جملات درباره امام رضا و اشعار در مورد امام هشتم
در این مطلب مجموعه جملات درباره امام رضا (ع) را با اشعار زیبای مذهبی در وصف امام هشتم و حرم امام رضا را گردآوری کرده ایم.
فهرست موضوعات این مطلب
متن درباره امام رضا
بساط شاه و گدا در كنار هم پهن است
كنار جایِ تو جایی كه داشتم دارم
همان گدای قدیمی كه داشتی داری
همان امام رضایی كه داشتم دارم
حرم نگو،عتبات است،تو حسین منی
هنوز كرب و بلایی كه داشتم دارم
چقدر آخر این ماه سخت و سنگین است
تمام آسمان و زمین بیقرار و غمگین است
بزرگ تر ز غم مجتبی «ع» و داغ رضا«ع»
فراق فاطمه با خاتم النبیین «ص» است
پادشاه کشور عشقی و من از این به بعد
میگذارم روی مشهد نام عشق آباد را
یا امام رضا(ع)
دست ما نیست
اگر دست به دامان توییم
فاطمه خواسته که ،
بی سر و سامان توییم
به نگاهی،
به دعایی دل ما را دریاب ،
که اسیر کرم و
شیوهی احسان توییم
اگر هر بار عهدم را شکستم با تو، میآیم
دلم گرم است پاسخ میدهی بی چشم وروها را
به حلقه های ضریحت دلم گره خورده…
گره گشای من،این بار این گره مگشا
اي همه ی دلها حرمت یا رضا«ع»
خلق خدا و کرمت یا رضا«ع»جن و بشر، حور و ملک میبرند
سجده به خاک حرمت یا رضا«ع»
حتماً قرار شاه و گدا هست یادتان ؛
همان شب که زدم دل به نامتان ؛
مشهد ؛ حرم ؛ ورودی باب الجواد ؛
آقا ؛ عجیب دلم گرفته برایتان….
الّلهُـــمَّ ارزُقنا حرم
جملات در وصف امام رضا
با نام رضا دلت مصفا گردد
درد و غم سینه ات مداوا گردد
گر روی نهی به درگهش با اخلاص
هر عقده ز کار بسته ات وا گردد
مطلب مشابه: متن دلتنگی امام رضا و حرم حضرت در مشهد با عکس نوشته از حرم و ضریح
“یا امام رضـــــــــــا” اگر بناست که
لطف کسی به ما برسد …. .
خدا کند فقط از جانب شما برسد….
.نخواه منت بیگانه بر سرم باشد….. .
خوش است خیر همیشه از
آشنا برسد… .
از آستان رضا «ع»
هرچه میرسد بدون شک…. .
بدون واسطه از محضرخدا برسد… .
شما دعا کن اگر عمر من کفاف نداد… .
جنازه ام شب جمعه
به کربلا برسد…
کبوتر وار می آیم به آب و دانه ای دل خوش
عطش دیده ، ترک خورده، به سقا خانه ای دل خوش
دلم خورشید می خواهد، هوای گنبدت کرده
دوباره برنگشته دل، هوای مشهدت کرده
یا امام رضا
به کوی تو هر جا که پا می گذارم
همان جا دل خویش جا می گذارم
مبادا برانی که با صد امید
قدم در حریم شما می گذارم …
یا امام رضا
حتماً قرار شاه و گدا هست یادتان ؛
همان شب که زدم دل به نامتان ؛
مشهد ؛ حرم ؛ ورودی باب الجواد ؛
آقا ؛ عجیب دلم گرفته برایتان….
دل بر سر کوی آشنا آوردم
بر درگه او دست دعا آوردم
آهوی رمیدهای که از بهر امید
رو بر حرم قدس امام رضا آوردم
بنـــد دخیـــل بســتهام تــا جـای پـای تـو
زرد و غریـب مانـدهام، دور از هوای تورفتــــم درون یـــک شـــب پاییـــزی بلنـــد
زنــده نــمیشــود تنـم جـز بـا دعای تو
کبوتری که به شوق تو لانه می سازد
از آسمان تو خود را جدا نمی سازد
کبوتری که تو را برگزیده هم از دور
به هر طریق دلش را روانه می سازد
همیشه آب و هوای ملایم گنبد
به حال پر زدگان زمانه می سازد
چقدر مثل من است آن کبوتر گنبد
که با زیاد و کم آب و دانه می سازد
کسی که عاشق تو…قانع است و می داند
که عشق با همه کس بی بهانه می سازد
کبوتری که شبیه من است بر گنبد
نشسته است و برایت ترانه می سازد
شعر امام رضا
گفتم اینجا تا مشهد چقدر راه است؟!
