بریده‌هایی از کتاب روانشناسی ملال (درباره مواجه با رنج و سختی)

بریده‌هایی از کتاب روانشناسی ملال را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. این کتاب بسیار مهم و خاص را به همه شما دوستان پیشنهاد می‌دهیم. پس اگر قصد خوانش این کتاب مهم را دارید، در ادامه همراه ما باشید، چرا که قصد معرفی کامل این کتاب را داریم. با ما باشید.

بریده‌هایی از کتاب روانشناسی ملال

این کتاب درباره چیست؟

کتاب “روانشناسی ملال” (به انگلیسی: Out of My Skull: The Psychology of Boredom) نوشته جیمز دانکرت و جان دی. ایستوود است که به فارسی توسط مریم حیدری ترجمه شده و توسط انتشارات نوین منتشر شده است.

این کتاب به بررسی مفهوم ملال و تاثیرات آن بر روی زندگی انسان می‌پردازد. نویسندگان تلاش می‌کنند تا دلایل ملال و چگونگی مواجهه با آن را توضیح دهند. آنها معتقدند که ملال به خودی خود بد نیست، بلکه نحوه برخورد ما با آن است که می‌تواند مشکل‌ساز شود. کتاب به تحلیل روانشناختی ملال پرداخته و نشان می‌دهد که چگونه می‌توان از این احساس برای رسیدن به فعالیت‌های معنادارتر و رضایت‌بخش‌تر استفاده کرد.

این کتاب برای کسانی که به روانشناسی علاقه‌مند هستند و می‌خواهند درک عمیق‌تری از ملال و نقش آن در زندگی روزمره پیدا کنند، بسیار مفید است.

اهمیت کتاب روانشناسی ملال

کتاب “روانشناسی ملال” از جیمز دانکرت و جان دی. ایستوود اهمیت زیادی دارد زیرا به چندین جنبه مهم از زندگی انسان می‌پردازد:

درک ملال:

کتاب به بررسی مفهوم ملال می‌پردازد و نشان می‌دهد که ملال چیزی بیش از یک احساس ناخوشایند است. درک اینکه ملال چیست و چرا اتفاق می‌افتد، می‌تواند به افراد کمک کند تا بهتر با آن مواجه شوند.

بهداشت روانی:

ملال می‌تواند با مشکلات روانی مانند افسردگی، اضطراب و احساس بی‌معنایی در زندگی ارتباط داشته باشد. این کتاب به افراد کمک می‌کند تا فهم بهتری از ارتباط بین ملال و سلامت روان خود پیدا کنند.

خلاقیت و انگیزه:

برخلاف تصور عمومی، ملال می‌تواند منبعی برای خلاقیت و انگیزه باشد. کتاب نشان می‌دهد چگونه می‌توان از تجربه ملال برای پرورش ایده‌های جدید و شروع پروژه‌های نو استفاده کرد.

توسعه فردی:

ملال می‌تواند به عنوان یک نشانه از نیاز به تغییر یا بازنگری در زندگی شخصی و حرفه‌ای دیده شود. این کتاب به افراد کمک می‌کند تا از ملال به عنوان یک فرصت برای رشد شخصی و توسعه فردی بهره ببرند.

مدیریت زمان و فعالیت‌ها:

کتاب نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با مدیریت بهتر زمان و انتخاب فعالیت‌های معنادار، از ملال پیشگیری کرد یا با آن مقابله نمود.

آموزش و پژوهش:

برای روانشناسان، معلمان، و پژوهشگران، این کتاب می‌تواند یک منبع ارزشمند برای درک بهتر ملال در زمینه‌های آموزشی و حرفه‌ای باشد.

در نهایت، این کتاب به ما می‌آموزد که ملال نه تنها یک مشکل است، بلکه می‌تواند یک فرصت برای خودشناسی و بهبود کیفیت زندگی باشد.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب جادوی فکر بزرگ اثر دیوید جی. شوارتز درباره افکار مثبت

جملاتی از کتاب روانشناسی ملال

ما معمولاً به یک فرد بی‌حوصله می‌گوییم: «از این حال بیرون بیا»، یا به او راه‌هایی پیشنهاد می‌دهیم که فکر می‌کنیم باید مفید باشند: «کتاب بخوان. برو بدو. تلویزیون تماشا کن. به دوستت زنگ بزن». درواقع آنچه را می‌گوییم خودش می‌داند -او گزینه‌های زیادی دارد که می‌تواند خود را با آنها مشغول کند. واکنش آنی ما به بی‌حوصلگی دیگران نشان‌دهندهٔ بی‌اطلاعی ما از سازوکارهای اساسی و علل پدیدآورندهٔ ملال است. فرد کسل به‌خوبی می‌داند که گزینه‌هایی برای مشغولیت در اختیار دارد، فقط نمی‌تواند خودش را با هیچ‌یک از این گزینه‌ها مشغول کند. اگر می‌توانست، حتماً این کار را می‌کرد. اگر ملال عبارت باشد از ناتوانی در اقدام به یک کار، صرفاً گفتن این جمله به فرد که «آن کار را انجام بده»، باعث معجزه و انجام دادن آن کار نمی‌شود. ما نمی‌توانیم به فردی که در حال غرق شدن است و شنا بلد نیست، چنین حرفی بزنیم: «فقط تا ساحل شنا کن.» پی‌بردن به علل ملال کار دشواری است.

