بریدههایی از کتاب ذهن فریبکار شما اثر استیون نوولا (اثر جذاب روانشناسی)
بریدههایی از کتاب ذهن فریبکار شما را در روزانه آماده کردهایم. کتاب ذهن فریبکار شما اثر استیون نوولا از مجموعه تفکر نقاد، راهنمای علمی برای آموختن مهارتهای تفکر نقاد است. فرض بنیادین مجموعهٔ تفکر نقاد این است: ما چیزی جز تفکر خود نیستیم. «احساسات» ما (خشم، ترس، اندوه، محبت)، آرمانهایمان، تصمیمها و اعمالمان، همه محصول فرایندی است که نامش را فکر کردن گذاشتهایم.

معرفی کتاب ذهن فریبکار شما نوشته استیون نوولا
کتاب «ذهن فریبکار شما: چگونه مغز شما را گول میزند» نوشتهی استیون نوولا (Steven Novella) اثری جذاب در حوزهی روانشناسی و علوم اعصاب است که به بررسی خطاها و تلههای شناختی مغز انسان میپردازد. این کتاب با عنوان اصلی “Your Deceptive Mind: A Scientific Guide to Critical Thinking Skills” در قالب یک راهنمای علمی، به خوانندگان کمک میکند تا درک بهتری از نحوهی عملکرد ذهن خود داشته باشند و از دامهای فریبندهای که مغز در تفکر و تصمیمگیری ایجاد میکند، آگاه شوند.
موضوع اصلی کتاب:
کتاب به این موضوع میپردازد که چرا ذهن ما گاهی اوقات ما را فریب میدهد و چگونه خطاهای شناختی (Cognitive Biases)، سوگیریها، و باورهای نادرست میتوانند بر قضاوت و تصمیمگیری ما تأثیر بگذارند. استیون نوولا، که یک متخصص مغز و اعصاب و از چهرههای برجسته در حوزهی تفکر انتقادی و شکگرایی علمی است، با زبانی ساده و علمی توضیح میدهد که چگونه مغز ما اطلاعات را پردازش میکند و چرا گاهی به اشتباهات سیستماتیک میافتد.
محتوای کتاب:
خطاهای ادراکی و حافظه: نوولا نشان میدهد که حافظهی ما بههیچوجه مانند یک ضبطکنندهی دقیق عمل نمیکند و اغلب تحت تأثیر سوگیریها و بازسازیهای نادرست قرار میگیرد.
سوگیریهای شناختی: کتاب به انواع سوگیریها مانند سوگیری تأیید (Confirmation Bias) و اثر هالهای (Halo Effect) میپردازد و نشان میدهد که چگونه این سوگیریها بر تصمیمگیریهای روزمره اثر میگذارند.
تفکر انتقادی: نویسنده ابزارها و تکنیکهایی را برای تقویت مهارتهای تفکر انتقادی ارائه میدهد تا خوانندگان بتوانند با آگاهی بیشتری با اطلاعات و باورهای خود مواجه شوند.
علم و شبهعلم: نوولا به تفاوت بین علم واقعی و شبهعلم پرداخته و به خوانندگان کمک میکند تا ادعاهای غیرعلمی را تشخیص دهند.
ویژگیهای برجسته:
زبان ساده و قابلفهم: این کتاب برای مخاطبان عمومی نوشته شده و نیازی به پیشزمینهی علمی عمیق ندارد.
رویکرد علمی: نوولا با تکیه بر تحقیقات علمی و مثالهای واقعی، مفاهیم پیچیده را بهصورت قابلدرک توضیح میدهد.
کاربرد عملی: کتاب ابزارهایی برای بهبود تصمیمگیری و اجتناب از فریبهای ذهنی ارائه میدهد که در زندگی روزمره قابلاستفاده است.
مخاطبان کتاب:
این کتاب برای افرادی که به روانشناسی، علوم اعصاب، و تفکر انتقادی علاقهمندند، و همچنین برای کسانی که میخواهند از تلههای ذهنی خود آگاه شوند و تصمیمگیریهای بهتری داشته باشند، مناسب است.
درباره نویسنده:
استیون نوولا، متخصص مغز و اعصاب، استاد دانشگاه ییل، و میزبان پادکست معروف The Skeptics’ Guide to the Universe است. او بهخاطر تلاشهایش در ترویج علم و مبارزه با شبهعلم شناخته میشود.
اطلاعات تکمیلی:
نسخه اصلی: منتشرشده توسط The Great Courses (2012) بهصورت کتاب صوتی و متنی.
ترجمه به فارسی: اطلاعات دقیقی دربارهی ترجمهی رسمی این کتاب به فارسی در دسترس نیست، اما ممکن است نسخههای غیررسمی یا خلاصههایی از آن در ایران منتشر شده باشد.