گفت: آنقدر که بگویی.
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
دلم هوای تو کرده شه خراسانی ..
چه می شود که بیایم حرم به مهمانی…؟
دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان…
عنایتی که بیایم، تویی که درمانی….
همیشه از حرمت ، بـوی سـیـب مـی آیـد
صـدای بـال مـلـائـک ، عـجـیـب مـی آیـد !
سـلـام ! ضـامـن آهـو ، دل شـکـسـتـه ی مـن ،
بـه پـای بـوس نـگـاهـت ، غـریـب مـی آیـد
طـلـای گـنـبـد تـو ، وعـده گـاه کـفـتـرهـاسـت
کـبـوتـر دل مـن ، بـی شـکـیـب مـی آیـد
بـرات گـشـتـه بـه قـلـبـم مُـراد خـواهـی داد
چـرا کـه نـالـه ی «امّـن یُـجـیـب» مـی آیـد …
دنیا به رویم بسته باشدمهم نیست. . .
چون در حرم تو همیشه باز است آقا جان . . .
بشکن سبوی باده را
مستی تویی، هستی تویی
در این سرای نیستی
هستی تویی، مستی تویی
تو آفتاب هشتمی
سر چهارده عدد
بیدار کن خواب مرا
از وحشت این دیو و دد
بنگر که از هفت آسمان
جایی فرا سوی زمان
نوری هبوط میکند
در غربت این لامکان
بنگر که دریا خون شده
فوارهها گلگون شده
لیلای بی دل را ببین
از عشق تو مجنون شده
در این غروب واپسین
از چتر خورشید یقین
نور حقیقت می چکد
بر خاک مشکوک زمین
فریاد و بانگی میرسد
عالم سکوت میکند
از هیبتش سلطان دهر
آسان سقوط میکند
آدم هراسان میشود
محشر نمایان میشود
از تاول آئینهها
خورشید گریان میشود
تقدیر ما در دست توست
زنجیر بر دستان ما
ما را رها کن از عدم
هستی بده بر جان ما
مطلب مشابه: جملات دلتنگی مشهد و حرم امام رضا با عکس نوشته و اشعار برای امام هشتم
شاه پناهم بده، خستۀ راه آمدم
آه نگاهم مكن، غرق گناه آمدم
گر بپذیری رضا، ور نپذیری قضا
زائر ناخواندهام، خواه نخواه آمدم
راه خراسان چنین، ماه خراسان چنان
شاه خراسان ببین، بهر پناه آمدم
شاه خراسانیم، رستم دستانیم
دست مرا رد مكن، بر درِ شاه آمدم
آن دم زندانیم، بازدم جان شده
از قفس سینهها، همچون آه آمدم
پیرهن یوسفم! یا كفن یوسفم؟
بوی تن یوسفم، كز دل چاه آمدم
بستۀ بست تو ام، لولی مست تو ام
ضربۀ شصت تو ام، بر دف ماه آمدم
مشهدِ مشهودِ من، حضرتِ محمودِ من
طالعِ مسعودِ من، نامه سیاه آمدم
شافی دارالشفا، پنجره فولاد كو؟
در طلب شاخه ای، مهرگیاه آمدم
باد موافق وزید، از طرف صحن قدس
نام مرا خواند و رفت، چون پرِ كاه آمدم
قطعه ای از بهشت، باید هم این گونه باشد.
و مگر می شود قطعه ای از بهشت روی زمین باشد و شلوغ نباشد؟!
