جملاتی از آرتور میلر نویسنده و نمایش نامه نویس؛ 50 سخنان ارزنده
آرتور میلر نویسنده و نمایش نامه نویس معروف آمریکایی بود که همواره نوشتههای او تاثیر ژرفی بر ادبیات دوستان گذاشته است. در ادامه ما قصد داریم تا بهترین جملات و متنهای ادبی را از این نویسنده بزرگ قرار دهیم. با ما باشید.
فهرست موضوعات این مطلب
آرتور میلر که بود؟
آرتور اشر میلر نویسنده، نمایشنامهنویس و مقالهنویس آمریکایی بود. او برنده جایزه پولیتزر برای نمایشنامه در 1949 شد.
میلر با نوشتن تعداد زیادی نمایشنامه برای بیشتر از 60 سال نقش برجستهای در ادبیات و سینمای آمریکا داشت. هنگام درگذشت میلر، بسیاری از بزرگان ادبیات و سینما به او ادای احترام کردند و بعضیهاشان او را «بزرگترین نمایشنامهنویس آمریکا» خواندند.
معروفترین اثر میلر نمایشنامه مرگ فروشنده است که بارها در صحنههای مختلف اجرا شدهاست. او همچنین یک بار با مرلین مونرو سوپر استار سینما نیز ازدواج کرده بود.
جملات از آرتور میلر
”ویلی: تو اینجا چکار میکنی؟
-چارلی: خوابم نمیبُرد. قلبم داشت آتیش میگرفت.
+ خب، معلومه غذا خوردن بلد نیستی. باید یه چیزی راجع به ویتامین و این حرفها یاد بگیری.
– اون ویتامینها چه فایدهای داره؟
+ اونا استخوناتو درست میکنن.
– آره، اما قلبِ آدم که استخون نیست…!“
~ از کتاب مرگ یک فروشند
نوشتهٔ آرتور میلر
« رؤیا مخدّر واقعیت است »
زمانی که زندگی تیره و تار شود،
تخیل و رؤیاپردازی برای جلوگیری از فروپاشی ذهن به پا میخیزد تا کمی اوضاع را تلطیف کند.
«زندگی یک مبارزه است و تا زمانی که شما میجنگید، نمردهاید زیرا مردگان جنگی ندارند.»
اینجا سرزمین سگ های بزرگه، اینجا قرار بر دوست داشتن آدمها نیست، بر خوردن آدمهاست! اصل بر اینه؛ اساس زندگی ما همین اصله خب، این دفعه هم باید چند نفری کشته میشدن، شدن دیگه.
مطلب مشابه: جملاتی از اوریانا فالاچی؛ متن های آموزنده از نویسنده و خبرنگار مشهور زن
آدم یه عمر زحمت میڪشه و یه خونه میخره، بعد از اون همه زحمت، مالک خونه میشه، اما هیچڪس نیست ڪه توو خونه زندگے ڪنه!
قدرت یا از وجدان پاک ناشی میشه یا از وجدان مُرده. ندیدن پلشتیهای خودت ـــــ قدرت میآره! همینطور حقانیت! پس وجدان رو بکُش. بکُشش.
نباید ازدواج میکردیم. میدونستم. به محض اینکه ازدواج میکنی، همهچی عوض میشه. هر مردی رو دیدهم از زنش متنفر بوده.
حقیقت اینه که هر وقت همهجا تاریکه، اون مثل یه نور میمونه واسهم.
با اینهمه، اون بوسه میتونه حقیقی باشه. یا شاید هم اصلاً خیانتی در کار نیست و آدم رو نمیشه سرزنشکرد، مثل درختها و گربهها و ابرها؟… آره، همینه، نظر من همینه؛ ولی اگه همۀ ما اینجوری هستیم، چی ما رو در امان نگه خواهد داشت؟ لوئیز پدیدار میشود. یا سؤال احمقانهایه؟ لوئیز: یه خواب دیدم. میخوام برات تعریفش کنم. کوئنتین: (دردمند) اصلاً در امان میشه بود؟
یهدفعه یه در دیدم که کوبۀ برنجیش کلۀ بزرگ شیر بود؛ دویدم؛ در زدم؛ مادرم در رو باز کرد. زندگیم برگشت!