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب تو خود کوهی اثر برایانا ویست (برای تسلط بر وجود خود)
جملاتی از کتاب ذهن فریبکار شما
منکران نظریهٔ تکامل هم از راهبرد مشابهی استفاده میکنند: منکرِ علم بودنِ هر نوع علم تاریخی میشوند. استدلال آنها این است که چون در زمان پیدایش حیات هیچکس نبوده تا شاهد وقوع آن باشد، پس ما نمیتوانیم بدانیم واقعاً چه اتفاقی افتاده. یا چون نمیتوانیم تکامل را در شرایط آزمایشگاهی بازتولید بکنیم، پس علم تکامل نمیتواند یک علم واقعی باشد. در حالی که با چنین رویکردی باید تمام علوم تاریخی از جمله زمینشناسی، ستارهشناسی و پزشکی قانونی را انکار کنیم
– تحقیقات نشان میدهد افراد به هنگام مواجهه با فردی که شخصیتی کاریزماتیک دارد ـ به ویژه اگر این فرد به اصطلاح «خودی» و جزو گروهی باشد که ما به آن تعلق داریم ـ تفکر نقاد خود را خاموش میکنند و در واقع ارادهٔ خود را به فرد کاریزماتیک واگذار میکنند. به همین ترتیب ممکن است یک فرد کاریزماتیک با خاموش کردن تفکر نقاد یک جمعیت، آنها را هیپنوتیزم و مستعد تلقینپذیری کند.

بسیار بهندرت اتفاق میافتد که کسی در مواجهه با اطلاعات ناسازگار با عقایدش، باوری را که از نظرش ارزشمند است بهسادگی کنار بگذارد. در واقع پژوهشهای روانشناسی اخیر نشان میدهد افراد، در مواجهه با چنین اطلاعاتی، با شدت بیشتری به باورهای اشتباه خود چنگ میزنند. – بنابراین بهتر است به جای تشکیک در باورهای آنها، با ارائهٔ مثالها یا قیاسهایی آنها را ترغیب کنیم خودشان در جنبههای مختلف باورهایشان تردید کنند. بذر تفکر نقاد را بکارید و بعد به مرور زمان به رویش آن کمک کنید.
دانشمندان و متفکران بزرگ بیشتر مستعد خودفریبی هستند زیرا فروتنی خود را از دست میدهند. آخرین درسی که از عصبشناسی و روانشناسی انسان میآموزیم این است که فارغ از وسعت و عمق دانش خود، فروتن باشیم.
– رکن دیگر تفکر نقاد، آگاهی از انگیزهها است. ما وقتی یک میل یا آرزو، انگیزهبخشِ باورمان به نتیجهای خاص باشد، در توجیه باورهای خود فوقالعاده مهارت داریم. درک این انگیزهها به شما برای شکستن ساختار این روند کمک میکند و این مهارت را به شما میدهد تا به نتایجی برسید که احتمال درستی آنها بیشتر است، نه نتایجی که فقط دوست دارید درست باشند.
مثلاً، به دلیل پرسش جهتدار یک نفر برساخته شدهاند. مثل اینکه کسی از شما بپرسد «موقع تصادف با اتومبیل مقابل چهقدر سرعت داشتید؟»؛ سؤالی که به صورت ضمنی سرعت زیاد شما در هنگام تصادف را القا میکند.
– هدف علم، بهطور خلاصه، هدایت ما به نتایجی است که واقعاً درست باشند نه نتایجی که فقط آرزو داریم درست باشند. با این حال، هر چه به نام علم عرضه میشود معتبر نیست. بعضی «علم» ها چنان دچار خطا و اشتباه است که آن را شبهعلم مینامیم.
آگهیهای تبلیغاتی و پیامهای بازاریابی اغلب سعی در گمراه کردن ما و سوءاستفاده از خصوصیات روانشناختی انسان دارند.
پتانسیل انسان برای خودفریبی آن چنان زیاد است که حتی افراد مجهز به مهارتهای تفکر نقاد هم ممکن است دچار خودفریبی شوند. – این پتانسیل انسان برای خودفریبی اغلب، حتی نزد شکگرایان، به طرز فاحشی دستکم گرفته میشود. همهٔ ما تمایل داریم خودمان را موجوداتی منطقی بدانیم و همین، بزرگترین خودفریبی است. اگر تصورتان این باشد که سوگیری ندارید یا ممکن نیست مرتکب توجیه یک باور کاملاً اشتباه بشوید، همین سوگیری ممکن است همهٔ تلاشهایتان برای تفکر نقاد را به باد بدهد.
این عدم قطعیت به این معناست که همهٔ باورهای ما در معرض بازبینی قرار دارند. یعنی وقتی به دادههایی جدید، یا شاید روشی بهتر برای تفسیر دادهها میرسیم، باید آماده و پذیرای بازبینی چیزهایی باشیم که فکر میکردیم میدانیم.