آنجا همیشه شلوغ است و چه زیباست که این حالت توفانی همیشه در سیطره ای عرفانی است. وقتی که می رسی و روبه روی ضریح می ایستی؛
وقتی که می بینی دست های قد کشیده را که به طرف ضریح می روند؛
وقتی می بینی ضریح نقطه ای شده است شبیه به مرکز یک پرگار و گویی تمام اشیا در اطراف را به طرف خود می کشد؛
وقتی می بینی حتی انگار آینه کاری ها و نقش و نگارها دوست دارند کنده شوند و به طرف ضریح بروند و حتی تمام حروف و واژه های متبرک در اطراف دوست دارند به حرکت درآیند؛
وقتی حس می کنی این مرکز ثقل منتظر آمدنت بوده است و وقتی حس می کنی، غریب طوس همچنان غریب است و تمام این آشنایان، تمام روشنایی ها، مثل وطن او نیست؛
اینجاست که چشم هایت خود به خود می جوشند و دست هایت به طرف ضریح قد می کشند؛ گویی این غریب، تمام غربا را در آغوش مهربان خود کشیده است.
حاجتت را بگویی یا نگویی مهم نیست؛
سلام که بدهی، حس می کنی آنجا وطن توست.
تنها کافی است بگویی «اَلسَّلٰامُ عَلَیک یٰا عَلِی ابْنَ مُوسَی الرِّضٰا الْمُرْتَضٰی».
متن برای امام هشتم
ای آشنای غریب، ای عصمت هشتم، ای غریب الغربا، ای شمس الشموس و ای مولای من! کوچه های نیشابور، هنوز بوی کلام عطرآگین تو را دارد. هر روز که خورشید خراسان، سینه ریز زرینش را از شوق می درد و انبوه دانه های طلایی اش از فراز آسمان بر حَرَمت می پاشد، کبوتر دل، بهانه کنان به سوی حرم تو پر می کشد و به سوی دانه های مِهری می رود که برایش می پاشی.
یا امام رضا اگر بناست كه لطف كسی به ما برسد
خدا كند فقط از جانب شما برسد
خواه منت ِ بیگانه گردنم باشد
تو دل یه مزرعه، یه کلاغ روسیاه
هوایی شده بره پابوس امام رضا
اما هی فک میکنه اونجا جای کفتراس
« آخه من کجا برم؟ یه کلاغ که روسیاس
من که توی سیاهیا، از همه روسیاترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم؟»
تو همین فکرا بودش کلاغ عاشقمون
یه دلش میگفت برو، یه دلش میگفت بمون
که یهو صدایی گفت:« تو نترس و راهی شو!
به سیاهی فک نکن! تو یه زائری، برو!»
من که توی سیاهیا از همه روسیاترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
ذکر پابوس شما از لب باران میریخت
ابر هم زیر قدمهای شما جان میریخت
هر چه درد است به اميّد دوا آمده بود
از کفِ دست دعای همه درمان میریخت
عطر در عطر در ایوان حرم میپیچید
بر سر دوش همه زُلف پریشان میریخت
نور در آینههای حَرَمت گُل میکاشت
از نگاه در و دیوار گُلستان میریخت
روی انگشت همه شوق دعا پَر میزد
از ضریح دِلتان آیه احسان میریخت
چشم در قاب مفاتیح تو را خط میبُرد
روی اسلیمی لب نام تو طوفان میریخت
بَس که در کوچهی دیدار غریب آمده بود
در شبستان حرم شام غریبان میریخت
روز بر قامت خورشید فلک، شب در ماه
نور از چشمه خورشید خراسان میریخت
بین از کجا میام که هنوز مسافرم
که هنوز نیومده هوایی شدم برم
به چی دل بستم که از همه دل کندم
که به دنیا و غم دنیا میخندم
کاشکی بازم تو حرم با کفترات بپرم
پیش تو پر بگیرم ازت خبر بگیرم
کاشکی بازم تو حرم با کفترات بپرم
پیش تو پر بگیرم ازت خبر بگیرم
