اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود

هراسِ من باری همه از مردن در سرزمینی‌ست

که مزدِ گورکن

از بهای آزادیِ آدمی

افزون باشد

*

جُستن

یافتن

و آنگاه

به اختیار برگزیدن

و از خویشتنِ خویش

بارویی پی‌افکندن

اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش‌تر باشد

حاشا، حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم

احمد شاملو

 

مرگ عاشقان زیباست

باغی از صنوبرها
ارغوانی از آتش
رود باری از الماس
وز کبوده جنگل ها
مرگ در خزان فریاد
آن زمان که می پوسد
ریشه های ابریشم
برگهای نیلوفر
وز کبوده می ماند
سایه های خاکستر
مرگ هیچ زیبا نیست
مرگ عاشقان زیباست
مرگ عاشقانه ی شهر
مرگ عاشقان در شب
با شکوهتر مرگی ست
مرگ عاشقانه ی رود
بر کناره ی دریا
مرگ نیست
وز مرگش می خوانی
مرگ شاهوار اینست

شاعر م.آزاد

مطلب مشابه: اشعار خیام در مورد مرگ و گلچین شعر کوتاه زیبا در مورد غم

و نترسیم از مرگ

مرگ پایان کبوتر نیست

مرگ وارونه یک زنجره نیست

مرگ در ذهن اقاقی جاری است

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید

مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان

مرگ در حنجره سرخ – گلو می‌خواند

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است

مرگ گاهی ریحان می‌چیند

مرگ گاهی ودکا می‌نوشد

گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد

و همه می‌دانیم

ریه‌های لذت، پر اکسیژن مرگ است

در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپرهای

صدا می‌شنویم

سهراب سپهری

مطلب مشابه: حکایت گذر عمر و داستان های آموزنده در مورد مرگ و زندگی

مطالب مشابه را ببینید!

سخنان شیخ بهایی و جملات آموزنده زیبا از شیخ بهایی بهترین اشعار شیخ بهایی + گلچین شعر کوتاه و بلند عاشقانه شیخ بهایی سخنان آموزنده از 15 کار آفرین برتر دنیا + جملات انگیزشی مالی و سرمایه گذاری جملات انگیزشی کارآفرینی؛ متن انگیزه دهنده و سخنان کارآفرینان موفق متن تبریک تولد خنده دار و بامزه + جملات طنز و جالب تولدت مبارک مجموعه اشعار سیمین بهبهانی + شعر عاشقانه و موضوعات مختلف گلچین شده شعر سکوت + مجموعه اشعار، تک بیتی، دو بیتی و شعر کوتاه و بلند در مورد سکوت و خاموشی متن روز زمین پاک روز سوم اردیبهشت ( جملات کوتاه درباره روز زمین ) متن درباره رفیق چند ساله ( 50 جمله برای دوستان ارزشمند و رفاقت قدیمی ) متن تبریک روز معماری در 3 اردیبهشت [ جملات کوتاه تبریک روز معماری ]