خاص ترین جملات عاشقانه + زیباترین اشعار و متن های کوتاه عاشقانه و احساسی
جملات خاص و زیبای عاشقانه جدید
در این بخش خاص ترین و زیباترین جملات و متن های کوتاه عاشقانه با اشعار احساسی را گردآوری کرده ایم که برای کپشن و استوری مناسب هستند.
دوست داشتن ساده است و باور کردنش سخت
تو ساده باور کن
که من سخت دوستت دارم …
تو را باید یک نفس بویید
حیف است عطرت را هوا ببلعد
با تو قدم زدن را آنقدر دوست دارم
که به جای خانه برای عشقمان
جاده خواهم ساخت
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
آنقدر دوستت دارم که پروانه ها گیج می شوند
گل ها تعجب می کنند
و باران دلش آب می افتد !
زیباترین متن های عاشقانه
بعضی ها خودشان
دلیل دوست داشتنشان می شوند
آنهایی که می گویند
با هم راه برویم
با هم درستش می کنیم
با هم کلا کیف دارد
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
نگاهم به جهان رنگ میگیره …
من ،خوشبخت ترین بانوی این جهان خاکی ا
م وقتی جهانم با تو قسمت میشه
تمام دنیا هم که بروند
تمام دنیا هم که نباشند
تمام دنیا هم که مرا نخواهند
تمام دنیا هم که آوار شود برسرم
تو هستی
همین برای یک عمر دلخوشی کافیست
آرزویم این است که بهاری بشود روز و شبت
که ببارد به تمام رخ تو بارش شادی و شعف
و من از دور ببینم که پر از لبخند است : چشم و دنیا و دلت
جملات جدید عاشقانه
تو تنها می توانی
آخرین درمانِ من باشی …
و بی شک دیگران
بیهوده می جویند تسکینم …!
خوشبختی همین کنار هم بودنهاست
همین دوست داشتن هاست
خوشبختی همین لحظههای ماست
همین ثانیههاییست که در شتاب زندگی گمشان کردهایم
جملات کوتاه عاشقانه
به چه مشغول کنم
دیده و دل را که مدام
دل تو را می طلبد،
دیده تو را می جوید . . .
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مبـاد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان من است
اشعار مولانا
تو دوست داشتنی ترين پيچكی هستی
كه دلم می خواهد
به دست و پای زندگيم بپيچی
و مدام قد بكشی در لحظه هايم
و حالم را خوب تر كنی
جدیدترین جملات احساسی و عاشقانه
باخیالت زنده ام
رویای من تعبیر شو
در كنارم زندگى كن
در کنارم پیرشو
گفته اند به کم قانع باشید
من به همین عاشقانه نوشتن از تو
قانع ام ..
آرام می گیرم به همین آب باریک عاشقی
به دوست داشتَنت مشغولم . . .
همانند سربازی که سالهاست ؛
در مقری متروکه ،
بی خبر از اتمام جنگ ، نگهبانی می دهد !
تلافی کن تمام نبودنت را
وقتی تمام راه ها
بن بست بود
مرا به خیابانی بی انتها
مهمان کن…
حال من
دماسنـــج حال توست
وقتي خوبي
گرمتریڹ آغوشها را در آستین دارم
بد ڪه باشد حالت
خودم ڪه سهل است
تمام دنیا یخ ميزند از
سردی لبخنــدم
عمری به هر کوی و گذر
گشتم که پیدایت کنم
اکنون که پیدا کردهام
بنشین تماشایت کنم…
فریدون مشیری
سر صبحی رخ دلدار عجب می چسبد
یک عدد چای شکردار عجب می چسبد
در کنارت بنشیند، دمی آن راحتِ جان
بعدِ آن، روز پر از کار عجب می چسبد
طوری کنارت می مانم
طوری برایت خاطره می سازم
که حتی اگر بخواهی هم نتوانی ترکم کنی
آخر من فکر میکنم هیچ رفتنی
حریف خاطره ها نمی شود
و جهان چقدر در برابر
چشمانم كوچک می شود
آنگاه كه به سادگى يک لبخند
جهانم در دستانت جا می شود
یک نفر هست
تمامش فقط سهم من است
و تمام من سهم اوست
من چقدر این یک نفر رو دوست دارم
در ببندید و بگویید که من
جز از او همه کَس بگسستم
کَس اگر گفت چرا؟ باکم نیست
فاش گویید که عاشق هستم..!
فروغ فرخزاد
چشم های سیاه تو
خاورمیانه دوم است
یک دنیا برای تصرفش
نقشه می کشند
اشعار احساسی و زیبا
تو پای بودنت بمان
و من پای جان دادن
برای کسی که ماندن را بلد است
بگذار همه ببینند در این زمانه هم
از آن عشق های افسانه ای پیدا می شود
از بس که دوستت دارم
فکر می کنم؛
دیگر هیچ دوست داشتنی
همرنگ دوست داشتن های من نیست !
تو معنی تمام رنگ های دنیایی
دارم برای تو مینویسم
از اینکه دوری ات چگونه روزگارم را سیاه کرده
از اینکه …
گریه ام نمیگذارد ادامه دهم
خلاصه بگویم که دلم آغوش تو را میخواهد
بگو کجایی …
می آیم به تو
مثل رنگ به چهرهات
مثل لباس به تنت
مثل عینک به صورتت
می آیم به تو، به داشتنت
از همان آمدن ها که رفتن ندارد
بیچاره دلم که دلش برایت لک زده
ناز من …
نیاز من …
شکوه نمیکنم اما برگرد
بخاطر دلِ این دلِ بیچاره
عشق دلیل نمی خواهد
دل هم نمی خواهد
عشق اندکی چای داغ
مقداری آرامش
با چاشنی تو می خواهد
که فقط بشود نگاهت کرد
نمی دانی آن لحظه چه عشقی است
زندگی یعنی:
همین ساعت
عاشقی همین حالا
زندگی یعنی
نگاه تو
کوک کردن قلبم با صدای تو
نیستی و میترسم از دلتنگی بمیرم
احتیاج دارم
به دیدارت
به خنده هایت
به آغوشت
احتیاج دارم
حتی به مردن با تو
نگاهت را نوشتهام ..
صدایت را بوسیدهام ..
و لبخندت را سنجاق کردهام به دلم ..
حالا تو هرچه می خواهی نباش
من با علاقه ات زنده ام
و با خیالت خوش …
به انتظارت
تمام قد ایستاده ام
شبیه دیکتاتوری
که پایان جنگش را نمیداند
بیا که در غم عشقت
مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم
چه ناخوشم بی تو
تا عطر تنت اینجاست
نبضم به تو وابسته ست
با بوی نفسهایت
جانانه شدن با من …
میخندی و میخندانی ام
و نور چشمانت
میشکند
محاصره تاریکیِ جهان درونم را
میبینی …
با خنده ات در درونم انقلاب کرده ای
آنگونه که استالین در روسیه
عشق آدم را
به جاهای ناشناخته می برد
مثلاً به ایستگاه های متروک
به خلوت زنگ زدهی واگن ها
به شهری که فقط آن را در خواب دیده
وقتی عاشق شدی
ادامه این شعر را تو خواهی نوشت !