روسیاهم که هنوز از تو خیلی دورم
مهربونی با من اما انگار کورم
اگه دورم از تو، تو به من نزدیکی
دلمو میبینی حتی تو تاریکی
چی میشه یه بار دیگه باز بیام پا بوست
که میخوام غرق بشم توی اقیانوست
چی میشه یه بار دیگه باز بیام پا بوست
که میخوام غرق بشم توی اقیانوست
کاشکی بازم تو حرم با کفترات بپرم
پیش تو پر بگیرم ازت خبر بگیرم
مطلب مشابه: کپشن حرم امام رضا و جملات زیبا در مورد حرم امام هشتم
یا آنکه بخوانید به بالین پسرم را
یا بر سر زانو بگذارید سرم را
شب تا به سحرچشم به راهم که نسیمی
از من ببرد سوی مدینه خبرم را
کی باور من بود که از آن حرم پاک
یک روز جدا گردم و بندم نظرم را
مجبور به تودیع حرم بودم و ناچار
در سایه اندوه نشاندم پسرم را
هنگام خدا حافظی از شهر،عزیزان
شستند به خوناب جگر رهگذرم را
گفتم همه در بدرقه ام اشک ببارند
شاید که نبینند از آن پس اثرم را
دامانم از این منظره پر اشک شد اما
گفتم که نبیند پسرم چشم ترم را
باکس نتوان گفت ولیعهدی مأمون
خون کرده دلم را و شکسته کمرم را
من سر به ولیعهدی دونان نسپارم
بگذارم اگر بر سر این کار سرم را
تهمت زچه بندید به انگور، که خون کرد
هم صحبتی دشمن دیرین جگرم را
آفاق همه زیر پر رأفت من بود
افسوس بدین جرم شکستند پرم را
آن قوم که در سایه ام آرام گرفتند
دادند به تاراج خزان برگ وبرم را
بشتاب بدیدار من ای گل که به بویت
تسکین دهم آلام دل در به درم را
روزم سپری شد به غم،اما گذراندم
با یاد تو ای خوب،شبم را سحرم را
سید محمد بابامیری
می پیچد تنش را مرد غربت
دارد در این حالت تماشا مرد غربت
باید تماشا کرد و خون از چشم بارید
دریا به دریا همنوا با مرد غربت
هرم نفس هایش پر از تاثیر زهر ، است
در آتش افتاده ست گویا مرد غربت
او آب را پس میزند ای وای، ای وای
در فکر عاشوراست آیا مرد غربت ؟
یک شهر عاشق داردو سرگشته اما
تنها تر از تنهاست اینجا مرد غربت
دردانه ای بوی مدینه با خود آورد
خوبست دیگر نیست تنها مرد غربت
یک کهکشان راه است تا فهمیدن او
هفت آسمان شد فاصله تا مرد غربت
نورِ حق ز آینهٔ رویِ تو دائم پیداست…
یا علی موسی الرضا..
دیده فرو بستهام از خاکیان
تا نگرم جلوه افلاکیان
شاید از این پرده ندایی دهند
یک نفسم راه به جایی دهند
ای که بر این پردۀ خاطرفریب
دوختهای دیدۀ حسرت نصیب
آب بزن چشم هوسناک را
با نظر پاک ببین پاک را
آن که در این پرده گذر یافته است
چون سحر از فیض نظر یافته است
خوی سحر گیر و نظر پاک باش
راز گشایندۀ افلاک باش
خانۀ تن، جایگه زیست نیست
در خور جان فلکی نیست، نیست
آن که تو داری سر سودای او
برتر از این پایه بود جای او
چشمۀ مسکین نه گهرپرور است
گوهر نایاب به دریا در است
ما که بدان دریا پیوستهایم
چشم ز هر چشمه فروبستهایم
پهنۀ دریا چو نظرگاه ماست
چشمۀ ناچیز نه دلخواه ماست
پرتو این کوکب رخشان نگر
کوکبۀ شاه خراسان نگر
آینۀ غیبنما را ببین
ترک خودی گوی و خدا را ببین
هر که بر او نور «رضا» تافته است
در دل خود گنج رضا یافته است
سایه شه مایۀ خرسندی است
ملک «رضا» ملک رضامندی است
کعبه کجا؟ طوف حریمش کجا؟
نافه کجا، بوی نسیمش کجا؟
خاک ز فیض قدمش، زر شده
