شعر در مورد نابرابری و بی عدالتی و برگزیده اشعار در مورد عدل

شعر برگزیده درباره عدل و عدالت

در این بخش روزانه مجموعه ای از اشعار کوتاه در مورد عدالت، نابرابری، عدل و فقر را ارائه کرده ایم.

آن یکی دانم ز بی‌خویشی خویش

ناله می‌کردی ز درویشی خویش

گفتش ابرهیم ادهم ای پسر

فقر تو ارزان خریدستی مگر

مرد گفتش کاین سخن ناید به کار

کس خرد درویشی آنگه شرم‌دار

گفت من باری به جان بگزیده‌ام

پس به ملک عالمش بخریده‌ام

***

حدیث فقر را محرم نباشد

وگر باشد مگر زآدم نباشد

طبایع را نباشد آنچنان خوی

که هرگز رخش چون رستم نباشد

سخن می‌رفت دوش از لوح محفوظ

نگه کردم چو جام جم نباشد

***

شعر در مورد نابرابری و بی عدالتی

راستی را چو الف هیچ نداری زین ذوق

گر ترا مکنت شین است و ترا ثروت تیست

***

ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم

با پادشه بگوی که روزی مقدر است

***

شعر در مورد نابرابری

من تو را می‌بینم

استخوانی و پوست

به گدایی رفته‌ای

بر در دشمن و دوست

من تو را می‌بینم

تشنه لب در باران

آنکه نان می‌دهدت

نان تو در کف اوست

خاک تو سفره تو

سفره تو از کیست

سفره دنیا پر

سفره تو خالیست

همه جا منتظرند

همه کس می‌پرسد

ناجی شرق کجاست

آنکه جنس خود ماست

ناجی شرق تویی

ناجی شرق منم

من که با دیدن تو

همه جا می‌شکنم …

***

شعر در مورد نابرابری و بی عدالتی

دیشب گرسنه بود ، دختری که مُرد

چه آسان به خاک پس دادیمش

و همسایه اش زیارتش قبول ….

دیشب از سفر رسید

***

بعد ازین وادی فقرست و فنا

کی بود اینجا سخن گفتن روا

عین وادی فراموشی بود

لنگی و کری و بیهوشی بود

***

فقر یک کلمه نیست

یک دنیا بدبختیست….

***

اشعار در مورد فقر و بی عدالتی

صمد بهرنگی: فقر همان گرد و خاکی است

که بر کتابهای فروش نرفته ی

یک کتابفروشی می نشیند…

فقر شب را بی غذا سر کردن نیست،

فقر روز را بی اندیشه سر کردن است….

***

شعر در مورد نابرابری و بی عدالتی

ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست

در گوشه‌ای بمیر که این راه راه تست

این گونه گداخته جز داغ ننگ نیست

وین رخت پاره دشمن حال تباه تست

در کوچه‌های یخ زده بیمار و دربدر

جان می‌دهی و مرگ تو تنها پناه تست

***

شعر سنگین در مورد بی عدالتی

آنقدر جنس گرانست نتوانی بخری
خط فقر رو به فرارست چه توانی بخری
قیمت سکه و ارزاق همه روبه فلک
شیر و ماست خانه و مسکن نتوانی بخری
بوی خوش را تو دگر بار فراموش نما
آنقدر عطر گرانست نتوانی بخری
دل اگر پر زغم و ناله فراوان داری
دل شاد و لب خندان که توانی بخری
دل بدست آر و مبادا دلی را شکنی
دل چو بشکست دریغا نتوانی بخری

***

شعر در مورد نابرابری و بی عدالتی

فضای کلبه‌ی فقر آن قدر صفا دارد

که پادشاه جهان رشگ بر گدا دارد

بخشت زیر سر و خواب امن و کنج حضور

کسی که ساخت سر سروری کجا دارد

دلی که جا به دلی کرد احتیاج کجا

به کاخ دلکش و ایوان دلگشا دارد

***

منادی کرد تا آزاد و بنده

ز اهل ثروت و ارباب ژنده

***

جاوید همی بخشد و از مایه نکاهد

رشح قلمت ثروت اصناف امم را

***

شعر در مورد نابرابری و بی عدالتی

زنی با فقر می‌سازد

زنی با اشک می‌خوابد

زنی با حسرت و حیرت

گناهش را نمی‌داند ..

زنی شرمنده از کودک

کنار سفره خالی

که ای طفلم بخواب امشب

بخواب آری

و من تکرار خواهم کرد

سرود لایی لالایی

مطالب مشابه را ببینید!

اشعار بازی روزگار و مجموعه شعر سنگین کوتاه و بلند درباره چرخ روزگار جملات درباره پوچی دنیا؛ شعر و متن سنگین بی اهمیتی روزگار و دنیا متن درباره لجبازی؛ جملات سنگین و شعر درباره آدم لجباز یه دنده شعر کوتاه معنی دار سنگین؛ اشعار کوتاه با معنی از شاعران بزرگ جملات سنگین عاشقانه + شعر و سخنان سنگین بزرگان در مورد عشق و تنهایی شعر در وصف نفرت عاشقانه و اشعار سنگین تنفر از عشق شعر در مورد محبت و مهربانی زیادتر از حد و جملات سنگین با معنی شعر برای ذات خراب و جملات سنگین کنایه ای برای آدم بد ذات و دورو شعر کوتاه سنگین و مفهومی نو و قدیمی و اشعار با معنی از شاعران بزرگ شعر تک بیتی و دو بیتی درباره دوست (اشعار ناب و سنگین رفاقت، دوستی و رفیق)