بسیاری از مردم زندگی را نه دردناک، بلکه پوچ می‌پندارند

جملاتی از کتاب روانشناسی ملال

پس وقتی که احساس بی‌حوصلگی می‌کنیم، چه اتفاقی در ذهن ما می‌افتد؟ به نظر می‌رسد که دو سازوکار در این فرایند ایفای نقش می‌کنند: اول، ملال زمانی رخ می‌دهد که ما در یک چیستان تمایل گیر می‌افتیم؛ درواقع می‌خواهیم کاری انجام بدهیم، اما نمی‌خواهیم هیچ کاری بکنیم. در آن لحظه، نمی‌توانیم میل به انجام دادن کاری را در خودمان ایجاد کنیم. شاید آرزوی شرایطی متفاوت را داریم و به همین دلیل ناامید می‌شویم. اما نکته اینجاست که نمی‌توانیم میلی را در خودمان به وجود بیاوریم تا کار عملی در آن لحظه را انجام دهیم و بنابراین کسل می‌شویم. دوم، ملال زمانی رخ می‌دهد که ظرفیت‌های ذهنی، مهارت‌ها و استعدادهایمان به‌کار گرفته نمی‌شوند – یعنی وقتی که از نظر ذهنی بیکار هستیم. هنگامی که هر دو سازوکار وجود دارند، ما کسل می‌شویم و بدون آن‌ها کسل نیستیم

ملال در عمیق‌ترین سطوحش به ما می‌گوید که داریم توانایی‌هایمان را هدر می‌دهیم و با جهان به شکلی که عاملیتمان را ارضا کند، ارتباط برقرار نمی‌کنیم.

محققان ملال را برای حداقل یک مورد خوب می‌دانند و آن خلاقیت است؛ ملال می‌تواند محرکی برای بروز خلاقیت باشد.

هسه می‌گوید: «چه حرف باارزشی می‌توانم به تو بگویم جز اینکه آنچه بسیار به دنبالش می‌گردی، شاید درنتیجهٔ جست‌وجوهای فراوان تو یافت نشود.»

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که محصول تفسیرهای ماست: هر چه می‌بینیم، می‌بوییم، می‌شنویم، می‌چشیم و لمس می‌کنیم آغشته به معنایی است که ما به آن می‌دهیم.

اصل مهم برای انسان‌ها و حیوانات این است که باید مصمم باشیم و طبق معیارهای خودمان وارد دنیا شویم؛ باید آزاد باشیم تا بر اساس آنچه برایمان مهم است، دست به انتخاب بزنیم. تنوع و هیجان فی‌نفسه کافی نیستند.

ملال زمانی رخ می‌دهد که ما در یک چیستان تمایل گیر می‌افتیم؛ درواقع می‌خواهیم کاری انجام بدهیم، اما نمی‌خواهیم هیچ کاری بکنیم. در آن لحظه، نمی‌توانیم میل به انجام دادن کاری را در خودمان ایجاد کنیم. شاید آرزوی شرایطی متفاوت را داریم و به همین دلیل ناامید می‌شویم. اما نکته اینجاست که نمی‌توانیم میلی را در خودمان به وجود بیاوریم تا کار عملی در آن لحظه را انجام دهیم و بنابراین کسل می‌شویم.

ملال نیز، مانند درد، به ما انگیزهٔ اقدام به عمل می‌دهد تا تأثیر منفی عدم‌مشغولیت را تعدیل کنیم.

ملال لحظاتی به سراغ ما می‌آید که نمی‌توانیم راهی به جلو پیدا کنیم؛ آنگاه که می‌خواهیم کاری کنیم، اما تمایل نداریم کاری را انجام دهیم که اکنون در دسترسمان قرار دارد. می‌توانیم اسمش را تنبلی یا بی‌میلی بگذاریم. یا شاید برعکس، نوعی حس «بی‌تابی»، بی‌قراری برای کاری که مطمئن نیستیم بتواند رضایت ما را جلب کند

شاید اگر انسان از «بودن» خویش کسل نمی‌شد، هرگز مسیر «شدن» را طی نمی‌کرد. شاید اگر از دیو و دَد ملول نمی‌شدیم، در آرزوی یافتن انسان، چراغ به دست گِرد شهر نمی‌گشتیم. در واقع نقطهٔ آغازین، یا بهتر بگوییم نقطهٔ پیش آغازینِ بسیاری از اکتشافات، اختراعات و شاهکارهای هنری انسان همین احساس است.

صرفاً گفتن این جمله به فرد که «آن کار را انجام بده»، باعث معجزه و انجام دادن آن کار نمی‌شود. ما نمی‌توانیم به فردی که در حال غرق شدن است و شنا بلد نیست، چنین حرفی بزنیم: «فقط تا ساحل شنا کن.» پی‌بردن به علل ملال کار دشواری است.

ملال دعوت به عمل و هشداری برای مشغولیت بیشتر است.