مطلب مشابه: جملاتی از مصطفی ملکیان ؛ جملاتی بسیار فلسفی از استاد بزرگ فلسفه ایرانی
متن هایی از آرتور میلر
فکر میکنم بدبختی من از روزی شروع شد که بالا رو که نگاه کردم… دیدم کرسی خالیه. قاضیای دیده نمیشه. چی باقی موند؟ یه بگومگوی لایتناهی با خودت، اقامۀ دعوای هستی در برابر کرسی قضاوت خالی
بیاحترامی سلاح افراد ضعیف است
بسیاری از انسانها در تمام طول عمر خود از چنین احساسِ گناهِ ظالمانهای رنج میبرند و حس میکنند انتظارات والدینشان را برآورده نکردهاند. این احساس بسیاری قویتر از استدلالهای عقلی آنهاست، استدلالهایی از قبیل اینکه وظیفهٔ کودک برآورده کردن نیازهای والدین نیست.
در ابتدا برای او تحقیرآمیز است که ببیند آدمی نیست که همیشه بتواند خوب و فهیم و صبور و باادب باشد، چون تا به حال داشتن این صفات اساس عزت نفس او به شمار میرفته است. در طول جلسات درمان، متوجه میشویم همیشه آنقدر که احساس میکنیم گناهکار هستیم گناهکار نیستیم
برآورده کردن نیازهای والدین اغلب اوقات (اما نه همیشه) منجر میشود به خلق «شخصیت ساختگی». این افراد بهگونهای رشد مییابند که فقط آنچه را دیگران از آنها انتظار دارند نشان میدهند و چنان در رفتار خود غرق میشوند که بهندرت میتوان حدس زد پشت چهرهٔ ساختگیشان چیز دیگری نیز پنهان باشد. آنها نمیتوانند شخصیت واقعی خود را پرورش و آن را تمیز بدهند، زیرا نمیتوانند با آن زندگی کنند. قابل درک است که این افراد دچار حس پوچی، بیهودگی، یا بیخانمانی هستند و حس پوچی آنها کاملاً واقعی است.
اگر مادری نتواند نیازهای کودکش را شناسایی و برآورده کند و در عین حال خود او هم محتاج توجه دیگران باشد، چه اتفاقی میافتد؟ این مادر بهصورت کاملاً ناخودآگاهی میکوشد نیازهای خود را از طریق کودک برآورده سازد.
مطلب مشابه: جملاتی از نویسندگان بزرگ روسی؛ سخنان ارزشمند و با معنی از 6 نویسنده
همهٔ ما در دوران کودکی تلاش میکنیم خواستههای والدینمان را برآورده کنیم، چه این خواستهها به زبان آورده شده باشند و چه بیان نشده باشند، چه منطقی باشند و چه غیرمنطقی. در این روند، چشممان را بر نیازها و احساسات واقعی خودمان میبندیم. در زندگی بزرگسالی، این امر مانند هدایت کشتی بدون استفاده از قطبنماست. اگر ندانیم چه کسی هستیم و احساساتمان چیست و چه میخواهیم، حتی در بزرگسالی نیز تحت تأثیر انتظاراتی قرار میگیریم که از دوران اولیهٔ کودکی بر ما تحمیل شدهاند، همان انتظاراتی که به هر حال نه به خاطر عشق، بلکه به خاطر توهم عشق برآورده کردهایم. بدون این توهم نمیتوانستیم از دوران کودکی خود جان سالم بهدر بریم.
والدینی که دردهای زندگی گذشته را شناسایی میکنند و با آنها روبهرو میشوند هرگز با فرزندان خود بدرفتاری نمیکنند. جلوگیری از کودکآزاری با افزایش آگاهی مردم امکانپذیر است. برای مثال، اگر در مورد کشفیات جدید در مورد اهمیت ارتباط بین مادر و نوزاد با چشم و تماس بدنی بیشتر اطلاعرسانی کنیم، از بسیاری از آسیبها و ناراحتیهای غیرضروری پیشگیری کردهایم. برقراری چنین ارتباطی هورمونهایی را در بدن مادر آزاد میکند که فقط در آن لحظه و با حضور نوزاد ترشح و باعث عمیقتر شدن عشق مادر به فرزندش میشوند. نتیجه این است که فرزند در زندگی آیندهاش احساس امنیت و آسایش بیشتری میکند. زنی که از همان روزهای اولیهٔ مادر شدن با فرزندش ارتباط برقرار میکند کمتر در معرض بدرفتاری با او قرار میگیرد و بهتر قادر خواهد بود او را از آسیبهای زندگی گذشتهٔ خود و پدر فرزندش مصون نگه دارد. تجربهٔ عشق مادر به فرزند و عشق و وابستگی بی چون و چرای فرزند به مادر میتواند مادر را برانگیزد تا دردهای واپسراندهاش را رفع کند.
