انشا خاطرات زندگی با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای پایه های مختلف
در این مطلب انشا خاطرات زندگی را با چند انشا زیبا جالب برای مقاطع مختلف تحصیلی گردآوری کرده ایم با ما همراه باشید.
فهرست موضوعات این مطلب
انشا در مورد یکی از خاطرات زندگی خود
روزهای شاد یا غمگین تأثیری مادام العمر در ذهن همه ما می گذارد. روزی که هرگز در زندگی ام فراموش نمی کنم زمانی بود که شهری را که در آن متولد شدم را به خاطر کار پدرم ترک کردیم.
آن روز از اینکه خانه مان را ترک کردم بسیار ناراحت شدم. آخرین خداحافظی با دوستانم بسیار دردناک بود در طول مسیر دلم برای همه آنها خیلی تنگ شده بود. یادآوری این لحظات برای آخرین بار هنوز هم من را ناراحت می کند. زندگی پر از تجربیات مختلف است و هر روز زندگی ما یکسان نیست. علاوه بر این، برای ما امکان پذیر نیست که هر روز از زندگی خود را به یاد بیاوریم، اما روزها یا لحظاتی در زندگی وجود دارد که همیشه به یاد ماندنی است و فراموش کردن آن برای ما آسان نیست.
یکی از خاطرات زندگی ما قرنطینه کامل به دلیل شیوع کووید-19 (کرنا) بود، روزهایی که هرگز نتوانستم آن را فراموش کنم. ما مشغول کار و زندگی خود بودیم که ناگهان خبری از تلویزیون مبنی بر قرنطینه سراسری اعمال شد. من قبل از این اتفاق هرگز قرنطینه را تجربه نکرده بودم. این جا بود که برای من همه چیز در یک لحظه متوقف شد. تا به حال چنین وضعیتی را تا تجربه نکرده بودم. خاطرات این روزها کلی لحظه تلخ و شیرین فراموش نشدنی را برای من زنده می کند.
روزها خیلی سریع می گذرند و یادآوری گذشته آسان نیست روزهایی هست که نمیتوانیم به راحتی فراموششان کنیم و برایمان خاطراتی جاودانه می شوند. وقتی خاطره ای در ذهنمان یادآوری می شود هیجان زده یا افسرده می شویم که بستگی به تجربه خوب یا بد ما از آن خاطره دارد.
مطلب مشابه: انشا در مورد علم و دانش با 6 انشا زیبا برای پایه های مختلف
انشا در مورد یکی از خاطرات زندگی خود
هر فردی در زندگی خاطرات خوب و بد زیادی دارد. خاطرات همان روزهایی هستند که ما در گذشته و حال گذراندیم. یادآوری برخی خاطرات به ما کمک می کنند روزهای سخت را پشت سر بگذاریم و به روزهای خوب امید داشته باشیم.
خاطرات علاوه بر ایجاد حس خوب در ما کمک می کند از اشتباهات خود درس بگیریم. به علاوه اینکه خاطرات کودکی برای هر فردی بهترین دوران است که تا بزرگسالی در ذهن باقی می ماند. خاطرات دوران کودکی بسیار مهم و بهترین لحظات زندگی ما هستند. خاطرات خوب ما را به فردی شاد تبدیل می کند و خاطرات آسیب زا از دوران کودکی زندگی بسیار غمناک است.
می خواهم یکی از خاطرات زندگی خود را برایتان تعریف کنم، ما خانواده ای با سه خواهر و برادر هستیم که با هم بازی های مختلفی مانند فوتبال و بسکتبال می کنیم. همین کار، خاطرات بسیار خوبی را برایم رقم زده است که همیشه در ذهنم پابرجاست.
علاوه بر این، عطر ترشی های مادربزرگم را به وضوح به یاد می آورم. هر وقت مادربزرگم ترشی درست می کرد به او کمک می کردم تا ترشی های خوشمزه درست کند. ترشی های خوشمزه مادربزرگم یکی از بهترین خاطراتی است که هر وقت به یادم می آید لذت می برم.
همچنین یکی دیگر از خاطراتی زندگیم زمانی بود که با خانواده ام برای پیک نیک بیرون می رفتیم و یک روز باورنکردنی را سپری می کردیم. تمام این خاطرات در ذهنم چنان زنده است که هیچ گاه حتی در بزرگسالی آنها را از یاد نمی برم.
مطلب مشابه: انشا رنگین کمان با 4 انشا زیبای کوتاه و بلند در وصف رنگین کمان
انشا خاطره یک روز پاییزی
نمی دانم دقیقا چند روز گذشته. روزی را به خاطر دارم که باران نم نم پاییزی آرام بر پنجره های خانه می خورد و ابر ها آسمان را گرفته بودند. لباس گرمی پوشیدم و از خانه بیرون رفتم.
چکمه های سیاهم را پایم کردم و به راه افتادم. قدم زدن در کوچه بارانی به حدی برایم لذت بخش بود که دلم می خواست زمان را متوقف کنم و تا ابد در همان وضع بمانم. هوا مرطوب و دل نشین بود و نفس کشیدن در آن به انسان روح تازه می بخشید.