وز نفسش نافه معطر شده
من کیم؟ از خیل غلامان او
دست طلب سوده به دامان او
ذرۀ سرگشته خورشید عشق
مرده، ولی زندۀ جاوید عشق
شاه خراسان را، دربان منم
خاک در شاه خراسان منم
چون فلک آیین کهنساز کرد
شیوۀ نامردمی آغاز کرد
چارهگر از چارهگری بازماند
طایر اندیشه ز پرواز ماند
با تن رنجور و دل ناصبور
چاره از او خواستم از راه دور
نیمشب از طالع خندان من
صبح برآمد ز گریبان من
رحمت شه درد مرا چاره کرد
زندهام از لطف دگرباره کرد
بادۀ باقی به سبو یافتم
و این همه از دولت او یافتم
دل من گمشده گر پیدا شد
بسپارید امانات رضا
واگر ازتپش افتاد دلم
ببریدش به ملاقات رضا
ازرضاخواسته بودم شاید
بگذارد که غلامش بشوم
همه ی گفتندمحال است ولی
دلخوشم من به محالات رضا
امام رضا
بعد از رکوع و سجده و بعد از قیام از دور
هر شب دو زانو میزنم با احترام از دور
دستی به روی سینه و دستی به سوی تور
وروی لبم گُل می کند : آقا درود از دور
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی
ما دولت تسلیم و رضا می طلبیم
راهی سوی اقلیم بقا می طلبیم
اندر دو جهان ؛ عزت و اقبال و نجات
از فیض ولایت رضا می طلبیم
باب الجواد…بارش باران… نگفتنی ست،
اذن دخول بر لب یاران، نگفتنی ست…
صدها هزار زائر و عاشق میان صحن،
عرض ادب به شاه خراسان… نگفتنی ست…
دلنوشته ویژه امام رضا
پنجره دلمو رو به تو وا کردم
با دل شکسته یا رضا رضا کردمارزومه منو امسال بطلبی اقا جون
واسه ایوون طلات دلم شده چه بی امون
در کنار تو نامم سلامت است، سعادت است. دلم همسایگی خداست. روحم دردهای شفاگرفته است. دلم را برهنه بر دست گرفته ام و روبه روی تو نماز شده ام. قبله را جز سوی نگاه تو نمیدانم پاسخ سؤالهای آغشته به رنج را جز صدای آینه زار خانه ات نمیدانم. پاییزی که چهار فصل غزلهای من است در زیارت رحیمانه تو به هم میریزد. برگهایی که در من فرو ریخته اند، در کنار تو به شاخساران خویش بر میگردند. تو مرا بشکوفان. تو مرا جواب باش. تو مرا در باران بهبود زندگانی حل کن. من به اعجاز اجدادی تو سخت پابندم. من به رنگ آسمان قصرت اعتقاد دارم. به گنجشکهای زیارتگاه تو مؤمنم. دل خوشی مناند، جادههایی که به بادیه شرق میرسند.
اکنون مرا به پرواز بدل کن. همین اکنون که دلم دور دست را میخواهد. دلم آسمان خانه تو. حوض حیاط، پنجرههای مشرقی تو را میخواهد. اکنون معجزه کن. همین حالا که من دلم شراره آتش است. دستم التماس مقدر، چشمم منظره سیل اندوه، آرزوهایم در حسرتهای بی پایان جهان درو شده. دعاهایم با دستان فرو افتاده در بستر بیماری در مرگند. سلام دارم به تو ای طبیب، ای مسیحا، لحظهای نگاهم کن. صدای شفاعتت باید در موسم بی کسی من هنگامه دلخوشی به پا کند.
یا ضامن آهو، به ضریحت که چشم مىیدوزم، رازى میان زمزمههاى من با تو از نگاهم جارى است.
بیا و زائرانت را که پرندگان بى بال و پر تو اند و به نوشیدن جرعهاى از نگاه تو دلخوشند، همچون کبوتران گنبدت پناهگاه باش.
گفتم اینجا تا مشهد چقدر راه است؟ گفت: آنقدر که بگویی: “السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع) “