انشا در مورد آسمان ابری و آسمان آبی برای پایه های مختلف تحصیلی
انشا با موضوع آسمان ابری و آسمان ابی
در این مطلب انشا در مورد آسمان ابری و آسمان آبی را برای پایه های مختلف تحصیلی دبستان و دبیرستان گردآوری کرده ایم که همراه با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری است.
انشا آسمان آبی
آسمان بزرگ است و بیانتها. ژرف و پر رمز و راز. مامنگاه خورشید است، خانه ماه و ستاره، جاده ابرهای گذرا. صبح که میشود خورشید را فرا میخواند تا با تلالو نور بر پیکرش، رنگ آبی تنش را به رخ جهانیان بکشاند. آغوش باز میکند و ابرها را در بر میگیرد و به زمینیان لبخند میزند.
آسمان هرروز آینه به دست میگیرد و چهره خود را با ابرها میآراید. باید سر بلند کرد و زیباییهایش را به نظاره نشست. چراکه در ثانیهای بادی میوزد و چهره آسمان را پاک میکند از ابر و آن هنگام است که تا ابدیت را میتوان در چشمان آسمان دید.
همیشه آرزو داشتم روی ابرها پا میگذاشتم. دوست داشتم دستهایم را بلند میکردم و تکهای از آنها را مال خود میکردم. یا که آغوش میگشودم و آسمان را بغل میکردم. اما غافل از اینکه آسمان دست نیافتنی است و وسعتش در آغوش زمینیان نمیگنجد. شاید برای همین است که هنوز هم سخاوتمند است و نور و بارانش را نثار زمین میکند.
فقط میتوان زیر سقف بلندش ساعتها قدم زد و با ساکنانش نجوا کرد. به ستارگانش چشم دوخت و وسعت قلبش را ستود.
آسمان هم مثل ما آدمهاست. هرروز چندباری رنگ عوض میکند. آبی میشود، زرد، قرمز، سیاه. حال و احوالش همیشه ثابت نیست. گاهی طوفانی است و گاهی ابری. دلش هم که بگیرد میبارد. بیشتر وقتها آرام است. البته گاهی هم میغرد. اما هرچه هست زیباست. هررنگی که باشد تماشایی است. چه ببارد چه صاف باشد دیدنی است. حس کردنیست.
دل زمین که بگیرد دل آسمان هم میگیرد. آنقدر میبارد تا روح تازهای به سیاره خاکی بدهد. جان زمین به آسمان بند است. اما این روزها چیزی جز دود و سیاهی از زمین نصیب آسمان نمیشود. سایه سیاهی زمین بر پیکر آبی آسمان میافتد و لذت تماشایش را پنهان میکند. جان زمین به آسمان بند است. بیایید جان زمین را از آن نگیریم.
مقدمه گفتگوی ابر و اسمان : روزی یک ابر در آسمان پهناور در یک روز آفتابی و دل انگیز شروع به سخن با آسمان کرد.
توصیف انشا : ابر پنبه ای در گوشه ایی از آسمان در حالی که همراه با نسیم ملایم باد از این سو به سوی دیگر مانند گهواره ایی تاب می خورد رو به آسمان گفت: ای آسمان تو که پهنایت آنقدر وسیع است که انتهایت را نمی بینی و بر سرتاسر زمین همچون سقفی بزرگ برافراشته ای خسته نمی شوی؟ آسمان که به حرکت پیچ و تاب ابر نگاه می کرد با لبخندی به بزرگی دلش گفت: نه. من از اینکه همه ی مخلوقات مرا به عنوان سرپناه خود می دانند بسیار شادم و از این اصلا خسته نمی شوم اما تو چه؟ تو از اینکه هر تکه ی وجودت در قسمتی جداگانه پخش و پلا شده است ناراحت نمی شوی؟ ابر از مصاحبت با آسمان خوشحال بود گفت:
نه، من از اینکه همه جا تکه ایی از وجودم هست و هر ثانیه در حال بارش هستم و عده ایی از باران پر برکتم شادمانند. بسیار شاد هستم و ثانیه ایی دیگر در نقطه ایی دیگر تکه ایی از وجودم همچون چتری در برابر تلاش شدید آفتاب سایه می اندازد و لبی خندان می سازد ، موجب شادی ام می شود. ابر با کنجکاوی فراوان گفت: پس چرا گاهی رنگ می بازی و این سفیدی تبدیل به سیاهی می شود؟ ابر با صدای تحلیل رفته ای گفت:
نتیجه گیری : همه در لحظاتی عصبانی می شوند و این عصبانیت عواقبی دارد همچون رنگ تیرگی و صدای غرشم که نشان از طوفانی خوفناک می دهد اما همیشه این طوفان باقی نمی ماند و خیلی زود همه جا را صلح و آرامش فرا می گیرد. آسمان گفت: زمان هایی که تو نیستی در آسمان دلم ، من و خورشید تنهایی می درخشیم دلم برایت خیلی تنگ می شود.