شاید بزرگترین نقطه ضعف ما، آسیبپذیری در مقابل هذیان باشد؛ یعنی احتمال حفظ باوری نادرست بهرغم تمام شواهد و مدارک.
علاوه بر این ما معمولاً برای پر کردن خلأها، جزئیاتی ابداع میکنیم تا داستانی یکپارچه بسازیم و بنمایههای هیجانی خاطره را تقویت کنیم. ابداع جزئیات به این واقعیت بازمیگردد که خاطره نه نوعی ثبت منفعلانه، که چیزی برساخته است.
هرچیزی که تجربه میکنیم یا به آن فکر میکنیم تبدیل به خاطره میشود، خاطرهای که برساخته میشود، تغییر میکند و با خاطرات دیگر تلفیق میشود. ما طوری به خاطرات خود استناد میکنیم که انگار گذشته بهدقت در آنها ثبت و ضبط شده است، در حالی که شواهد نشان میدهد حتی به شفافترین و مطمئنترین خاطرات هم باید مشکوک بود. ما خاطرات را بیش از آنکه بازیابی کنیم، بازسازی و بهروزرسانی میکنیم و اطلاعات را در هر بار دسترسی تغییر میدهیم. فضاهای خالی را هم مغز ما با ساختن اطلاعات مورد نیاز پر میکند.
انسانها واجد منطق هستند ولی ما ذاتاً موجوداتی منطقی نیستیم. ما علاوه بر منطقی بودن، موجوداتی هستیم بهشدت هیجانی و عاطفی، و اغلب تابع هیجانهای تکاملیافته و منطقتراشیهای خود هستیم. افکار ما معمولاً راحتترین مسیر ممکن را در پیش میگیرد؛ مسیری که همواره مطلوب نیست.
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب مینیمالیست شاد اثر مارک رکلاو (درباره شاد بودن در زندگی)
مطلب مشابه: بریده هایی از کتاب سیذارتا اثر هرمان هسه (رمان داستانی درباره خودشناسی)

دیدن چیزی که وجود ندارد – هیچکس از توهمهای بصری مصون نیست، بنابراین حتی اگر خلبان یا ناظر آموزشدیده هم باشید باز هم مغز شما در معرض این توهمهای بصری قرار دارد. – مثلاً در ژانویه سال ۲۰۰۸ در استیفنویل ایالت تگزاس، شاهدان بشقاب پرندهای دیدند که به گفتهٔ آنها، قطرش حدود یک مایل بود. با اینحال، تحقیقات نشان داد آنچه آنان بشقابپرنده دیده بودند در واقع تعدادی منور بوده و شاهدان، بشقاب پرنده را با وصل کردن نقطههای نورانی به همدیگر در ذهن خود ساخته بودند.
حافظهٔ انسان از نظر ظرفیت خام و آشنابودگی با چیزهایی که دیدهایم، بهویژه در زمینهٔ حافظهٔ بصری، بهطرز شگفتآوری قدرتمند است، ولی از طرف دیگر محدودیتهای زیادی دارد.
چیزی به اسم یقین متافیزیکی در علم وجود ندارد، بنابراین دانشمندان و متفکران نقاد باید با عدمقطعیت کنار بیایند
افراد معتقد به روندهای شبهعلمی تصور میکنند که در حال انجام کاری علمی هستند ولی همگی نقطه ضعف مشترکی دارند: فاقد رویکرد شکگرایانه نسبت به ادعاهای خود هستند. آنها مبهوت چیزی هستند که تصور میکنند کشف کردهاند و به جای تلاش برای اثبات نادرستی ایدههایشان، عزم خود را جزم میکنند تا درستی این ایدهها را ثابت کنند.
در آموزش به کودکان هم باید به روند علم توجه کنیم نه اینکه پاسخهایی رسمی و تأییدشده به آنها بدهیم و از آنها بخواهیم این پاسخها را حفظ کنند.
مغز ما، دستگاه باورسازی است. ما انگیزشمند هستیم به باور داشتن، به ویژه باور داشتنِ چیزهایی که میخواهیم باور داشته باشیم.
یکی از نشانههای این میل به کنترل، باور به خرافات است. ما میل به این باور داریم که اگر فعالیتها و اعمال خاصی را انجام دهیم، این اعمال از ما محافظت میکنند یا عملکرد ما را بهبود میبخشند یا باعث موفقیت ما در زندگی میشوند. اعمال خرافی این توهم را در ما ایجاد میکند که میتوانیم تا حدودی بر رویدادها کنترل داشته باشیم؛ رویدادهایی که در صورت نبود این اعمال، وقوعشان حالتی تصادفی خواهد داشت.
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب هوش هیجانی اثر دانیل گولمن (برای مدیریت هوش هیجانی)
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب دلایلی برای زنده ماندن اثر مت هیگ (درباره مبارزه با افسردگی)