ملال میلی به امیال است.

«زمانی خود را واقعاً خوشبخت می‌پنداریم که هنوز آرزویی داریم و برای به دست آوردنش تلاش می‌کنیم و این کار را آن‌قدر ادامه می‌دهیم که میل پیوسته به رضایتِ خاطر تبدیل شود و رضایت خاطر مولد میلی تازه شود. چنان که سرعت این جریان زیاد باشد، نام شادی بر آن می‌نهیم و اگر کند باشد، نامش اندوه است. این حالت دوم خود را در قالب ملالی هولناک و عبث، در اشتیاقی بی‌جان و بدون هدف و در نوعی درماندگی مرگبار نشان خواهد داد.

قضیه این نیست که دربارهٔ چه موضوعی فکر می‌کنیم، بلکه مسئله چگونگی فکر کردن ماست.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب خجالت‌ نکش دختر اثر ریچل هالیس (خودباری و توسعه فردی)

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب چرا می خوابیم؟ اثر متیو واکر (درباره اهمیت خواب در زندگی)

جملاتی از کتاب روانشناسی ملال

احتمالاً بسیاری از ما تاکنون فکر می‌کردیم که ملال احساسی ناخوشایند است و باید از آن اجتناب کرد. اما تحقیقات اخیر بیانگر آن است که ملال، بی‌حوصلگی یا کسل شدن -هر نامی که بر آن بنهیم- مانند دیگر احساسات انسان، با هدفی انطباقی در ما شکل گرفته است. شاید اگر انسان از «بودن» خویش کسل نمی‌شد، هرگز مسیر «شدن» را طی نمی‌کرد. شاید اگر از دیو و دَد ملول نمی‌شدیم، در آرزوی یافتن انسان، چراغ به دست گِرد شهر نمی‌گشتیم.

درحال‌حاضر این را می‌گوییم که اجتناب از هیجانات، نداشتن آگاهی هیجانی و ناتوانی در یافتن معنا توانایی شناسایی فعالیت‌های ارزشمند را در ما تضعیف می‌کنند و به‌این‌ترتیب منجر به بروز ملال می‌شوند.

همان‌طور که خواهیم دید، درواقع کسل شدن قابلیت مفیدی است. وقتی دچار این حالت می‌شویم، نباید بترسیم. چاره‌اش واکنش به هشداری است که دریافت می‌کنیم.

مهارت‌های توجهی ضعیف یکی از علل منطقی ملال هستند.

شوپنهاور این وضعیت را به‌خوبی توصیف کرده است: «زمانی خود را واقعاً خوشبخت می‌پنداریم که هنوز آرزویی داریم و برای به دست آوردنش تلاش می‌کنیم و این کار را آن‌قدر ادامه می‌دهیم که میل پیوسته به رضایتِ خاطر تبدیل شود و رضایت خاطر مولد میلی تازه شود. چنان که سرعت این جریان زیاد باشد، نام شادی بر آن می‌نهیم و اگر کند باشد، نامش اندوه است. این حالت دوم خود را در قالب ملالی هولناک و عبث، در اشتیاقی بی‌جان و بدون هدف و در نوعی درماندگی مرگبار نشان خواهد داد.»

ملال در قالب وضعیتی بغرنج ظهور می‌یابد؛ دلمان می‌خواهد کاری کنیم، میل به مشغولیت داریم، اما هیچ‌یک از کارهایی که پیش رویمان است به نظر گزینهٔ ارضاکننده‌ای نیستند. این همان موضوعی است که به آن چیستانِ ملال می‌گوییم. برای رهایی از این میل، می‌توانیم

یک برداشت از پیام کی‌یرکگارد این است که «ملال ریشهٔ تمام امور شیطانی است»

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب بازی زندگی اثر فلورانس اسکاول‌شین (درباره های مهارت های زندگی)

مطلب مشابه: جملات کتاب لطفا گوسفند نباشید (کتاب جالب درباره خودشناسی)

مطالب مشابه را ببینید!

بریده‌هایی از کتاب تربیت بدون فریاد اثر هال ادوارد رانکل (درباره تربیت فرزند) بریده‌هایی از کتاب یگانگی با تمامیت هستی اثر اکهارت تله (درباره معنویت و خودشناسی) بریده‌هایی از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست بریده‌هایی از کتاب حرمسرای قذافی ترجمه بیژن اشتری (درباره جنایات دیکتاتور لیبی) بریده‌هایی از کتاب قدرت سکوت اثر سوزان کین (بررسی قدرت درونگرایان) بریده‌هایی از کتاب از عشق گفتن اثر ناتاشا لان (درباره عشق) بریده‌هایی از کتاب ذهن فریبکار شما اثر استیون نوولا (اثر جذاب روانشناسی) بریده‌هایی از کتاب تو خود کوهی اثر برایانا ویست (برای تسلط بر وجود خود) بریده‌هایی از کتاب چیرگی اثر رابرت گرین (درباره توسعه فردی و موفقیت) بریده‌هایی از کتاب سووشون اثر سیمین دانشور (اولین رمان خواندنی این نویسنده)