ابر گفت: من همیشه از کنار تو بودن لذت می برم اما گاهی سقف خدا نیاز به درخشیدن تنهایی دارد، در حالی که من در گوشه ایی دیگر در حال فرود آوردن الماس های درخشان بر سر برترین مخلوقات جهانم که زیر لب شکر می گویند.
توصیف آسمان ابری
موضوع: توصیف آسمان ابری مکان: محوطه روبروی کلاس های مدرسه راهنمایی حدود ساعت 13:20 دقیقه چهارشنبه اوایل دیماه 91 است. با همکلاسی هایمان در حیاط مدرسه مشغول نوشتن انشا هستیم . به آسمان ابری نگاه می کنیم پروانه می گوید: صبح که از خواب بیدار شدم هوا ابری بود . انگار آسمان از چیزی ناراحت است و بغض های چندین ساله اش را می خواهد خالی کند. ناگهان خورشید از لابه لای ابرها ی پنبه مانند چشمک زنان بیرون می آید و به ما سلام می کند. به به عظمت خداوند راببین! ابرها دوباره جلوی خورشید را گرفتند . او که بسیار مغرور است نمی خواهد تسلیم ابرها شود نسیم خنکی او را همراهی می کند و بر ابرها چیره می شود. اما دوباره ابرها آمدند انگار در آسمان رقابتی بین خورشید و ابرها ایجاد شده است. نمی دانم امروز کدام یک پیروز میدان خواهند شد؟ خورشیدی که غرور دارد یا ابرهایی که بسیار غمگین به نظر می رسند؟ در سمت شمال آسمان صاف و دل انگیز می شود اما در گوشه ای از سمت جنوب ابرها سیاه و تیره دیده می شوند . ای کاش زنگ انشای ما تمام نمی شد و می توانستیم تا ساعت ها به این آسمان ابری خیره شویم و زیبایی های آن را درک کنیم.
انشای گروهی دانش آموزان پایه سوم راهنمایی
موضوع: توصیف آسمان ابریمکان: محوطه روبروی کلاس های مدرسه راهنمایی حدود ساعت 13:20 دقیقه چهارشنبه اوایل دیماه 91 است. با همکلاسی هایمان در حیاط مدرسه مشغول نوشتن انشا هستیم . به آسمان ابری نگاه می کنیم پروانه می گوید: صبح که از خواب بیدار شدم هوا ابری بود .انگار آسمان از چیزی ناراحت است و بغض های چندین ساله اش را می خواهد خالی کند. ناگهان خورشید از لابه لای ابرها ی پنبه مانند چشمک زنان بیرون می آید و به ما سلام می کند. به به عظمت خداوند راببین! ابرها دوباره جلوی خورشید را گرفتند . او که بسیار مغرور است نمی خواهد تسلیم ابرها شود نسیم خنکی او را همراهی می کند و بر ابرها چیره می شود. اما دوباره ابرها آمدند انگار در آسمان رقابتی بین خورشید و ابرها ایجاد شده است. نمی دانم امروز کدام یک پیروز میدان خواهند شد؟ خورشیدی که غرور دارد یا ابرهایی که بسیار غمگین به نظر می رسند؟در سمت شمال آسمان صاف و دل انگیز می شود اما در گوشه ای از سمت جنوب ابرها سیاه و تیره دیده می شوند . ای کاش زنگ انشای ما تمام نمی شد و می توانستیم تا ساعت ها به این آسمان ابری خیره شویم و زیبایی های آن را درک کنیم.