عشق یعنی من انتخاب میکنم
چه کسی ویرانم کند …
شاید تمام کاری که یک نفر می تواند انجام دهد اینست که امیدوار باشد در نهایت افسوس های درستی داشته باشد….
یک مرد کوچک می تواند درست به اندازۀ یک مرد بزرگ خسته باشد….
تئاتر به طرز بی پایانی مجذوب کننده است چرا که بسیار اتفاقی است. تئاتر بسیار شبیه زندگی است….
من فکر می کنم این اشتباه است که هیچوقت بیرون از خودت، به دنبال امید بگردی….
آرتور میلر :
آدم یه عمر زحمت میکشه و یه خونه میخره
بعد از اون همه زحمت مالک خونه میشه ، اما هیچکس نیست که تو خونه زندگی کنه…..
سعی کن بعضی وقت ها دست از قضاوت من برداری، و به دنبال خوبی در من باشی….
تصور نکن چیزی که سودآوری نمی کند، بدون ارزش است….
مطلب مشابه: جملاتی از بازیگران بزرگ تاریخ سینما؛ سخنان آموزنده بازیگران معروف زن و مرد
یادت باشد پسر، تو می توانی یک میلیون دلاری که دزدیده شده را خیلی سریع تر از حرفی که از دهانت بیرون پریده، برگردانی….
همیشه تصمیم قاطع گرفتهم که زندگیم رو بیخودی هدر ندم، اما هر بار که برمیگردم اینجا، متوجه میشم که تنها کاری که کردهم این بوده که زندگیم رو هدر دادهم.
زد به جنگل، وقتی اومد بیرون، در بیست و یکسالگی، ثروتمند بود! دنیا یهجور صدفه، منتها توُ رختخواب نمیشه بازش کرد!
دنیا یهجور صدفه، منتها توُ رختخواب نمیشه بازش کرد!
همیشه همین رو میخواستهم. یه آپارتمان از خودم داشته باشم، یه ماشین، و یه مشت زن. بااینهمه باز هم منِ لعنتی تنهام.
میدونی رمز کارش چی بود؟ میدونست چی میخواد، رفت دنبالش، بهش رسید!
همیشه تصمیم قاطع گرفتهم که زندگیم رو بیخودی هدر ندم، اما هر بار که برمیگردم اینجا، متوجه میشم که تنها کاری که کردهم این بوده که زندگیم رو هدر دادهم.
مطلب مشابه: جملاتی از الکساندر پوشکین؛ نویسنده و شاعر بزرگ روس با سخنان ناب آموزنده
من نمیگم اون مرد بزرگیه. ویلی لومن هیچوقت پول کلانی درنیاورد. هیچوقت اسمش توُ روزنامه نرفته. بهترین شخصیت عالم نیست. اما آدمیزاده،
لیندا: رومروم نمیشه. چطوری میتونم به روش بیارم؟ هر روز میرم پایین و اون لولهٔ لاستیکی رو برمیدارم. اما، وقتی برمیگرده خونه، دوباره میگذارم سر جاش. چطور میتونم کاری کنم بهش بر بخوره؟ نمیدونم چیکار کنم. هر روز میمیرم و زنده میشم، بچهها. یه چیزی رو بهتون بگم، هر فکری به سر اون بزنه، من میفهمم. شاید به نظر اُملبازی و احمقانه بیاد، اما بهتون میگم: اون همهٔ زندگیش رو برای شما گذاشت،
شماها نمیفهمید: ویلی یه فروشنده بود. برای یه فروشنده، زندگی آخر خط نداره. اون پیچ توُ مهره نمیکنه، از قانون حرف نمیزنه، یا نسخه برای مریضیت نمیده. یه مردیه که کیلومترها دور از خونه، در اوج غصه هم باشه، زندگیش بسته به یه لبخند و کفشیه که برق بزنه. و وقتی که دیگه کسی جواب لبخندش رو ندهاونوقت زلزله میشه. کافیه چهارتا لک بیفته به کلاهت، دیگه کارت تمومه. هیچکس جرئت نداره این مرد رو سرزنش کنه. فروشنده باید رؤیا ببافه، پسر. این ذات این رشتهست. بیف: چارلی، اون مرد نمیدونست کیه.
بیف: رؤیاهای اشتباهی داشت. همهشون، همهشون اشتباه بودن. هپی: (تقریباً آماده برای ستیزه با بیف) این حرف رو نزن! بیف: هیچوقت نفهمید چهجور آدمیه.
مطلب مشابه: جملاتی از نوام چامسکی؛ فیلسوف بزرگ آمریکایی با متن های فلسفی آموزنده