در خیابان انسان های مختلفی به چشمم می خوردند. از دست فروشانی که بساط پرتقال و نارنگی را پهن کرده بودند تا دانش آموزانی که با عجله به سمت مقصدشان در حرکت بودند.
آن روز برایم روز متفاوتی بود. روزی بود که گویی تازه معنای دقیق زندگی را فهمیده بودم. روزی بود که بهترین موسیقی طبیعت دنیا را با قدم گذاشتن بر روی برگ های خشک ریخته شده شنیدم. روزی بود که در آن هوای دل انگیز نفسی عمیق کشیدم و دوباره متولد شدم.
شاید از نظر بقیه این ها تجربه های معمولی ای باشند که هر کسی می تواند در فصل پاییز آن ها را تجربه کند اما من در آن روز به یاد ماندنی اولین باری بود که با دقت به تک تک موهبت های الهی در این فصل زیبا می نگریستم.
گویی اولین بارم بود که صدای برخورد باران را با پنجره می شنیدم و بدون چتر زیر آن قدم می زدم. گویی اولین بار بود که به راز خشک شدن برگ ها و تغییر زیبایشان در این فصل اندیشیده بودم.
دلم نمی خواست به خانه بر گردم. می خواستم آن باران رویایی و هوای تمیز را تا ابد برای خود نگه دارم و در آن زندگی کنم اما بی ثباتی دنیا بار دیگر قدرت خود را نشان داد و باران بند آمد.
ابر ها کنار رفتند و خورشید تابان از پشت آن ها نمایان شد و نور گرم خود را باری دیگر بر زمین تابید. گرمای آن به حدی برایم لذت بخش بود که لحظه ای از این که آرزو کردم آن هوای بارانی هیچوقت تمام نشود پشیمان شدم. آن جا بود که فهمیدم هر اتفاقی در این دنیا زیباست و حکمت خداوند دانا در آن نهفته است.
گاهی اوقات خودمان هم نمی دانیم چه چیزی را از همه بیشتر می خواهیم. در این زمان است که باید چشمانمان را ببندیم و همه چیز را به خدا بسپاریم که او دانا ترین داناهاست.
مطلب مشابه: انشا پدر + 5 انشا بسیار زیبای ادبی کوتاه و بلند با موضوع پدر
انشا در مورد بهترین خاطره من
مقدمه: هر کس در زندگی و روزهای عمر خویش خاطراتی خوش و پر از شادی دارد که هیچ گاه از یادش نمی رود و تا همیشه در یادش جاوید است. گاهی تولد یک فرزند، دیدار با یک دوست و شاید هم خرید یک خانه و ماشین و قبولی در دانشگاه.
بدنه: بهترین خاطره من روزی بود که شنیدم در بهترین رشته در دانشگاه تهران قبول شده ام. یاد روزهایی افتادم که تا دیروقت بیدار بودم و کسی خبر نداشت که چه روزهای سختی را می گذرانم.
حتی چند روز قبل از آمدن نتایج بودکه خواب زیبایی دیدم و وقتی خصوصیاتش را برای عمویم که ساکن تهران است گفتم، بسیار تعجب کرد و گفت که این جایی که تو در خواب دیده ای یکی از خیابانهای زیبای تهران است.
چه روز خوب و خوشی بود. کم کم خودم را برای حادثه ای بزرگ اماده می کردم و از طرفی در دلم غوغا بود و نمی توانستم آرام باشم و دلشوره عجیبی داشتم و حس بسیار غریب که هیچ وقت تکرار نخواهد شد.
آن روز صبح هر کس به بهانه ای زنگ می زد و سراغ از رتبه و کارنامه ام می گرفت وانگار خودم هم می دانستم که رویدادی عجیب در راه است و باید خداوند معجزه اش را به من نشان دهد. مادر و پدر هم منتظر بودند و کمی مضطرب، گاهی تلفن ها را جواب نمی دادند و زمانی هم به اجبار جوابی کوتاه می دادند و تشکر می کردند.
لحظه موعود رسید و من با دیدن کارنامه ام فریاد بلندی کشیدم و خدا را شکر کردم. من پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شده بودم و حالا سالها از ان ماجرای دلچسب می گذرد و من یک جراح با میکروسکوپ هستم و برای مردم کشورم کار می کنم. اما هر بار که نامی از خاطره به میان می آید، خاطره خوش قبولی در ذهن من زنده می شود.
نتیجه گیری: هر روز که بتوانیم از روزمان خوب استفاده کنیم و از هدر دادن وقت جلوگیری کنیم، می تواند خاطره ساز باشد، اما گاهی موضوعی و خاطره ای برایمان جذاب تر است که همیشه از آن به خوبی و خوشی یاد می کنیم. بهتر است که در دفتری یاد داشت کنیم و در سالهای بعد بخوانیم و لذت ببریم.
مطلب مشابه: انشا برف با گلچین چند انشا زیبا با موضوع بارش برف زمستانی